شعر و داستان

خیاط و زن عشوه گر

خیاط و زن عشوه گر

نویسنده: عبدالرحمان سنجری/ ترجمه: حسن قادری

امام حسن البناء رحم الله علیه در کتاب مذاکرات الدّعوه والداعیه (ص۷۶) نقل می کنند که در یک اردوگاه نظامی انگلیسی جوانی هندی خیاطی میکرد.

روزی همسر یکی از فرماندهان عالی رتبه برای بعضی امور خارج  وظیفه خیاط ، او را به منزل دعوت کرد تا با او خلوت کند . هنگامی که او وارد منزل شد آن زن شروع به خود نمایی کرد و با انواع دسیسه ها سعی کرد تا جوان را فریب دهد . جوان زن را نصیحت کرد تا او را از هدفی که داشت منصرف کند. او را از عذاب الهی بر حذر داشت و به او هشدار داد اما آن زن به سخنان جوان اهمیتی نداد و با وجود این نصیحت و موعظه او را با اسلحه تهدید کرد و قضیه را طوری مطرح می کرد تا او را بترساند، ام جوان با وجود تمام این تلاش ها ی مذبوحانه تسلیم ارادۀ آن زن نشد و پیوسته بر موضع خود استوار ماندو بطور مداوم این جمله را بر بان می آورد: انّی أخاف الله رب العالمین.

چقدر مضحک بود که آن زن در یک زمان هم او را به قتل تهدید می کرد طوری که تصور می کرد واقعاً در تصمیمش جدی است ومی خواهد او را بکشد و انتظار داشت که آن مرد از او عذر خواهی کند و بخاطر این که در منزلش به او حمله کرده است و قصد دارد به او تعدی کند . از این رو اسلحه را به طرف او نشانه می گرفت و او را تهدید می کرد و زمانی دیگر او را تشویق به این کار می کرد.

 جوان مؤمن هم چشمانش را می بست و با اعتماد و یقینی که به خود داشت فریاد می کشید لا اله ال الله محمد رسول الله.

ناگهان زن فریاد کشید و اسلحه بر زمین افتادو دیگر چاره ای نداشت جز این که او را با دو دستی از خانه بیرون بیندازد.آن مرد هم بلافاصله فرصت را غنیمت شمرد و خودش را به دفتر اخوان المسلمین در آن محل رساند و نجات یافت.

 این برادران چنین بودند واین حادثه قطره ای از یک دریا بود به نسبت اتفاقاتی که برای دیگر همفکران او پیش آمده بود. به این دلیل بود که خداوند برکتی در این دعوت نهاد که قابل تأمل است.

دعوتی که این چنین دلهایی از آن منوّر شده اند.

منبع: کتاب: گلزار ایمان / نویسنده: عبدالرحمان سنجری/ ترجمه: حسن قادری /انتشارات : نشر احسان/ چاپ: اول ۱۳۷۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا