جهان اسلامسياسي اجتماعيمقالات ارسالی

سکولاریسم، آزادی بیان ، افراط گرایی و داعش در گفت و گویی خواندنی با پروفسور طارق رمضان

سکولاریسم، آزادی بیان ، افراط گرایی و داعش در گفت و گویی خواندنی با پروفسور طارق رمضان

پرفسور طارق رمضان، استاد مطالعات اسلامی معاصر در دانشگاه آکسفورد و همچنین عضو هیات علمی دپارتمان دین شناسی آکسفورد است. او همچنین در دانشگاه مطالعات اسلامی در قطر و مالزی هم به صورت دوره ای درس می دهد و یک محقق برجسته در دانشگها دوشیشیا در کیوتو ژاپن محسوب می شود.

وی مدرک کارشناسی ارشد فلسفه و همچنین ادبیات فرانسوی دارد و دکترای خود را نیز در زبان عربی و مطالعات اسلامی در دانشگاه ژنو گرفته است. وی در قاهره و در دانشگاه الازهر هم مطالعات فشرده ای در مورد تاریخ کلاسیک اسلام داشته و از منابع این دانشگاه هم استفاده کرده است. طارق رمضان با نوشته ها و سخنرانی هایش مشارکت گسترده ای در موضوعات مربوط به زندگی مسلمانان در غرب و همچنین احیا دوباره جهان اسلام داشته است. او چه در محیط های آکادمیک و چه در محیط های عمومی به ارائه سخنرانی های آتشینی در مورد مذهب، اخلاق، عدالت اجتماعی، محیط زیست و مسائل بین ادیانی پرداخته است.  او همچنین عضو اتحادیه بین المللی پژوهشگران مسلمان نیز هست.

آخرین کتاب های تالیف شده توسط رمضان عبارتند از: “اسلام و بیداری عربی”، “بیداری عربی: اسلام و خاورمیانه جدید”، “جست و جو در پی معنا: گسترش فلسفه ای پلورالیستی”، “آنچه که من بدان معتقدم”، اصلاحات تند، اخلاقیات اسلامی و آزادی”.

رمضان بیشتر وقتش را صرف مطالعات اسلامی و همچنین برررسی وضعیت مسلمانان در جوامع غربی و همچنین وضعیت آنها در جوامع مسلمان می کند. برای او پیام اسلام تنها یک برداشت محافظه کارانه و سنتی را شامل نمی شود بلکه به نظر رمضان پیام اسلام شامل یک چهان گرایی و تلاش برای رفاه همه حتی جوامع غیرمسلمان هم می شود. برای او پیام اسلام نه تنها تلاش برای ارتباط با جوامع غیرمسلمان بلکه تلاش برای یگانگی با آنهاست.

رمضان دیدگاه خاصی نسبت به مجازات های سنگین کیفری اعلام کرده است اما معتقد است که اگر قرار است قوانین کیفری در جوامع اسلامی مورد بررسی قرار گیرد این مسئله باید از درون خود جوامع مسلمان و بدون فشار غربی ها اتفاق بیافتد. به نظر او، فشار غربی ها تنها باعث از خودبیگانگی بیشتر مسلمانان و همچنین تقویت موضع کسانی می شود که به بازنگری اعتقادی ندارند.

او همچنین عملیات های انتحاری و خشونت به عنوان یک تاکتیک را نفی می کند. به نظر وی اگرچه شاید استفاده از تروریسم در مواقعی قابل درک باشد اما هیچگاه توجیه پذیر نیست.

در فرانسه رمضان با شرکت در مشاجرات مربوط به حجاب در این کشور، به یک ستاره تبدیل شد. او در یک اظهار نظر معروف گفت: ” اجبار کردن یک زن به پوشیدن روسری، برخلاف موازین اسلام است اما اجبار کردن او به اینکه روسری اش را بردارد برخلاف موازین حقوق بشر است”. او همچنین در سال ۲۰۱۴ و در مسجدی در سن خوزه در ایالت کالیفرنیا آمریکا تاکید که کرد که ” ما از مواضعمان در مورد استفاده از روسری کوتاه نمی آیم”.

در جای دیگری، رمضان نوشت که واکنش مسلمانان به سخنرانی پاپ بندیکت شانزدهم کاملا غیرمتجانس بود و در واقع این واکنش از سوی رژیم های واپس گرای جهان اسلام هم تشویق شد تا افکار عمومی مردم خود را منحرف کنند و این مسائل کمکی به بهبود موقعیت مسلمانان در جهان نکرد.

اجازه دهید بحثمان را با سکولاریسم- دموکراسی اسلامی شروع کنیم جایی که شما در کتاب بیداری عربی با اشاره به آن نوشته اید: ” در لحظه فعلی مسلمان زمانی که در تلاش برای به تصویر کشیدن جهانی بودن اسلام هستند تنها یکه و تنها بودن آن را به تصویر می کشند”. می توانید منظور خود را از سکولاریسم- دموکراسی اسلامی تشریح کنید؟

این مسئله قسمتی از بحث کلی من در مورد اخلاقیات است. من تمرکزم را بر اخلاق کاربردی اسلامی در بسیاری از زمینه ها و رشته ها قرارداده ام و مباحث من هم براساس قرآن و سنت شکل گرفته اند. به دلیل جدایی منابعمان نباید به گونه ای عمل کنیم که اخلاق در اسلام تنها در تضاد با با اخلاق در دیگر ادیان و جریانات تفسیر شود. من به مطالعه اخلاقیات در اسلام می پردازم تا بنیان ها و ارزش های مشترک اخلاقی بین اسلام و دیگر سنت های فکری را دریابم و به نوعی ارزش های جهانی دست یابم. در کتاب دیگرم ” جست و جو در پی معنا” به این مسئله اشاره کرده ام.  برای اینکه ارزش ها جهانی شوند باید ارزش هایی جهانی به اشتراک گذاشته شود. منظور اصلی من این است که برای رسیدن به چنین ارزش هایی نباید خود را متمایز با دیگران تعریف کنید بلکه باید در تلاش برای به اشتراک گذاری ارزش هایی جهانی باشید و خود را در این بحث سهیم کنید. چیزی که من از آن دفاع می کنم نوعی انقلاب روشنفکرانه است، که با اخلاقیات زندگی فعلی ما متفاوت است.

– در زمان پیامبر (ص) گروهی از مسلمانان به حبشه (اتیوپی) مهاجرت کردند و در آنجا پناهنده شدند. پادشاه حبشه در آن زمان با شنیدن گفته های مسلمانان، اظهار کرده بود که فرق بین اسلام و مسیحیت یک خط در میان شن است. به نظر شما تفاوت این دو دین چقدر است و چرا بین اسلام و مسیحیت اینچنین شکافی شکل گرفته است؟

ابتدا باید بگویم که به نظرم من نباید از دشمنی بین دو مذهب سخن گقت. باید در این مورد بسیار محتاط باشیم و دقت کنیم که چگونه در مورد موضوعات مختلف بسترسازی می کنیم. تنش هایی بین بعضی کشورهای مسلمان و مسیحی وجود دارد اما این تنش ها سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هستند اما زمانی که بیشتر دقت کنید می بینید که جمعیت عظیمی از مسلمانان و مسیحیان در کشورهای مختلف به طور مسالمت آمیز در کنار هم زندگی می کنند. بنابراین ما باید محتاط باشیم و تصور این نباشد که یک تفاوت ذاتی بین این دو دین وجود دارد.

در واقع، اگر به دقت در تعالیم و آموزش های این دو دین دقت کنید متوجه خواهید شد که اسلام و مسیحیت بسیار به هم نزدیک هستند. این مسئله به کرات در قرآن هم مورد اشاره قرار گرفته است. ما باید تفاوت ها را بدانیم تا بتوانیم نقاط مشترک را هم پیدا کنیم.

سه مسئله مهم بین اسلام و مسیحیت متفاوت است: اول مسئله حضرت عیسی که برای مسلمانان یک پیامبر است اما در سنت مسیحی از او به عنوان فرزند خدا یاد می شود. دومین مسئله، تثلیث است که باز هم به مسئله الهی انگاشتن عیسی بازمی گردد، مسئله ای که اسلام آن را رد می کند. سومین تفاوتی که به نظر من مهم و تاثیر گذار است، مسئله “گناه نخستین” است. مسئله ای که در مسیحیت وجود دارد اما در سنت اسلامی جایی ندارد.

البته علاوه بر این سه مسئله، در سطح ساختاری مذهب هم اختلافات عمده ای وجود دارد. به عنوان نمونه، کلیسای کاتولیک بر اساس یک سلسه مراتب سختگیرانه متشکل از کشیشیان و در راس آنها پاپ تشکیل شده است. در واقع پاپ در این ساختار، نقش واسط بین خدا و مسیحیان را ایفا می کند.  در اسلام ساختاری این چنینی وجود ندارد. احتیاجی هم به وجود واسط بین مردم و خدا وجود ندارد.

زمانی که به تاریخ نگاه می کنیم، متوجه می شویم که برخلاف بسترسازی های مذهبی، در زمینه بسترسازی تنش های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی باید بسیار محتاطانه عمل کنیم.

 
 مسلمان بودن در جهانی که به صورت فزاینده ای در حال سکولار شدن است، به چه معناست؟

درک این نکته مهم است که تقابلی واقعی بین اسلام و سکولاریسم وجود ندارد. تصور این دو به عنوان دو تز و نظریه متضاد تنها زمانی بوجود می آید که یک فرد برداشتی دوگانه از جهان داشته باشد.

اول باید منظور خود را از جهان سکولار تعریف کنیم چرا که “سکولاریزاسیون” فرآیندی بود که طی آن قدرت دولت از قدرت کلیسا- مذهب تفکیک شد. از طرف دیگر، از آنجایی که ساختارهای مذهبی در مسیحیت و اسلام متفاوت است لذا معنی سکولاریسم هم در دو مذهب متفاوت خواهد بود.

در اسلام ما طبقه ای مانند روحانیون مسیحی نداریم و از قبل مرز مشخصی بین وظایف دولت و نهادهای مذهبی وجود داشته است. مثلا، زمانیکه پیامبر افکار خود را بیان می کرد، یارانش از او می پرسیدند که این صحبت ها افکار خودش است یا وحی است که با دیگران به اشتراک گذاشته است.

اگر ما در اسلام از به اشتراک گذاری قدرت صحبت می کنیم، مشکل خاصی از سوی مسلمانان وجود نخواهد داشت  چرا که این مسئله با سنت اسلامی مطابقت دارد…

حال اگر ما سکولاریسم  و فرآیند سکولار شدن را در حوزه عمومی به مذاهب کمتری  نسبت دهیم، وضعیت متفاوتی بوجود خواهد آمد. مباحث جدید در مورد سکولاریسم در غرب به خاطر دیده شدن دوباره مسلمانان است که شکل گرفته است. چرا که وقتی غربی ها می بینند مسلمانان هنوز براساس عقاید خودشان عمل می کنند احساس نوعی چالش و هماورد طلبی به آنها دست می دهد.

اما آیا این مسئله که یک شخص اعمال و عبادت هایش را بنا بر مذهب خاصش انجام می دهد به طور خودکار به معنای رد ایده تفکیک قدرت است؟ البته که نه. این مسئله تنها بدین معناست که او به باورهای دینی خود عمل می کند. من می توانم یک فرد مسلمان باشم، نماز بخوانم و روسری به سر کنم اما در عین حال به سیستم قانونی و سکولار هم احترام بگذارم.

تضادی بین ترجیحات مذهبی فرد و وظایف و مسئولیت های شهروندی او وجود ندارد. به نظر من مسلمانان هم با این مسئله مشکلی ندارند و طرف مقابل است که مشکل ایجاد می کند.

قدرت های غربی درکی ناقص و منحرف شده از اسلام دارند که باعث ایجاد سوتفاهمات و شکل گیری تنش های مختلف می شود. مسلمانان ساکن در غرب مشکلی با سیستم موجود ندارند و کاملا براساس موازین آن عمل می کنند.

ما مشکلی با ساختارهای قانونی نداریم بلکه مشکل ما با بی عدالتی، نژادپرستی و فرقه گرایی است.

 در کتاب “بیداری عربی” ارزش های اسلامی را به عنوان معیاری برای انتقاد از ارزش های رایج غربی و همچنین ارزش های رایج حال حاضر دولت های عربی به کار گرفته اید. این دو به همراه هم در واقع انتقادی فراگیر از نظام سرمایه داری است. انتقادی که شما در بیداری عربی یعنی موضوع کتابتان هم بازتاب آن را دیده اید. فکر می کنید که این فرآیند های زلزله وار و این تغییرات گسترده می توانند براساس این انتقادات به تغییراتی اساسی منجر شوند؟

متاسفانه، بسیاری از مسائلی که من در کتابم پیش بینی کرده بودم اکنون کاملا درست از آب درآمده اند. برای نمونه، من در ابتدای کتاب با ابراز به اینکه اندکی خوش بینم، نگرانی هایم را هم تشریح کرده بودم و گفته بودم که یک جمع گرایی با سکولارسیم ممکن است پیش بیاید، جمع گرایی و پلورالیزاسیونی که جهان اسلام را از پاسخ دادن به سوالات اساسی، دور می کند. وضعیت دولت و شیوه حکومت یک مسئله قابل بررسی است اما زمانی که مسائل مهمتری مانند فساد اجتماعی، عدالت اجتماعی، برابری حقوق شهروندی و فرصت های برابر برای زنان و مردان مطرح می شود، چه جوابی برای آنها وجود دارد؟ این مسائل در دل بیداری عرب جای دارند و باید به آنها پاسخ داده شود.

براساس آنچه که من در حال حاضر می بینم می توان گفت که حتی احزاب اسلامگرایی که خود را به عنوان جانشین مناسب برای نظام فاسد و مستبد، به تصویر می کشیدند، چندان تفاوتی نتوانسته اند ایجاد کنند. از آغاز ۱۹۲۰ میلادی، اسلام گرایی با نوعی مذهبی گرایی آزادی خواهانه خود را تعریف کرد. اما اکنون دیگر آن مسئله مطرح نمی شود. اکنون مهمترین نمونه برای اسلام گرایان در ۱۵ سال گذشته، حرکت از اربکان به اردوغان است. الگوی آنها، ترکیه ای است که از لحاظ اقتصادی بسیار موفق بوده اما این موقیت تنها با پول و با همراه شدن با نظام اقتصاد جهانی، خریداری شده است.

من اکنون نمونه ای مناسب و با دیدگاه اقتصادی متفاوت در بین احزاب اسلامگرا نمی بینم حال چه این حزب اخوان المسلمین باشد، چه احزاب اسلامگرای فعال در تونس و لیبی و حتی احزاب و گروه های سلفی. سلفی ها اکنون غرق سیاست بازی شده اند و در طول پنج سال گذشته، بسیاری از استراتژی های خود را تغییر داده اند. همانطور که می دانید سلفی ها از نظر سیاسی نظرات خاص خودشان را دارند اما آنها آنچنان درگیر مباحث سیاسی شده اند که از از نظر اقتصادی حرفی برای گفتن ندارند. بنابراین، می بینیم که در عربستان یا قطر آنها می توانند برابر مردم قدرت زیادی داشته باشند اما در مسائل = سیاسی، اخلاقی و فرهنگی دیدگاه مشخصی ندارند. آنها در زمینه های اقتصادی هم حرفی برای گفتن ندارند.

آزادی بیان را در اسلام چگونه تعریف می کنید؟

به نظرم آزادی بیان هم مسئله بسیار مهمی است. یک بار دیگر می گویم که ابتدا باید یک تعریف لیبرالیسی و یک تعریف اسلامی از آزادی بیان ارائه دهیم. اما نقطه شروع این بحث هم ایراد دارد. در هیچ فلسفه ای، در هیچ سازمان اجتماعی یا ساختار فکری آزادی بیان به معنای مطلق آن وجود ندارد.

در واقع، وجود آزادی بیان مطلق امکان پذیر نیست.

در همه کشورهای غربی، قوانینی وجود دارد که میزان آزادی بیان را مشخص می کنند. مثلا اگر من نژادپرست باشم نمی توانم هر چه می خواهم بگویم یا انجام دهم و بسیاری از کارهایم می تواند به قانون شکنی منجر شود. یا مثلا، در فرانسه قانونی وجود دارد که براساس آن شما نمی توانید در مورد هولوکاست، شک ایجاد کنید. اگر فردی درست بودن هولوکاست را زیر سوال ببرد با دلیل قانون شکنی با او برخورد خواهد شد. و در شرایطی که عده ای کاملا هولوکاست را به عنوان یک حقیقت تاریخی قبول دارند اما عده ای دیگر می خواهند در این مورد بیشتر بحث کنند، دولت فرانسه شرایط و قوانینی ایجاد کرده که امکان بحث در مورد واقعه هولوکاست و درست بودن آن وجود نداشته باشد. چطور می شود تاریخ را قانونی کرد؟

در غرب چیزهایی است که شما مجاز به گفتن آنها هستید و چیزهایی که مجاز به گفتنشان نیستید. و در واقع برای فهم آزادی تان باید ابتدا حد و حدود آزادی تان را بدانید.

فیلسوف معروف فرانسوی، ژان ژاک روسو، زمانی گفته بود که آزادی یک فرد زمانی شروع می شود که آزادی فرد دیگری سلب شده باشد.

منظورم این است که چیزی به نام آزادی بیان مطلق وجود ندارد.

از دید اسلامی هم باید بین نظام قانونی و اخلاقیات و حسن رفتار تفاوت قائل شویم. چیزهایی وجود دارد که قانونی هستند و چیزهایی که اخلاقی محسوب می شوند و هر چیز قانونی لزوما اخلاقی نخواهد بود و برعکس.

بله زمان های پیش می آید که افراد به کفرگویی و توهین به بعضی موضوعات خاص می پردازند اما در کل این حساسیت های اجتماعی و فرهنگی اند که تعیین کننده هستند.

زمانی که صحبت از شرافت و احترام متقابل می شود دیگر مسئله قانون مطرح نیست بلکه مسائل اخلاقی و تربیتی مطرح می شوند. یک فرد باید توانایی درک، رفتارهای ضداجتماعی را داشته باشد و از آنها دوری کند. باید از خودمان بپرسیم که آیا می خواهیم در جامعه واقع گرایانه زندگی کنیم یا خیر؟

ما در جهانی چند فرهنگی زندگی می کنیم و باید یاد بگیریم که به عقاید دیگران احترام گذشته و تفاوت های یکدیگر را همدلانه بپذیریم. و اگرچه بعضی ممکن است بگویند که این حق طبیعی آنهاست که هر چه می خواهند بگویند و به هر که و هر چیز می خواهند حمله کنند اما آیا از نظر اخلاقی هم چنین کاری درست است؟

ما در مورد حقوق بدون در نظر گرفتن مسئولیت ها، نمی توانیم صحبت کنیم. آموزه های اسلام هم بر این نکته تاکید دارد که مسئولیت و حقوق دو روی یک سکه هستند.

در اینجاست که ما باید به یکدیگر بپیوندیم. این مسئله، تنها در اسلام مطرح نمی شود بلکه ارزشی جهانی است. حتی پاپ هم گفته است که ما نمی توانیم تنها به بهانه آزادی بیان به عقاید دیگران حمله کنیم. عقیده به اینکه اسلام وغرب مقابل یکدیگرند یک عقیده غلط است و تصویر نادرست و تعصب آلودی از جهان ارائه می دهد.

 نظرشما در مورد گروههای افراطی مانند داعش و القاعده چیست؟ ترورسیم را چگونه تحلیل می کنید؟

به نظر من تعدادی از بیانیه ها و شعارهای گروه های مانند داعش با هدفگیری مسائل حساس جهانی، سعی در جلب توجه روزنامه نگاران و روشنفکران را دارند و به عبارتی در تلاش برای متمرکز شدن بر روی بعضی موضوعات حساس در بعضی کشورهای خاص هستند. بنابراین این موقعی است که ما چه به عنوان یک مسلمان و چه به عنوان یک مسلمان ساکن در غرب، باید در مباحث انتقادی مشارکتی فعالانه داشته باشیم. ما باید به طور روشن بیان کنیم که اسلام هراسی هم در واقع نوعی نژادپرستی است.

در واقع تنها به عنوان شهروند و در یک مباحثه انتقادی و در جامعه که همه قدرت هایش آشکار بر ضد نژادپرستی سخن می گویند، ما باید تلاش کنیم که تصویرهای ایجاد شده در مورد مسلمانان را اصلاح کنیم. برای اینکه ایده ما مورد حمایت قرار بگیرد و تصویر مثبتی از مسلمانان ایجاد شود، اعمال و رفتارهای گروه هایی مانند داعش کمک چندانی به ما نمی کند. در واقع افتادن گروه های مسلمان به ورطه افراطی گری، برای ما یک خطر محسوب می شود.

منبع: شفقنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا