اندیشهسياسي اجتماعيمطالب جدیدمقالات

اسلام پذیری ایرانیان ، آیا اسلام از راه شمشیر به ایران تحمیل شد؟!

اسلام پذیری ایرانیان ، آیا اسلام از راه شمشیر به ایران تحمیل شد؟!

ماجرای دعوت ایرانیان به اسلام، به روزگار پیامبر (صلی الله علیه وسلم) برمی گردد؛ آن گاه که در ضمن نامه ای به «خسرو پرویز» وی را به اسلام فراخواند و وی نامۀ پیامبر اسلام را پاره کرد و به نمایندۀ خود در «یمن»، که وی را «باذان» می گفتند، دستور داد تا پیامبر را دستگیر کند و به نزد او برد! اما، وقتی که فرستادگانِ «باذان» نزد پیامبر رسیدند و از او خواستند تا به همراه ایشان نزد «خسرو پرویز» برود، پیامبر به آنان فرمود: «اکنون بروید و فردا نزد من آیید.» و به ایشان خبر داد که «خسرو پرویز» به فرمان پسرش «شیرویه» به قتل رسیده است! (و لذا، مأموریت شما ملغی شد). … مأمورانِ «باذان» که با خودداری پیامبر از آمدن و این خبر عجیب روبه رو شدند، برای کسب دستور جدید، به یمن بازگشتند؛ و این در حالی بود که هنوز اخبار کشته شدن «خسرو پرویز» بدانجا نرسیده بود. آنان این خبر را به «باذان» گزارش دادند. پس از چند روز، پیکی از ایران رسید و این خبر را تصدیق کرد! بنابراین، «باذان» و همراهان وی دانستند که – با توجه به بُعد مسافت بین ایران و مدینه- پیامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم) جز به الهام الهی نمی توانسته است از آن حادثه باخبر شود. در نتیجه، همگی به اسلام گرویدند. و اینان نخستین گروه ایرانی ای بودند که با میل و رغبت، اسلام را پذیرفتند.[۱]

اما، خلاصۀ ماجرای درگیری مسلمانان با سپاه ایران:

پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه وسلم)، گروهی از قبایل عرب که در حجاز و عراق و یمن می زیستند، با پیامبرنمایانی نظیر «مسیلمه» و «سَجاح» هم پیمان شدند و دست به فتنه و آشوب زدند. در این هنگام، ابوبکر صدیق (خلیفۀ وقت اسلام) «خالد بن ولید» را مأمور آرام کردن آنان ساخت. «خالد» نیز با برخی از این قبایل «مصالحه» کرد و با گروهی دیگر کارش به جنگ کشید. نهایتاً، «سواد» و «حیره» در عراق را به تصرف درآورد. این درحالی بود که «دولت ساسانی» از این قبایل آشوبگر علیه اسلام حمایت می کرد. همین امر موجب شد تا سپاه اسلام با دولت ساسانی درگیر شود (که نتیجۀ آن، جنگ هایی بود چون «ذاتُ السَّلاسِل» در بین النهرین). نهایتاً، جنگ به داخل ایران کشیده شد و دولت ساسانی سرنگون گشت.[۲]

بنابراین، کسی که به دیدۀ انصاف به مطالعۀ تاریخ بنگرد، با «دکتر زرّین کوب» هم نوا خواهد شد که: «سبب آمدن خالد به عراق، چنان که از تأمل در قرائن بر می آید، تنبیه اعراب عراق و هم پیمانان اهل ردّه [= مرتدان] بوده است لیکن ناچار منتهی به تصادم با لشکریان ایران شده و جنگها و فتحهای اسلام از آن میان پدید آمده است».[۳]

بنابراین، این خود دولت ساسانی بود که جنگ افروزی کردند. علاوه بر این، حتی مردم «حیره» و بسیاری از ایرانیان نیز از جنگ مسلمانان با دولت ساسانی خشنود بودند، و از آن به منزلۀ «نبردی نجات بخش» برای تودۀ مردم یاد کردند. «یحیی بن آدم» در کتاب «الخراج» آورده است که رؤسای «سوادِ» عراق، پس از پیروزی مسلمانان، به خلیفۀ وقت چنین گفتند:

«وضع ما چنان بود که پارسیان بر ما چیره شدند و در حقّ ما آسیب و بدی روا داشتند و از بدیها و ستمهای ایشان سخت گفتند تا به جایی که از نوامیس و زنان خود یاد کردند! آنگاه به خلیفه گفتند: چون خدا شما را به دیار ما آورد از آمدنتان شادمان شدیم و نه شما را از کاری باز داشتیم و نه با شما کارزار کردیم تا آنان را از سرزمین ما بیرون راندید.»[۴]

پروفسور «توماس آرنولد» در کتاب ارزندۀ «تاریخ گسترش اسلام» می نویسد:

«زجر و شکنجه و تجسّسِ عقاید و دین در تمام مردم (ایران) یک نوع حسّ تنفّر علیه دین رسمی زرتشتی و خاندان پادشاهی، که به تحمیل آن بر مردم کمک می نمود، به وجود آورده بود و موجب آن شده بود که فتح اعراب به صورت یک نوع نجات و رهایی و آزادی جلوه نماید.»[۵]

این شواهد نشان می دهد که مردم ایران از حکومت ستمگرانۀ «یزگرد» و اوضاع دینیِ آن روزگار راضی نبودند و به همین دلیل بود که پادشاه را در برابر سپاه اسلام تنها گذاشتند و ارتش ایران نیز به دفاع جدّی برنخاست؛ زیرا، مورخان گزارش نموده اند که چهار هزار سپاه ایرانی، که آنان را «سپاه شاهنشاه» (یا به اصطلاح «گارد سلطنتی») می گفتند، از «ابوموسی» فرماندۀ مسلمانان امان خواستند که به سپاه اسلام بپیوندند و در محاصرۀ «شوشتر»، مسلمین را یاری کردند و همگی اسلام آوردند و سپس در «کوفه» مسکن گزیدند. (به گزارش کتاب معروف «فتوح البلدان»، اثر مورخ «بلاذُری»[۶].)

مهم تر از همه اینکه هیچگاه شکست نظامی موجب نشد که ایرانیان باستان، دین خود را رها کنند. مگر ایرانیان در یورش «اسکندرمقدونی» از یونانیان شکست نخوردند؟ ولی آیا آداب و رسوم یونانیان را پذیرفتند؟

پس، به چه دلیل ایرانیان گروه گروه به اسلام گرویدند و جزو مدافعان بزرگ آن شدند؟ نمونه هایی از این دست عبارتند از: مفسران بزرگ قرآن دهد:

[أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا]

به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت [جهاد] داده شده است چرا که مورد ظلم قرار گرفته‏اند. (حج/۳۹)

و این هم آیۀ دیگری که دلیل مبارزات مسلمانان را بیان می فرماید:

[أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ]

‏ آیا با مردمانی نمی‌جنگید که پیمان های خود را [ مکرّراً ] شکسته‌اند و [ قبلاً نیز ایشان بودند که] تصمیم به اخراج پیغمبر [ از مکّه ] گرفته‌اند و [ هم ایشان بودند که ] نخستین بار [ اذیّت و آزار و تجاوز و تعدّی به جان و مالِ ] شما را آغاز کرده‌اند؟ (توبه/۱۳)

دکتر «گوستاولوبونِ» فرانسوی، در باب گسترش اسلام در بلاد مختلف جهان، چنین می گوید:

«پیشرفت سریع قرآن موجب شده که مورخینِ دشمن اسلام، این پیشرفت را معلول دو چیز بدانند. یکی آزادی هایی که در این دین موجود است و دیگر زور شمشیر! ولی باید دانست که این نسبت های ناروا روی پایه و اساس صحیحی نیست … رسم عربها این بود که هر کجا را فتح می کردند، مردم آنجا را در دین خود آزاد می گذاردند و این که مردم مسیحی از دین خود دست برمی داشتند و به دین اسلام می گرویدند و زبان عرب را بر زبان مادری خود ترجیح می دادند، بدان جهت بود که عدل و دادی را که از آن عربهای فاتح می دیدند، مانندش را از زمامداران پیشین خود ندیده بودند. تاریخ این مطلب را ثابت کرده که ادیان به زور شمشیر پیشرفت نکرده اند.»[۱۲]

برگرفته از مقالۀ «اسلام پذیری ایرانیان»     محقق: مصطفی حسینی طباطبایی

(با تلخیص و دخل و تصرّف و اضافات)

—————————————————–

[۱] . بنگرید به: «الکامل فی التاریخ»، ابناثیر، ج ۲، ص ۱۶۵ و ۱۴۶ (چاپ بیروت)؛ و نیز «تاریخ ابن خلدون»، ج ۲، ص ۷۹۲ و ۷۹۴ (چاپ بیروت).

[۲] . به اعتراف مورخّان پُرآوازه ای همچون طبری، ابن اثیر، ابن خلدون و بَلاذُری.

[۳] . تاریخ ایران بعد از اسلام، زرینکوب، ص ۲۹۵.

[۴] . الخراج، یحیی بن آدم، ص ۵۰؛ مقایسه شود با: الأموال، ابوعبید قاسم بن سلّام، ص ۲۰۴ (چاپ مصر).

[۵] . تاریخ گسترش اسلام، توماس آرنولد، ترجمۀ دکتر ابوالفضل عزّتی، ص ۱۴۹ (چاپ دانشگاه تهران).

[۶] . فتوح البلدان، بلاذُری (بخش مربوط به ایران)، ترجمۀ دکتر آذرتاش آذرنوش، ص ۳۰ و ۴۱.

[۷] . تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون، ترجمۀ علی پاشا صالح، ج ۱، ص ۲۹۷.

[۸] . همان.

[۹]. The History of the Decline and Fall of the Roman Empire, (5/74)

[۱۰] . تاریخ الیعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، ص ۱۱۰ (چاپ بیروت)؛ مقایسه شود با ترجمۀ آن به قلم دکتر محمد ابراهیم آیتی، ج ۱، ص ۵۰۴.

[۱۱] . سنن الترمذی/۳۳۱۰، باب: و من سوره الجمعه؛ [حکم الألبانی: صحیح].

[۱۲] . تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون، ترجمۀ هاشم حسینی، ص ۱۴۴ و ۱۴۵.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا