اندیشهسياسي اجتماعيمطالب جدیدمقالات

سخنان روژه گارودی در مورد تاثیر اسلام بر تمدن بشر و بحران غرب

سخنان روژه گارودی در مورد تاثیر اسلام بر تمدن بشر و بحران غرب

نویسنده:محمد غزالی / مترجم: مولود مصطفایی

 

او در سخنرانی خود به نام ” اسلام و بحران غرب” نکات مهمی را بیان داشت که افکار، آرزوها ،معرفت و اخلاص  او را نشان می دهد، به گوشه هایی از سخنان او اشاره می کنیم:

*استاد ” روژه گارودی ” گفت: ” من در این جا نمی خواهم از اسلام سخن بگویم به صفت عام، و یا حتی از تأثیری که بر تمدن بشری داشته- و مورد انکار قرار می گیرد – سخن نمی گویم، بلکه از امکانان جدیدی سخن می گویم که برای توسعه و گسترش ان در دنیای غربی ما وجود دارد، و از اسباب و توانایی هایی که_ وابسته به روح خود عقیده اسلامی است_ چنین امکاناتی را فراهم ساخته است.

اسلام از همان بدو تولد، جهان را از انحطاطی فراگیر رهایی بخشید،امپراتورهایی که بر جهان حکومت می راندند، دچار تشتت و تفرقه و انحلال بودند، از جمله امپراتوری فارس و روم و هند و شمال آفریقا و سرزمین بلند ویزگوت ها در اسپانیا … آن گاه ” قرآن ” نازل شد و با آمدنش خبر از خالقی بلند مرتبه و والا داد که مجد و عظمت، خاص ذات یگانه ی او است. و بر اساس این اندیشه ی توحیدی، نوع جدیدی از بشریت ایجاد کرد که در عبودیت ذات یگانه ی الله، سبحانه، با هم برابر و مساوی بودند.

و با این عبودیت به هزاران هزار  از انسان ها آگاهی و معرفتی هدیه کرد تا به کمال و کرامتی که با شناخت پروردگار و ارتباطشان با او به دست آورده بودند، پی بردند، در واقع ” ربانیت ”  همان شرافت حقیقی انسان است، که سبب شد مسافت های دوری را برای ادای رسالت و وظیفه اش در زندگی به آسانی زیر پا بگذارند.

و امروز اسلام قادر است که با دردست داشتن این عنصر ارزشمند،  به پایه ریزی انسانیت روی آورده و آینده ی آن را تضمین کند و آن را از پرتگاهی که هر آن که می رود او را فرو بلعد، حفظ نماید…

تمدن امروزی، ارزش های روحی و معنوی ریشه کن کرده و خود کامگی و غرور و حیوانی را بر انگیخته و شیوه ی جدیدی از زندگی را بنا کرده که ویژگی اصلی آن جنون رشد و افزایش تولیدات، و پس از آن به کارگیری این تولیدات عظیم در خدمت اهداف پست و بی ارزش است.

راستی پس از آن که تمدن غربی یکه تاز رهبری عالم شد، و پس از پنج قرن سلطه ی مطلق بر جهان چه اتفاقی افتاد؟ ما در چند نکته ی گذرا به این سؤال پاسخ می دهیم :
_ بعد از اختصاص یافتن ۶۰۰ میلیارد دلار به تسلیحات نظامی در سال ۱۹۸۲ م، اینک  هر فرد ساکن بر روی زمین، در برابر تسلیحات نظامی در سال منفجره  قرار گرفته است، و در همین زمان توزیع درآمدها و ثروت ها افزایش یافته است_ به شیوه ی اعجاب انگیزی انجام گرفت و در همین سال حدود ۵۰ میلیون نفر در جهان سوم بر اثر گرسنگی و سوء تغذیه از بین رفتند…

اما بانیان این تمدن،از پزخوری دچار دل درد شده بودند![۱] و بسیار دشوار است که این دوره ی تاریخی را که تمدن غربی از سر گذرنده، تقدم و پیشرفت نام نهاد!

تلاش و زحمت بشر از همان زمانی که بر روی زمین ظهور کرد، تهدید به توقف می شد، و بلکه عملا” گروه اندکی از مردم که به پیشرفت های صنعتی مهیبی دست یافته بودند، توانستند تمامی آثار زندگی را محو نمایند…

این جا رغبت نسنجیده ای در افزایش تولید ایجاد شده است، بدون آن که سؤال شود که چه چیزی و برای چه کسی و چرا باید تولید شود؟! و شاید کسی که پشت چرخ های صنعت ایستاده، هرگز روزی سرش را به سوی آسمان بالا نگیرد، و یا در هنگام رشد و ترقی، پروردگارش را به یاد نیاورد!

_ و در سطح سیاسی، روابط خارجی و داخلی خاصی روی کار آمده که ویژگی اصلی آن ” خشونت” است، و محور مبارزه و نزاع در آن، نیازهای افراد، طبقه ها و ملت ها است، و انگیزه های عام دیگری برای سلطه و تحمیل خود بر دیگران…

_و در عرصه فرهنگی، ویژگی  عمده ی این تمدن، فقدان معنی و هدف و غایت است، و هدف تکنولوژی همان تکنولوژی است، و علم تنها به خاطر علم است که به تحقیق و تفحص در علم روی می آورد، و هنر برای هنر کار می کند و زندگی بدون هدف هم چنان در حرکت و تکاپو است …

_ و در میدان عقیده، مفهوم رشد و تعالی و چیرگی بر غرایز دنیوی از یادها رخت بر بست، و گویی همه بر روی زمین جاودانه شده اند که به دنبال هوس ها خود راه می افتند! انسانیت نه رنگ و بوی

پاکی را دارد و نه حرکتی به سوی الله از خود نشان می دهد.

ربانیت، اسطوره ای از میراث گذشته ای دور است، و برای کسی که بخواهد بر اساس آن متحیر و سرگردان رهسپار شود، هیچ ارتباطی با نظام استوار درونی ندارد!”

 او در ادامه می گوید : ” فرهنگ مغرور و مورد ادعایی که این تمدن بر آن بنا شده، گاه صلاح می داند که حیات را در ” وجوب و تصادف” منحصر کند، آن گونه که یکی از دانشمندان علوم زیستی گمان کرده، و گاه آن را گررایش و میلی تهی می نامد که بیهوده و بی فایده است،آن گونه که یکی از فلاسفه معتقد اس، و گاه آن را به امر ” لا یعقل نسبت می دهد که یکی از روائیان وصف کرده است. ممکن است سفاهت آن ها به جای برسد که راه برخی از روزنامه ها را در پی بگیرند که زمانی بس دراز اغز مرگ خدا! و مرگ انسان و مرگ همه چیز سخن می گفتند که عقیده ی طرفداران ” لا وجود” و عدم انگاری و پیروان آن ها است.!

و ما هیچ تمدنی را سراغ نداریم که این اندازه در مورد مفهوم حیات و مرگ و پرسش های مربوط به آن ها غافل بوده باشد!

و فرهنگ مادی گرایی که این تمدن را در آغوش خود پرورش داه، بر چهار اصل بنا شده، که تصمیم دارد ما را _ بعد از پنج قرن_ به جانب بت پرستی پرتاب کند، و اگر این راه ادامه دهیم، تمامی جهان را به هلاکت می برد!…. این چهار اصل عبارتند از:

  1. جدایی افکندن میان علم حکمت، پس جدایی ابزار و اهداف، و یعنی این زندگی دنیوی خود هدف است و پس از آن جهانی دیگر وجود ندارد.
  2. سر فرود آوردن هر حقیقت در برابر مفهوم خاص و معیار مادی آن، و دور شدن از هر گونه انگیزه، عاطفه، محبت ایمان و معانی روحی و معنوی.
  3. فرد محوری و انانیت که حکام و جماعت ها را مقیاس و مدار هر چیزی قرار داده و نظام ناشی از آن، چیزی جز توازنی موقتی میان طمع و رقابت نیست.
  4. انکار قدرت رشد و تحول، یا انکار توانایی رهایی از این گمراهی و سرگردانی تحمیلی، و تن دادن به رشدی حتمی که تنها به کمیت توجه دارد و اخلاق و آزادی و آمال را از فرد دور ساخته است…”

روژه گارودی هم چنین می گوید: ” فرهنگ کنونی اروپا از اصول دو گانه ای نشأت گرفته است، از میراث یونانی و رومی، و یهودی و مسیحی؛ و به صورت کاملا” عمدی از میراث و فرهنگ عربی و اسلامی غفلت کرده است

اروپاییان این میراث را به خاطر دو نقص عمده! رها کرده اند:

  1. نخست این که میراث اسلامی، تنها ناقل فرهنگ ها و ادیان باستان است، و شاید تنها برخی تفسیر و تعلیق ها بر آن افزوده شده باشد! و البته در این تعالیق به انکار برخی قضایا که از این اعتقادات مسیحی است، مانند قضیه تثلیث روی آورده است!
  2. از آن جا که این میراث، بازگو کننده ی دوران سلبی و منقرض شده است، به مورخین این امکان را می دهد که در صورت تمایل، برای آگاهی بیشتر در خصوص آن به تحقیق بپردازند!

و در ورای همین عینک تاریک است که اروپاییان اسلام را توصیف می کنند، و می گویند این آیین ممکن نیست چیز جدیدی با خود آورده باشد، و هیچ چیز حیاتی و مفیدی در بر ندارد، و بخشی از تاریخی است که گذشته و نیازی نیست که در مورد آن اندیشه کنیم و یا انتظار خیری از آن داشته باشیم!…”

او در بخش دیگری از سخنانش می گوید ” این اتهامات دو گانه، باید که مورد مناقشه قرار گیرد و به چالش کشیده شود، و تقلبی بودن آن ها آشکار گردد، چرا که ما را از فهم حاضر و ساختن آینده باز می دارد.”

اینک پیش از آن که پاسخ های روژهن گارودی را در برابر این اتهامات بیان کنیم، به ذکر برخی از اندیشه های ناصواب و باطلی می پردازیم که بازماندگان و فرزندان روم و فرنگ، عموما” علیه اسلام در درون خود پنهان دارند:

باید دانست که اسلام همان دینی است که نفوذ آنان را در شرق و جنوب دریای سرخ محدود ساخت، و اجتماعشان را در این مناطق بر هم زد! و زمانی چنان شد که نزدیک بود در دریای مدیترانه هم، دریاچه ای اسلامی ایجاد شود!

آیا این جالب نیست که بنیان گذار ” جامع الازهر ” مردی سیسیلی  بوده است؟ [۲]   و پس از آن فقیهی مشهور در فقه مالکی آن را افتتاح کرد.

روم قرن ها مالک این دریا و حاکم بر سواحل آن بود، و تنها چیزی که آنان را از این مناطق بیرون راند، اسلام بود، و تنها چیزی که آزادی را به مردمان در بند آن دیار بازگرداند، دین خدا بود، پس از آن که اعراب پرچم دار آن شدند!

پس تعجبی ندارد که اروپاییان نسبت به این دین، که زمین را از لوث وجود ظلم و جور آنان پاک نمود، و آنان را با سایر بندگان خدا همسان ساخت، کینه داشته باشند! و اینک به دنبال عیب جویی از اسلام راه افتاده اند، و دروغ ها و افتراهایی را به آن نسبت می دهند تا درون خود را بدان تسلی دهند!

می گویند: قرآن از کتاب مقدس گرفته شده است! و خردمندان می گویند ” توحید” چگونه از ” تثلیث”[۳] گرفته می شود؟ و چگونه ” تنزیه”[۴] از “تجسید”[۵]   دریافت می شود؟

و می گویند : فقه اسلامی از فقه رومی دریافت شده است؟! و خردمندان خواهند گفت : قانون و شریعتی کهخ به بدهکار گرفتار مهلت می دهد تا بدهی خود را پرداخت کند و گاه بدهی او را می بخشد، چگونه از قانونی گرفته می شود که چنین بدهکار نگون بختی را به بردگی می گیرد و گاه به قتلش فرمان می دهد؟! و علاوه بر آن میان مفهوم مسئولیت در اسلام و روم تفاوت بسیار است….

این از نظر کیفیت، و اما از نظر حجم و کمیت اجتماعی، گفتن این که فقه اسلامی از فقه رومی گرفته شده، مانند این است که کسی ادعا کند رود نیل از چاهی سرچشمه می گیرد که روزگاری سربازی رومی آن را در سرزمین نوبه[۶] برای استفاده ی حخود و اسبش حفر کرده است!!

انگیزه ها برای اهانت به اسلام و تحقیر رسالت و امتش و انکار آوازه وطنینی که در دنیا ایجاد کرده و پیشرفت هایی که به دنبال خود آورده، هیچ توجیهی ندارد جز تنفری کورکورانه و کینه توزانه!

استاد ” روژه گاوردی” در پاسخ به این اتهامات مورد اشاره می گوید:

” پیش از هر چیز باید گفت گمان به این که اندیشه اسلامی، تنها ترجمان و یا ناقل افکار یونانی است، گمانی بی اساس و کاملا” نادرست است، چون:

  1. ریاضیات یونانیان بر مفهوم “”اعداد متناهی ” پایه ریزی شده، در حالی که ریاضیات اسلامی بر مفهوم

” نامتناهی” استوار است.

  1. منطق یونانی، علمی کاملا” نظری است، زمانی که علم اسلامی اساسا” علمی تجربی بود.
  2. هندسه یونانی، هندسه “استاتیک” و مبتنی بر خط مستقیم است و هندسه مساجد بر خلاف آن هندسه ” سمفونیک” و مجموعه ای منحنی ها و قوس هاو گنبده ها است.
  3. فلسفه یونانی از ” برمنیدس” تا ” ارسطو” تنها فلسفه وجود است، اما فلسفه اسلامی فلسفه ی وجود و فعل است، و علاوه بر آن بر نبوت و وحی تکیه دارد، یعنی جدای از منابع مادی معرفت که بونانی و سایرین با ان آشنا بودند، منبع علمی ویژه ای دارد که منحصر به فرد است.
  4. ترادژی های یونانی و انحرافات و عقده هایی که در بر دارد، در دیدگاه اسلام نسبت به زندگی، اصلا” قابل تصور نیست، و ادبیات عرب به طور کلی تصوری را که یونانی ها از زندگی دارند، هم از نظر کیفیت، رد می کند.

این درست نیست که گفته شود علم اسلامی مقایسه با علم معاصر، علمی ابتدایی و رشد نیافته است، بلکه بر خلاف این دریافت علم اسلامی در مقایسه میان علم و حکمت، هیچ فاصبه و جدایی نینداخته است، یعنی هرگز از مفاهیم و اهداف غافل نمانده است.

در واقع قرآن کریم آثار عمیقی در فکر انسانی بر جای نهاده، که مؤمن را وادار کرده است تا آیات خداوند را در هر جای مشاهده کند. او را یاری می دهد تا عظمت و بزرگواری الوهیت را در هستی، و سنن و قواعد عام حاکم بر آن با دیده ی بصیرت ببیند، و به همین خاطر مؤمن در ظواهر محبوس نمی شود، بلکه در هر چیزی ” اشاره و رمزی” می بیند که به روشنی او را به سوی پروردگارش رهنمون می شود!

آیات و نشانه های خداوتد در کتاب هستی، با آیات او در کتاب وحی، به گونه ای در کنار هم ایستاده و هماهنگی و هم خوانی دارند که دیذگان را به بهترین شیوه متوجه جهان هستی می نماید، این عقل مؤمن البته از تحلیل روابطی که برخی اشیاء را به برخی دیگر متصل می سازد، و قوانین علمی عامی را در هستی پایه ریزی کرده است، احساس عجز و ناتوانی نمی کند و برتری و امتیازی که علم دین مدار دارد این است که به این قوانین معنی و مفهوم والاتری می بخشد…

گارودی پس از آن می گوید:” این موارد، از قوانین دنیوی به شمار می روند، با توجه به روابطی که بر آن حاکم است، اما آن گاه که به ارتباط آن ها با خالق می نگریم، در واقع قوانین دینی و ارزشمندی محسوب می شوند”

غرب در مطالعه هستی و حیات، جانب الهی آن را از یاد برده است. مثلا” حاصل اصل ” علم برای عالم” چه چیزی می تواند باشد؟ هیچ چیز! تحولات کمی علم و تمدن صنعتی، ذالتا” آن را به هدفی کوتاه مدت تبدیل شده است، و نزدیک است به بلای بزرگی برای پیروانش نیز تبدیل شود. و آن که در برابر این علم سرکش دچار خسران و زیان می گردد، ” انسان” است، هر کجا که باشد.

او در ادامه می گوید:”  تجدید حیات و رنسانس در غرب، از ایتالیاو با احیای فرهنگ و تمدن یونانی _ رومی آغاز نشد، بلکه از اسپانیا و با درخشش علوم و فرهنگ عربی_ اسلامی  بود که آغاز گردید ! اما این حرکت غربی، تنها چیزی که از علوم عربی و اسلامی دریافت کرد و بدان بسنده نمود، روش تجربی علم و ” تکنولوژی “آن ها بود، و جنبه ایمانی علم را که سبب هدایت آن به سوی خدا می شود و آن را به خدمت به بشر تسخیر می کند، رها کرد….!”

بخش دیگری از سخنان ” گارودی ” را گلچین می کنیم تا به این عبارات توجه کنید که می گوید: ” آن چه ما امروز شاهد آن هستیم، در عهد نبوت نیز وجود داشته است. زمانی که ” رسول خدا ( ص) دعوت خود را آغاز کرد، دو دولت بزرگ حکمفرمایی می کردند که  هر دو دجار ضعف و نابه سامانی شده، و با عداوت شدیدی در مقابل هم ایستاده بودند، امپراتوری بیزانس_ روم و امپراتوری ساسانی. و آن چه ما امروز شاهد آن هستیم، دو دولت بزرگ است که با بر سر تقسیم دنیا منازعه  می کنند، و هر کدام راه و مسلکی در پیش گرفته اند که ما گمان می کنیم دشمن هم دیگرند! اما در حقیقت هر دوی آن ها نتیجه و مولود واحد فلسفه ی مادی و فرعونی مستکبرانه هستند و هر دو به سوی راهی بن بست در حرکت اند که مسیرشان بدون شک  به ورشکستگی بشریت منتهی خواهد شد.

در این دوران منحصر به فردی که با بحران اهداف، یا نابودی هدف تازه ی دینی که انسان را کاملا” به خدا متصل سازد، متمایز شده است، اسلام می تواند چیزی را به دنیاا عرضه کند که شدیدا” بدان نیازمند است، و چون بدان دست نمی یابد، هر آن که در آستانه نابودی است. اسلام می تواند عقیده ی توحید را به دنیا عرضه کند، به زندگی مفهوم روشن و امیدوار کننده ای عطا کند، و به جهان نور و روشنایی و زیبایی هدیه کند، جهانی که نزدیک است شبی ظلمانی آن را کاملا” فرا گیرد و بپوشاند.”

” گارودی ” در پایان خطاب به مسلمانان می گوید: ” وفاداری به اجداد به مفهوم حفظ سنت ها و رسوم کهنه و فرسوده ی آنان نیست، بلکه به معنی تلاش برای به ثمر رساندن شعله های نور است…..!!!

———————-

منبع : چرا ما عقب مانده ایم؟! / نویسنده:محمد غزالی / مترجم: مولود مصطفایی

[۱] به قول مصطفس منفلوطی در ” النظرات” درد معده ی ثروتمندان، انتقام گرسنگی بینوایان است! مترجم

[۲] بانی الازهر

[۳] اعتقاد مسیحیان به این که خداوند در همان حال یکتاست سه تن است، پدر، پسر روح القدوس!!

[۴] پاک و بی الایش دانستن خداوند از هر عیب و هر شباهتی به مخلوقات لیس کمثله شیء.

[۵] قائل شدن به حلول خداوند در جسد عیسی (ع) به اعتقاد مسیحیان.

[۶] سرزمین نوبه د رجنوب مصر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا