اندیشهمطالب جدیدمقالات

معنای لغوی و اصطلاحی واژه ی سیاست در قرآن و سنت

معنای لغوی و اصطلاحی واژه ی سیاست در قرآن و سنت

نویسنده : دکتر یوسف قرضاوی / مترجم: عبدالعزیز سلیمی

“سیاست” در زبان عربی از ریشه ی “ساس، لیسوس، سیاسه” است.

گفته می شود: فلانی چهارپایش را سیاست کرد، یعنی جا و چراگاه و علف لازم را برای آن فراهم نمود.

ظاهراً این همان معنای اصلی است که سیاست (به معنای اداره امور جامعه) را از آن گرفته اند. زیرا آدم ها پس از آن که درباره رسیدگی به امور و پرداختن به نیازهای چهارپایان خود تجارب زیادی را کسب نمودند، به مرحله ی پرداختن به اداره ی امور مردم و رهبری و سروسامان دادن به اوضاع زندگی‌شان گام نهادند. به همین سبب است که شارح قاموس اللغه گفته است: “رعیت را سیاست کردم و امر و نهی کردم، و فلانی امور را سیاست کرد، یعنی بدان پرداخت و انجامش داد و “سیاست به معنای اقدام شایسته به انجام کاری” به صورت مجاز بکار می رود[۱]، (حقیقت آن از نظر لغوی همان پرداختن به تأمین نیازهای حیوانات است.)

کتاب “دائره المعارف دانش سیاسی” از انتشارات دانشگاه کویت، به نقل از «روپیر» سیاست را اینگونه تعریف می کند که: «سیاست هنر و شیوه درست مدیریت جامعه های بشری است».

“دائره المعارف کامل” نیز در تعریف سیاست می گوید: «سیاست به حکومت نمودن و مدیریت یک جامعه مدنی پیوند دارد.»

در کتاب “دایره المعارف علوم اجتماعی” نیز درباره سیاست اینگونه آمده است: «کردار انسان ها که با آغاز رویارویی یا جلوگیری از آن در جهت مصلحت عمومی صورت می گیرد، چیزی که همیشه لازمه آن بکارگیری قدرت یا مبارزه در جهت دستیابی به آن است».

کتاب “دایره المعارف حقوقی” نیز اینگونه سیاست را تعریف می نماید: «اصول و قواعد یا هنر مدیریت امور عمومی است».[۲]

واژه سیاست در میراث تاریخی اسلام:

پس از آنکه با مفهوم لغوی و اصطلاحی واژه “سیاست” آشنا شدیم، لازم است که در میراث علمی و منابع فکری و فقهی خود نیز آن را مورد بررسی قرار بدهیم.

آیا در قرآن کریم و سنت نبوی و در فقه مذاهبی که از آن ها تبعیت صورت می گیرد و دیگر منابع فقهی آزاد، با واژه سیاست برخورد می کنیم، آیا در میان غیر فقیهان مانند متکلمان، صوفیان و حکما و فیلسوفان درباره آن اظهارنظرهایی را می یابیم؟

آنان درباره سیاست چه گفته اند؟ و درباره هر یک از آن دیدگاه ها موضعگیری برگرفته از قرآن و سنّت چیست؟

قرآن و واژه سیاست:

واژه “سیاست” به صورت مشتق وصف و یا فعل، نه در آیات قرآن عصر مکّی و نه در عصر مدنی نیامده است. کسی که کتاب “معجم الفاظ آیات قرآن” را خوانده باشد، این موضوع برای او معلوم می شود. به همین خاطر واژه سیاست نه در کتاب مفردات راغب اصفهانی و نه در کتاب “معجم الفاظ قرآن” منتشر شده توسط “مجمع زبان عربی” ذکر نگردیده است.

گاهی عده ای برای اثبات این ادعای خود که اسلام و قرآن به سیاست اهمیتی نمی دهد و بدان توجه لازم را ندارد، به این مطلب استدلال می نمایند.

شکی نیست که این استدلال، استدلال نادرستی است، زیرا ممکن است لفظی در قرآن نیامده باشد، اما مفهوم و محتوای آن در قرآن بسیار گسترده باشد.

برای نمونه واژه “عقیده” را مثال می آورم که لفظ آن به هیچ وجه در قرآن بکار گرفته نشده است، در حالی که معنی و مضمون عقیده در جای جای قرآن وجود دارد مانند: ایمان به خداوند، ملائک، کتاب‌های آسمانی، پیامبران و جهان آخرت، در حالی که موضوع عقیده محوری است که آیات قرآن گرد آن می چرخند.

همچنین است واژه “فضیلت” که در قرآن نیامده است، اما از آغاز تا انجام قرآن درباره ی ضرورت آراستن به فضایل و دوری از رذایل آیات بسیاری وجود دارند.

هر چند قرآن واژه سیاست را نیاورده است، اما از واژه هایی بهره گرفته که به سیاست اشارت دارد و بیانگر مفهوم آن است. مانند واژه “ملک” که به معنای حکومت و اداره امورد مردم و فرمانروایی است.

واژه “ملک” به صورت ها و صیغه های گوناگون در قرآن آمده است، برخی از آن‌ها در مقام مدح و بعضی در مقام ذم و فرمانروایان بر مردم را یا دادگر و یا ستمگر، و فرمانروایی را یا شورایی (و انتخابی) و یا استبدادی معرفی می کند.

قرآن در مقام مدح نوعی از فرمانروایی و حکومت می گوید:

﴿فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَآتَیْنَاهُم مُّلْکاً عَظِیماً﴾ . (نساء: ۵۴)

«به راستی ما به آل ابراهیم ( که ابراهیم نیای شما و ایشان است ) کتاب ( آسمانی ) و پیغمبری و پادشاهی عظیمی دادیم .  ( مانند : سلطنت یوسف در مصر ، و شاهی داود و سلیمان در شام ).»

و از میان آل ابراهیم از مناجات یوسف در پیشگاه پروردگارش یاد می نماید که گفت:

﴿رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ﴾. (یوسف: ۱۰۱)

«( یوسف رو به خدا کرد و گفت : ) پروردگارا !  ( سپاسگزارم که بخش بزرگی ) از حکومت به من داده‌ای.»

یوسف (ع) به این خاطر گفته بود: “از فرمانروایی” زیرا در فرمانروایی مستقل نبود و بالاتر از او فرمانروای دیگری بود این سخن او بود که:

﴿إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنَا مِکِینٌ أَمِینٌ﴾. (یوسف: ۵۴)

«از امروز تو در پیش ما بزرگوار و مورد اطمینان و اعتمادی.»

یکی دیگر از پیامبرانی که خداوند به او فرمانروایی داده بود، طالوت بود و فرمانروایی بنی اسرائیل اش گردانید، تا زیر پرچم او با جالوت بجنگند.

﴿ وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکاً﴾. (بقره: ۲۴۷)

«و پیغمبرشان به آنان گفت : خداوند طالوت را برای زمامداری شما روانه کرده است.»

قرآن ماجرای او و جالوت را ذکر نموده و با این آیه پایان می دهد که:

﴿وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ﴾. (بقره: ۲۵۱)

«و داود ( یکی از لشکریان طالوت ، ) جالوت را کشت ، و خداوند حکومت و حکمت بدو بخشید و از آنچه می‌خواست بدو یاد داد.»

همچنین خداوند به سلیمان نوعی از فرمانروایی سپرده بود که پس از آن به هیچ کس نداده و نخواهد داد.

و ذوالقرنین نیز یکی از فرمانروایانی است که خداوند امکانات و اختیارات وسیعی را در زمین به او سپرد و از هر چیزی اسبابی را در اختیارش نهاده بود و حدود فرمانروایی او مناطقی از شرق و غرب را در بر می گرفت و در سوره ی الکهف در مقام مدح می فرماید:

﴿‏إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً﴾. (کهف: ۸۴)

«‏ما به او در زمین قدرت و حکومت دادیم و وسائل هر چیزی را ( که برای رسیدن بدان تلاش می‌کرد ) در اختیارش نهادیم.» ‏

و از کسانی که قرآن از آنان یاد می کند، ملکه ی سبأ است که حکومت و فرمانروایی او بر پایه “شورا و انتخاب” قرار داشت، نه استبداد و خودکامگی، همان گونه که قرآن از زبان او می فرماید:

﴿‏ قَالَتْ یَا أَیُّهَا المَلَأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی مَا کُنتُ قَاطِعَهً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ ‏﴾. (نمل: ۳۲)

«‏(بلقیس رو به اعضای مجلس شوری کرد و ) گفت : ای بزرگان و صاحب نظران ! رأی خود را در این کار مهمّ برای من ابراز دارید که من هیچ کار مهمّی را بدون حضور و نظر شما انجام نداده‌ام.»

اما قرآن از طرف دیگر فرمانروایی ستمگرانه و سوار بر دوش مردم را مانند نمرود، مورد مذمت قرار می دهد، نمرودی که با ابراهیم در این رابطه که خداوند به او فرمانروایی داده مناقشه و رویارویی نمود.

همچنین مانند فرمانروایی فرعونی که درباره او می فرماید:

﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طَائِفَهً مِّنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَیَسْتَحْیِی نِسَاءهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ﴾. (قصص: ۴)

« ‏ فرعون در سرزمین ( مصر ، شروع به ) استکبار و سلطه‌گری کرد ، و ( در میان ) مردمان آنجا ( تفرّقه انداخت و آنان ) را به گروهها و دسته‌های مختلفی تبدیل نمود .  ( هر گروهی و دسته‌ای به دفاع از افراد خود و جنگ و دشمنی با سایرین می‌پرداخت . فرعون مخصوصاً مردمان مصر را به دو گروه مشخّص قبطیان و سبطیان تقسیم کرد ، و ) گروهی از ایشان را ( که سبطیان یعنی بنی‌اسرائیل بودند ، در برابر قبطیان ) ضعیف و ناتوان می‌کرد . پسرانشان را سر می‌برید و دخترانشان را ( برای خدمتگذاری ) زنده نگاه می‌داشت . او مسلّماً از زمره تباهکاران ( و جنایتکاران تاریخ ) بود.»

اما قرآن تعدای از فرمانروایان را مانند فرمانروای عصر یوسف – که او را بر دارایی کشور گماشت- نه ستوده و نه نکوهیده است، هر چند از لابلای برخی از سخنان قرآن درباره پاره ای از کارهای او به سیاست درستش در کشورداری اشاراتی وجود دارد.

تمامی آن موارد سخن از سیاست و سیاستمداران است، اما نه با بهره گیری از واژه سیاست. همین گونه است که واژه “تمکین” چنانکه در این فرموده خداوند آمده است:

﴿وَکَذَلِکَ مَکَّنِّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَیْثُ یَشَاءُ﴾ (یوسف: ۵۶)

«(شاه پیشنهاد یوسف را پذیرفت و او وزیر اقتصاد و دارائی شد ) و بدین منوال یوسف را در سرزمین ( مصر بالا بردیم و جاه و جلال و ) نعمت و قدرت دادیم . در آنجا هرکجا که می‌خواست منزل می‌گزید.»

و کلام خداوند درباره بنی اسرائیل:

﴿‏وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴾ (قصص: ۵)

«‏ما می‌خواستیم که به ضعیفان و ناتوانان تفضّل نمائیم و ایشان را پیشوایان و وارثان ( حکومت و قدرت ) سازیم.»

و این سخن خداوند که می فرماید:

﴿الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ ‏﴾ (حج: ۴۱)

«‏ ( آن مؤمنانی که خدا بدیشان وعده یاری و پیروزی داده است ) کسانی هستند که هرگاه در زمین ایشان را قدرت بخشیم ، نماز را برپا می‌دارند و زکات را می‌پردازند ، و امر به معروف ، و نهی از منکر می‌نمایند ، و سرانجام همه کارها به خدا برمی‌گردد ( و بدانها رسیدگی و درباره آنها داوری خواهد کرد ، همان گونه که آغاز همه کارها از ناحیه خدا است ).»

واژه “استخلاف” و مشتقات آن نیز همین گونه است، چنانکه خداوند می فرماید:

﴿‏وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴾ (نور: ۵۵)

«‏ خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند ، وعده می‌دهد که آنان را قطعاً جایگزین ( پیشینیان ، و وارث فرماندهی و حکومت ایشان ) در زمین خواهد کرد ( تا آن را پس از ظلم ظالمان ، در پرتو عدل و داد خود آبادان گردانند ) همان گونه که پیشینیان ( دادگر و مؤمن ملّتهای گذشته ) را جایگزین ( طاغیان و یاغیان ستمگر ) قبل از خود ( در ادوار و اعصار دور و دراز تاریخ ) کرده است ( و حکومت و قدرت را بدانان بخشیده است ) . همچنین آئین ( اسلام نام ) ایشان را که برای آنان می‌پسندد ، حتماً ( در زمین ) پابرجا و برقرار خواهد ساخت ، و نیز خوف و هراس آنان را به امنیّت و آرامش مبدّل می‌سازد ،  ( آن چنان که بدون دغدغه و دلهره از دیگران ، تنها ) مرا می‌پرستند و چیزی را انبازم نمی‌گردانند . بعد از این ( وعده راستین ) کسانی که کافر شوند ، آنان کاملاً بیرون شوندگان ( از دائره ایمان و اسلام ) بشمارند ( و متمرّدان و مرتدّان حقیقی می‌باشند ).»

و همچنین این کلام خداوند که می فرماید:

﴿‏‏قَالُواْ أُوذِینَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِینَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَى رَبُّکُمْ أَن یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَیَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الأَرْضِ فَیَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ ‏﴾ (اعراف: ۱۲۹)

«‏ گفتند : پیش از آن که به پیش ما بیائی ( گرفتار شکنجه فرعون بوده‌ایم ) و پس از آمدنت ( هم از سوی او ) اذیّت و آزار شده‌ایم ( و هم‌اکنون نیز دچار رنج و محنت و در معرض عذاب و عقاب هستیم . موسی ) گفت : امید است که پروردگارتان دشمنتان را هلاک سازد و شما را در زمین جایگزین ( او ) گرداند تا ببیند چگونه عمل می‌کنید .  ( آیا راه صلاح یا فساد در پیش می‌گیرید . دادگری یا ستم می‌ورزید . شکر نعمت به جای می‌آورید یا کفران نعمت می‌کنید ).»

واژه “حکم” و مشتقات آن نیز همان وضعیتی را دارند، آنگونه که خداوند می فرماید:

﴿إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ سَمِیعاً بَصِیراً ‏‏﴾ (نساء: ۵۸)

«‏بیگمان خداوند به شما ( مؤمنان ) دستور می‌دهد که امانتها را ( اعم از آنچه خدا شما را در آن امین شمرده ، و چه چیزهائی که مردم آنها را به دست شما سپرده و شما را در آنها امین دانسته‌اند ) به صاحبان امانت برسانید ، و هنگامی که در میان مردم به داوری نشستید این که دادگرانه داوری کنید .  ( این اندرز خدا است و آن را آویزه گوش خود سازید و بدانید که ) خداوند شما را به بهترین اندرز پند می‌دهد ( و شما را به انجام نیکیها می‌خواند ) . بیگمان خداوند دائماً شنوای ( سخنان و ) بینا ( ی کردارتان ) بوده و می‌باشد ( و می‌داند چه کسی در امانت خیانت روا می‌دارد یا نمی‌دارد ، و چه کسی دادگری می‌کند یا نمی‌کند ).»

این همان آیه ای است که ابن تیمیه نیمه کتاب “السیاسه الشرعیه” خود را در ارتباط با آن نگارش نموده است.

و این سخن خداوند که می فرماید:

﴿وَأَنِ احْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن یَفْتِنُوکَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ ﴾ (مائده: ۴۹)

«و ( به تو ای پیغمبر فرمان می‌دهیم به این که ) در میان آنان طبق چیزی حکم کن که خدا بر تو نازل کرده است ، و از امیال و آرزوهای ایشان پیروی مکن ، و از آنان برحذر باش که ( با کذب و حق‌پوشی و خیانت و غرض‌ورزی ) تو را از برخی چیزهائی که خدا بر تو نازل کرده است به دور و منحرف نکنند ( و احکامی را پایمال هوی و هوس باطل خود نسازند ).»

و این آیه نیز که می فرماید:

﴿‏ أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ ‏﴾ (مائده: ۵۰)

«‏آیا ( آن فاسقان از پذیرش حکم تو بر طبق آنچه خدا نازل کرده است سرپیچی می‌کنند و ) جویای حکم جاهلیّت ( ناشی از هوی و هوس ) هستند ؟ آیا چه کسی برای افراد معتقد بهتر از خدا حکم می‌کند؟»

و آیه: ﴿ ‏وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ (مائده: ۴۵)

«و کسی که بدانچه خداوند نازل کرده است حکم نکند ( اعم از قصاص و غیره ) او و امثال او ستمگر بشمارند.»

و آیه: ﴿وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ (مائده: ۴۷)

«و کسی که بدانچه خداوند نازل کرده است حکم نکند ، او و امثال او متمرّد ( از شریعت خدا ) هستند.»

و در آیه ی سوم می فرماید:

﴿‏ وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ﴾ (مائده: ۴۴)

«هرکس برابر آن چیزی حکم نکند که خداوند نازل کرده است ( و قصد توهین به احکام الهی را داشته باشد ) او و امثال او بیگمان کافرند.»

سنّت و سیاست:

در سنّت نبوی حدیثی متّفق علیه از ابوهریره روایت شده که دربرگیرنده مفهوم سیاست است. ابوهریره از رسول خدا (ص) روایت نموده است که فرموده اند: «پیامبران امور سیاسی بنی اسرائیل را اداره می کند. هرگاه پیامبری وفات می نمود، پیامبر دیگری جانشین او می شد، اما پس از من پیامبری نمی آید و (برای اداره امور مردم برای من) جانشینان بسیاری خواهند بود.» خدمت ایشان عرض می شد که: به چه چیزی ما را فرمان می دهید و توصیه می نمایید؟ فرمود: یکی پس از دیگری (آنان را از طریق مشورت و انتخاب برگزینید) و با آن ها تبعیت کنید و به بیعت خود وفادار باشید و حقی را که خداوند به ایشان داده مراعات نمایید، به راستی خداوند درباره آن چه به ایشان سپرده مورد بازخواست قرارشان می دهد».[۳]

نخستین بکارگیری واژه سیاست:

در ماده “سیاست” دائره المعارف فقهی کویت آمده است:[۴] «ظاهراً قدیمی ترین کلمه سیاست برای ولایت و حکومت در تاریخ فرهنگ ما، سخن عمربن عاص خطاب به ابوموسی اشعری در وصف معاویه است که: «… او به خونخواهی عثمان خلیفه مظلوم برخاست، از حسن سیاست و تدبیر برخوردار بود».[۵]

چنان چه واژه بکار برده شده در این نقل قول مصدر و ریشه آن باشد، درست و پذیرفتنی است، امّا واژه سیاست به صورت فعل همان گونه که در حدیث متفق علیه سابق ذکر کردیم، آمده است. همان گونه که پس از آن زمان عمر فاروق (رض) در مقام فعل مضارع بکار می رفته است.

ابن ابی شیبه در کتاب “المصنّف” و حاکم نیشابوری در کتاب “المستدرک” از مستظل ابن حصین آورده اند که گفته است: «عمر بن خطاب در بین ما به خطابه برخاست و گفت: به پروردگار کعبه سوگند می دانم چه زمانی عرب ها نابود می شوند! یکی از مسلمانان برخاست و پرسید: یا امیرالمؤمنین چه زمانی نابود می گردند؟ گفت: زمانی کسی امور ایشان را “سیاست” و مدیریت کند که دوران جاهلیت را درک نکرده و با رسول خدا (ص) یار و همدم نبوده باشد.»[۶]

همچنین واژه سیاست به صورت “فعل مضارع” از علی بن ابی طالب (رض) روایت شده است. ابن شیبه در کتاب “المصنّف” و ابن جعد در “المسند” نقل کرده اند که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب فرموده اند: «ای مردم کوفه! سوگند به خدا چنان چه در فرمانبرداری او تلاشی جدی نکنید و از حیث اطاعت او با دیگران به رویارویی نپردازید، کسانی امورتان را سیاست خواهند کرد که شما از آنان به حق نزدیک تر خواهید بود، و شما را بارها و بارها مورد اذیت و آزار قرار خواهند داد».[۷]

——————————————

منبع: باید و نبایدهای دین و سیاست / مؤلف: دکتر یوسف قرضاوی / مترجم: عبدالعزیز سلیمی /انتشارات: نشر احسان ۱۳۹۴

[۱] . تاج العروس، ماده (سوس) ج ۴ ص ۱۶۹ چاپ دار صادر بیروت.

[۲] . دائره المعارف دانش سیاسی ص ۱۰۲٫

[۳] – صحیح امام بخاری شماره (۳۴۵۵) و صحیح امام مسلم حدیث شماره (۱۸۴۲).

[۴] – دائره المعارف فقهی کویت ج ۲۵ ص ۲۹۵٫

[۵] – تاریخ طبری ج ۵ ص ۶۸٫

[۶] – المنصف: ج ۶ ص ۴۱۰ و المستدرک ج ۴ ص ۴۷۵٫

[۷] – المصنّف ابن ابی شیبه ج ۷ ص ۵۰۴ و مسند ابن الجعد ج ۱ ص ۳۲۷٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا