زندگی نامه

گزیده هایی از«جلسه بازجویی» سید

گزیده هایی از«جلسه بازجویی» سید


سید قطب رحمه الله مطابق همان عادتی که در طول زندگی خود در برخورد با موافق و مخالف داشت، در جلسه بازجویی، شجاعانه و صادقانه و رک و صریح رفتار کرد و پرسش های صلاح نصار را با منتهای صراحت و شجاعت و بدون هیچ گونه هراس، دروغبافی و یا تزویر پاسخ می داد.


بزودی گزیده هایی از جلسه بازجویی وی را که توسط مرحوم سامی جوهر در کتاب«الموتی یتکلّمون» منتشر شده است، ارائه خواهیم کرد.


جلسه در روز یکشنبه ۱۹/۱۲/۱۹۶۵ م از ساعت ۵/۶ بعد از ظهر در محل زندان نظامی آغاز شد.


ما صلاح نصار، رئیس دادگاه و مصطفی عسّال، منشی تحقیق، پرسشهایی به قرار ذیل از سید قطب پرسیدیم و او هم گفت:


اسمم سید قطب ابراهیم است، دارای ۶۰ سال سن، نویسنده، متولد موشه مرکز اسیوط، مقیم حلوان: ۴۴ خیابان حیدر.


سؤال نخست: درباره اتهاماتت چه میگویی؟


سید هم پاسخی طولانی در حدود ده صفحه عنوان کرد و در آن به تفصیل به بیان حکایت خود با تشکیلات اخوانی جدید پرداخت.


س: نوشته هایت را در داخل زندان می نوشتی؟


ج: بله، نامه هایی حاوی توضیح برخی دیدگاه های اسلامی نوشتم که البته اندیشه محوری در این نامه ها، اصول باور اسلام و لوازم آن بود، از جمله: حاکمیت نه فقط مسأله ای تشکیلاتی و حزبی، بلکه مقوله ای اعتقادی و ایمانی است… «میتوانم بگویم که»: همین افکار مطرح شده در این نامه ها بود که بعد ها توسعه یافت و به صورت آرای کتاب «معالم فی الطریق» در آمد!


س: آیا حسن هضیبی پیش از خروج از زندان، از نامه هایت اطلاع داشت؟


ج: به گمانم از طریق خانواده اش در جریان نامه ها قرار گرفته بود!.


س: پس از خروج از زندان، آیا ملاقاتی با حسن هضیبی داشته ای؟


ج: بله، سه بار، در خانه ام و بدون حضور کسی دیگر غیر از من و او!


س: برخی متهمان در نوشته های خود هنوز حسن هضیبی را مرشد عام میدانند، در این باره نظرت چیست؟


ج: واقعیت این است که اخوانی ها به طور کل_ چه تصریح کنند و چه نکنند_ احساس میکنند که وضعیت جماعت، اگر چه به امید بازگشت امکان فعالیت علنی، فعلاً چهره اجرایی و حزبی و صورت منسجم پیشین را ندارد، اما در واقع همان وضعیت و ساختار پیش از ممنوعیت است… و این احساسی قلبی است که در درون خود من هم وجود دارد، البته با شیوه بازسازی فردی، تربیتی و فرهنگی که خودم در نظر دارم.


نظر شخصی ام در باره حسن هضیبی هم این است که وی همچنان در جایگاه مرشد جماعت است!


س: هزینه های این تشکیلات هم از خارج تامین میشود، از سوی برادران در کشور سعودی و دیگر کشور ها، نه؟


ج: بله از خارج! اما در نظر ما به اعتبار کلی، هر برادری در هر کشوری بر مبنای فکر و عقیده با ما پیوند دارد نه بر مبنای خاک و جغرافیا. و هرگاه از اخوان سخن به میان می آید، کاری به نژاد و کجایی بودنشان نداریم!!


س: این پیوند فرا نژادی میان برادران مسلمان که از آن صحبت میکنی، آیا با ملّیت و میهن گرایی سازگار است؟


ج: به باور من، پیوند فکری و عقیدتی، مهم تر از پیوند میهنی و جغرافیایی است، و این جدایی جغرافیایی موجود میان مسلمانان، ساخته استعمار صلیبی و صهیونیستی است و باید بساط آن برچیده شود!!


س: اما اشاره کردی که پیوندی که ملل مسلمان را از سطح میهن گرایی بالاتر میبرد، پذیرش عضویت اخوان المسلمین است، نه اسلام؟


ج: به نظر من، ویژگی برجسته جماعت اخوان، مسلمان بودن آن است!


س: به نظر شما میان مسلمان اخوانی و غیر اخوانی، تفاوتی هست؟


ج: امتیاز اخوان، برخورداری از یک برنامه معین برای عملی کردن اسلام است و به اعتقاد من، به واسطه داشتن چنین برنامه ای بر دیگرانی که فاقد طرح منظم هستند، ترجیح دارند!


س: به نظر شما هر کس عضو جماعت اخوان است، صرفا در راه خدا تلاش میکند نه برای منافعی دیگر؟


ج: من خودِ جماعت را، طرح جماعت و اهداف و برنامه های آن را، ملاک و معیار میدانم، هرچند افرادی هم در میان این جماعت باشند که در سطح آن نبوده و اشتباهی هم داشته باشند.


س: پس در این صورت، چه جای تمایز میان اعضای این جماعت و قاطبه مسلمانان که همگی صاحب عقیده و اهداف و برنامه هایی هم هستند؟


ج: این برتری در نظر من، ترجیح یک فرد بر فردی دیگر نیست، بلکه صرفاً بدین اعتبار است که این جماعت دارای یک برنامه مشخص است و هر عضوی از آن هم به این برنامه پایبند است!


س: به نظر شما آیا سعید رمضان، کامل شریف، فتحی هلال، اسامه علام و عشماوی سلیمان که جزء اخوانی های فراری هستند، به منظور کمک به اسلام افراد این تشکیلات را مورد حمایت نظامی و مالی قرار میدهند؟


ج:خواهش میکنم مرا از پاسخ به این سؤال معاف دارید!


س: راه دستیابی به هدف نهایی کدام است؟ و به نظر شما این هدف چیست؟


ج: هدف نهایی مورد توافق ما، برپایی حکومتی اسلامی است که نه بر مبنای قوانین بشری بلکه بر مبنای شریعت خداوند حکم کند. راه رسیدن به آن هم عبارتست از: تربیت اسلامی دراز مدت و در سطح گسترده!


س: تشکیلات مخفی بود یا علنی؟


ج: مخفی بود.


س: اگر هدف پرورش دینی و اخلاقی است پنهان کاری چرا؟


ج: جمع بندی تمامی تجارب گذشته و اطلاع از طرح های صلیبی، صهونیستی و کمونسیتی در منطقه برای سرکوب و منع هر نوع تربیت اسلامی انقلابیِ معطوف به برپایی حکومت اسلامی، ما را به این اعتقاد رسانده است!


س: آیا شما چنین اعتقادی دارید که وجود امت مسلمان از مدتی طولانی پیش از این، دچار انقطاع شده و باید دوباره آن را به صحنه آورد؟


ج: ابتدا باید مفهوم امت مسلمان مورد نظر را معنا کرد، امت مسلمان، امتی است که بر تمامی جنبه های زندگی فردی و اجتماعی آن، اعم از جنبه های سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و اقتصادی، برنامه و شریعت خداوند حاکم باشد، که چنین امتی فعلاً نه در کشور مصر وجود دارد و نه در هیچ کجای کره زمین! هرچند که این به معنای نفی وجود افراد مسلمان نیست، چراکه در مورد فرد، نگاه به باور ها و اخلاق مطرح است، اما در مورد جامعه، نگاه به کل نظام زندگی آن!


س: آیا از دیدگاه شما، حکومت در این کشور، جاهلی است؟


ج: از دیدگاه من غیر اسلامی است!


س: یعنی به نظر شما هم جوامع جاهلی داریم و هم جوامع غیر اسلامی؟


ج: خیر، من اعتقادی به وجود جوامع غیر اسلامی ندارم، جامعه یا اسلامی است یا جاهلی!


س: در پرتو این دیدگاه، ارزیابی شما از حکومت موجود چیست؟


ج: به نظر من نظامی جاهلی است!


س: یعنی معتقد به دگرگون سازی آن هستی؟


ج: به نظر من دگرگون خواهد شد، آن گاه که پایه های تشکیل حکومت اسلامی فراهم شود!


س: طاغوت در نظر شما چه معنایی دارد؟


ج: طاغوت در نظر من یعنی: هر نوع قانونی غیر از قانون خدا!


س: در مورد میهن گرایی نظرت چیست؟ با آن موافقی یا مخالف؟


ج: اعتقادم این است که مبنای میهن گرایی، عقیده است نه زمین، و مفهوم کنونی مبتنی بر جغرافیا را باید به این مفهوم گسترده تغییر داد!


س: نظرت در باره قوم گرایی چیست؟


ج: به نظر من قوم گرایی اندیشه ای بود مقطعی و ظرف تاریخی آن در جهان به سر آمده است. گرایش جهان امروز به سوی مکاتب فکری و دسته بندی های عقیدتی است[نه نژادی و جغرافیایی]. همچنین به نظر من، قوم گرایی اسلامی[از آنجا که خواستگاه فکری- دینی دارد،] بیش از خود قوم گرایی با روح و اندیشه رایج عصر سازگاری دارد!


س: منظورتان از عبارت «حاکمیت از آن خداست» چیست؟


ج: اینکه شریعت الهی مبنای قانون گذاری باشد!


س: تا آنجا که اطلاع دارید، این شعار از کی مطرح شده است؟


ج: این تعبیر را من از مطالعات اسلامی ام برگرفته ام!


س: مگر نمیدانی که این عبارت، سخنی است که پیشتر خوارج آنرا مطرح کردند و امام علی در باره آن گفت:« سخن حقی است که برای منظور باطلی گفته میشود!»؟


ج: سابقه تاریخی آن را یاد نمی آورم و از کاربرد آن هم چنین مقصودی نداشته ام، بلکه تنها مقصودم از این عبارت این است که: شریعت الهی مبنای قانونگذاری قرار گیرد و از آنجا که خداوند خود برای داوری پایین نمی آید، بلکه شریعت خود را به عنوان داور فرو فرستاده است، لذا حاکمیت او جلّ جلاله از طریق تحکیم شریعتش تحقق می یابد، همانگونه که نصوص قرآنی هم بر این موضوع اشاره دارند!


س: این اندیشه ها را از نوشته های ابوالاعلی مودودی وام نگرفته ای؟


ج: در خلال مطالعاتی که در باره اسلام داشته ام، از کتابهای او و دیگران هم سود برده ام!


س: تفاوت شعار شما و مودودی در چیست؟


ج: تفاوتی وجود ندارد!


س: مراد از مسلح کردن تشکیلات و آموزش نظامی اعضای آن چه بود؟


ج: دفاع در صورت حمله مخالفان!


س: کدام حمله؟ و از سوی چه کسی؟


ج: تلقی من از حمله این است، بازداشت برای شکنجه و قتل، سبب سازی برای دچار شدن دستگیر شدگان به انواع بیماریها و آفات جسمی پیش از تشکیل دادگاه و صدور حکم، همانگونه که در سال ۱۹۵۴ عملاً رخ داد.


س: آیا میتوان چنین برداشت کرد که تصمیم شما رویارویی با مقامات به هنگام بر ملا شدن سازمانتان بوده است؟


ج: مقاماتی که به هیچ قانونی پایبندی ندارند، نه مقامات رسمی هستند و نه رویارویی با آنها، رویارویی با حکومت رسمی است!


س: آیا نمیدانی که خیزش این سازمان، مخالفت با قانون است و تو و گروهت را در معرض سلاح قانون قرار خواهد داد؟


ج: میدانم که مخالف قانون است، اما من ناچارم از آن به مثابه ابزار کارآمد تربیت اسلامی استفاده کنم، هرچند که منع قانونی هم داشته باشد!


س: چگونه میتوان مخالفت با قانون و ارتکاب جرم را ابزاری برای تربیت نامید؟ آیا شریعت اسلامی موافق چنین چیزی است؟ آن هم در حالی که دین رسمی حکومت ، اسلام است؟


ج: وقتی قانونی دست مسلمانان را در ادای وظیفه دینیِ ارشاد دیگران میبندد، خود آن قانون به دلیل ناهمخوانی با یک اصل دینی، ناقص و معیوب است!


س: آیا در قوانین موجود، دستوری مبنی بر انجام وظایف دینی و ارشاد دیگران، سراغ داری؟


ج: به نظر من مصوبه ویژه ممنوعیت فعالیت جماعت اخوان المسلمین که نشاط آن در راستای ادای وظایف دینی است، مخالف دستورات دین است!


س: آخر علت توقیف جماعت اخوان چیست؟ آیا چنین اقدامی به سبب پرداختن این جماعت به فعالیت دینی بوده است؟


ج: من چنین ترجیح میدهم!


س: شرایط تاریخی ممنوعیت جماعت را میدانی؟


ج: من این را میدانم که این جماعت با یک تصمیم حکومتی منحل شد، دیگر نه از مرجع صادر کننده حکم خبر دارم، نه از نصّ آن، و نه از مبنای قانونی اش! و من معتقدم که این جماعت به علت فعالیت دینی اش و به سبب اینکه جنبشی اسلامی است، ممنوع شد. و نیرو های ضد اسلام که در خلق شرایط گوناگون نقش قابل ملاحظه ای دارند، موفق شدند با نقشه های خود، انقلاب و جماعت اخوان را رو در روی هم قرار دهند!


س: اما علت انحلال اخوان، سازمان مخفی تروریستی آن بوده، نه؟


ج: تا آنجا که من اطلاع دارم جماعت اخوان دارای یک سازمان مخفی بود و نیز تا آنجا که میدانم، سبب اصلی توقیف جماعت نه این سازمان، بلکه توطئه گری های دستهای بیگانه بود!


س: به نظر شما آیا ممکن است انقلاب به یک جماعت دارای سازمان مخفی مسلح اجازه دهد که در حوزه حاکمیت دولت، ظهور و قیام کند؟


ج: طبعاً دولت راضی به چنین چیزی نخواهد بود، اما میتوان این سازمان را با توافق دو جانبه منحل کرد و جماعت اخوان را به عنوان یک جنبش علنی باقی گذاشت!


س: به نظر شما پاسداری از تمامی امور دین اسلام یکسره بر دوش اخوان است، به نحوی که ممانعت دولت از فعالیت آن، به معنای منع مسلمانان از ادای تکالیف دینی شان خواهد بود؟


ج: به اعتقاد من جنبش اخوان المسلمین، موفق ترین الگو[ی دینداری و دین گستری] در خلال چهار قرن اخیر و در تمامی کشور های اسلامی است، و لذا از میان برداشتن آن – به واسطه برخی خطاهای جانبی که من نیز به خطا بودن آنها اعتراف دارم- بدون شک، نابود سازی بزرگترین اقدام برای برپایی این دین خواهد بود. از همین رو بود که من گفتم میتوان حرکت اسلامی اخوان را از موضع سازمان مخفی جدا کرد!


س: بنا به اظهارات رهبران اعضای تشکیلات، تو به آنان چنین القا کرده ای که آنها تنها امت مسلمان در میان یک جامعه جاهلی هستند و هیچ گونه پیوند و وجه مشترکی با دولت، با جامعه و با حکومت موجود در آن ندارند و به مثابه یک امت مسلمان باید خود را در حال جنگ با دولت قلمداد کنند، و تو بر مبنای فرهنگ اسلامی، این کشور را به عنوان دارالحرب به آنان معرفی کرده ای، و بر همین اساس هر نوع عملیات قتل و  تخریب را نه تنها اشکال بلکه برعکس موجب دریافت پاداش خوانده ای؟


ج: در این برداشت، خطا های زیادی هست.


نخست اینکه آنان صرفاً به مثابه هسته ای بودند که تحت مراقبت و پرورش قرار میگرفتند تا این هسته به سطح مؤمنان پیشگام و الگو برسند. این چیزی است که به صراحت میان من و آنان مورد نظر بود.


ثانیاً: سخن گفتن در باب نسبت امت مسلمان با دارالحرب و دارالسلام، بحثی است نظری برای بیان احکام خود این مقولات نه از این رو که در زمان کنونی بر فلان و فلان منطبق هستند، زیرا پیشتر اشاره شده بود که وجود امت مسلمان، امری از امور آینده است که فعالیت [کنونی ما] در راستای تحقق بخشیدن به آن است.


این بود مسایلی که میخواستم فهم کنند!


اما متأسفانه چنانکه اکنون میبینم، مراد مرا بد فهمیده اند!!


س: چگونه ممکن است، موضوع را بد فهمیده باشند، به ویژه که یکی از آنان – علی عمشاوی- اظهار داشته که به هنگام بحث قتل، ضمن اشاره به حرمت کشتن مسلمان قائل به لا إله إلاّ الله و وجود حدیث نبوی در این باره، با تو به مناقشه پرداخته است و تو هم این مسئله را انکار و جواز قتل مسلمانان را برایشان صادر کرده ای؟


ج: من چنین مناقشه ای را به یاد نم آورم! و در صورت وقوع آن هم، [مراد من از جواز کشتن مسلمانان این بوده که چنین کاری] لزوماً باید در موارد دفاع از جان صورت گیرد، که در این حالت مقصر فرد متجاوز است نه دفاع کننده!


س: چه شرایطی باید وجود داشته باشد که مسلمان بتواند تحت عنوان دفاع، برادر دینی خود را به قتل رساند؟


ج: در حالیکه من مشغول انجام یک کار بی زیان یا سرگرم تلاش معمولی خود هستم، او یا در صدد حمله به من براید و یا اصلاً حمله کند!


س: حال آیا بهره حاکم از مقررات شرعی و قانونی کشور خود، حمله و موجب اباحه قتل و تخریب است؟


ج: با این قیود شرعی و قانونی، خیر! اما حمله خارج از حدود تمام قوانین که مشمول مقررات شرعی و قانونی کشور نمی شود!


س: مگر نه اینکه شورش یک سازمان مخفی مسلح میان مسلمانان، موجب فتنه و برخلاف دستورات دین اسلام است؟


ج: موجب فتنه … هست ولی گناه آن به گردن کسی است که فعالیت علنی را ممنوع و با این کار دیگران را به سمت فعالیت های زیر زمینی سوق میدهد! همچنین میتوان این فتنه را با مجاز کردن فعالیت علنی فرو نشاند!


س: مگر تعهد دینی ات تو را موظف نمی سازد که از وقوع هر گونه فتنه ای جلو گیری و از عوامل زمینه ساز آن دوری کنی؟


ج: ضرورت انجام وظیفه دینی، حتمی و گریز ناپذیر است، حال آنکه فتنه یک فرض است، از این رو من باید وظیفه دینی ام را انجام دهم و در صورت وقوع آن فرض – یعنی فتنه- گناه آن بر عهده من، بلکه متوجه کسی است که مرا مجبور به پنهان کاری کرده است!


س: موارد ناسازگاری میان حکومت موجود و نظامی که مقبول شماست و برای برپایی آن تلاش میکنید، کدامند؟


ج: شریعت الهی در ساختار کنونی، اساس تصویب قوانین نیست در حالیکه چنین امری لازم و واجب است. به نظر من تناقض بنیادین، همین است و دیگر تناقض های فرعی هم از همین جا ناشی میشوند!


س: بنا به نظر علی عمشاوی هدف شما از انجام این عملیات ها، براندازی حکومت کنونی با بهره گیری از قوه قهریه و در نهایت، براندازی نظام موجود کشور بوده است. در این خصوص چه میگویی؟


ج: من متاسفم که بگویم: این مطالب به کلی با دیدگاه من و آنچه به او گفته ام، تفاوت دارد!


س: چرا بلافاصله پس از بازداشتت، مقامات را در جریان قضیه این تشکیلات قرار ندادی؟


ج: عامل اول اینکه من همواره در صدد بوده ام که این جوانان در معرض این شکنجه های توانفرسا قرار نگیرند. دوم اینکه میدانستم آنان توان اجرای طرح دفاع را ندارند و چون خاطر جمع بودم که آنان شناسایی نشده اند و طبعاً نه مورد حمله واقع میشوند و نه به دفاع میپردازند، دیگر ضرورتی برای گزارش این موضوع نمیدیدم.


س: آیا محمد قطب از وجود این تشکیلات مخفی شما باخبر بود؟


ج: خیر!


س: چرا وی را در جریان نگذاشتی، او که در نوشته هایش اندیشه های تو را دنبال میکند؟


ج: من روحیه محمد را میشناسم، او علاقه ای به مشارکت در هیچ حزب و تشکلی ندارد! از سوی دیگر، من به شدت مراقب بودم که هیچ کسی، حتی نزدیکترین فرد به خودم هم به کار این تشکیلات پی نبرد، تا دایره افراد باخبر از این موضوع هرچه محدودتر باشد!»


در اینجا گزارش مختصر جلسه بازجویی را پایان میدهیم. البته تمامی سؤال های صلاح نصار و پاسخ های سید به آنها را نیاوردیم، بلکه تنها به ذکر مواردی که بیانگر شخصیت سید و اوصاف والای وی همچون: صداقت، صراحت، شجاعت میباشند اکتفا کردیم. سید واقعاً دارای چنین اوصافی هم بود، چنانکه اطلاعات و باورهای خود را هرچند که مخالف تلقی دولتمردان هم بودند، به صراحت به بازپرس میگفت!


این سؤال و جواب ها را هم بدون هیچگونه شرح و تحلیل نقل کردیم و این کار را به خود خوانندگان واگذار کردیم.


اما در عین حال به خوانندگان توصیه میکنیم که پاسخ های سید را با دقت و حوصله مورد تأمل قرار هند، زیرا پاره ای از آنها مواضع سید قطب را در باره برخی مسایل دشوار و قضایای حساس در برنامه جنبش اسلامی و نیز دیدگاههای او را درباره جنبش اخوان، و مقولاتی چون حاکمیت، جاهلیت و تکفیر در بر دارند که با برداشتهای نادرستی که پس از شهادت سید از سوی برخی جوانان مدعی هواداری او عنوان شده و مدتها جنبش اسلامی را به خود مشغول داشتند، تفاوت دارند.


———————————————–


منبع : از ولادت تا شهادت


مولف : عبدالفتاح خالد


مترجم : جلیل بهرامی نیا


انتشارات : نشر احسان


 


 


 


 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا