زن خانواده

حضرت خدیجه و عایشه،دو زنی که یگانه روزگار خود بوده اند

خدیجه عایشهحضرت خدیجه و عایشه،دو زنی که یگانه روزگار خود بوده اند

نویسنده: محمد غزالی / مترجم: مجید احمدی

۱-خدیجه

خدیجه- ام المؤمنین- بانوی تیزبینی بود که مردم را به خوبی می شناخت و به درونشان آگاه بود و خوب از بدشان تشخیص می داد. شاید اشتغال به تجارت چنین قدرتی را به او بخشیده بود چرا که تاجران آگاهترین انسان ها به درون مردمند.

خدیجه در عرصه کار تجاری اش محمد را شناخت و از او خواستگاری کرد. محمدی که نزد همگان شناخته شده بود. و پاکی و شرافت اخلاقی اش ورد زبان ها بود و چه بسا که نیک خویی همانند خوب روی معیاری برای تمجید و ستایش عمومی قرار گیرد.

خدیجه پس از ازدواج با محمد او را بیشتر و بهتر شناخت و افق کمالاتش بر او روشن تر و گسترده تر شد. و چون او را از اتفاقی که در غار حرا برایش رخ داده بود، باخبر کرد، آینده اش را بر گذشته اش قیاس گرفت و سوگند یاد کرد که انسانی همچون او تباه نخواهد شد و محال است خداوند مردی را که به انواع اوصاف خوب مزین داشته است، خوار بدارد و خطاب به محمد چنین گفت:

«سوگند به خدا، هرگز خداوند تو را خوار نمی دارد. تو راستگویی. صله رحم می کنی. رنج و سختی متحمل می شوی. تو خوشبختی هستی که به چیزی دست می یابی که دیگران هرگز بدان دست نیافته اند. تو در کارهای خوب حضور داری، تو امینی».

یقینا" خداوند کسی را که چنان اوست نه در دنیا و نه در آخرت شرمنده نمی کند. او انسانی است که از مکر شیطان رهیده است.

(‏ إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَى بِرَبِّکَ وَکِیلاً ‏)اسراء/۶۵

«‏ بی‌گمان سلطه‌ای بر بندگان ( مخلص و مؤمن ) من نخواهی داشت ، و همین کافی است که ( ایشان در پناه خدایند و ) پروردگارت حافظ و پشتیبان ( این چنین بندگان ) است . ‏»

خدیجه از زنان بلند پایه قریش بود یعنی از سران جامعه عرب بود. او نخستین زنی بود که به پیامبر مؤمن شد.

اسلام دینی برای همه است و تمامی افراد چه کوچک و چه بزرگ، چه فقیر و چه غنی همه را به خود راه می دهد و همان طوری که دل برخی از ثروتمندان بدان میل می کند، بسیاری از تهیدستان نیز شادمانه بدان درمیآیند، در آن جا غلامان و پادشاهان برابر نشینند. ابوبکر مرفه و بلال برده هر دو به آغوش اسلام در می آیند و آن گاه عمر با آن عظمتش به آنان می پیونددد و می گوید: ابوبکر خواجه ماست و خواجه مان را بلال آزاد کرد.

در اسلام هیچ گونه اختلاف طبقاتی وجود ندارد. همه بات هم برادر و برابرند.

اگر خدیجه نخستین زنی است که از یک خانه اشرافی مسلمان می شود، در عوض سمیه- مادر عمار- نخستین زنی است که از یک خانه فقیرانه که کسی بدان وقعی نمی گذارد در راه اسلام شهید می شود.

خداوند بندگانش را به گونه های مختلف مورد آزمایش قرار می دهد. با شهوت و گمنامی، با ثروت و بی چیزی، با سلامتی و بیماری، اما آنچه مهم است، آخرت است.

از عثمان بن عفان که از سران قریش است روایت شده است که گفت در حالی که من و پیامبر از بطحاء گذر می کردیم، دیدیم که عمار و پدر و مادرش در زیر تابش نور خورشید توسط مشرکان شکنجه می شوند تا از اسلام بازگردند.یاسر خطاب به رسول الله گفت: می بینی روزگار چه با ما می کند؟

 

رسول الله فرمود: ای خاندان یاسر بردبار باشید. خداوندا ببخشای خاندان یاسر را. و چنین هم شد.

سران کفر از جمله ابوجهل آمده بودند تا از تماشای این صحنه لذت برند. ابوجهل چون از بردباری و شکیبایی سمیه به خشم آمد، نیزه ای که به همراه داشت در پایین شکمش فرو کرد و رحمش را از هم درید و بدینسان به زندگی اش پایان داد و او نخسستین شهید راه اسلام شد.

 

[روحش شاد و بهشت برین جایگاهش باد. ابوجهل آن خفاش کوردل که یارای دیدن آن اختر تابناک را نداشت در قعر جهنم باد].

دیر زمانی گذشت تا این که عذاب الهی به همراه جنگ بدر فرا رسید و فرعون زمان به درآمد تا با مؤمنان درآویزد در اینجا بود که تقدیر او را به دست دو تن از جوانان دلیر اسلام سپرد که توانستند پس از چند لحظه جنگ و ستیز به زمینش کوبند.

(‏ إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَیْکُمْ رَسُولاً شَاهِداً عَلَیْکُمْ کَمَا أَرْسَلْنَا إِلَى فِرْعَوْنَ رَسُولاً‏ فَعَصَى فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْنَاهُ أَخْذاً وَبِیلاً ‏ ‏)مزمل/۱۵-۱۶

«‏ ( ای اهل مکّه ! ) ما پیغمبری را به سوی شما فرستاده‌ایم که ( در روز قیامت ) گواه بر شما است ، همان گونه که به سوی فرعون پیغمبری را فرستاده بودیم . ‏ فرعون با آن پیغمبر به مخالفت برخاست ، و ما هم او را به سختی فرو گرفتیم ( و به مجازات شدیدی گرفتار ساختیم ) . ‏ ‏»

چقدر احساس غرور به من دست می دهد، به خاطر نخستین زنی که مسلمان شد و نخستین زنی که به شهادت رسید.

 

حضرت عایشه بانوی ادیب

عایشه- ام المومنین- در ادبیات عرب چه نثر و چه شعرش از ذوق خوش و طبع سلیمی بهرمند بود و در هر فرصتی که برایش پیش می آمد، به آن استشهاد می کرد.

پس از به شهادت رسیدن حضرت علی چنین سرود.

فألقت عصاها و استقربها النوی                        کما قر عینا بالایاب المسافر

به هنگام مرگ پدرش ابوبکر چنین سرود:

سوگند به جانت چون جان به حلقوم رسد و سینه تنگ گردد ثروت مایه نجات جوانمرد نیست. ابوبکر به او نگاه می کرد  نظرش را به سخنی بهتر از آن جلب کرد و فرمود: دخترم این گونه نیست که تو می گویی. بلکه به جای آن بگوی:

(و سختی مرگ حقیقت را آورد. آن همان است که از آن به کنار می رفتی.)

و زمانی که برادرش محمد بن ابوبکر در مصر کشته شد. گفت: در برهه ای از زمان همچون دو یار«جزیمه» بودیم که گفته می شد این دو هرگز از هم جدا نمی شوند.

راویان گویند: عایشه برادرش عبدالرحمن را به مصر فرستاد و فرزندان یتیم برادرش را به نزد خود آورد و سرپرستی آنان را برعهده گرفت. پس از مدتی که آنان بزرگ شدند به برادرش گفت: آنان را در خردسالی پیش خود آوردم تا مبادا زنانت اخم و تخم کنند. و من در حقشان از زنانت مهربان تر و شکیباتر بودم ولی هم اکنون که بزرگ شده اند آنان را با خود ببر و در حقشان همان طوری باش که«حجیه بن المضرب» برای فرزندان بردارش معدان بود.

این حجیه داستان جالبی دارد. روزی پس از مرگ بردارش دید که زنش مقداری شیر مانده و اضافی در کاسه ای شکسته ریخته و به خادمه اش داده تا برای فرزندان یتیم برادرش ببرد. از این صحنه سخت برآشت و به خشم آمد و دستور داد تا گوسفندانش پیش از منزل خودش در منزل برادرش دوشیده شوند تا فرزندان برادرش به جای شیر مانده و اضافی شیر تازه بنوشند. و چون زنش از این کار او به خشم آمد به او گفت: مرا به خاطر دادن مالی سرزنش می کند که درمانم در بخشش آن است مرا به خود واگذار و تا می توانی عصبانی باش.

آن یتیمان را دیده ام که هدایای در کاسه شکسته سد رمقشان نمی کند.

با دیدنشان به یاد کسی می افتم که اگر دزد زده به نزدش آیم مرا در چنین مصیبت ناگواری غمخوار است.

برادری که چون به هنگام مصیبتی فراخوانمش به دادم می رسد و اگر دست به شمشیر برم همراهی ام می کند.

عایشه آن بانوی ادیب بدینسان صفات نیک شاعر جاهلی را به یاد برادرش می آورد.عروه بن زبیر گوید: هیچ زنی سراغ ندارم که نسبت به مسایل پزشکی، فقهی و ادبی از عایشه آگاه تر باشد.

در طبقات «ابن سعد» آمده است که عایشه بزرگترین عالم بود و بزرگان صحابه در مسایل مخلف از او سوال می کردند.

از ابو سلمه روایت شده است: هیچ فردی آگاه تر از عایشه نسبت به سنت رسول الله ندیدم. هم چنان که در دانش فقهی و اسباب نزول هیچ کسی برتر از او نیافتم و چنان چه کسی در این زمینه ها سوالی داشت به او مراجعه می کرد. در دوران خلافت عمر و عثمان- رضی الله عنهما- فتوی می دادند تا اینکه عمر گرانقدرشان پایان یافت.

دانش عایشه از حد افتاء فراتر بود و علاوه بر آن به تصحیح و رد خطاهای اشاعه یافته، می پرداخت و از آن جایی که در علو قرآنی سنت نبوی و ادبیات عرب مهارت داشت مرجع معتمد و مطمئنی برای همیشه به شمارمی آید.

آیا این سیرت درخشان می تواند الگویی برای زنان مسلمان در همه زمان ها و مکان ها باشد یا اینکه برعکس به آنان بگوییم در کنج خانه بنشینید و به شعر و نثر ، دین و دنیا کاری نداشته باشید؟!

____________________
منبع: مسایل زنان بین سنت های کهن و جدید / نویسنده: محمد غزالی / مترجم: مجید احمدی / انتشارات: احسان/۱۳۷۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا