اندیشه

تحیقیقی بر مفهوم جاهلیت در قرآن

تحیقیقی بر مفهوم جاهلیت در قرآن

نویسنده: استاد محمد قطب / مترجم : احمد حکیمی

هر پژوهش و تحقیقی درباره اسلام، با سخن از جاهلیت قبل از اسلام آغاز می شود. زیرا مطالعه ی محیط و بستر پرورش اسلام و واکنش های آن محیط در برابر اسلام و دگرگونی عمیق و همه جانبه ای که این دین در این محیط به وجود آورده است، امری لازم و ضروری است.

اما بیشتر کتب معاصری که در دسترس خوانندگان از جمله: دانش آموز ابتدایی تا دانشجوی دوره های تخصصی دانشگاهی قرار دارد، هر چند مفصل و پر حجم نیز باشند، به صورت کامل به تشریح دوران جاهلیت نمی پردازند؛ زیرا به جای نشان دادن جوهر و ماهیت، بیشتر به بیان ظواهر این دوره می پردازند و افزون بر آن، جاهلیت عرب را به عنوان یک پدیده ی مستقل – و نه در ارتباط با غیبت اسلام از صحنه ی زندگی انسانی – معرفی می کنند.

این امر به کوتاهی بزرگی در ترسیم سیمای جاهلیت و اسلام می انجامد که بر نقطه نظرات شخصی پژوهشگر در رابطه با مسائل گذشته و حال و آینده، اثرگذار است؛ خواه این کار عمدی باشد – و ترجیحاً چنین است – و خواه کوتاهی در دیدگاه ها باشد، به هر حال باید تصحیح شود؛ تا اینکه حقیقت نقش تاریخی اسلام، نسبت به مسلمانان و آنچه ممکن است در طول زمان برای کل بشریت انجام دهد، شناخته شود.

خلیفه دوم گفته است: «هر کس جاهلیت را نشناسد، اسلام را نیز نخواهد شناخت.» این سخنی است صادقانه، آگاهانه، حکیمانه و از روی بصیرت کارشناسی. وی از تجربه شخصی اش سخن می گوید تا دامنه ی تحول عظیم و عمیقی را که اسلام در درون او و اطرافیانش به وجود آورده، توصیف کند. اما این مطلب در سراسر تاریخ و درباره همه ی انسان ها صدق می کند. تا زمانی که فرد، ماهیت جاهلیت را تشریح و تبیین نکند، قادر به تبیین و شناساندن ماهیت اسلام نیز نخواهد بود.

دنلپ درباره برنامه ها و روش های خود، گفته شهوری دارد:

«اعراب دوره ی جاهلیت، بت پرست بودند؛ دختران را زنده به گور می کردند؛ شراب خوار و قمارباز بودند؛ به غارت و چپاول اموال دیگران می پرداختند و … تا اینکه اسلام آمد و آنان را از این اعمال بازداشت!».

آری! انگلیسی های صلیبی در دوران اشغال مصر، روح این گفته را در برنامه ی کاری یکی از کشیش های خود که مسئولیت سیاست گذاری و برنامه ریزی آموزش و پرورش ملت مسلمان مصر را به او واگذار کرده بودند، گنجانده بودند تا این ملت را از حقیقت اسلام دور سازند. اما پس از وی اجرای این طرح [استعماری] ادامه یافت و نقش پلید و خبیث خود را در اکثر کشورهای مسلمان به اجرا درآورد!

هدف از ترسیم این تصویر نارسا، القای این پندار بود که اهداف و مقاصد اسلام به پایان رسیده و دیگر نسبت به مسلمانان و سایر انسان ها، وظیفه و نقشی ندارد!

در حال حاضر پژوهشگران مسلمان، بت های مادی و محسوسی را که اعراب جاهلیت می پرستیدند، در اطراف خود نمی یابند و دیگر بت پرستی به معنای گسترده ی مادی و معنوی اش دیده نمی شود و وظیفه ای را که ممکن است اسلام در مقابله با پرستش کنندگان بت های مادی جهان معاصر – یعنی حداقل نصف مردم دنیا – به عهده گیرد، مشاهده نخواهند کرد! او دیگر نه تنها کسی را نمی یابد که دخترش را زنده به گور سازد، بلکه دخترانی طنّاز و دلربا را در برابر خود می بیند؛ دیگر شاهد چپاول و تاراج اموال مردم نیست و در کشورها دولت های منظم، با پلیس و دادستانی و قوه ی قضاییه، جلوگیری از غارت و چپاول را به عهده دارند و اما در خصوص شراب و قمار نیز چاره ای نیست. اگر چه در حقیقت دین آن ها را حرام اعلام کرده است، اما مردم به رغم این تحریم، گرفتار آن ها هستند! (اگر نگوییم که برداشت مردم از شراب، قمار و نیز فحشا به کلی تغییر یافته است و جمعاً در چارچوب «آزادی های فردی» قرار گرفته اند و کسی حق ورود به آن محدوده را نخواهد داشت!)

بدین ترتیب اسلام به پایان خط رسیده است و دیگر وظیفه ای برای انجام ندارد! همچنان ناآگاهانه آنچه را «دنلپ» از ما خواسته بود، به نحوی تکرار می کنیم و او نیز همچنان در پی اهداف تعیین شده ی خود است.

بی تردید، برای شناخت حقیقت اسلام و اهمیت نقش آن در زندگی بشر، ناگزیر از شناخت حقیقت جاهلیت هستیم و مباحثه ی علمی به تنهایی ایجاب می کند – حتی اگر مسلمان هم نباشیم – که در زمینه ی مفاهیم و تعریفات خود، دقت کافی مبذول داریم و از پذیرش تحلیل های ناقص و بررسی های سطحی بپرهیزیم.

زندگی ما به هر صورت، باید مبتنی بر اسلام باشد و از آن استمداد جوید؛ بنابراین برای شناخت حقیقت دین خود، مطالعه ی تاریخ اسلام یکی از وظایف و واجبات ما خواهد بود.

اعراب واژه ی «جهل» و مشتقات آن را به دو معنی به کار برده اند:

۱.       جهل در برابر علم که وضعیتی عقلانی و فکری است.

۲.       جهل در برابر حلم [صبر] که حالتی روانی و رفتاری به شمار می آید؛ اما واژه ی «جاهلیت» را نه در اشعار و نه در کلام خویش به کار نبرده اند و قرآن کریم نخستین بار برای بیان وضعیت اعراب پیش از اسلام، از آن بهره گرفت.

آنچه به معنای دوم در گفتار عرب آمده است، در شعر زیر از عمر و بن کلثوم دیده می شود:

«ألا لا یجهلن أحد علینا                             فنجهل فوق جهل الجا هلینا»

«هان! کسی نمی تواند بر ضد ما دست به عمل جاهلانه زند زیرا عمل او را به شدّت تلافی می کنیم!».

یعنی: به شدت خشمگین می شویم و با تعصب و غیرت و بدون توجه به عواقب کار، وارد نبرد می شویم و قواعد حاکم بر رفتار خویش در حال صبر و بردباری را رعایت نمی کنیم.

و صمه بن عبدالله قشیری نیز چنین سروده است:

«بکت عینی الیسری فلما زجرتها                عن الجهل بعد الحلم أسبلتا معاً»!

«چشم چپم گریان شد و چون پس از برخورداری از بردباری آن را از ارتکاب کار جاهلانه بازداشتم اشک از هر دو چشم جاری شد!»

یعنی: شاعر از اینکه نتوانسته است مطابق قواعد رفتاری ای که جزو سرشت افرادی نظیر وی به شمار می آیند، هیجانات خود را کنترل کند، گله مند و ناراحت است! زیرا برخورداری از پنهان سازی غم و درد و آشکار کردن آن ها در جمع مردم و مخالفت با قوانین واجب الاتباع، در حقیقت جهل محسوب می شود.

اگر اعراب کلمه ی جهل را به معنای جهل ضد علم و جهل ضد حلم به کار برده ان، جاهلیت و مشتقات آن نیز در قرآن به دو معنای اصطلاحی به کار رفته اند و این دو معنای مصطلح در عین حال که از چارچوب معانی کلی خارج نیستند، به قرآن اختصاص دارند و ذهن شنونده پس از دریافت معانی اصطلاحی، دیگر به معنای لغوی قبلی باز نمی گردد؛ هر چند معنای مصطلح در دایره ی معنای عام قرار دارد و مستقیماً به معنای جدید روی می آورد. مانند الفاظ صلاه، زکات، ایمان، کفر و … که در کتاب خدا به معنی اختصاصی به کار رفته اند. صلاه یعنی دعا، اما معنی اصطلاحی اش در قرآن، عبارت است از حالت معینی که در آن نمازگزار رو به قبله می ایستد و به رکوع، سجود، قرائت، تکبیر و تسبیح می پردازد.

معنی لغوی زکات نیز پاکی، رشد و نمو است، اما در اصطلاح قرآنی به مقدار مالی گفته می شود که انسان ثروتمند از دارایی خود به میزان مقرر شرعی به نیازمندان پرداخت می کند.

معنی اصلی «ایمان» تصدیق است. اما معنای اصطلاحی اش در قرآن باور به خدای یگانه و بی همتا و عبادت مختص به او و پذیرش بدون شرط اوامر الهی و دیگر مقتضیات معروف ایمان است.

معنی اصلی «کفر» پوشاندن و انکار کردن است. اما معنای اصطلاحی آن در قرآن، عبارت است از انکار وجود خداوند یا تسلیم نشدن و عدم پذیرش یکتایی او، یا انکار هر آنچه از جانب خدا نازل شده باشد.

اگر چه جاهلیت به صراحت در کلام عرب نیامده است، اما معنایش جهل شدید است. ولی در قرآن یا به معنی جهل نسبت به حقیقت ذات الهی (حالتی عقلانی و فکری) و یا پیروی از اوامر غیر الهی (حالتی روانی و رفتاری) به کار رفته است؛ چنانکه این موضوع در پرتو مثال هایی از آیات قرآن، روشن می گردد:

۱- ﴿‏ وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْاْ عَلَى قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَّهُمْ قَالُواْ یَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَهٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ‏                اعراف/ ۱۳۸

«‏ بنی‌اسرائیل را ( از دست فرعون و فرعونیان نجات دادیم و سالم ) از دریا ( ی قلزم نزد خلیج سویس ) گذراندیم .  ( در مسیر خود ) به گروهی رسیدند که بتهائی داشتند و مشغول پرستش آنها بودند .  ( در این هنگام بنی‌اسرائیل به موسی ) گفتند : ای موسی ! برای ما معبودی بساز ( تا به پرستش آن بپردازیم ) همان گونه که آنان دارای معبودهائی هستند ( و به پرستش آنها مشغول می‌باشند ! موسی ) گفت : شما گروه نادانی هستید ( و نمی‌دانید عبادت راستین چیست و خدائی که باید پرستیده شود کیست ) . ‏»

پس جهل در اینجا، یعنی جهل نسبت به حقیقت ذات الوهیت که بنی اسراییل را وامی دارد، از موسی بخواهد برای پرستش خدایی ساخته شده، محسوس، ملموس و قابل رؤیت ارائه دهد و اگر می دانستند خدای خالق نظیر و همتایی ندارد و چشم از دیدن اش عاجز است، چنین درخواستی را از موسی نمی کردند.

۲- ﴿یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّهِ یَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَیْءٍ         آل عمران/ ۱۵۴

«درباره خدا پندارهای نادرستی چون پندارهای زمان جاهلیّت داشتند ( و بر سبیل انکار ) می‌گفتند : آیا چیزی از کار ( پیروزی و نصرتی که پیغمبر به ما وعده داده بود ) نصیب ما می‌شود ؟»

گمان می کردند ممکن است فردی به نحوی با خدا شریک و همتا شود و از درک این واقعیت عاجزند که خداوند، به تنهایی همه ی امور را اداره می کند و قطعاً هیچ چیزی بیرون از خواست و اراده ی او وجود ندارد؛ پس جهل در اینجا به معنای عدم اطلاع از یکی از صفات خداوند یکتا – که هیچ یک از مخلوقات اش در آن صفت شریک او نیستند – یعنی، حافظ و مراقب مطلق بودن است.

۳- ﴿‏ وَنَادَى نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ ۞ ‏ قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ ‏              هود/ ۴۵ – 46

«‏ نوح پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت : پروردگارا ! پسرم ( کنعان که امواج او را فرو بلعیده است ) از خاندان من است و ( تو هنگامی که به من دستور فرمودی ، خاندان خود را سوار کشتی کنم ، در اصل وعده حفظ خاندان مرا داده‌ای ) و وعده تو راست است ( و خلافی در آن نیست ) و تو داورترین داوران و دادگرترین دادگرانی ( و درددل مرا می‌دانی . پروردگارا ! لطفی و مرحمتی ) . ‏‏ فرمود : ای نوح ! پسرت از خاندان تو نیست ، چرا که او ( به سبب رفتار زشت و کردار پلشتی که پیش گرفته است با تو فرسنگها فاصله دارد ، و ذات او عین ) عمل ناشایست است . بنابراین آنچه را از آن آگاه نیستی ( که درست است یا نادرست ) از من مخواه . من تو را نصیحت می‌کنم که از نادانان نباشی ( و ندانی که در مکتب آسمانی ، پیوند بر اساس عقیده است‌ ؛ نه گوشت و خون ) . ‏»

جهالتی که خداوند نوح را از آن برحذر می دارد، عبارت است از: درخواست امر متعلق به خدا درباره غرق شدن فرزند کافرش و نوح به یقین توقع نجات فردی را داشت که از نزدیک ترین کسان اش به شمار می آمد و احساس غم و اندوه درونی ناشی از دوری فرزند غرق شده، او را به این درخواست و التماس وادار ساخت. اینجا بود که خداوند به نوح تذکر داد که رابطه ی خویشاوندی، مبنای عقیدتی دارد، نه خونی و نسبی و با گسسته شدن پیوند عقیدتی، فرزند جزو خانواده به شمار نمی آید. زیرا عمل او ناشایست است؛ و جهالت مورد اشاره ی آیه که نوح از وقوع در آن برحذر می شود، جهل نسبت به امری به یکی از شئون درباره خداوند و یکی از صفات ذات الهی که او خود حق است و قضا و فرمان اش حق.

۴- ﴿‏ قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُن مِّنَ الْجَاهِلِینَ ‏           یوسف/ ۳۳

«‏ ( یوسف که این تهدید همسر عزیز و اندرز زنان مهمان برای فرمانبرداری از او را شنید ) گفت : پروردگارا ! زندان برای من خوشایندتر از آن چیزی است که مرا بدان فرا می‌خوانند ، و اگر ( شرّ ) نیرنگ ایشان را از من باز نداری ، بدانان می‌گرایم و ( دامن عصمت به معصیت می‌آلایم و خویشتن را بدبخت می‌نمایم و آن وقت ) از زمره نادان می‌گردم . ‏»

۵- ﴿وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَى      احزاب/ ۳۳

«و همچون جاهلیّت پیشین در میان مردم ظاهر نشوید و خودنمائی نکنید! ».

۶- ﴿‏ أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ ‏      مائده/ ۵۰

« ‏ آیا ( آن فاسقان از پذیرش حکم تو بر طبق آنچه خدا نازل کرده است سرپیچی می‌کنند و ) جویای حکم جاهلیّت ( ناشی از هوی و هوس ) هستند ؟ آیا چه کسی برای افراد معتقد بهتر از خدا حکم می‌کند ؟ ‏»

جهالتی که یوسف بیم دارد در آن بیفتد، مخالفت با امر خدا و ارتکاب گناه است. در زمان جاهلیت، زنان با زیر پا نهادن دستور خدا مبنی بر پوشاندن زیورآلات خود نزد نامحرمان، به خودآرایی می پرداختند.

بنابراین حکم دوره ی جاهلیت، یعنی هر حکمی به جز حکم خدا و پیروی از آنچه خدا نازل نفرموده است. بنابراین با بررسی واژه ی جاهلیت و مشتقاتش یا کلمه ی مترادف آن «لا یعلمون» در قرآن، مشاهده کردیم که غیر از این دو معنای مصطلح، معنای دیگری ندارند.: جهل به حقیقت ذات الوهیت و عدم پیروی از اوامر خدا.

بر این اساس، ماهیت و طبیعت جاهلیت، خواه جاهلیت عربی و خواه دیگر جاهلیت های تاریخ بشری، بر ایمان مشخص و آشکار می گردد.

بی تردید جاهلیت به بت پرستی، زنده به گور کردن دختران، شرابخواری، قماربازی، غارت، چپاول و … منحصر نمی شود و در واقع همه ی این ها آثار و مظاهر جاهلیت عرب قبل از اسلام اند؛ اما جاهلیت خود، جوهری است که این آثار و پدیده های کاملاً متفاوت از جاهلیت نشأت خواهند گرفت و تاریخ، گواه این امر است؛ اما جوهر و ماهیت در همه حال یکی است و آن: جهل نسبت به ذات الوهیت و پیروی نکردن از اوامر خدا است.

این جوهر و ماهیت یک حالت عقلانی است که نسبت به حق، جهل می ورزد و به خرافات دست می آویزد و در حالت روانی، هدایت خدا را نمی پذیرد و در رفتار خود از پیروی برنامه ی الهی سرباز می زند و هر جا و هر زمان که اسلام بر افکار، ادراکات، شناخت ها و واقعیت های زندگی حکمفرما نباشد، این پدیده ی انسانی اتفاق می افتد و به زمان، مکان، محیط، وضعیت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خاصی محدود و منحصر نمی شود. همچنان که ممکن است اسلام در هر زمان و مکان، محیطی وجود داشته باشد و مردم خدا را عبادت و از شریعت اش پیروی کنند – آن گونه که در عمل توسط «آدم و نوح» و پیامبران بعدی این چنین شد – این امکان هم وجود دارد که جاهلیت در هر زمان، مکان، محیط و شرایط اجتماعی ظاهر شود و مردم هدایت الهی را نپذیرند و از برنامه ی غیر خدا پیروی کنند.

به بیان قرآن، جاهلیت عملاً در دوره ها، مکان ها و محیط های مختلف مشاهده شده است؛ از آن جمله: جاهلیت فرعون و جاهلیت اقوام نوح، عاد، ثمود، لوط، تبّع و … ؛ اما قرآن همچنان که همه ی پیامبران فرستاده شده به سوی این اقوام را نام نبرده همه ی جاهلیت ها را یکی یکی برنشمرده است، بلکه خداوند می فرماید:

﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ نساء /۱۶۴

«و ما پیغمبران زیادی را روانه کرده‌ایم که سرگذشت آنان را قبلاً برای تو بیان کرده‌ایم ، و پیغمبران ( دیگر ) زیادی را ( به میان مردم روانه کرده‌ایم ) که سرگذشت آنان را برای تو بیان نکرده‌ایم. »

چنانکه گفتیم، به عنوان یک حقیقت علمی، برای استفاده ی پژوهشگران و خوانندگان و به قصد کنار زدن پرده ای که افکارشان را پوشانده است و سبب می شود تصور کنند که جاهلیت، تنها مختص اعراب شبه جزیره ی عربستان در دوران قبل از اسلام بوده و در جای دیگری وجود نداشته و بار دیگر باز نخواهد گشت، لازم است جوهر و ماهیت این پدیده را آشکارا و بی پرده تشریح و تبیین کنیم.

ابن تیمیه می گوید:

«پس از بیان این مطلب روشن می شود که مردم پیش از بعثت حضرت محمد (ص) در وضعیت جاهلی (منسوب به جهل) قرار داشته اند و گفتارها و کردارهای جاهلانه شان ساخته و پرداخته جاهلان بود و فقط جاهلان نیز چنین افکار و اعمالی را انجام می دهند. همچنین همه آنچه برخلاف رسالت پیامبران اعم از یهودیت و مسیحیت تحریف شده جاهلیت به شمار می آید، این جاهلیت به معنای عام است. اما پس از بعثت حضرت محمد (ص)، جاهلیت مطلق از سرزمینی به سرزمین دیگر متفاوت بود. و همچنانکه در سرزمین کفر چنین است و همچنین از شخصی به شخص دیگر تفاوت داشت؛ مانند وضعیت کسی که در سرزمین اسلامی زندگی می کند، ولی قبل از مسلمان شدن در جاهلیت به سر می برد هر چند در جامعه اسلامی هم زندگی کند. ممکن است جاهلیت نسبی در برخی سرزمین های اسلامی و در میان بسیاری از مسلمانان به وجود آید … »[۱].

بنابراین پژهشگران و خوانندگان لازم است از این حقیقت آگاه باشند که: جاهلیت از مدت ها قبل در تاریخ بشر در جزیره العرب و جاهای دیگر وجود داشته است و متناسب با فراهم بودن شرایط لازم، در هر دوره ای و قرنی قابل بازگشت است!

مانعی ندارد – و شاید به جهت توضیح و ژرف نگری در این معنا لازم نیز باشد – که نمونه های جاهلیت دیگری غیر از جاهلیت عرب، مانند: جاهلیت های فرعونی، هندی، یونانی، رومی و ایرانی را که در تاریخ ثبت و ضبط گشته و توضیحات کافی درباره شان موجود است، مورد مطالعه و تحقیق قرار دهیم تا دو نکته ی مهم که تیرگی و ابهام را از ذهن و اندیشه ی پژهشگر می زداید، روشن کنیم:

۱- آثار و نمودهای جاهلیت، بر حسب محیط ها و زمان های مختلف تفاوت آشکاری با هم دارند، اما از لحاظ عدم شناخت حقیقت الوهیت و عدم پیروی از اوامر خداوند، هیچ تفاوتی با هم ندارند.

۲- در واقع هیچ کدام از جاهلیت های تاریخ، خالی از پیشرفت های قابل ملاحظه ای در جنبه های گوناگون زندگی انسان نبوده اند و خیر و خوبی هایی نیز برای مردم در بر داشته اند؛ اما به سبب وجود شر اصلی تر و بزرگ تر، یعنی نپذیرفتن هدایت ربانی و پیروی از برنامه ی غیر الهی این مقدار خیر جزیی، ثمرات خود را در زندگی انسان به صورت کامل به بار نمی آورد و در نهایت نیز اثرش تباه می گردد.

بیان این نکته به این خاطر است که آثار و ظواهر پیشرفت های علمی و عمرانی موجود در برخی از جوامع جاهلی، خواننده را نفریبد و نپندارد که این ها جوامع جاهلی نیستند! چنین فریب هایی در عمل و به ویژه در مورد جاهلیت های فرعونی، یونانی، رومی و جاهلیت قرن بیستم اتفاق افتاده است. زیرا این ها همیشه به نام « تمدن های انسانی» مورد مطالعه و تحقیق قرار می گیرند و هیچگاه با عنوان جاهلیت، یادی از آن ها به میان نمی آید و نیز به علت تأکید این مطالعات بر یکی از جوانب زندگی بشر، یعنی آبادسازی زمین و بی توجهی به وظیفه ی اصلی انسان، یعنی پرستش خداست:

﴿‏ وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ‏   ذاریات/ ۵۶

« ‏ من پریها و انسانها را جز برای پرستش خود نیافریده‌ام . ‏»

﴿‏ قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ‏ ۞ ‏ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ ‏   انعام/ ۱۶۲ – 163

« ‏ بگو : نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خدا است که پروردگار جهانیان است ( و این است که تنها خدا را پرستش می‌کنم و کارهای این جهان خود را در مسیر رضایت او می‌اندازم و بر بذل مال و جان در راه یزدان می‌کوشم و در این راه می‌میرم ، تا حیاتم ذخیره مماتم شود ) . ‏‏ خدا را هیچ شریکی نیست ، و به همین دستور داده شده‌ام ، و من اوّلین مسلمان ( در میان امت خود ، و مخلص‌ترین فرد در میان همه انسانها برای خدا ) هستم . ‏»

بی تردید آبادسازی رمین، بخشی از فعالیت های بشر در این جهان و یکی از اهداف زندگی اش به شمار می آید.

﴿ هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا    هود/ ۶۱

«  او است که شما را از زمین آفریده است و آبادانی آن را به شما واگذار نموده است. »

ولی معیار حقیقی، کمیت و میزان آبادسازی نیست، بلکه روش و برنامه ی آن اهمیت دارد که آیا شیوه و روش به کار گرفته شده، همانی است که خداوند بر پیامبران خود نازل فرموده است، یا خواست ها، امیال و مطامع بشری و به دور از برنامه ی الهی است:

﴿ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ    حدید/ ۲۵

«ما پیغمبران خود را همراه با دلائل متقن و معجزات روشن ( به میان مردم ) روانه کرده‌ایم ، و با آنان کتابهای ( آسمانی و قوانین ) و موازین ( شناسائی حق و عدالت ) نازل نموده‌ایم.»

فرصت آبادسازی دنیای مادی به طور یکسان در اختیار انسان های مؤمن، کافر، مصلح و مفسد قرار گرفته است:

﴿‏ کُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلاء وَهَؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاء رَبِّکَ مَحْظُوراً ‏    اسراء/۲۰

« ‏ و ما هر یک از اینان ( که آخرت طلبانند ) و از آنان ( که دنیا پرستانند ، در این جهان ) از بخشایش پروردگارت ( بهره‌مند می‌گردانیم و ) کمک می‌رسانیم و ( کافر و مؤمن را بر این خوان یغما می‌نشانیم . چرا که در صورت رعایت اسباب و علل ، ) بخشایش پروردگارت هرگز ( از کسی بازداشته نشده است و از او ) ممنوع نگشته است . ‏»

ولی ارزش حقیق پایدار در دنیا و آخرت، منوط به انجام امر آبادسازی بر اساس روش و برنامه ی ربانی است:

﴿ قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللّهِ الَّتِیَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِی لِلَّذِینَ آمَنُواْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا خَالِصَهً یَوْمَ الْقِیَامَهِ﴾    اعراف/ ۳۲

« ( ای محمّد ! زشتی کارِ افتراء تحلیل و تحریم را بدیشان خاطرنشان ساز و به آنان ) بگو : چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگانش آفریده است و همچنین مواهب و روزیهای پاکیزه را تحریم کرده است‌ ؟ بگو : این ( نعمتها و موهبتهای حلال و ) چیزهای پاکیزه ، برای افراد باایمان در این جهان آفریده شده است ( و دیگران نمی‌بایست از آن استفاده کنند . ولی در این دنیا بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست ، و این هم از رحمت واسعه خدا و لطف او است . امّا ) در روز قیامت اینها همه در اختیار مؤمنان قرار می‌گیرد ( و دیگران به کلّی از آن محروم می‌گردند ) .

با در پیش گرفتن این شیوه ی بررسی و مطالعه، در واقع دگرگونی عمده ای در نقطه نظرات پژهشگران و خوانندگان تاریخ، ایجاد می کنیم.

اما بررسی آثار و پدیده های جاهلیت در جزیره العرب، مستلزم توضیح و تعریف بیشتری است. بی تردید برای روشن شدن آن، شرح و بیان بت پرستی، زنده به گور کردن دختران، شرابخواری، قماربازی، غارت و چپاول کافی نخواهد بود؛ یعنی اگر چه این کردارها و رفتارها در جاهلیت عرب روی داده اما منحصر به آن بستر نبوده است و نباید با تأکید بر آن ها، موارد دیگر را به فراموشی سپرد.

عرب جاهلی خدایان گوناگونی می پرستیدند و افزون بر پرستش آشکار بت­ها، نزد آن ها می رفت و برایشان قربانی و رهنمودهای زندگی و حلال و حرام را از کاهنان دریافت می کرد و بدین ترتیب، به همه ی انواع و اشکال شرک دست می زد:

﴿ وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ نَّحْنُ وَلا آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ    نحل/ ۳۵

«کافران ( از راه استهزاء و مغالطه ) می‌گویند : اگر خدا می‌خواست نه ما و نه پدران ما ، چیزی جز خدا را نمی‌توانستیم بپرستیم ، و چیزی را بدون اجازه او نمی‌توانستیم حرام بکنیم . »

در کنار بندگی های آشکار فوق، در جاهلیت عرب، سه نوع بندگی دیگر با اثرات عمیق اجتماعی به چشم می خورد:

پرستش قبیله، پرستش راه و رسم نیاکان و پرستش امیال و خواهش های نفسانی. شاعر در این باره چنین می گوید:

«و هل أنا إلّا من غزیه إن غوت                                غویت، إن ترشد غزیه أرشد»

«یا جز این است که من از طایفه ای هستم اگر گمراه شوند، من نیز گمراه و اگر هدایت شوند، من نیز هدایت خواهم شد ».

این شعر آشکارا بیانگر قبیله پرستی است که موجودیت، هویت و شخصیت فرد را در خود ذوب می کرد و لذا اخراج هر کسی از قبیله، سخت ترین مجازات برای او به شمار می آمد و در نتیجه ی آن، به موجودی "طرد شده" و بی پناه تبدیل می شد.

فرمان برداری و پیروی بی چون و چرا از راه و رسم آبا و اجداد، در نظر آنان مساوی با خداپرستی و حتی فراتر از آن به شمار می رفت:

﴿‏ وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ ‏       بقره/ ۱۷۰

«‏ و هنگامی که به آنان گفته شود : از آنچه خدا فرو فرستاده است پیروی کنید ( و راه رحمان را پیش گیرید ، نه راه شیطان را ) ، می‌گویند : بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم ( نه از چیز دیگری ) . آیا اگر پدرانشان چیزی ( از عقائد و عبادات دین ) را نفهمیده باشند و ( به هدایت و ایمان ) راه نبرده باشند ( باز هم کورکورانه از ایشان تقلید و پیروی می‌کنند ؟ ) . ‏»

اما پرستش خواهش های نفسانی، در همه ی اشکال جاهلیت رایج بوده و جاهلیت عرب پایه گذار آن نبوده است:

﴿ أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ   جاثیه/ ۲۳

« هیچ دیده‌ای کسی را که هوا و هوس خود را به خدائی خود گرفته است.»

لازم است که همه ی این چهار نوع عبودیت یعنی بت پرستی، قبیله پرستی، پرستش عرف و عادت نیاکان و پرستش آرزوها و خواهش های نفسانی به اندازه ی کافی مورد توضیح و روشنگری قرار گیرند؛ زیرا تأکید بر بت پرستی به تنهایی چهره ی واقعی جاهلیت عرب را از نظر آثار و مظاهر و جوهر و ماهیّت آشکار نخواهد ساخت.

همچنین پا به پای تحقیق و بررسی درباره ی جاهلیت عربی و دیگر اشکال جاهلیت های تاریخ، شرح و بیان آثار بی اعتقادی به روز رستاخیز در زندگی انسان، از امور واجب و لازم به شمار می آید.

این آثار در همه ی اشکال جاهلیت و در اعصار و جوامع های گوناگون به یک صورت نمود پیدا می کند: علاقه مندی شدید به لذت های مادّی و دنیوی و دلبستگی عمیق به ارزش های مادی نمود مشترک همه ی انواع جاهلیت است و از آن جا که عمر انسان محدود است و هر لحظه اش که از دست می رود، دیگر باز نمی گردد، لذا هر لحظه از آن که بدون کسب لذت سپری گردد، خسارتی جبران ناپذیر به شمار می آید و فقط لذت های مادی به عنوان لذت به شمار می آیند و منکر رستاخیز، از لذت روحی و معنوی بهره ای نخواهد داشت!

«الا أیها الزاجری أحضر الوغی                      و أن أشهد اللذات، هل أنت مخلد؟!»

«ای بازدارنده ی من که مرا از جنگ می ترسانی و از لذت باز می داری [اگر من از این دو دوری جویم] آیا مرا جاویدان خواهی ساخت؟

مادامی که زندگی در نظر شاعر ابدی نیست، پس باید هر چه بیشتر از لذت آن بهره جست:

﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّهِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا          آل عمران/ ۱۴

« برای انسان ، محبّت شهوات ( و دلبستگی به امور مادی ) جلوه داده شده است ، از قبیل : عشق به زنان و فرزندان و ثروت هنگفت و آلاف و الوف طلا و نقره و اسبهای نشاندار ( و مرکبهای ممتاز ) و چهارپایان ( همچون : شتر و گاو و بز و گوسفند . . . ) و کشت و زرع . اینها ( همه ) کالای دنیای پست ( فعلی ) است. »

این چنین است که لذت های زندگی از طریق ارزش های مادی کسب می شود و این ارزش ها، جایگاه بارزی در زندگی به دست می آورند و در نتیجه ی این وضعیت، آرزوهای نفسانی از جمله میل به ثروت، قدرت، جنس مخالف و سایر شهوت ها بر زندگی انسان تسلط می یابند.

همچنین ضروری است که گمراهی و سرگردانی های روحی دامنگیر همه جوامع جاهلی و از آن جمله جاهلیت عرب را در برابر پرسش بنیادی زیر – که ذهن هر انسان را به خود مشغول می سازد – مورد توجه دقیق قرار دهیم: از کجا آمده ام؟ به کجا می روم؟ معنای زندگی چیست؟ چه ارزشی دارد؟ آیا تدبیر و حکمت خاصی ورای آن است یا همه اش آشوب و بی نظمی است؟!

شاعر جاهلیت معاصر در این باره می گوید:

جئت لا أعلم من أین، و لکن أیتت

                                                     و لقد أبصرت قدامی طریقاً فمشیت

و سأمضی فی طریقی، شئت هذا أم أبیت

                                                کیف جئت؟ کیف أبصرت طریقی لست أدری؟

«آمده ام ولی نمی دانم از کجا ولی آمده ام راه را یافتم و رفتم را هم را ادامه می دهم چه بخواهم و چه نخواهم چگونه آمدم؟ چگونه راهم را یافتم؟ نمی دانم!»

شاعر در واقع از گمراهی و سرگردانی که دامنگیر همه ی جوامع جاهلی شده است، سخن می گوید و اینکه جوابی قانع کننده نمی یابد؛ این نوع سردرگمی هر چند انسان بکوشد با لذت های مادی و جسمی از آن فرار کند، اما با این وجود روح را می آزارد و تحلیل می برد.

جاهلیت های معاصر با همه ی سردرگمی ها، نگرانی ها، پریشانی های عصبی و روانی، باده گساری، اعتیاد، جرائم و … نمونه ی آشکار انسانی است که پاسخی قانع کننده برای این پرسش های فطری نمی یابد: از کجا آمده است؟ و بعد از مرگ به کجا خواهد رفت؟ هدف وجودی اش چیست؟ و روش و برنامه ی زندگی اش کدام است؟ و آیا در ورای این رویدادها، حکمتی نهفته است؟!

برای شناخت حقیقت اسلام، پرداختن به این مسائل لازم و ضروری است. از این به بعد هنگام گفت و گو درباره ی اسلام، به نقش و اهمیت اساسی آن در زمینه ی زندگی افراد، جوامع، ملت ها و حکومت ها پی خواهیم برد. بی تردید به میزانی که به شناخت ژرفای جاهلیت در زندگی بشریت دست یابیم، خواهیم توانست به شناخت "ژرفای" اسلام، نایل گردیم!

لذا بایستی موضوع جاهلیت را در تمامی ابعادش مورد تحقیق و بررسی قرار دهیم و به جنبه های اندک فعلی بسنده نکنیم، چرا که روش های کنونی به اصل و جوهر نمی پردازند و به تمام و کمال از همه ی مظاهر و نمودهای جاهلیت عرب سخن به میان نمی آورند و جاهلیت را به عنوان واقعیت اجتماعی موجود در هر زمان، مکان، محیط و وضعیت تمدنی تلقی نمی کنند و در نهایت جاهلیت های تاریخ را مورد غفلت قرار می دهند.

ممکن است دانش آموز دوره ی ابتدایی توان درک و فهم همه ی مسایل و مطالب این فصل را نداشته باشد، اما به هر حال داشتن یک تصویر کلی از آن ها برایش لازم و واجب است؛ ولی خواننده ی سطح بالاتر به مقتضای سن و توان ذهنی اش قادر به درک و فهم همه ی آن ها خواهد بود.

اما پژوهشگر متخصص، لزوماً باید به تمامی جزئیات بپردازد و با شناخت شعر دوره جاهلیت، به طور مفصل به اوضاع و احوال عرب این دوره پی ببرد و از تاریخ ملل قدیم از جمله: مصر زمان فرعون، یونان، روم، ایران، هند و … علم و آگاهی لازم را کسب کند تا بتواند به بررسی و پی گیری نشانه ها و نمودهای رنگارنگ جاهلیت های گوناگون، همراه با توجه همیشگی به جوهر مشترک همه ی آن ها، یعنی جهل نسبت به حقیقت الوهیت و عدم پیروی از اوامر خداوند بپردازد.

—————————————————

منبع:لزوم بازنویسی تاریخ اسلام / مؤلف: محمد قطب / مترجم: احمد حکیمی / انتشارات: نشر احسان ۱۳۸۸

 

 

 

 

 

 

 


[۱]– برگرفته از: اقتضاء الصراط المستقیم مخالفه أصحاب الجحیم، به کوشش شیخ محمد حامد الفقی، چاپ دوم ۱۳۶۹ ھ، ۱۹۵۰ م. چاپخانه السنه المحمدیه قاهره.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا