دعوت و داعیمطالب جدیدمقالات

۳- سخنی پیرامون وحدت ،انواع تفرقه و تعصب ، تعصب مذهبی، حزبی، قبیله ای، ملی و نژادی

۳- سخنی پیرامون وحدت ،انواع تفرقه و تعصب ، تعصب مذهبی، حزبی، قبیله ای، ملی و نژادی

نویسنده : استاد، دکتر ا.د. سلمان العوده / ترجمه: کانون ترجمه فارسی

باید دانست انواع مختلف و نمونه‌هایی از تفرقه در میان امت اسلامی د رگذشته و عصر حاضر وجود داشته و دارد من جمله:

اول: انتساب و نسبت داشتن به یکی از مذاهب فقهی مانند: حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی، اوزاعی، ظاهری و غیر ذلک این نسبت اگر از روی تعصب باشد نوعی از تفرقه است.

شکی نیست که در مورد قرآن و سنت، امام شافعی، امام مالک، امام احمد و امام ابوحنیفه و دیگر ائمه بزرگوار هیچگونه اختلافی با هم ندارند.

و کلهم من رسول الله ملتمس           غرفا من البحر اورشفا من الدیم

هممگی (مذهبشان) را از رسول الله(ص) گرفته‌اند بصورت کف زدن از دریا و تا بهره‌گیری از باران و بادها.

این بزرگواران اگر اختلافی هم دارند عوامل دیگری دارد که معروف و مشهور بوده و در کتابهای فقهی و اصول فقه بیان شده است اما اگر تعصب و تشدد به میان آید و فرد قول امام خود را از گفته خدا و رسول هم بالاتر بداند در اینصورت تبدیل به نوعی تفرقه ناپسند شده است. چرا که بر مبنی تعصب پایه‌ریزی شده است.

بسیاری هستند که نسبت به یک مذهب محبت و علاقه نشان می‌دهند و با کسانی که همفکر آنان نیستند قطع رابطه نموده و از آنان فاصله می‌گیرند که متأسفانه این مسئله زیاد به چشم می‌خورد. به عنوان مثال فرد حنبلی می‌گوید:

اما حنیبلی ما حیت و ان امت           فوصیتی للناس این یتحنبلوا

تا زنده‌ام حنبلی مذهبم و اگر مرگم فرا رسد سفارشم به مردم این است که حنبلی شوند.

این طرز تفکر خوبی نیست مهم این است که از سنت پیامبر پیروی می‌شود. چرا که پیروی از روش و سلوک پیامبر واجب است اما اقوال ائمه را می‌توان در ترازوی انتقاد گذاشت و رد و قبول نمود و این اعتقاد که باید فقط یک امام را دوست بداریم و فقط مذهب و گفته او را به حق و دیگران را باطل بدانیم، اعتقادی است که با توجه بهکتاب و سنت و با مراجعه به خردورزی پایه و اساسی ندارد.

نمونه‌ای از تعصب: با نگاهی به تاریخ واقعیت موجود جهان درمی‌یابیم که نمونه‌های زیادی وجود دارد که توجه لازم را می‌طلبند، با وجود آنکه مالکیها تعصب شدیدی هم ندارند در این جا نمونه‌ای که حالات عده‌ای از آنان را توصیف می‌کند بیان می‌کنیم:

ایشان می‌فرمایند: امام مالک(رح) این حدیث را تأویل نموده و مطابق با نظر شخصی‌اش توجیه کرده است به اینصورت که آنرا ضعیف، منسوخ خلاف روش و عمل اهل مدینه و یا غیره قرار داده است.

و افزون به این عده‌ای از پیروان مذاهب می‌گویند: هر آنچه مخالف با مذهب ما باشد منسوخ و یا مؤول است.

در چنین صورتی – احیاناً –مذاهب فقهی عامل اختلاف قرار گرفته و گاهی نیز نوعی از تفرقه را غرس می‌نمایند.

شایسته است که انسان معتدل باشد؛ قدر هر چیز را به اندازه داشته و از تعصب، مبالغه و پیروی اقوال کورکورانه یک فرد خودداری کند چرا که ما از یک برنامه و نظام خاصی پیروی می‌کنیم نه از گفته‌های مجرد و بدون دلیل.

از اینرو وقتی گفته یکی از ائمه؛ امام شافعی، امام احمد، امام مالک و امام ابوحنیفه را می‌شنویم، دلیل اعتبار دارد و اجماع اگر در مقابل آن نظریه مخالفی وجود داشت و یا اینکه دلایل دیگری خلاف آنرا ثابت می‌کرد. رد کردن و نپذیرفتن چنین نظریه‌ای اجباری نیست به همین صورت در ارتباط با افرادی که با آنها همزیستی، معاشرت و بهره‌گیری عملی داریم تعامل ما باید چنین باشد.

نوع دوم: انتساب و پیوند با جماعت، مجموعه، حزب و حرکتی از حرکتهای دعوت در جهان اسلام

به عنوان مثال، بسیار شنیده می‌شود افرادی می‌گویند: این اخوانی است، این سلفی است، این شخص هم تبلیغی است، این فرد از این گروه است و آن شخص از گروهی دیگر و گاهی اوقات نیز به شکل عجیبی به جرح و تعدیل فرو رفته و علاقه نشان می‌دهند تاآنجا که به عنوان یک فن، مهاذت و علم، فراگیری و تدریس می‌گردد. آری، تعاون و همکاری در کارهای نیک و و تقوی بسیار پسندیده و مطلوب است.

چناناچه خداوند می‌فرماید:

و تعاونوا علی البر و التقوی » مائده/۲

در نیکی و تقوا همدیگر را یاری نمائید.

وصیت کردن به حق و صبر از شعائر و ظایف دین الهی است . اجتماع فرد مسلمان با برادران، مضوره با آنان، برنامه‌ریزی در کارها و استفاده از آنان، هر یک به جای خود بسیار خوب و زیباست و این مفاهیم از انسان می۲خواهد تا بیشتر به ارتباط و همکاری و پیوند میان مؤمنین بپردازد. اما هرگز به این معنا نیست با کسی که با ما نظر موافق ندارد و یا در یک منطقه سکونت نمی‌کنیم و یا اینکه به واجب و یا فرض کفائی دیگری مشغول است قطع رابطه نمائیم.

این مفاهیم و مسائل نباید به عنوان مانع و سدی در میان مؤمنین قرار گیرد و یا اینکه مطابق با معیارهای صحیح به دادرسی، محاسبه و قضاوت نپردازیم.

این درست نیست در مورد فردی که در یک مجموعه خاص قرار دارد و یا با آنها همکاری می‌کند و یا اینکه با ما نیست به قضاوت نشسته و آنها را متهم به خطا، گمراهی و انحراف نمائیم.

خداوند سبحانه و تعالی می‌فرماید:

«إِن کُلُّ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْداً * ‏ لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدّاً ‏*وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَرْداً ‏»مریم/۹۳-۹۵

رب‌العالمین فرمود: که آنها به صورت جماعتها و دسته‌ها می‌آیند. چرا که گاهی فردی در یک مجموعه‌ای منحرف قرار می‌گیرد در حالی که خودش فرد محترمی است و گاهی نیز فرد کمحرف در یک مجموعه مکحترم قرار می‌گیرد باید دانست توجه به امور مردم و مشغول شدن به محاسبه و محاکمه و گفتگو در مورد آنان کار شایسته‌ای نیست.

زیرا کاملترین و بافضیلترین فرد کسی است که به هنگام جرح و تعدیل زبانش را کنترل نماید.

چرا که ما معتقد نیستیم که جماعتها و یا عنوانهای اسلامی، مجموعه‌هایی برای تکامل یافتگان و فضلاء به حساب می‌آیند و یا اینکه مسلمان فقط همینها هستند بلکه حداکثر این است که آنها نیز مانند یکی از مذاهب فقهی هستند که آنها نیز بر مبنای اجتهاد استوار بوده و صاحبانشان از دو منبع کتاب و سنت الهام گرفته‌ناد اما از خطاب و صواب خالی نیستند.

بدیهی است اگر فقط به خاطر محبتی که داریم، درست و نادرست فردی را بپذیریم و یا به خاطر عدم محبت همه نظریات دیگران را مردود قرار دهیم در واقع گرفتار تعصب زشت و نازیبا شده‌ایم.

نمونه سوم: تعصب قبیله‌ای

تعصب قبیله‌ای در میان عربها ریشه‌دار است عربها در ابتدا به گونه‌ای بودند که امیه بن ابی صلت آنها را توصیف می‌کند او می‌گوید: به آنان نصیحت کردم گوش ندادند اما فردای آن روز متوجه شدند، چون نافرمانی مرا کردند گرچه به گمراهیشان یقین داشتم، باخود گفتم: شاید من گمراه باشم آیا براستی من از قبیله عزیه نیستم اگر آنا گمراه شدند من هم گمراه می‌شوم و اگر آنان هدایت شدند من هم هدایت می‌شوم.

در صحیح مسلم از ابی مالک اشعری روایت شده که آن حضرت(ص)فرمودند: چهار مورد از امور جاهلیت در میان امت من است که رهایشان نمی‌کنند: ۱- افتخار نمودن به حسب و نسب ۲- عیبجویی از نسبها ۳- طلب باران با ستارگان ۴- نوحه گری.

امروزه مشاهده می‌کنیم که تعصب قبیله‌ای در بسیاری از سرزمینها و محیطهای اسلامی به اوج خود رسیده است.

مشکل این نیست که فردی خود را با مشخصات قبیله‌ای معرفی نماید مشکل اینجاست که این مسئله به دوستی و دشمنی ناموزون بیانجامد به گونه‌ای که محبت و دشمنی‌اش فقط با کسانی است که با او در این انتساب موافقت دارند یا ندارند.

اگر در این میان شخصی از قبیله‌ای دیگر بیاید و خاطرات تاریخی و یا داستانهایی را در ارتباط با آباء و اجداد به یاد داشته باشد این فرد از او دوری می‌کند و کمکش نخواهد کرد و اگر فرصتی پیدا کند که به او ضرری برساند دریغ نمی‌کند. این جاست که نسبت قبیله‌ای به نوعی از جدائی و اختلاف در داخل محیطهای اسلامی می‌گردد.

نوع چهارم: انتساب منطقه‌ای اقلیم معین و یا ملیت و جنسیت خاص؛

به عنوان مثال: این بجدی است و این حجازی، این غربی است و این شرقی، این از کشورهای خلیج است و این شامی، این مصری است و این عراقی و به همین صورت…. این نسبتها اگر صرفاً برای شناخت باشد زیانی ندارد چرا که صحابه و بعد از آنها به همین صورت معرفی می‌شدند مشکلی نیست که فردی بگوید: من از فلان شهر و کشورم.

اما اگر این مسئله – همانطور که مشهود است – به نوعی از تعصب و نوعی از محبت بر مبنای این انتساب تبدیل شود مسلماً خطای بزرگی است.

بسیاری هستند به هنگام ملاقات و اجتماع با همدیگر، گفته‌ها و سخنان مضحکی را رد و بدل می‌کنند که به تنقیص و تحقیر یک گروه دلالت دارد اگر اعضای یک قبیله باشیم و کنار هم جمع شویم بدون هیچ مشکل و با بی‌پروایی به بیان احکام عمومی می‌پردازیم و می‌گوییم: فلان قبیله فلان مشکل را دارند و فلان ملت به فلان عیب گرفتارند. یکی داستاانی را بیان می‌کند و آن یکی نکته‌ای را مطرح می‌سازد و دیگری نیز تجربیات خود را بازگو می‌کند به این صورت در دل بسیاری از ما انواع و اقسام زیادی از جدائی و تفرقه جای می‌گیرد که به نابودی و یا سست شدن پیوند برادری دینی می‌انجامد.

در بسیاری از موارد دشمنان نیز از این فرصت استفاده می‌کنند. به عنوان مثال، چنانچه ملاحظه می‌کنیم نیروهای غربی و بخصوص آمریکای ابرقدرت و جنایتکار که ما معتقدیم: آنان می‌خواهند به شکل جدیدی منطقه را استعمار کنند، رأی و نظر مردم برای آنها ارزش و اعتباری ندارد و فقط به دنبال افداف و برنامه‌های خود هستند و برایشان مهم نیست که مردم بمیرند و یا زنده باشند فقط مهم اینست که اهداف آنها برآورده شود.

بدیهی است استعمارگران برای رسیدن به اهداف شومشان به ایجاد و تشدید این اختلافات دامن می‌زنند. این مسئله از ما می‌خواهد تاکاملاً بیدار شویم و به خود آییم و با پرهیز از عوامل اختلاف‌زا که صفای برادری ایمانی را مخدوش و مکدر می‌سازد به واقعیت عملی دست یابیم.

شاعر می‌گوید:

در میان ما عرب و عجم مفهومی ندارد

چه زیباست که دست تقوی برتر و بالاتر است

تارهای عنکبوت را برای کسانی بگذارید (رها سازید) که مانند مگس کورکورانه پرواز می‌کنند. وطنم بزرگ و نامحدود است بسان خورشید که سراسر جهان را پر می‌سازد در اندونزی، بالای ایران، در هند، روسیه و ترکیه! بزودی شیهه اسب‌هایمان در آسیا بلند خواهد شد و تمام بندهای آهنین را از هم می‌شکنیم جز اسلام وطن دیگری را نمی‌جویم، شام و رود نیل در آن برابرند هر کجا و هر شهری که در آن ذکر «الله» بلند شود آن منطقه را از مناطق اصلی خود می‌دانم خانواده‌ام در شام، آرزوهایم در عراق، خودم در رقمتین و همسایگانم در فسطاط هستند.

هر چند بریده با خون من درآمیخته است باز هم در دلم جایگاه نزدیکتری نسبت به فاس و تطوان ندارد. این دنیا را خداوند چه زیبا و محکم بنا نموده است و رسول الله(ص) چه راهنما و بانی باعظمتی است.

شایسته نیست مردم در ارتباط با اسماء و القاب آزمایش شوند، بلکه شایسته است گفتار و کردار انسانها در قبال مخالفتهای بزرگی که به اعتقاد همه، سبب نابودی مجتمعات اسلامی می‌شوند از ارزش و اعتبار خاصی برخوردار باشند.

موضوع صحبت ما مجموعه بزرگی از دولتهای عربی و اسلامی نیست و از اوضاع داخلی یک کشور هم سخن نمی‌گوئیم و به یک منطقه و قبیله نیز کاری نداریم. واقعیت اینست به هر مقدار که دایره تنگ‌تر باشد مجموعه‌ای از اختلافات به چشم می‌خورد با بزرگ شدن این دایره در حد روستا و یا شهر به اختلافات میان دو قبیله و هواداران و اعضای دو قبیله و یا افراد بی‌طرف، افزودن بر اختلافاتی که به خاطر مصالح دنیوی رخ می‌دهد.

جهان اسلام امروزه از اختلافات زیادی رنج می‌برد که نیاز به علاج و حل سریع دارد چرا که اگر صادقانه بیندیشیم باید بگوئیم این نوع از اختلافات، تمامی دستاوردهای اسلامی را از بین می‌برد و نابود می‌سازد.

اما در مقابل دشمنان توانستند اختلافات را کنار بگذارند احزاب راست و چپ – اعضای احزاب تشکیل دهنده اسرائیل – توانستند از حزب لیکود و حزب راست محافظه کار به نحو احسن استفاده کنند.

این احزاب طبق قرارداد بطور مشارکتی وارد میدان شدند یا به شکل یک جمعیت و ملت در آمدند افزون بر گروه‌های راستگرا، یهودیان عرب و یهودیان اروپائی و امثال آنها، همگی با هم در ایجاد و تشکیل این اجتماع یهودی سهیم هستند.

چرا که آنها احساس خطر می‌کنند، آنها در مقایسه با کشورهای اسلامی، بسان جزیره‌ای هستند که روی خودش به آن نشان نمی‌دهد و نمی‌تواند آنرا کنارش بپذیرد و با او همراهی کند.

این نمونه در کشورهای غربی نیز به چشم می‌خورد. اروپا توانست اعضایش را متحد سازد، با آنکه هر یک از آن دولتها به تنهایی یک قاره کامل به حساب می‌آیند و با کشورهایی چون فرانسه، آلمان و بریتانیا که هوای ابرقدرتی در سر دارند، با این وجود آنان تلاش دارند وحدت اروپائی را متحقق و حفظ نمایند و تا حدی موفق نیز بوده‌اند و توانستند مرزها، روابط تجاری و پول واحد را حفظ نمایند و برنامه‌های بسیار دقیقی در این ارتباط دارند.

پنج ایالت است که با پیوست به همدیگر ایالات متحده آمریکا را تشکیل داده و حکومت قدرت‌مندی را به وجود آورده‌اند، حکومت و ابرقدرتی که قصد تسلط، نفوذ و تجاوز را در تمامی نقاط جهان دارد.

بی تردید دشمن توانسته است اختلافات را کنترل کند و با ایجاد ائتلاف‌ها و پیمانها پیوندها را حفظ نماید و به عناوین مختلف کشورها را در برنامه‌های مختلف همراه خود سازد.

ما مسلمانان که در این جهان آشوب‌زده و پریشان زندگی می‌کنیم و از سوی دشمن با هجومها و حملات سهمگین در ارتباط با دین، ایمان، عقائد، وحدت و برادری، منابع و ثروتها، حال و آینده و نسلهای حال و آینده روبه‌رو هستیم با توجه به اختلافات موجود راهی جز پایبندی و عمل به سلوک و راهنمایی‌های نبوی و شریعت آن حضرت نداریم شریعتی که اختلاف را به عنوان جزئی از طبیعت بشری به رسمیت می‌شناسد و در تعامل با آن نیز از تبصره‌ها و قوانین خاصی برخوردار است.

ادامه دارد ….

نوشته های مرتبط:

۱- سخنی پیرامون وحدت و تفاوت میان اختلاف و تفرقه

۲- سخنی پیرامون وحدت ، برادری ایمانی و رابطه اش با وحدت امت

۳- سخنی پیرامون وحدت ،انواع تفرقه و تعصب ، تعصب مذهبی، حزبی، قبیله ای، ملی و نژادی

———————————–

منبع : سخنی پیرامون وحدت / نویسنده : استاد، دکتر ا.د. سلمان العوده / ترجمه: کانون ترجمه فارسی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا