تربیت، اخلاق و تزکیهمطالب جدید

حقیقت توکل و درجات هشت‌گانه‌ی آن از دیدگاه امام ابن القیم الجوزیه

حقیقت توکل و درجات هشت‌گانه‌ی آن از دیدگاه امام ابن القیم الجوزیه

اکنون به بیان معنی توکل و درجات آن و مطالبی که در مورد آن گفته‌اند، می‌پردازیم:

امام احمد می‌گوید: توکل عمل قلب است، یعنی عمل زبان و سایر اعضاء و جوارح نیست و در زمره‌ی علوم و معارف قرار ندارد.

گروهی آن را در باب علوم و معارف قرار می‌دهند و می‌گویند: توکل علم و آگاهی قلب از این است که خدا برای بنده کافی است.

گروهی دیگر آن را به سکون و فرو نشستن حرکت قلب تفسیر می‌کنند و می‌گویند: توکل بر خاک افتادن قلب در پیشگاه پروردگار است و این یعنی ترک اختیار و روانه شدن در مسیر و مجرای مقدرات.

سهل می‌گوید: توکل یعنی همراه شدن با (خواست و اراده‌ی) خداوند در آن چه که می‌خواهد.

گروهی نیز توکل را به رضا تعبیر می‌کنند و می‌گویند: یعنی رضا به مقدرات الهی.

گفته‌اند: توکل هجرت از دلبستگی‌ها و پیگیری حقایق است.

در حقیقت توکل حالتی مرکب از چند چیز است که تنها با مجموع آن‌ها کامل می‌شود. هر کدام از تعابیر فوق به یک یا دو مورد از آن اشاره کرده‌اند.

 علم و معرفت

سرآغاز آن شناخت پروردگار و صفات او از قبیل: قدرت، کفایت، (کافی بودن) قیومیت و منتهی شدن همه‌ی امور به علم او و صادر شدن آن‌ها از مشیت و قدرت او است. این علم و معرفت، اولین درجه‌ای است که بنده به وسیله‌ی آن در منزلت توکل قدم می‌گذارد.

شیخ ما می‌گوید: بنابراین توکل از فیلسوفان و قدریه‌ی نفات که معتقد هستند چیزهایی در هستی رخ می‌دهد که خارج از مشیت خداوند است، امکان‌پذیر نیست. هم چنین از جهمیه که صفات پروردگار را انکار می‌کنند توکل صورت نمی‌پذیرد، بلکه تنها از موحدان (که صفات الهی را اثبات می‌کنند) امکان‌پذیر است.

کسی که معتقد است خداوند از جزئیات عالم سفلی و علیا بی‌خبر است و فاعل با اختیار نیست و اراده و مشیت ندارد و هیچ صفتی قائم به او نیست، چگونه بر خدا توکل می‌کند؟ پس هر کس علم و معرفتش نسبت به خدا و صفات او بیشتر باشد، توکلش صحیح‌تر و محکم‌تر خواهد بود.

اسباب را نفی نمی‌کنیم

درجه‌ی دوم: اثبات اسباب و مسببات است.

هر کس اسباب و مسببات را نفی کند، توکلش ناقص است. این عکس چیزی است که در سطحی‌نگری‌های بعضی دیده می‌شود که می‌گویند: اثبات اسباب به توکل صدمه وارد می‌کند و نفی آن نشانه‌ی توکل کامل است. باید بدانیم توکل قوی‌ترین وسیله برای به دست آوردن آن چیزی است که برای رسیدن به آن بر خدا توکل می‌شود. همانند دعا است که خداوند آن را سبب دست یافتن به خواسته‌ها قرار داده است. پس هرگاه بنده‌ای معتقد باشد که خداوند توکل و دعای او را سبب دست یافتن به چیزی قرار نداده است، دچار توهمات باطل شده است. خداوند خوردن را سبب سیری و نوشیدن را سبب رفع تشنگی قرار داده است و هر کسی نخورد و نیاشامد، گرسنگی و تشنگیش برطرف نخواهد شد.

هم چنین مسافرت و پیمودن راه مکه را سبب رسیدن به مکه و انجام مناسک حج قرار داده و هر کس در خانه بنشیند، هرگز به مکه نخواهد رسید.

مسلمان شدن و انجام اعمال نیک را سبب وارد شدن به بهشت قرار داده است و هر کس اسلام را ترک و اعمال نیک انجام ندهد به بهشت نخواهد رفت.

شخم زمین و بذرپاشی را سبب روییدن قرار داده و هر کس چنین نکند محصولی درو نخواهد کرد.

بر اساس آن چه که منکرین اسباب می‌گویند، باید همه‌ی این افراد اسباب رسیدن به هدف را ترک کنند و بگویند: اگر سیر شدن، سیراب شدن، حج و… در سرنوشت من رقم خورده باشد، به آن دست خواهم یافت و تلاش، حرکت و سفر من در آن تأثیری نخواهد داشت. هم چنین اگر چنین چیزهایی در سرنوشت من رقم نخورده باشد، به آن دست نخواهم یافت و به کارگیری و عدم به کارگیری اسباب تأثیری در آن نخواهد داشت.
آیا کسی چنین شخصی را عاقل می‌پندارد؟ آیا چهارپایان عاقل‌تر از او نیستند؟ زیرا چهارپایان با هدایت عامه از اسباب بهره می‌گیرند.

توکل بزرگ‌ترین سبب برای دستیابی به خواسته‌ها و دفع چیزهای ناپسند است. هر کس اسباب را انکار کند، توکلش راست و درست نخواهد بود. بلکه توکل کامل عدم دلبستگی و تکیه بر اسباب است. پس باید احوال قلب متکی بر خداوند و اوضاع و احوال جسم نیز قائم به اسباب باشند.

اسباب محل حکمت، امر و دین پروردگار هستند و توکل متعلق به ربوبیت و قدر و قضای الهی است.

عبودیت اسباب بر پایه‌ی توکل و توکل نیز بر اساس عبودیت استوار است.

به کار نگرفتن اسباب به طور عموم، از لحاظ عقل، شریعت و احساس ناممکن است و رسول خدا (ص) اسباب را نادیده نگرفته است. در جنگ احد دو زره‌ی جنگی بر تن کرد و هیچ‌گاه در میدان نبرد بدون لباس و تجهیزات نظامی ظاهر نشده است،‌ آن ‌گونه که افراد بی‌علم و معرفت انجام می‌دهند. هم چنین در مسیر هجرت فرد مشرکی را به عنوان راهنما به کار گرفت در حالی خداوند جهانیان را به وسیله‌ی او هدایت نموده و از گزند همه‌ی مردمان او را در امان داشته بود. هم چنین قوت یک سال را برای خانواده‌اش ذخیره می‌کرد در حالی که سیّد و سرور توکل‌کنندگان بود. هرگاه به قصد جهاد، حج و عمره راهی سفر می‌شد، زاد و توشه‌ی سفر با خود می‌برد. همه‌ی یاران گرامیش که توکل‌کنندگان حقیقی‌اند، این‌گونه بوده‌اند. کامل‌ترین توکل‌کنندگان پس از آنان کسانی‌اند که رنگ و بوی توکلشان را احساس کرده و از آنان پیروی نماید.

تجرید (بریدن از غیر خدا) اساس توکل است.

درجه‌ی سوم: ثابت شدن قلب در منزلت توحید توکل است.

تا زمانی که توحید درست نشود، توکل به درستی صورت نمی‌پذیرد، زیرا حقیقت توکل، توحید قلب است و تا هنگامی که قلب کم‌ترین ارتباطی با شرک داشته باشد، توکلش معیوب و ناخالص بوده و هر اندازه توحید خالص گردد، توکل نیز درست می‌شود. اگر بنده به غیر خدا نظر داشته باشد، آن نگاه و توجه بخشی از قلبش را به سوی خود جلب می‌کند و به همان اندازه از توکلش کاسته می‌شود. از اینجاست که گروهی چنان می‌پندارند که توکل تنها با کنار گذاشتن اسباب میسر می‌شود. این تعبیر درستی است اما باید اسباب را از قلب کنار گذاشت نه از اعضا و جوارح. توکل تنها با دور انداختن اسباب از قلب و بهره گرفتن اعضای بدن از آن‌ها میسر می‌شود. پس قلب بنده از اسباب بریده و اعضاء و جوارحش به آن وابسته هستند.

پناه بردن به خدا به ما آرامش می‌بخشد
درجه‌ی چهارم: اعتماد و تکیه‌ی قلب بر خداوند و آرام یافتن از او، به گونه‌ای که احساس اضطراب از آشفتگی اسباب و یا احساس آرامش به سبب آن‌ها در آن باقی نماند، بلکه آرامش یافتن از اسباب را از قلب خود بزداید و آن را با آرامش یافتن از سبب ساز بیاراید.
نشانه‌ی این حالت آن است که به فراهم بودن یا فراهم نبودن اسباب توجه نمی‌کند و قلبش با گریختن آن چه می‌پسندد و پیش آمدن چیزهایی که نمی‌پسندد، دچار نوسان و اضطراب نمی‌شود، زیرا اعتماد و تکیه بر خداوند و آرامش یافتن از او، او را از خوف و رجا نسبت به اسباب مصون کرده است. احوال او شبیه کسی است که دشمنی قدرتمند در برابرش قرار گرفته است، ناگهان قلعه‌ای را مشاهده می‌کند، دژبان او را به درون فرا می‌خواند و سپس در را محکم می‌بندد. او دشمن را که در بیرون قلعه است، می‌نگرد و در چنین حالتی اضطراب و خوف از دشمن برای او معنی ندارد.

هم چنین احوال بنده‌ی توکل کننده را به کودک شیرخواری تشبیه می‌کنند که وابسته به شیر مادرش بوده و تنها از آن آرامش می‌یابد و جز مادرش به هیچ چیز دیگری توجه ندارد. عارفان گفته‌اند: توکل‌کننده‌ همانند کودکی است که جز سینه‌ی مادرش چیز دیگری را سراغ ندارد تا به آن پناه ببرد، شخص توکل کننده نیز تنها به پروردگار سبحان پناه می‌جوید.

خداوند سبحان بر ما فضل و منت دارد.
درجه‌ی پنجم: حسن ظن نسبت به خداوند عزّوجلّ.

هر بنده‌ای به اندازه‌ی حسن ظن و امیدی که به خداوند دارد، دارای توکل است. بر همین اساس گروهی توکل را حسن ظن نسبت به خداوند می‌دانند.

اما حقیقت این است که حسن ظن شخص را به توکل فرا می‌خواند، زیرا توکل بر کسی که بنده به او بدبین است و به او امیدوار نیست، معنایی ندارد.

سر تسلیم فرود آوردن
درجه‌ی ششم: تسلیم شدن قلب در برابر پروردگار و گرایش همه‌ی انگیزه‌ها و تمایلاتش به سوی او و از بین رفتن منازعات و کشمکش‌های آن.

این مفهوم سخن کسانی است که می‌گویند: توکل کنار گذاشتن تدبیر خود و سر سپردن به تدبیر پروردگار می‌باشد. این مسأله خارج از امر و نهی است و به آن مربوط نمی‌شود، بلکه مربوط به امور و حوادثی است که خداوند برای بنده‌اش مقدر نموده است.
اگر بنده‌ای این‌ گونه بر خدا توکل کند، در می‌یابد که در انجام کارش هیچ توانی ندارد و هرگز از مکر خدا در امان نیست و مالک و عطا کننده‌ی توان تنها خداوند می‌باشد و اگر به او توان نبخشد درمانده و ناتوان می‌ماند. کسی که تمامی حرکات و سکناتش در دست خدا است و محرک اصلی او است، چگونه خود را از مکر خدا در امان می‌بیند؟ خدایی که اگر بخواهد او را چون بازماندگان و از کار افتادگان باز می‌دارد، همان طوری که درباره‌ی کسانی که توفیق نیافته‌اند می‌فرماید:‌ ﴿وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لأعَدُّوا لَهُ عُدَّهً وَلَکِنْ کَرِهَ اللهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ﴾. «ولی خدا از حرکت آن‌ها ناخوشنود بود، از این روآن‌ها را از (جهاد) بازداشت و به آنان گفته شد: با افراد ناتوان (کودکان، پیران و بیماران) بنشینید».

مکر خدا این است که توفیقش را از بنده‌اش باز دارد، او را به حال خود بگذارد، انگیزه‌اش را بیدار نسازد و او را به سوی پسند و رضایتمندیش به حرکت نیندازد. این موارد حقوقی بر عهده‌ی خداوند نیستند تا به علت باز داشتن آن‌ها از کسی، ظلم و ستمی به او روا داشته باشد. خداوند بسیار والاتر از آن است؛ بلکه فضل و منتی از جانب او هستند که آن‌ها را به هر کس عطا کند یا هر کسی را از آن محروم سازد، مورد حمد و سپاس قرار می‌گیرد و در هر حالت شایسته‌ی حمد و سپاس است.

هر کس این نکته را بفهمد، به سرّ بزرگی از تقدیر پی می‌برد و اشکالات و شبهات بسیاری برای او روشن می‌‌شوند. خداوند سبحان از ذات خود نمی‌خواهد که با بنده‌اش کاری کند تا آن چه را که خدا می‌پسندد و دوست دارد از او صادر شود و او را از انجام آن چه خودش (بنده) می‌خواهد، باز دارد به علت آن که خداوند آن اعمال را نمی‌پسندند و نهایتاً بنده را مجبور به انجام کارهایی کند که بر خلاف میل و خواسته‌ی او هستند، ـ که این همان توفیق است ـ‌ بلکه او را به خودش و توان و قدرتش واگذار می‌کند و او را به حال خود رها می‌سازد. این همان مکر است.

امور خود را به خدا می‌سپاریم.

درجه‌ی هفتم: واگذاری و سپردن امور به خداوند

این نکته حقیقت و روح توکل به شمار می‌رود، یعنی بنده همه‌ی امورش را با میل و اختیار، نه از روی ناچاری به خداوند واگذار کند. همانند فرزندی که از انجام کارهایش ناتوان است و امورش را به پدرش که از مهربانی، دلسوزی، لیاقت و حسن تدبیر او آگاه است، می‌سپارد و مطمئن است که بهتر از خودش امورش را اداره می‌کند و مصالح و منافعش را برآورده می‌سازد. پس راهی بهتر از آن نمی‌یابد که همه‌ی امورش را به پدر واگذار و خود را از مسئولیت و بار سنگین آن آسوده کند، در حالی که خودش از انجام آن ناتوان و از وجوه مختلف خیر و مصلحتش بی‌خبر و از کمال علم، توانایی و دلسوزی کسی که امورش را به او واگذار کرده است، آگاه است.

کلمه‌ی تفویض (واگذار کردن امور به خداوند) در قرآن کریم در حکایت از مؤمن آل‌فرعون آمده است که می‌گوید: ﴿وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللهِ﴾. «من کار خود را به خدا وا می‌گذارم».

بنده‌ای که امورش را به خدا وامی‌گذارد خواهان آن است که خداوند در دنیا و آخرت خیر و نیکی برای او در نظر بگیرد و اگر چیزی بر خلاف انتظارش برای او رقم بخورد، به آن راضی خواهد بود، زیرا می‌داند که خیر او همان است، اگر چه از درک مصلحت آن عاجز است. حالت متوکل (توکل کننده) نیز به همین صورت است و می‌توان گفت که از حال «مفوّض» (واگذار کننده‌ی امور به خداوند) بالاتر است، زیرا اعمال قلبی متوکل بیشتر از مفوض است. متوکل؛ مفوّض به علاوه‌ی چیزهایی دیگر است. مقام «توکل» جز با «تفویض» به درستی صورت نمی‌پذیرد. هر گاه بنده‌ای امورش را به خدا واگذارد، با تمام قلب و وجودش به خدا اعتماد می‌کند.

مثلاً شخصی امورش را به دیگری واگذار می‌کند و پس از آن، اعتماد، آرامش و اطمینان بیشتری نسبت به آن شخص می‌یابد. حقیقت توکل همین است.

رضا نتیجه‌ی توکل است

هر گاه بنده‌ای در این درجه قدم بگذارد، به درجه «رضا» منتقل می‌شود.

رضا ثمره‌ی توکل است و هر کس توکل را به رضا تفسیر کند، در حقیقت آن را با ارزشمندترین و بزرگ‌ترین نتیجه‌ی آن بیان کرده است، زیرا هرگاه بنده‌ای به درستی توکل کند، به آن چه که وکیلش انجام می‌دهد، راضی و خوشنود است.

شیخ ما می‌گفت: مقدور (آن چه مقدر است) در احاطه‌ی دو چیز است: توکل قبل از آن و رضا پس از آن. هر کس قبل از انجام کاری بر خدا توکل کند و پس از آن از هر نتیجه‌ای که خداوند برای او رقم زده است راضی باشد، بندگی را به جای آورده است.

من نیز می‌گویم: این معنی و مفهوم دعای استخاره است که پیامبر (ص) در آن می‌فرماید: «اللّهُمَّ إنّی استَخیِرُکَ بِعِلْمِکَ وَ اسْتَقْدِرُکَ بقُدْرَتِک وَ أسْألُکَ مِنْ فَضْلِک العَظیِمِ». «پروردگار من به وسیله‌ی علمت از تو طلب خیری نمایم و به وسیله‌ی قدرتت از تو نیرو می‌طلبم و فضل بزرگت را از تو می‌خواهم». این توکل و تفویض است. سپس می‌فرماید: «فَإنّک تَعْلَمُ وَ لا أَعْلَمُ وَ تَقْدِرُ وَ لا أَقدِرُ وَ أَنْتَ علاَّمُ الغُیوُب». «تو می‌دانی و من نمی‌دانم و تو می‌توانی و من نمی‌توانم و تو به غیب‌ها بسیار دانا هستی». این اعلام ناتوانی و برائت از علم و قدرت در نزد پروردگار و متوسل شدن به صفات او است که محبوب‌ترین وسیله در نزد خداوند برای متوسل شدن به آن به شمار می‌رود. سپس از پروردگارش می‌خواهد که دیر یا زود آن چیز را اگر در بردارنده‌ی خیر و صلاح اوست، نصیب او گرداند و اگر در بردارنده‌ی ضرر و زیان است، آن را دور بدارد. این بیان نیازمندی و درخواست برآورده شدن آن می‌باشد و اکنون رضا به آن چه باقی می‌ماند که برای او رقم می‌خورد؛ پس می‌گوید: «وَ أقْدُرْ لِیَ الخَیْرَ حَیْثُ کانَ، ثُمَّ رَضِّنی بِهِ». «و خیر را برای من هر کجا که هست مقدر کن و سپس مرا از آن راضی گردان».

این دعا در بردارنده‌ی معارف الهی و حقایق ایمانی است که خلاصه‌ی آن چنین است: توکل و تفویض قبل از انجام کار و رضا پس از آن. رضا نتیجه‌ی توکل و تفویض نشانه‌ی صحت آن می‌باشد. اگر بنده به آن چه که برای او رقم می‌خورد راضی نباشد، تفویض او ناقص و فاسد است.

با کامل شدن این درجات هشت‌گانه مقام توکل کامل می‌گردد و سالک در آن ثابت قدم می‌شود. مفهوم سخن «بشر حافی» همین است که می‌گوید:‌ «کسی به دروغ ادعا می‌کند که بر خدا توکل کرده است، اما اگر حقیقتاً بر خدا توکل کند، به آن چه خدا برای او مقدر می‌کند، راضی است».

منبع: ترجمه‌ی تهذیب مدارج‌السالکین/مؤلف:امام ابن‌قیم جوزی/ تلخیص: محمد احمد الراشد/ مترجم: محمدحسین احمدی‌تبار / انتشارات آراس، جلد دوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا