الله - خداوندمطالب جدید

اسماء الحسنی، لطیف

اسماء الحسنی، لطیف

نویسنده : استاد شهید ناصر سبحانی

اسم «لطیف» از کلمه ی «لطف» (نازک بودن) گرفته شده و چون نازک بودن با نرمی و نرمش متناسب است و در مقابل آن، ضخیم بودن قرار دارد که غلظت و شدت را می­رساند، پس «لطف» به معنی نرمش و مهربانی به کار رفته است و «لطیف بودن خداوند» به این معنی است که خداوند با بندگان خود با نرمی و مهربانی برخورد می­کند و او – جل جلاله- به این صفت متصف است.

چگونه نرمشی و چگونه مهربانی ای؟!

خداوند متعال می­‌خواهد از «یوسف» (ع) بنده ای بسازد که یکی از بزرگ ترین نقش­ها را در زمینه ی عبودیت بر عهده بگیرد؛ نقش استقرار دین خدا در مصر که مکان و مأوای طغیان و طواغیت است.

راستی خداوند لطیف چگونه یوسف را به این منزلت می‌رساند؟!

خداوند لطیف این کار را ابتدا با خوابی که در اثر آن، هم یوسف متوجه استعدادها و تا حدودی آینده خود می­‌شود و هم مربی او یعنی پدرش، شروع می­کند. شناخت فرد از خود و شناخت مربی از متربی و استعدادهایش، در امر تربیت قضیه ای بسیار مهم و اساسی است. از طرف دیگر توجه بیش از حد پدر به یوسف سبب بر افروخته شدن آتش حسد در برادران او می­شود و همین امر سبب صورت آن توطئه می­گردد؛ امّا چون قرار بر این نیست که این فرد (یوسف) از بین برود، پس یکی از توطئه گران بر خلاف سایرین دارای خصوصیتی است و همین خصوصیت او را وادار به چنین اظهار نظری می­کند که: «لا تقتلوا یوسف». و این جا مظهری از مظاهر لطف خداوند جلوه گر می‌­شود.

بعد از این که به چاه انداخته می‌­شود افرادی می­آیند و او را از چاه بیرون می­آورند که چندان رغبتی در نگهداری و به برده گرفتن یوسف ندارند و می­‌خواهند هر چه زودتر او را از خود دور کنند، پس او را با بهایی بسیار اندک می­فروشند، و خریدار چه کسی است، عزیز مصر!
اگر عزیز مصر او را نمی­خرید یوسف نیز همچون سایر برده ها، برده ای بیش نبود. در این جا نیز مظهری از مظاهر لطف خدا نمایان می­شود و همین لطف سرنوشت یوسف را به گونه ای رقم می­زند که خریدار او فردی نباشد که چون سایر خریداران با برده ها رفتار کند. [لطیف بودن خداوند چنین اقتضا می­کند که] یوسف به منزلی برده شود که مانند منازل عادی نباشد. در چنین منزلی اموری مهم در جریان است و یوسف در امورات جزئی و پست فرو نمی­رود و گرفتار خدمتکاری های بی ارزش نمی­شود و علاوه بر این، پسری هم در این منزل وجود ندارد و قرار بر این است که چنین فردی (یوسف) اگر
استعداد لازم را داشته باشد به عنوان فرزند آن خانه پذیرفته شود: « عَسَى أَنیَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً ». (یوسف: ۲۱)

مشخص است که یوسف در چنین منزلتی چه موقعیتی به دست خواهد آورد! لطف خداوند ادامه ی کار را به گونه ای رقم می‌­زند که در این خاتمه بعد، از مدتی فتنه و بلایی روی دهد و باید هم چنین باشد [چون لطیف بودن خداوند چنین اقتضایی را دارد]. زن خانه ای که یوسف درخواست ارتباط نامشروع می­کند و همین امر منجر به این می­شود که یوسف دچار اتهامی شود که نتیجه اش زندانی شدن اوست؛ پس مدتی به زندان برده می­شود. پیش آمدن آن جریان و زندانی رفتن یوسف، به ظاهر بلا و مصیبتی است که او گرفتارش شده است؛ امّا واقعیت امر چنین نیست. اگر یوسف در همان خانه عزیز مصر می­ماند و زندگی عادی و بی دغدغه ای را پشت سر می‌گذاشت، ممکن نبود که در آینده به آن مقام دست یابد و با پادشاه مصر ارتباط برقرار کند و مسئول خزاین مصر گردد. او باید به زندان برود و این رفتن به زندان مصادف باشد با ورود دو نفر از نزدیکان پادشاه به آن جا، آن هم به خاطر مسایلی که در ارتباط با پادشاه انجام داده بودند! [لطف خدا چنین اقتضا می‌­کند که] این دو نفر باید خوابی ببینند و یوسف خوابشان را تعبیر کند و تعبیر خواب یکی زودتر از دیگری تحقق یابد (کشته شدن یکی از آن دو ) و بعد از مدتی تعبیر خواب فرد دوم نیز محقق شود.

وقتی فرد دوم از زندان بیرون می­رود و قرار است نزد پادشاه و دربار او برگردد و این تعبیر همان خوابی بود که دیده و یوسف آن را تعبیر کرده بود، به محض بیرون رفتن او از زندان و جدا شدنش از یوسف، ضعفی در یوسف ایجاد می­شود و از او می­خواهد نزد خدایش (پادشاهش) یادی از او و بی گناهیش شود. برای حل چنین ضعفی، [لطف] خداوند [این بار هم چنین اقتضا می­کند که] آن مرد قضیه ی یوسف را فراموش کند؛ زیرا قرار بر این است که یوسف از هر لحاظ آماده شود و تصفیه گردد. اگر او با چنین ضعفی از زندان بیرون رود همچون یک فرد عادی بیرون رفته است و دیگر مسئله خواب پادشاه و بعد از آن، مسئولیت خزاین مصر مطرح نخواهد شد، پس باید در زندان بماند تا هم تصفیه شود و هم پادشاه خوابی ببیند و با تعبیر آن توسط یوسف زمینه ارتقای موقعیت او فراهم شود.

پادشاه خوابی می‌­بیند که همه از تعبیر آن عاجز می­مانند و یوسف و قدرت او بر تعبیر خواب­ها مطرح می‌­گردد.
با دستور پادشاه فرستاده ای نزد یوسف می­رود تا او را از زندان بیرون و نزد پادشاه آورد و خواب او تعبیر کند؛ امّا یوسف امروز، دیگر آن یوسف دیروز نیست و دیگر از آن ضعف درونی خبری نیست. دیروز خود می­خواست و درخواست می­کرد که نزد پادشاه یادی از او و داستانش شود و از زندان بیرون آید، امّا امروز چنان شخصیتی پیدا کرده و چنان تصفیه شده که دیگر نمی­خواهد به صورت یک فرد عادی بیرون آید. او درخواست فرستاده پادشاه را مبنی بر بیرون آمدنش رد کرده و خطاب به او می­گوید: من بیرون نمی‌­آیم.


من امروز دیگر یک فرد عادی نیستم. من به عنوان فردی دعوت کننده به حق و خیر از زندان بیرون می­آیم. چنین فردی چگونه می­تواند در کار دعوت دیگران موفق باشد در حالی که خود متهم به خلاف حق و خیر است؛ بنابراین پیش از بیرون آمدنم باید از آن اتهام تبرئه شوم [پس ای فرستاده پادشاه! برو و این را به پادشاه بگو ].

یوسف با رد درخواست پادشاه و مطرح کردن شرط بیرون آمدنش از زندان، ارزش و موقعیت خود را نزد او بسیار بالا می­‌برد.

همه آن چه اتفاق می‌­افتد به این خاطر است که یوسفی با چنان توانایی و قدرتی تربیت شود که به محض بیرون آمدن از زندان، قادر بر اداره خزاین مصر گردد.

ادامه داستان یوسف و خشکسالی و آمدن برادران و … همه و همه منجر به آمدن پدر و مادر یوسف و همه ی اعضای خانواده او به مصر و سرانجام تبعیت آن­ها از شریعتش که در مصر حاکم است و بیعت دادن آن­ها با او می­‌شود :

« إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِّمَا یَشَاءُ ». (یوسف: ۱۰۰)

به راستی خداوندم در هر مورد که بخواهد لطیف است. چه مهربانانه و نازک کارانه آن چه را که بخواهد انجام می­دهد. یوسف را از میان تمام مشکلات و خطرات ذکر شده عبور می‌­دهد، تا سرانجام او را به این مقام و موقعیت می­رساند.

[جالب تر از این را ببینید] .

سوره ی یوسف زمانی بر حضرت محمد (ص) نازل می­‌شود که آتش حسد برادرانش یعنی اهل قریش برافروخته شده و به حدی رسیده که در حال تدارک توطئه ای برای مقابله با آن حضرت (ص) هستند.

در این توطئه قرار بر این است که او را زندانی یا بکشند و یا از سرزمین خود بیرون کنند.
خداوند در چنین موقعیتی با نزول چنین سوره ای خطاب به حضرت (ص) می­فرماید: تو نیز همچون یوسف باید از سرزمین خود بیرون بروی. باید از مشکلات متعدد عبور کنی؛ امّا این را فراموش مکن که خداوند تو « لَطِیفٌ لِّمَا یَشَاءُ » است.

او مهربانانه و نازک کارانه تو را از بدر و احد و احزاب و همه ی آن مشکلات عبور می­دهد تا با عزت به مکه برگردی و بر پله های کعبه بایستی و خطاب به بیرون کنندگان خود از مکه بگویی: امروز من با شما چه کار کنم و آن­ها نیز در برابر تو سر تسلیم فرود آورند و بگویند: تو برای ما برادری گرامی و برادر زاده ی گرامی هستی. و تو نیز در اوج عزّت خطاب به آنان بگویی:

« إذهبوا فانتم الطلقاء »۱.

به راستی « إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِّمَا یَشَاءُ ».(یوسف: ۱۰۰)

آری، وقتی خداوند لطیف بخواهد کاری را انجام دهد این گونه انجام می­دهد مشخص است که چنین اسمی چه تأثیری در دل و درون و شخصیت انسان ایجاد خواهد کرد. وقتی خداوند لطیف است؛ پس در مسیر عبودیت هر آن چه از مسئولیت و منزلتی که برایم مقرر کرده است به یقین مرا از همه مشکلاتی که در این مسیر پیش خواهد آمد مهربانانه و نازک کارانه عبور خواهد داد و مرا به جایی خواهد رسانید که برایم مقرر کرده است؛ بنابراین جایی برای ترس از مشکلات نمی‌­ماند. و اگر در این مسیر قرار بر این است که از این جهان بروم و مسئولیتم به پایان رسیده باشد، پس چه جایی برای غصه می­ماند. من در هر دو صورت مطلوبی را از دست خواهم داد.

——————————————————-

منبع: اسماء حسنی  / تألیف: استاد ناصر سبحانی ٫ تنظیم، تطبیق و
ویراستار :جهانگیر ولدبیگی ٫
ناشر: مردم سالاری


۱ «بروید
شما آزاد شدگانید.»

 

یک دیدگاه

  1. سلام علیکم
    لطفا قبل از انتشار هر گونه مطالبی در مورد استاد شهید با خانواده‌ی ایشان (همسر و فرزندان) هماهنگی نمایید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا