الله - خداوندعقیدهمطالب جدید

رابطه ولایت عبد و معبود

رابطه ولایت عبد و معبود
نویسده: استاد شهید کاک ناصر سبحانی
مترجم: جهانگیر ولد بیگی
«ولی»
این اسم متناسب با اسم وکیل است.
دو اسم الولی و الوالی در قرآن به کار رفته اند. این دو اسم که یکی صفت مشبهه و دیگری اسم فاعل است، هر دو از ریشه ولی هستند. ولی به معنای «به دنبال هم قرار گرفتن» است؛ یعنی چیزی به گونه ای به دنبال چیز دیگری قرار گیرد که حائل و مانعی بین آن دو نباشد. وقتی بین دو چیز حائل و مانعی نباشد، رابطه آن ها رابطه ای بسیار نزدیک خواهد بود. نوع ارتباط نیز بستگی به حقیقت و ماهیت آن دو چیز دارد.
وقتی گفته می شود:« خداوند ولی است»، طرف دیگر این رابطه انسان است که عبد اوست. خداوند هم خالق مطاع الامر و هم رب اله است. انسان با خداوند و ذاتی با این صفات ارتباط دارد. با ملاحضه این دو خصوصیت نوع ارتباط نیز مشخص می شود. از یک طرف، خداوند «خالق» است و انسان را خلق و برء و تصویر و تعدیل کرد و از طرف دیگر، انسان نیز «مخلوق و مبری و مسوی و مصور و معدول و معدل» با آن معانی ای که قبلا” بیان کردیم به وجود آمده است. خداوند «مطاع الامر» است و انسان «مطیع الامر». خداوند رب است و انسان مربوب و حامد رب خود. خداوند اله است و انسان عابد اله خود . او مستعان است و انسان مستعین. این است رابطه ی بین خدا و انسان. وقتی گفته می شدو: «خداوند ولی انسان است»، چنین جمله ای مقتضی همه ی آن معانی ای است که بیان شد.
وقتی انسان رابطه خود را با خدای خود این چنین می بیند مشخص است که چه آثاری در او به وجود خواهد آمد.
رابطه ولایت عبد و معبود
این که خداوند ولی انسان است، چنین امری- با توجه به آن چه بیان شد- اقتضای این را دارد که انسان نیز ولی خدا باشد یعنی در یک طرف این رابطه: «الله ولی الذین آمنوا»بقره/۲۵۷ خداوند ولی مؤمنین است و در طرف دیگر آن مؤمنین اولیای خداوند هستند:« الا ان اولیاء الله لا خوف علهیم و لاهم یحزنون» یونس/۶۲ بنابراین رابطه یک رابطه دو طرفه است؛ یعنی هر کس خداوند ولی او باشد او نیز باید ولی خدا باشد. ولی بودن خدا از طرف انسان این گونه تحقق می یابد که انسان باید بینشی را که اسماء خدا به او می دهند، کسب کند؛ او باید خدا را به عنوان «خالق مطاع الامر» و «رب و اله» خود شناخته و بعد از این «شناخت» و در اثر آن، نسبت به خداوند «رغبت و رهبت» درونش را فرا گیرد و بعد، در جریان زندگی روزانه اش جهت گیری هایش( حرکات و سکناتش) مطابق با این شناخت و رغبت و رهبت باشد( ایمان و عمل صالح داشته باشد). وقتی انسان دارای ایمان و عمل صالح شد ولی خداوند می گردد.
متأسفانه این اصطلاح بزرگ “ولی” همچون بسیاری از اصطلاحات دیگر قرآنی مظلوم واقع شده است. امروز در میان مسلمانان این اصطلاح به گونه ای دیگر تعریف می شود.
مسلمانان اشخاص مرموز با خصوصیات مبهمی را که حتی توانایی تصور آن ها را نیز ندارند، «ولی» خود می دانند. و کار از این هم فراتر رفته و «ولی» بودن خدا از دید برخی مسلمانان[ که تعدادشان هم کم نیست] به صورت یک حرفه مطرح است. در برخی از کتاب ها نوشته شده است: فلانی که رحمت خدا بر او باد در ولایت زبردست بود.
سؤال این است که: مگر ولایت چیست که فلان شخص در آن زبر دست و مهارت داشته باشد؟!
چنین افرادی این گونه تصور می کنند که ولایت مقامی است که فرد ولی وقتی به آن می رسد دارای خوارق عادات می شود. افعال عجیب و غریبی پیرامون ولایت و فرد ولی معرفی کرده اند که هر کس بسیاری از آنان را داشته باشد او را در ولایت زبر دست است و ید طولایی دارد. چنین افرادی اگر [ به قرآن نیم نگاهی می کردند و] می دانستند که ولایت یعنی ایمان و عمل صالح و با ایمان و عمل صالح است که انسان با خدا رابطه ولایت برقرار می کند، هرگز و هرگز نمی گفتند فلانی در ولایت زبردست بود.
[خلاصه مطلب این که] هرکس ایمان و عمل صالح داشته باشد خداوند ولی او و او خداوند است؛ یعنی با ایمان و عمل صالح ارتباطی دو طرفه بین خدا و بنده برقرار می شود که به این رابطه، رابطه ولایت گفته می شود. هرکس مؤمن باشد ولی خداست و عکس این هم صادق است؛ یعنی هرکس ولی خدا نباشد مؤمن به او نیست.
ما در کتاببی به نام« امامت و ولایت» به تفصیل به بررسی آیات وارد شده در این زمینه پرداخته ایم.
(‏ أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ‏)یونس/۶۲
«‏ هان ! بیگمان دوستان خداوند ( سبحان ) ترسی بر آنان ( از خواری در دنیا و عذاب در آخرت ) نیست و ( بر از دست رفتن دنیا ) غمگین نمی‌گردند ( چرا که در پیشگاه خدا چیزی برای آنان مهیّا است که بسی والاتر و بهتر از کالای دنیا است ) . ‏»
با توضیح مختصری که داده شد، مشخص است که اولیاء خدا بدون خوف و حزن خواهند بود. سؤالی که در این جا مطرح است این است که چرا در آیه نمی فرماید:«لا یخافون و لایحزنون»؟ در جواب می گوییم:« لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ » به این اشاره دارد که شاید در فکر و ذهن مؤمنین نگرانی های خفیفی نسبت به آینده باشد؛ ولی این نگرانی ها هرگز بر وجود آن ها مسلط نیست؛ اما در مورد «حزن» وقتی می فرماید:« وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ » یعنی «حزن» اصلا” در مورد مؤمنین مطرح نیست.
در ادامه ی آیه ی قبل به چگونگی رابطه ولایت اشاره کرده و می فرماید:
(‏ الَّذِینَ آمَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ ‏)یونس/۶۴
 یعنی بشارت است. بشارت به خوشبختی در دنیا و آخرت. انسان با ایمان و تقوا و خداوند با بشارت او به رحمتش در دنیا و آخرت، رابطه ولایت را با هم برقرار می کنند.
زمانی که این آیات را با آیات نخستین سوره بقره ارتباط می دهیم متوجه ایت نکته می شویم که فرد مؤمن ولی خداست و هرکه مؤمن نباشد ولی خدا نیست.
در ابتدای سوره بقره به این اشاره شده که هر کس دعوت به او رسیده [و نسبت به او تمام حجت صورت گرفته است] از سه حالت خارج نیست: این فرد یا متقی است، یا «کافر» و یا «منافق». در آیات ذکر شده در این دو سوره(یونس و بقره) و ارتباط دادن آن ها با هم، به این نتیجه ساده می رسیم که هر که متقی است ولی خداوند است و فرد متقی، مؤمن است پس فرد مؤمن ولی خداست و کسی که مؤمن نیست[از دو حال خارج نیست]، اگر حق برایش روشن شده باشد دشمن خداست و در غیر این صورت فردی است که ارتباطش با خداوند در زمینه امر ابتلائی گفته شده مطرح نیست(فردی است فتری)[۱].
پس رابطه «ولایت»یک رابطه دو طرفه است.
اگر انسان (انسان مؤمن) بتواند با خدای خود رابطه ولایت را حفظ کند، آرامش و اطمینان و سعادتی وصف ناشدنی را احساس خواهد کرد؛ زیرا او ولی ای خواهد داشت که دنیا و آخرتش را برایش تضمین می کند.
اسم«الوالی» نیز تفاوت چندانی با اسم «الولی» ندارد. «الوالی» اسم فاعل است و بر حدوث آن رابطه دلالت دارد و در ارتباط با حالات جزئی و با حوادث مطرح است- مثلا”- وقتی قضیه ای مطرح می شود و حادثه ای برای بنده مؤمن پیش می آید، خداوند در ارتباط با او عمل «ولی» انجام می دهد؛ یعنی با او رابطه ولایت برقرار می کند و به فریادش می رسد و او را از بلا و مصیبتی که برایش پیش آمده نجات می دهد. و اما فرد کافر چون با خدا رابطه عداوت دارد نه رابطه ولایت و قدرتی مافوق قدرت خداوند نیز وجود ندارد، پس وقتی دچار بلا و مصیبت و مشکلاتی می شود، کسی نیست که او را نجات دهد و او بدون « والی» می ماند:« وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ »رعد/۱۱
« و هیچ کس غیر خدا نمی‌تواند یاور و مددکار آنان شود .»
____________________
منبع: اسماء الحسنی / نویسنده: اساد ناصر سبحانی / مترجم: جهانگیر ولد بیگی / انتشارات: مردم سالاری/۱۳۸۷

 


[۱] فردی که دین به او نرسیده و خارج از چارچوب بحث ماست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا