دعوت و داعی

عوامل نصرت الهی

یاری خدا چه وقت فرا می رسد؟

نویسنده: عبدالحمید البلالی / مترجم: قادر قادری

فرا رسیدن یاری خدا معلوم نیست و هیچ کس آن را نمی داند، اما از روی علایم و نشانه ها می توان حدس زد که زمان آن نزدیک شده است. هم چنان که از روی نشانه های قیامت می توان پی برد زمان آن فرا رسیده است. ما انسان ها می توانیم مقدماتی را فراهم کنیم که زمینه ساز رسیدن به پیروزی باشد.  اما برخی از عوامل نیز خارج از توانایی های انسان بوده و تنها خداوند می تواند آن را فراهم کند. بنابراین فرا رسیدن یاری و مدد الهی به چندین عوامل بستگی دارد و وظیفه ی انسان مسلمان در این رهگذر آن است که پرچم  دین بر دوش بگیرد و در راه دعوت رساندن پیام رهایی بخش اسلام به گوش دیگران، پیوسته و مداوم گام بردارند و یک لحظه  از حرکت باز نماند. آن گاه است که استحقاق برخودداری از لطف و یاری خداوند را پیدا م یکند. در خلال مطالعه ی آیات قرآن به وضوح در می یابیم که هر گاه سه عمل در عرصه ی دعوت و حرکت دینی تحقق یابد، یاری خدا فرا می رسد:

عامل اول: به کار گیری تمامی انرژی و توانایی ها

خداوند متعال می فرماید: « ‏حَتَّى إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّیَ مَنْ نَشَاءُ وَلَا یُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ‏ » یوسف/۱۱۰

« ( ای پیغمبر ! یاری ما را دور از خویشتن مدان . یاری ما به شما نزدیک و پیروزیتان حتمی است . پیش از این پیغمبران متعدّدی آمده‌اند و به دعوت خود ادامه داده‌اند و دشمنان حق و حقیقت هم به مبارزه خاسته و مقاومت و مخالفت نموده‌اند ) تا آنجا که پیغمبران ( از ایمان آوردن کافران و پیروزی خود ) ناامید گشته و گمان برده‌اند که ( از سوی پیروان اندک خویش هم ) تکذیب شده‌اند ( و تنهای تنها مانده‌اند ) . در این هنگام یاری ما به سراغ ایشان آمده است ( و لطف و فضل ما آنان را در برگرفته است ) و هرکس را که خواسته‌ایم نجات داده‌ایم .  ( بلی ! در هیچ زمان و هیچ مکانی ) عذاب ما از سر مردمان گناهکار دور و دفع نمی‌گردد .»

آخرین ابتلایی که دامنگیر پیامبران می شود، یأس و نومیدی است. زیرا آنان از استراحت و خواب و خوراک خود مایه گذاشته و اوج سعی و تلاش خود را به عمل آوردند. اما با این وجود، جز اصرار بر گناه و معصیت و انکار و عناد با پیام حق،‌چیز دیگری مشاهده ننمودند. البته صبر و استقامت پیامبران با صبر و استقامت دیگر انسان ها بسیار متفاوت است،‌و زمانی که پیامبران زبان با شکوه می گشایند بیانگر آن است بیانگر آن است که آنان در اوج محنت و مشکلات به سر برده اند. همه می دانیم که خداوند متعال، پیامبران خود را از هر نظر برای این امانت سنگین آماده کرده است تا در برابر مشکلات و ناملایمات استقامت ورزند،‌اما با این وجود یأس و نومیدی آنها را فرا گرفته است. حال تصور کنید پیروان و اتباع آنان در چه بحران و گردابی به سر بردهاند. در آن هنگام که سختی و مشکلات به اوج خود می رسد و قلب های مستحکم و پایدار انبیا را به لرزه می اندازند، آری! در آن لحظات دشوار که دعکوتگران راه خدا از تمامی ظرفیت و توانایهای خود استفاده می کنند، یاری خدا برای یاران حق فرا می رسد. سید قطب رحمه الله می فرماید: « این یک صحنه بسیار وحشتناک و تکان دهنده است و بیانگر اوج تنگا و گرفتاری در زندگی پیامبران است. پیامبرانی که با اوج کفر و الحاد و شرک و بت پرستی مواجه بوده اند. روزها در پی هم می آمدند و جز گروه اندکی از مردمان به آنان ایمان نمی آوردند و سال ها باطل و کفر همچنان در قوت و شوکت باقی می ماند و از ابهت و ضخامت آن کاسته نمی شد و مسلمانان هم چنان در اقلیت به سر می بردندو نیرویی اندک داشتند. آری! ان روزها و سال ها، برای پیامبران و پیروان انان لحظات سخت و طاقت فرسایی بود زیرا باطل  به تفتیش عقاید می پرداخت طغیان می کرد و ستم می ورزید و هجوم می آورد.

پیامبران نیز در تمامی آن لحظات دشوار، چشم به تحقق وعده ی الهی دوخته بودند، و همیشه این خیال به ذهنشان خطور می کرد که مبادا در تصور و امید خویش به نصر الهی، دچار اشتباه شده و نصر و مددی در کار نباشد؟!

در آن لحظات که فشار و ادون مرحله به مرحله  دایره محاصره خود را تنگ تر م یکرد و فضای سنگینی را ایجاد می کرد و هیچ اثری و نیرویی را برای آنان باقی نگذاشته بود، در چنین لحظات حساسی پیروزی قطعی و کامل الهی فرا رسید: «  جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّیَ مَنْ نَشَاءُ وَلَا یُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ » یوسف/۱۱۰

یکی از سنت های عمومی الهی در رابطه با جنبش ها این است که حتما گرفتاری و مشکلاتی را برای آنها به وجود می آورد، به طوری که برای رهایی از آن گرفتاریهااز تمامی نیرو و توان خویش استفاده کنند، ‌و پس از آنکه از تمامی اسباب و عوامل ظاهری که مردم به آن متوسل می شوند، یأس و نومیدی حاصل گردید، یاری خدا فرا می رسد و آنهایی که شایستگی رهایی یافتن را داشته باشند، از عذابی که دامنگیر تکذیب کنندگان می شود، نجات پیدا می کنند و از ظلم وستی که سردمداران زور بر آنان تحمیل می کنند،‌ در امان می مانند.»

در چنین لحظات دشواری است که معنای توکل در آدمی تحقق می یابد و از ه رگونه  اسباب و عوامل ظاهری روی می گردانند و فقط متوجه خداوند می شوند. پس از تحقق این عامل مهم در عرصه ی دعوت و حرکت اسلامی، باید به سراغ عامل دوم در شکل گیری یاری الهی برویم.

عامل دوم: پیدایش شخصیت های فعّال و مخلص

جنبش اسلامی همچنان در این زمینه دچار نقص فراوان است و از این ناحیه به شدت رنج می برد. امروزه کمبود خصیت های قوی و نیرومند میان جنبش های اسلامی بسیار چشمگیر است، حال آنکه در میان نسل های پیشین، به وفور این شخصیت ها یافت می شدند، شخصیت هایی که به منصب و مقام نمی اندیشدند و آنچه برای آنان اهمیت داشت، این بود که حق گفته شود ومکتوم نماند. آن انسانهای وارسته و استواری که همیشه به این می اندیشیدند که در راه خدا ثابت قدم بمانند و یک لحظه سستی و فتور به آنان روی نیاورد. آنان هرگز به این نمی اندیشیدند که جایگاه شان در دعوت کجاست؟ برای آنان مهم نبود که در رآس امور قرار گیرند یا به عنوان رفتگر راه دعوت مطرح باشند؟ آنچه برای آنان اهمیت داشت این بود که راهرو راه خدا باشند و در این راه گام بردارند.

آری! در میان نسل های پیش از ما بزرگ مردان زیادی وجود داشتند که اسودگی و آسایش را نمی شناختند و هرگز خستگی آنان را از پای در نمی آورد و هرگاه در اعماق کارهای دعوت اسلامی و تکالیف دینی غوطه ور می شدند، دست مناجات به درگاه خداوند دراز کرده و می گفتند: «‌بارخدایا! مار ابه گفتار حق مشغول کن و از باطل دور بگردان». آنها چنان نبودند که وقت مشخصی را برای پرداختن به کارهای دعوت در نظر بگیرند بلکه تمامی اوقات خود را برای انجام امور دین اختصاص داده بودند.

آنان برا ی رضایت و خشنودی دیگران  و یا برای بدست آوردن اهداف و مقاصد دنیا کار نمی کردند، بلکه انگیزه آنان تنها جلب رضایت خدا بود. آن مردان خدایی، هنگامی که دیگران خود را به عقب می کشیدند، به پیش می تاختند و هنگامی که دیگران را تزلزل و اضطراب فرا م یگرفت، استوار و پا برجا باقی می ماندند، و زمانی که دیگران حماقت می ورزیدند، انان بردبار را پیشه کرده و اشتباه دیگران را با عفو و گذشت پاسخ می دادند.

آنان هیچ کینه ای را نسبت به مسلمانان دردل نداشتند و هرگز برای اعاده ی حقوق خویش به انتقام بر نمی خواستند، مصیبت های وارده بر اسلام و مسلمین خواب را از چشمان آنان زدوده و هیچ لذت و آسایشی را برای آنان نگذاشته بود.

سید قطب رحمه الله می فرماید: « قرآن دل هایی را می ساخت و برای حمل امانت آماده م یکرد و این دل ها باید از چنان صلابت و وارستگی و قوت برخوردار می شدند که علی رغم بذل کردن همه چیز تحمل و نمودن هر نوع اذیت و آذار به هیچ چیز از این زمین طمع نورزند و جز آخرت به هیچ جایی نظر ندوزند و جز خشنودی و رضوان خدا، امید نبندند… دل هایی که آماده باشند سفر دنیا را با رنج و سیه ورزی و حرمان و فداکاری تا دم مرگ به انجام رسانند. بدون اینکه منتظر پاداشی زودرس در این دنیا باشند،  هر چند این پاداش، نصرت دعوت و غبه ی اسلام و پیروزی مسلمانان بوده و یا نابودی ستمکاران و تکذیب کنندگان توسط قهر و عذاب خدا باشد.

وقتی چنین دل هایی ساخته شدند و این دل ها تنها وظیفه ی خود را در این سفر دنیوی این دانستند که بدون توقع پاداش، مرتبا" از خود مایه بگذارند و به عنوان فاروق میان حق و باطل، تنها منتظر آخرت باشند وقتی چنین دل هایی پیدا شدند و خداوند صدق نیت انها را در بیعت و تعهداتشان دریافت، نصرت و پیروزی در زمین را به آنها داد و آنان را امین و پاسدار این نصرت گردانید. ان هم نه به خاطر خودشان،‌ بلکه بدان جهت که بتوانند امانت الهی را نگه دارند و از وقتی که به هیچ چیزی از منافع دنیا امیدوار نشدند کهآن را از خدا طلب نمایند و به هیچ چیزی از منافع زمین تمایل پیدا نکردند که خداوند آن را به ایشان عطا رماید و هر چیزی را جز خدا از خود دور  ساختند و چنان شدند که جز رضای خداوند برای خود پاداشی نمی دیدند.»

عامل سوم: استقامت و پایداری به هنگام روبه رو شدن با مصائب و مشکلات

استقامت بر مصایب و محنت های که صابرترین مردمان و قویترین آنان را که پیامبران خدا و پیروان آنان باشند،‌متزلزل ساخته و آنها را بر آن داشت تا در میان آن روزهای سخت فریاد بر آورده و بگویند : « یاری خدا چه وقت فرا می رسد؟»

خداوند متعال می فرماید: « ‏أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ‏ » بقره/۲۱۴

« ‏ آیا گمان برده‌اید که داخل بهشت می‌شوید بدون آن که به شما همان برسد که به کسانی رسیده است که پیش از شما درگذشته‌اند ؟  ( شما که هنوز چنین رنجها و دردهائی را ندیده‌اید و باید چشم به راه تحمّل حوادث تلخ و ناگوار در راه کردگار باشید و بدانید : نخست رنج سپس گنج ) . زیانهای مالی و جانی ( و شدائد و مشکلات ، آن چنان ملّتهای پیشین را احاطه کرده است و ) به آنان دست داده است و پریشان گشته‌اند که پیغمبر و کسانی که با او ایمان آورده بوده‌اند ( هم‌صدا شده و ) می‌گفته‌اند : پس یاری خدا کی ( و کجا ) است‌ ؟ !  ( لیکن خدا هرگز مؤمنان را فراموش ننموده است و پس از تعلیم فداکاری به مؤمنان و آبدیدگی ایشان که رمز تکامل است ، به وعده‌ی خود وفا کرده و بدیشان پاسخ گفته است که : ) بیگمان یاری خدا نزدیک است.»‌

سید قطب رحمه الله می فرماید: « این آزمون، آزمونی بس شگرف و هراسناک است… چنین پرسشی از جانب پیغمبران و آن کسانی که با او ایمان آورده اند، از سوی پیغمبری که با خدا پیوند دارد و از سوی مؤمنانی که به خدا ایمان دارند، بیگمان چنینی پرسشی: «متی نصر الله؟» اندازه محنت فراوانی را می رساند که حتی بالاتر از آن است که به وصف ردآید، محنتی که بتواند چنین دلهایی را به تکان آورد و سایه شوم خویش را بر آنها بیفکند و چنین پرسش اندوه هناکی را زا درون آنها بر انگیزد: « متی نصر الله؟»

هنگامی که دلها در برابر این محنت تکان دهنده، ثابت و استوار بمانند، سخن خدا کمال می پذیرد و پیروزی او فرا می رسد: « ألا انّ نصر الله قریب».

کمک و یاری خدا شامل کسانی می شود که شایستگی برخورداری آن را داشته باشند و تنها کسانی آن شایستگی را پیدا خواهند کرد تا پایان راه ثابت قدم و استوار بمانند،‌آن کسانی که در برابر زیان های مالی و جانی ثابت و استوار می ایستند و از جای به در نمی روند. کسانی که در برابر طوفانها سرهایشان را خم نمی کنند و سر تسلیم فرود نمی آورند… آنهایی که یقین دارند که هیچگونه یاری و پیروزی وجود ندارد مگر اینکه از سوی خدا باشد، چنین یاری و پیروزی الهی نیز وقتی نصیب مردمان می شود که خدا اراده کند. این چنین کسانی هنگامی که رنج و محنت به اوج رسید، دست به سوی آسمان بلند می کنند و چشم به لطف و عنایت خدا می دوزند و تنها و تنها « یاری خدا» را می پایند  و می خواهند و راه حل دیگری را نمی جویند و یاری دیگری را چشم نمی دارند،‌ فقط جویای یاری خدا و خواستار رضایت او می باشند، زیرا هیچ گونه یاری و پیروزی نیست مگر آنکه از سوی خدا باشد.

بدین وسیله مؤمنان بعد از جهاد و امتحان، بردباری و شکیبایی،‌ خالصانه دل به خدا دادن،‌ تنها به او اندیشیدن،‌ وارستگی و پیراستگی و چشم پوشی از هز چیزی و هر کسی به جز خدا،‌شایسته ی بهشت خواهند شد و به آن وارد خواهند گشت».

آنچه ذکر شد علایم و نشانه هایی بود که از روی آن می توان پیش بینی کرد زمان فرا رسیدن خدا نزدیک شده است. البته این بدین معنی نیست که علایم و نشانه مذکور، یگانه عوامل و علایم نزدیک شدن یاری خدا باشند، بلکه ما به بارزترین آنها اشاره کردیم و قطعا" با ملاحضه این علایم نمی توان وقت معینی را برای فرا رسید فتح و ظفر پروردگار مشخص کرد، بلکه چه بسا علی رغم مشاهده این علایم، خداوند متعال به خاطر حکمت و مصلحتی که بشر به آن واقف نیست، یاری مساعدت خود را به تأخیر بیاندازد و در این صورت وظیفه ی ما آن است که به انجام تکالیف خویش مبادرت ورزیم و نتیجه را به خدا بسپاریم.

حرف آخر

دکتر عبدالو چبلی می گوید:

من چندین بار از مراکز آموزش و تربیت «‌مبشّرها» در شهر ماردید اسپانیا بازدید کردم. مرکز بزرگی بود ککه در حیاط آن تابلوی بزرگی را نصب کرده بودند و روی آن چنین نوشته بودند: « ای مبشّر جوان! ما یک شغل نان آور و راحت را به شما وعده نمی دهیم،‌ بلکه به شما اخطار می کنیم که در کار تبشیر جز خستگی و مریضی با چیز دیگری روبه رو نخواهی شد. آنچه که ما به تو می دهیم دانش، هرگاه در این راه جان دادایف اجر و پاداش شما با خداست و با زحماتی که در راه مسیح متحمل می شودف جزو سعادتمندان خواهی بود».

آنهایی که دارای عقاید و باورهای باطل هستند، این گونه تربیت می شوند و با این لحن و محتوی با آنها سخن گفته می شود. حال آنکه رفتار و عملکرد آنان جز عذاب سنگین و آتش دوزخ، پاداش دیگری رد بر ندارد اما با این وجود، این سخنان و این روش تربیتی هزاران « مبشّر»‌را در سراسر جهان به حرکت واداشته است، افرادی با تخصص های گوناگون اعم از پزشکی، داروساری، جراحی و دیگر رشته ها، در اثر این گونه تربیت ها، داوطلبانه راهی صحرا و بیابان های خشک و برهوت می شوند که جز چادر نشینی و آبهای گندیده و پر از میکروب، چیز دیگری در آنجا یافت نمی شود. آنها سالها در اینگونه مناطق محروم که فاقد هر گونه امکانات رفاهی است، باقی می مانند و بدون دریافت هیچ دستمزد و با روحیه ای بسیار عالی به کار خود ادامه می دهند و چنانچه هر یک از آنها برای خود کار می کرد، در طی این چند سال صدها هزار دلار سرمایه کسب می کرد، اما تمامی این سود هنگفت را در راه اهداف باطلی که به آن باور دارد، فدا می کند و از آن چشم می پوشد.

آیا اکنون هیچ عذر و بهانه ای برای سست عنصران و انسانهای بی همت باقی مانده است؟ آیا هنوز هم انسانهایی خود را با احادیث ضعیفی از قبیل«‌روّحوا القلوب ساع‍ه فساعه» گول می زنند و تخل،ف و سستی خود را با اینگونه احادیث توجیه نموده و آسایش و دنیازدگی می گرایند؟! آیا هنوز هم هستند کسانی که برای توجیه سکون و عدم تحرک خویش به اینگونه احادیث متوسل شوند و برای مخفی کردن ضعف و فتور خود، به انتقاد از مجاهدان و دعوتگران با نشاط بپردازند؟ آن دعوتگران مبارز و نستوهی که با راحت طلبی و آسایش میانه ای ندارند در این رهگذر به پیامبر  خویش اقتدا می کنند.

روزی حنظله آن صحابی بزرگوار دچار شک و تردی می شود که مبادا نفاق و دورویی به او روی آورده باشد، زیرا هنگامی که در میان خانواده و عیالش به سر می برد، روحیه و حالات درونی اش عوض می شد ولی هنگامی که به نزد رسول خدا می رفت از وضعیت مطلوب ایمانی برخوردار می شد، حنظله خود این دوگانگی را در خود احساس می کرد و به همین خاطر در محضر رسول الله (ص)‌ فرمود: « حنظله منافق شده است» اما رسول خدا سه بار در جواب سخن او فرمود: « یا حنظله! ساعه و ساعه». شیخ محمد بن علان در توضیح این حدیث می فرماید: یعنی « یک ساعت برای عبودیت و یک ساعت برای انجام تکالیف شخصی»‌ و چنانچه فرض را بر این بگیریم که حدیث « ‌روّحوا القلوب ساع‍ه فساعه» صحیح می باشد، هرگز آن چنان معنایی از آن استنباط نمی شود که بهانه گیران و دلیل تراشان از آن برداشت می کنند و کسالت و تنبلی و بی همیتی خود را با آن توجیه می نمایند، چرا که انسانهای پس رفته و آفت زده و افت کرده،‌بر اساس این چنین احادیثی، راحت طلبی را اصل قرار داده و فعالیت در راه خدا را فرع به حساب آورده اند، و تنها اوقات فراغت خود را به آن اختصاص می دهند و به عنوان یک سرگرمی به آن می پردازند. آری! این گونه احادیث را باید با حدیثی که امام مسلم روایت کرده و ما نیز قبلا" آن را ذکر نمودیم، تطبیق داد. بنابراین « ‌روّحوا القلوب ساع‍ه فساعه» آنچنان که امام المناوی می فرماید: به این معنی است که : « گاهی اوقات با انجام دادن کارها مباحی که هیچ عقاب و سزایی به دنبال ندارند، خستگی حاصل از عبادات را از قلب بیرون کنید».

صحابی جلیل القدر،‌ابوذر غفاری، حتی این مباح را نیز «باطل»‌می نامید. و او هرگز به منظور با نشاط کردن قلب و تجدید قوا، به انجام این گونه امور مباح مبادرت نمی ورزید، او معتقد بود که هیچ چیزی به مانند متابعت حق و دفاع از آن، برای قلب تحرک و نشاط به وجود نمی آورد».

به هر حال، همچنان که برای ادامه دادن راه، احتیاج به تجدید قوا داریم، باور به پیروز شدن نیز یکی از لوازمات گام برداشتن در راه خدا و حرکت بدون انقطاع است. و چنانچه همچون اعتقادی برای ما حاصل نشود، بدون شک گام هایمان سست خواهند شد. دعوتگران و رهروان راه خدا همشه باید این فرمایش خداوند متعال را نصب العین خویش قرار دهند که می فرماید: « ‏کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ‏ » مجادله/۲۱

« ‏ خداوند چنین مقدّر کرده است که من و پیغمبرانم قطعاً پیروز می‌گردیم . بی‌گمان خداوند نیرومند چیره است.»

پس کسی که احساس کند قویترین نیرو، حامی و پشتیبان او می باشد و او را یاری می دهد، چگونه گام هایش سست و ضعیف می شود؟!

___________________

منبع: اوصاف مصلحان / مؤلف: عبدالحمید البلالی / مترجم: قادر قادری / انتشارات: نشر احسان / نوبت چاپ: ول۱۳۸۱ تهران

  ‏ ‏

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا