زندگی نامه

حسن البنا، مردی با اندیشه های سبز همیشه بهار – ۱

حسن البناحسن البنا، مردی با اندیشه های سبز همیشه بهار

نگارنده : عبدالقدیر صالحی

بهار فصلی به دل ها نزدیک است. همه کس بهار را دوست دارد. با شنیدن واژه ی بهار احساس تازه گی و طراوت در قلب ها شکوفه باران می شود. راز نزدیکی بهار به دل ها در طبیعت معتدل و خوش گوارش نهفته است؛ وزش های معتدل و بارش های معتدل و رویش های معتدل بهار، زیبایی می آفرینند و زیبایی همیشه دوست داشتنی است؛ همین گونه اندیشه های معتدل وروش های میانه در زندگی انسان زیبایی آفرین و به انسان طبیعت بهار گونه و سبزینه می دهد که هم-نشینی با چنین انسان هابی مانند نشستن پای درخت گلی است که گاهی انسان چنان خود را متعلق به آن می داند که در عالم خیال و تصویر هم که شده کنار آن درخت می ایستد و عکس می اندازد و از این طریق ارادت خویش را به طبیعت سبز این انسان به نمایش می گزارد.

 یکی از همین مردان با اندیشه های سبز همیشه بهار، امام شهید حسن البناء: اندیشمند، مصلح و دعوتگر مصری و بنیان گزار جنبش جهانی »اخوان المسلمین« است که اندیشه های بهار گونه و معتدل و قرائت نزدیک به عصر نبوتش از اسلام، او را به نمادی از میانه روی و اعتدال تبدیل کرد و اندیشه های اصلاح گرانه اش از نخستین روزهای تأسیس حرکت اسلامی، خواست گاه هزاران انسان از سراسر کشورهای عربی و اسلامی گردید و پیش قراول کاروان مبارک بیداری اسلامی شد و تا امروز نیز اندیشه های سبز این مرد بزرگ بهار دعوت را خرم و شاداب نگهداشته و تلاش می کند که تا با میانه روی و دوری از خشونت چهره ی تابناک اسلام اصیل را به عنوان دین تضمین کننده ی عدالت و مصلحت انسانی به نمایش بگزارد و با مشق احترام به کرامت و اندیشه و آرای مردم  استبداد ستیزی را در اندیشه های مردم به صورت تدریجی و آرام نهادینه کند.

 بهارخیزش های امروزی مردم، در کشورهای اسلامی (بهار عرب) را اگر به صورت مبالغه آمیز در کل به اندیشه های مردمی و عدالت گستر امام بناء پیوند نزنیم ولی این حقیقت را هم نمی توان فراموش کرد که بخش اعظم این حرکت های مردمی را همین اندیشه های معتدل و عقل مدار مبنی بر افکار بلند و انسان ساز حسن البناء: مدیریت کرده و گویی سبقت را از دست حرکت های اقتدار گرا و زور مدار ربوده است.

حسن البناء مرد اندیشه و یا بهتر بگویم بنای یک فکر پویا و انسان ساز بود که در این نوشته بر آنیم تا زندگی و اندیشه اش را در هم آمیزیم و هم زمان از شخصیت و هم اندیشه اش سخن بگوییم؛ زیرا او از همان رجال نادر و کم یاب تاریخ است که اندیشه در شخصیت اش عجین شده و هیچ یک از حرکات و نفس هایش را مجرد از اندیشه ای که بدان باور داشته است نمی توان تصور کرد و همین ایمان راسخ و اعتماد مستحکم به اندیشه هایش یکی از مهم ترین رموز موفقیت در میدان دعوت و فراگیری اندیشه اش گردید و سبب شد که فکرش تمام مرزهای زمان و مکان را در نوردد.

 حسن البناء همان گونه که محب الدین خطیب می گوید: »خود به تنهایی یک امت بود، او دارای همان نیروی گمشده ای بود، که در قلب مؤمن آن را جستجو می-کردم و به آن دست نیافتم مگر روزی که او را شناختم، از آن روز نیاز اسلام به این دعوتگر قوی، شکیبا و پایدار را دریافتم، مردی که در راه دعوت از جانش مایه گذاشت و نیازهای دعوت را، از لحاظ قوّت، شایسته گی، مدارا، پایداری و استقامت و صبر و ثبات تا آخر برآورده ساخت«.

تولد حسن البناء:

 این مرد بزرگ روز یکشنبه ۲۵ شعبان سال ۱۳۲۴ هـ.ق مطابق ۱۴ اکتبر سال ۱۹۰۶م در  محمودیه ی مصر واقع در کنار رود نیل دیده به جهان گشود و در خانواده‌ای کشاورز و اصیل مصری بزرگ شد.

 هرچند پیشه ی نیاکانش کشاورزی بود؛ اما شیخ احمد پدر شهید حسن البناء با اصرار مادرش شغل کشاورزی را رها کرده و به جمع دانش آموزان قریه برای حفظ قرآن و فراگیری احکام تجوید پیوست. سپس در علوم شرعی فراگیری دانش را ادمه داد و در علم حدیث نیز عالمی صاحب تألیفات معتبر شد و ضمن دانش اندوزی درشهر اسکندریه با بزرگ ترین مرکز ساعت سازی در این شهر در ارتباط و این پیشه را به خوبی فرا گرفت و بعد از فراغت از درس به حرفه و تجارت ساعت‌سازی مشغول گردید و به همین علت به »احمد ساعاتی« مشهور شد.

 «حسن البنا:» تحت حمایت پدری که میان علم و معرفت دینی و پیشه ی آبرومند ساعت سازی و تجارت ساعت جمع کرده بود، بزرگ شد و از او دانش پروری و تقوا و همچنان حرفه‌ی ساعت‌سازی و صحافی کتاب را فرا گرفت.

دانش اندوزی حسن البناء::

 همان گونه که اشاره رفت حسن البناء: در زیر سقفی نفس می کشید که عطر دانش و معرفت دینی در آن نکهت جان فزا بخشیده بود و شمیم سنت مطهر نبوی و رهنمودهای گهر بار محمدی، این جوان را عاشق علم و معرفت ساخته از این رو خاطرات شیرین دوران کودکی در مدرسه ی دینی الرشاد اولین کانون آموزشی خود را در زمانی که به شخصیت بزرگ جهانی و صاحب حرکت و اندیشه ی پویا در آسمان بیداری اسلامی هم می شود، فراموش نمی کند و احساسات خود را نسبت به استاد دوران کودکی اش این گونه ابراز می دارد:» الله رحمت کند استاد ما شیخ محمد زهران صاحب مدرسه ی الرشاد را که مردی با هوش و عالمی متقی و هوشمندی ظریف بود که با فضل و علم خود همه جا را روشن می کرد. او گرچه از لحاظ تحصیلات کلاسیک به درجه ی علمای رسمی نرسیده بود ولی هوش و استعداد و ادب و جهاد وی باعث می شد که در معارف دینی و رهنمودهای عمومی گوی سبقت را از همه برباید. او در مسجد به عموم مردم تدریس می کرد و در خانه ها به زنان اصول دین و آموزه های فقهی را آموزش می داد و در سال ۱۹۱۵ مدرسه ی دینی الرشاد را تأسیس کرد…1

 این متن بیانگر آن است که حسن البناء: هنوز کودک بوده که در مدارس دینی رفت و آمد داشته و در مجالس شخصیت های عالم  متقی و با  فضیلت نشست و برخواست می کرده است. درهمین مدرسه است که حسن البناء: تصمیم دارد تا قرآن کریم حفظ  کند ولی ناگهان استاد دوست داشتنی اش شیخ محمد زهران مدرسه را به کسانی واگزار می کند که به گفته ی حسن البناء» روحیه ی درخشان و علم زیاد و ادب و اخلاق عالی و جذاب شیخ زهران  را نداشتند« از این رو، این نوجوان حضور استادان جدید را تحمل کرده نمی تواند با آن که نیمی از قران-کریم را بیشتر نتوانسته است حفظ کند و پدرش آرزو داشته است تا او حفظ قرآن کریم را درهمین مدرسه به پایان برساند، به طور غیر منتظره به پدرش خبر می دهد که دیگر قادر به تحمل وضع مدرسه بدون شیخ زهران نیست و باید به مدرسه ی ابتدایی ملحق شود، چون مدرسه ی ابتدایی برنامه ی مشخصی برای حفظ قرآن کریم نداشت، پدر ابتدا با خواست فرزندش مخالفت کرد؛ اما حسن البناء: به پدر قول داد که حفظ قرآن کریم را در خانه ادامه بدهد. سر انجام بعد از تعهد برای پدر جهت حفظ قرآن کریم وارد مدرسه ی ابتدایی رسمی می شود، از طرف صبح در مدرسه و بعد از ظهرها به ساعت سازی و بعد از نماز خفتن تکرار درس-های مدرسه و پس از نماز صبح، حفظ قرآن را به عنوان پایان تقسیم اوقات فعالیت های شبانه روزی اش تعیین می کند. ۲

حسن البناء: حسب برنامه ی فوق به درس و تعلیم خویش ادامه می دهد تا این که شورای فرهنگی مدرسه در نظام تعلیمی خویش تغیبراتی ایجاد می کند و حسن البناء را بر سر دوراهی قرار می دهد؛ او یا باید وارد مدرسه ی دینی اسکندریه شود و خویشتن را آماده برای ورود به الازهر کند و یا این که وارد دانش سرای مقدماتی معلمین دمنهور شود تا پس از سه سال به عنوان معلم فارغ التحصیل گردد. این جوان راه دوم را انتخاب می کند؛ اما هنوز دو چالش دیگر در مسیر خویش دارد؛ اول این که هنوز حفظ قرآن کریم را تمام نکرده است و ثانیاٌ عمرش کم تر از ۱۴ سال است. این هردو از شرایط ورود به دانش سرای مقدماتی معلمین دمنهور می باشد. در نهایت مورد عنایت و توجه مدیر دانش سرا قرار می گیرد؛ او از شرط اول که باید حداقل چهارده سال عمر دانش آموز باشد صرف نظر می کند اما در قمست حفظ قرآن کریم تعهد حسن البناء را مبنی بر این که حفظ را کاملاً به پایان می رساند پذیرفته و او را در مدرسه ی معلمین رهیاب می گرداند. ۳

حسن البناء: سه سال مدرسه ی معلمین دمنهور را در کنار دروس متداوله مدرسه در فضای از عبادت و التزام به فرایض و ذگر و دعا و نیایش های شبانه سپری می کند و در عین حال از آموختن و مطاله ی علوم خارج از برنامه های درسی مدرسه نیز غافل نیست او خود می گوید: »در خلال مشغولیت در مدرسه به آموختن علوم خارج از برنامه های درسی مدرسه نیز تمایل داشتم و به گمانم دو عامل در این مورد تأثیر عمده یی داشته است اول پدرم که مرا تشویق به مطالعه ی کتاب های موجود در کتابخانه اش می کرد و هنوز آثار عمیق بعضی از این کتاب ها را در وجود خویش احساس می کنم و عامل دوم وجود استادان نخبه در مدرسه ی معلمین که شاگردان را تشویق به مطالعه می کردند به خصوص استاد عبدالعزیز عطیه که روی ورق امتحان من نوشته بود: بسیار عـالی اگر نمره ی بیشتری می-بود برایت می دادم و هنگامی که ورق امتحان را به دستم داد مرا مورد نوازش و تشویق قرار داده و توصیه به مطاله کرد و از من در تصحیح کتاب خویش تحت عنوان »المعلم «استفاده نمود. ۴

 

 تشویق پدر در خانه و مربیان دلسوز در مدرسه اثرات عمیقی را در وجود این دانش آموز به جا می گزارد. او می گوید: نصیحت پدرم که می گفت هر کسی متون را حفظ کند صاحب فن و مهارت می شود، را فراموش نمی کنم از این رو، در این مرحله بسیاری از متون را در علوم مختلف را حفظ نمودم از جمله اعراب حریری، الفیه ابن مالک در نحو و  متونی از منطق، هم چنان قدوری و الغایه در فقه امام ابوحنیفه و امام شافعی و قسمتی از منظومه ی ابن عامر در فقه مالکی و متن شاطبیه را نیز حفظ کردم. ۵

 

 سه سال مدرسه ی معلمین دمنهور برای حسن البناء: دوران آموزشی بسیار با برکتی است او در امتحان های نهایی مدرسه ی معلمین در سطح مدرسه اول نمره ی عمومی و در سطح کشور دوم می شود و همین دوران با برکت سبب می شود که این جوان زیرک و تیز هوش را برای آزمون های بسیار بزرگ ورود در دارالعلوم الازهر آماده کند و سر انجام در حالی که شانزده و نیم سال بیش ندارد به تشویق استادش شیخ فرحات سلیم که مکانی ویژه در قلبش دارد، آماده می شود که درخواست ورود به دارالعلوم بدهد، سرانجام مقدمات کار به پایان می رسد و روز امتحان فرا می رسد که این قسمت را دوست دارم از زبان خود شیخ حسن-البناء نقل کنم:

 

 »به یاد می آورم استاد احمد بدیر را که هنگام امتحان شفاهی از من پرسید: آیا تو برای امتحانات دوره ی عالی در دارالعلوم دوطلب شده ای مگر چند سال داری؟! گفتم: شانزده و نیم سال، او گفت: چرا منتظر نماندی تا بزرگ شوی؟ برایش گفتم: فرصت از دست می رود. سن من نسبت به سایرین آن قدر پایین بود که برخی از آنان هنگامی مرا می دیدند می گفتند: امتحانات قسمت ابتدایی آن طرف است. وقتی می گفتم: دوطلب دوره یی عالی هستم، با نگاه های خاصی به من می نگریستند… سر انجام من در امتحانات شرکت کردم که نتیجه ی شادی آفرینش برایم غافل گیر کننده بود. ۶

 

 کامیابی به درجات عالی در سال اول دارالعلوم قاهره برای امام حسن البناء علاوه بر فراهم نمودن زمینه های ارزشمند معنوی و علمی شرایط مالی خوبی را نیز رقم زد؛ زیرا آن زمان برای شاگردانی که به سطح بلندی نمره می آوردند ماهانه مبلغی را به عنوان کمک آموزشی می پرداختند و حسن البناء از همان شاگردان ممتاز بود که ماهانه یک لیره امتیاز مالی دریافت می کرد و می-توانست هزینه های تحصیلی اش را کافی باشد.

 جان سخن این که حسن البناء در ماه ششم از سال ۱۹۲۷ میلادی با درجات عالی از درالعلوم قاهره سند فراغت حاصل می کند ولی در آن زمان شاگردان ممتاز می توانستند تا درخواست بورسیه برای تحصیل در خارج از کشور به خصوص کشورهای اروپایی را بدهند؛ اما امام با آن که به درجات عالی علمی ارزش قایل است اضاع نا بسامان آن زمان جهان اسلام به خصوص مصر او را وا می دارد که گام بزرگ تری را بردارد و به فکر حرکت اصلاحی باشد که کاروان بیداری اسلامی را به شکل سامان یافته تر آن رهبری کند و همان می شود که حاصل تلاش-های خویش را در قالب سازمان جهانی اخوان المسلمین که تفصیل آن در ادامه خواهد آمد به بر می نشاند.

 

جوانی و دعوتگری:

 علاقه مندی به اصلاح گری و مبارزه با بدی ها از حسن البناء شخصیت منحصر به فردی ساخته که کم تر می توان دعوتگری مانند او را یافت که با شناخت دست راست و چپ، احساس دعوتگری و اصلاح، در رگ رگ اش جاری باشد. او نوجوانی را با فرا خوانی به سوی نیکی ها و باز داشتن از بدی ها آغاز می کند و در مدرسه ی ابتدایی به درخواست محمد افندی استاد حساب و ورزش به» جمعیت اخلاق و ادب« می پیوندد و مبارزه با اعمال عفت سوز و خلاف اخلاق را در سن سیزده ساله گی به تجربه می نشیند، روزی در کنار رود نیل متوجه می شود که مالک یکی از کشتی ها مجسمه ی عریانی را که منافی عفت بود در پیش روی کشتی خویش نصب نموده است درست در ساحلی لنگر انداخته که زنان و دختران جوان در حال گشت و گزار اند این جوان با دیدن این صحنه ی عفت سوز نزد ماموران امنیتی منطقه ی محمودیه می رود و جریان را باز گو می کند و با قدردانی و تشویق ماموران امنیتی رو به روی می شود و آن سربازان علاوه بر دور کردن آن مجسمه از کشتی آن مرد، فردای آن روز جهت سپاس از این دعوتگر خورد سال به مدرسه می آیند و با خبر دادن به مسوول مدرسه آقای محمود رشدی او را شادمان می-کنند و او نیز سرورش را با  قدردانی از حسن البناء در مقابل همه شاگردان مکتب اظهار می دارد.  7

 

امام بناء:، از همان دوران نوجوانی تصیم گرفته است که اشتباهات مردم را با قرآن کریم اصلاح و به سامان آورد، در همان دوران ابتدایی مشاهده می کند نوجوانانی از اعضای «جمعیت اخلاق و ادب» که عهد بسته بودند باید تمام نمازهای خویش را به جماعت اداء کنند توسط امام مسجد نزدیک مدرسه به خاطر مصرف آب وضو خانه مورد سرزنش قرار می گیرند و حسن البناء که یکی از همین جوانان است برای امام مسجد می نویسد:

 [‏وَلَا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَیْکَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ‏] (انعام/۵۲)

 »‏ کسانی را که سحرگاهان و شام گاهان خدای را به فریاد می‌خوانند و منظور شان (تنها رضایت) او است مران. نه حساب ایشان بر تو است و نه حساب تو بر آنان است (و هرکس در گرو عمل خویش است). اگر آنان را برانی، از زمره‌ی ستمگران خواهی بود«. 8

 

دعوتی فراتر از دیوار های مدرسه و مسجد:

 فعالیت های دعوی اصلاحی در داخل مدرسه و مسجد هم جوار نتوانست عطش این نوجوان را در میدان دعوت و اصلاح فرو نشاند؛ از این رو با همکاری چند تن از دوستانش به فکر پایه گذاری نهادی تحت نام »جمعیت منع محرمات« مبادرت ورزید و از این طریق تلاش می کرد تا با کمک دوستانش تمام اشتباهات و کج-روی های اهل منطقه را از خورد و بزرگ توسط نگاشتن نامه ها و ارسال به صورت پنهانی به سامان آورد؛ زیرا این مجموعه از نو جوانان که حسن البناء در رأس شان قرار داشت نوجوانانی بودند که هرگاه آشکارا و مستقیم به نصیحت کسی می پرداختند مورد توجه قرار نمی گرفت و چه بسا به تمسخر رو به رو شده و یا گستاخی تلقی می گردید، از این رو؛ تصمیم این جمعیت کوچک اصلاحی بر این شد که یک تن از آن ها متن نامه ها را تهیه کند و دیگری باز نویسی کرده و دیگری تکثیرش کند و بقیه به توزیع آن همت بگمارند و مدت شش ماه را در این میدان تلاش و تعجب و شگفتی اهل آن سامان را بر انگزیند و بعد کار شان افشا شود روش کار دعوی خویش را عوض کنند. ۹

 

 با توجه به خاطرات سبزی که از حیات این مرد بزرگ در صفحات تاریخ دعوت باقی ماننده است، دیده می شود که شوق دعوت و اصلاح از همان روزهای نخست نوجوانی در حیات حسن البناء شهید یک حقیقت انکار ناپذیر  جلوه گر می شود که گویا با همین احساس تولد یافته است!

 

حسن البناء: در مجلس اهل دل:

 حسن البناء: در مسجد محله متوجه می شود که گروهی بعد از نماز عشاء همه شب به ذکر الله متعال می پردازند، مجلس روحانی و تواضع و اخلاق جوانان ذاکر و استقبال گرم شان از نوجوانان، بنای کوچک را به سوی خود می کشاند و در حلقه ی ذکر این گروه که بنام «حصافیه» یاد می شدند قلبش با یاد الله انس می-گیرد، این گروه منسوب به دانشمندی از رجال دانشگاه ازهر است که در عبادات و ذکر و مداومت در اطاعت الله متعال کوشش فراوان داشته و بر اساس علم و دانش دینی مردم را به سوی دین فرا می خوانده است و با پیروی از کتاب و سنت به مبارزه با بدعت ها و خرافات شایع میان مردم و گروه ها می-پرداخته است.

 

 حسن البناء در کنار این گروه با فرایض و سنن و نوافل و ذکر و دعا الفت حقیقی می گیرد و آخرت گرایی و مراقبت الهی در زندگی اش از همان دوران جوانی واقعیت عینی پیدا می کند. او خود از نقش این این گروه در بلند بردن تربیت روحی خویش سخن می گوید: «در این جا به نقش برادر دینی شیخ محمد ابوشوشه تاجر محمودیه در تربیت روحی ما اشاره می کنم که ما را در گروه های ده نفری جمع می کرد و زیارت قبرستان می برد و حکایت هایی از صالحان را برای مان نقل می نمود که اشک های آدمی را سرازیر می کرد. او گاهی قبرهای باز را به مان نشان می داد و ما را به سرنوشت خود یاد آوری می کرد و به برخی از ما دستور می داد که وارد قبرهای باز شده و لحظه ای در آنجا دراز  بکشیم تا سرنوشت خویش را بیاد آوریم و تاریکی قبر و وحشت آن را به یاد داشته باشیم… او اغلب نخ هایی به انگشت های ما می بست تا یادآور توبه به ما باشد و توصیه می کرد که هرگاه شیطان بر ما غلبه کرد به قصد معصیتی داشته باشیم این نخ را لمس کنیم تا یادآور توبه ای ما باشد. ۱۰

 

 حسن البناء با آن که در چهارم رمضان سال ۱۳۴۱ رسماً به سلک طریقت حصافیه در می آید، باز هم امر به معروف مبارزه با منکرات را فراموش نمی کند و به کمک احمد افندی نهاد دیگری تشکیل می دهد تا هم زمان با دعوت مردم به سوی اخلاق فاضله با گروه های تبشری انگلیسی که تحت پوشش طبابت و آموزش گلدوزی و پناه دادن دختران و پسران بی سرپرست به تبلیغ مسیحیت می پرداختند مبارزه کند. این جمعیت رسالت خود را به نیکی انجام داد و همین نهاد بود که بعدها »اخوان المسلمین« جانیشنش شد. ۱۱

 

 چکیده ی سخن در این مقام این است که حسن البناء: از تصوف پاک و هم آهنگ با کتاب و سنت بهره ی نیک فراچنگ می آورد و این توشه تا نهایت عمر در مسیر دعوت بزرگی که پرچم آن را بر افراشته است، به عنوان بهترین رهگشا نقش آفرینی می کند؛ مگر نیست که الله متعال ذکر و شب زنده داری و عبودیت خالصانه و نیایش های در خلوت دل را برای پیامبر گرامی خویش نیروی برای حرکت همیشه گی در مسیر دعوت معرفی می کند:

 [‏إِنَّ نَاشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِیلًا‏] (مزمل/۶)

 »عبادت شبانه، (افعال آن) مؤثّرتر و مانده گارتر، و اقوال (آن) درست‌تر و پا بر جا تر است. (و در راه دعوت و ثبات قدم موثر تر است)«. ‏

ادامه دارد

______________________________________________________

منابع:

زندگی حسن البناء نوشته انور جندی

خاطرات زندگی حسن البناء

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا