زن خانواده

روابط بین زنان و مردان، تقابل گرا، تساوی گرا، تعامل گرا

روابط زنان و مردانروابط بین زنان و مردان، تقابل گرا، تساوی گرا، تعامل گرا

تهیه وتنظیم:یوسف سلیمان زاده

 

الف- دیدگاه تقابل گرا (جوامع جاهلی)

ب- دیدگاه تساوی گرا (مکاتب فمینیستی)

ج – دیدگاه تعامل گرا (ادیان ابراهیمی،همچون اسلام)

 

مظلومیت زنان در تمامی ادوار تاریخی در بین جاهلیت‌های قدیم و جدید، دینی و غیر دینی اهمیت بحث در مقوله‌ی زنان (علت این ستم و فرو دستی زنان و راههای مقابله باآن) را دو چندان کرده وبدین ترتیب لازم است در سیمنارها و کنگره‌های مختلف و در مقالات و  کتاب‌های بی‌شماری در مورد این مظلومیت، علت و راه های مقابله‌ی  با آن بحث و تبادل نظر شود.

 

زن چه آن هنگام که  در دربار پادشاهان و حرم‌سراها اسباب لذت‌جویی حاکمان و وزرا  بود، چه آن هنگام که در ایران باستان به عقد محارم خویش درمی‌آمد،(ایرانیان نکاح  با محارم را سبب پاک  نمودن گناهان کبیره می‌دانستند. ) و جزو اموالی به شمار می‌رفت که  در معرض خرید و  فروش قرار می‌گرفت و مرد حق فروش او را داشت و چه آن وقت که در قانون روم او را نجس و عاری از روح مجرد و بی‌بهره از نعمات بهشتی می‌دانستند و چه آن  وقت که در میان یونانی‌ها همچون کالایی خرید و فروش می‌شد و مردان اسپارتی برای اصلاح نسل خویش او را در اختیار مردان نیرومند قرار و حتی جهت تمتع جنسی او را به دیگران قرض می‌دادند و چه آن هنگام که در هند بعد از مرگ شوهرش برای شادی روح او درآتش انداخته می شد و در نظر آنان از مرگ، بیماری و سم و  افعی بدتر بود،  چه آن هنگام که در چین و عصر کنفوسیوس پدر و شوهرش حق فروش و حتی کشتن او را داشتند و بعد از فوت شوهر محکوم به خودکشی بود، چه آن  وقت که  در مصر برای زیاد شدن آب نیل زینت داده شده به  دریا انداخته می‌شد، چه وقتی که در میان سومری ها مرد در شرایط بحرانی او را می‌فروخت، چه در قانون حمورابی در بابل به جای پدرش به قتل می‌رسید (مرد اگر دختر دیگری را می‌کشت به جای مرد،دخترش در معرض قصاص واقع  می‌شد.) چه در کلیسای مسیحی دوران قرون وسطی که موجودی ما بین انسان و حیوان به شمار می‌رفت، چه آن هنگام که در جاهلیت قدیم در میان بعضی قبابل عرب در زیر خروارها خاک دفن می‌شد، چه وقتی که  توسط عرف رایج و غلط مردسالارانه و زیر سایه‌ی روایت‌های جعلی و تفسیر و تأویل‌های نادرست مردسالارانه ،از تمامی حقوق  خویش اعم از حق رأی داشتن، سواد، حق ارث و… محروم شده و در روایت‌های مختلف به  عنوان موجودی ناقص‌العقل،  اغواگر، شیطان صفت، ضعیفه و… قلمداد می‌‌شد و در نهایت چه در جاهلیت‌های امروزی که زیر شعارهای فمینیستی، لیبرالیستی تبدیل به وسیله‌ای شده که از زیبایی و جمال او درراستای بهره وری اقتصادی وتبلیغی برای فروش کالاها واجناس استفاده وحربه‌ای درجهت تثبیت و نهادینه کردن نظام سرمایه‌داری می شود. خلاصه در همه‌ی ادوار زنان به شیوه‌های مختلف و تحت عنوان شعارهایی متفاوت، قربانی تئوری‌های مردسالارانه شده و در عصر حاضر نیز شدیدترین نوع بی‌حرمتی به زنان تحت لوای شعارهای لیبرالیستی، مارکسیستی، پست مدرنی و غیره… می‌شود. در دوران بعد از قرون وسطی که تئوری های اُمانیستی نمود بیشتری پیدا کرد،تمامی این تئوری ها و ایدئولوژی‌ها با مطرح نمودن شعارهای فمینیستی ،زنان را تبدیل به وسیله‌ای در راستای دوام و رسوخ این ایدئولوژی‌ها مردسالارانه درضمیرونهادآدمیان نموده و از جسم و روح او،جهت ارضای غرایز و برطرف نمودن تمایلات و خواهش های نفسانی مردانه استفاده شده است. بدین ترتیب همیشه سعی بر این بوده که با دور نمودن زنان از آن فطرت خدایی‌ و ظرفیت‌های جسمی و روحی و کشاندن آن‌ها به صحنه‌های اجتماعی مورد نظرخویش از طریق متزلزل نمودن نهاد خانواده ودرتفکرات امروزی با رواج سقط جنین، ازداوج تک‌جنسی، تلقیح مصنوعی و… به  اهداف خویش جامعه عمل بپوشانند، چرا که می‌دانند با موفقیت دراین امر مهم و با  نابودی هویت و ساختار بیولوژیکی زنانه نیمی از افراد جامعه وغیرمستقیم تمامی افراد جامعه را دنباله‌رو آنچه خود ترسیم کرده اند،خواهند نمود. این جاست که بیشتر تفکرات فمینیستی با مبنا قراردادن مردان و اصل‌گرفتن زنان می‌خواهند با هم ردیف نمودن و متساوی‌کردن زنان و مردان در تمامی جنبه‌های حقوقی وکشاندن زنان از حریم خانوده به محیط کار، زن را همچون کالایی درخدمت نظام سرمایه داری برده وبا دادن شعار رهایی زنان از اسارت خانگی نوعی اسارت اجتماعی و دستیابی سهل مردان ‌به ‌آنهارا فراهم آورند که تعداد زنان فاحشه و درآمد ناشی از فاحشه‌گری و روسپیگری،تفاوت در حقوق و دستمزد مردان و زنان مبین و تأیید کننده آن  است.

 

ناراحتی دردناکی که برچهره‌ی افراد منتظر درجلوی اتاق زایمان بعد از باخبر شدن از تولد نوزاد دختر می‌نشینند، آوارگی و بی‌پناهی زنان بعد از سالیان سال تلاش و کوشش و تحمل رنج‌های طاقت‌فرسا و شنیدن سرکوفت‌های مردسالارانه بعد از فو ت پدر و یا همسرشان به دلیل نبود پشتوانه مالی، خفت و خواری ، تن‌فروشی وروسپگری که زنان در نبود شوهران خویش جهت سیر نمودن شکم خود و فرزندان خویش تحمل می کنند، مورد طعن و لعن واقع ‌شدن زنان و دختران بعد از درخواست حقوق مالی خویش (ارث، نفقه، مهریه‌وغیره) محروم ماندن از بسیاری از حقوق انسانی مانند تعلیم و تعلم، اظهار نظر در مورد انتخاب شوهر آینده خویش، محبوس و زندانی شدن در خانه، تحمل برچسب‌های ناروا چون کم‌عقلی، ضعیفه و… شکنجه‌های جسمی و روحی که زنان در خانواده‌های مردسالار به بهانه‌های واهی چون صاحب پسر نشدن، ارضای حس مردانگی مردان آن  خانواده، متحمل می‌شوند، استفاه ابزاری از زنان و نگاه کالا گونه به آنها و در خدمت آوردن زن جهت ارضای غریزه جنسی، تقبیح نشان دادن بیشتر و تحمیل شکنجه‌های سنگین‌تر بر دوش زنان خطا کار در مقایسه با مردانی که همان خطا را مرتکب می‌شوند(حتی در برخی جوامع  مردان در قبال برخی از اشتباهات‌ خویش احساس غرور و مباهات  می‌کنند و آن را  نشانه‌ی مردانگی خویش می‌دانند.)همگی نشان دهنده‌ی مظلومیت زنان در تاریخ است.

 

از سوی دیگر آنچه اهمیت بحث در مورد زنان را بیشتر می‌کند،نقش آنها در شکل‌گیری جسمی و روحی تمامی افراد جامعه اعم  از زن و مرد است.درتمامی جوامع،تحقیر و فرو دستی زنان نشانه و بیانگر تحقیر و فرو دستی انسانیت است،زیرا از نظر ژنتیکی مردان نیمی ‌از کرومزوم‌ها و در نتیجه نیمی از ژن‌های خویش را از زنان اخذ می‌نمایند.ژن‌هایی که در شکل‌گیری توانایی روحی وجسمی افراد تأثیر بسزایی دارند.مردان جوامع مردسالار وقتی که به یاد می‌آورند که حدود نه ماه بصورت زندگی انگلی در رحم مادر پرورش یافته‌اند به گونه‌ای که به عنوان مهمانی ناخوانده در غذای مادر سهیم و او را متحمل دردها و رنج‌های بی‌شماری نموده‌اند و همین مرد آن وقت که درک کرد در میان رنج، درد و آه و ناله مادر، هنگام زایمان پای به عرصه زندگی دنیوی می‌گذارد، بعد به مدت دو سال و یا بیشتر درآغوش پرمهر و محبت مادر ضمن تغذیه از شیر ایشان رشد و تکامل خویش را ادامه می دهد وبالأخره‌ درک این واقعیت ازسوی مردان‌که حساس‌ترین و مهم‌ترین دوران زندگی خویش را دانش‌آموزوار در خدمت مادر و تحت نظارت، سرپرستی و راهنمایی‌های او سپری می‌کنند و بخشی از رفتارهای اکتسابی و ژنتیکی خویش را وابسته به مادر می‌دانندآنهارا به یقین می‌رساند که تحقیر و فرودستی زنان مساوی  است با تحقیر مادران،تحقیرنیمی از وجود خویشن و در نتیجه‌ به معنای حقارت و فرودستی مهم‌ترین پایگاه مردان و سر چشمه‌ی شکل‌گیری آنهاست.

 

حال بعد از بیان این  مقدمه  لازم است‌ بیان شود که به طور کلی در طول تاریخ بشری سه  دیدگاه و گرایش در مورد زنان و مردان  وجود داشته است و با  وجودی که مردسالاری سایه  خویش را بر اکثریت تمدن‌ها و جوامع گسترده ‌در برخی از جوامع دیدگاه های دیگری نیز وجود داشته است.

 

 

الف : دیدگاه  تقابل‌گرا:

این گرایش که بر وجوه تمایز زیست‌شناختی، روان‌شناختی و فیزیولوژیک زن و مرد  تکیه  دارد در اکثریت ادوار تاریخی در  بین تمامی جاهلیت‌ها تفکر غالب بوده‌ که بصورت مردسالاری و زن‌ سالاری خود را نشان داده است.مبنای تفکر معتقدین به این گرایش اصالت دادن به یکی از دو جنس است و از این طریق آنها را به عنوان دو موجود جدا از هم و متضاد و دشمن با هم در نظر می‌گیرند. چنانچه در تفکر مردسالارنه که غالبیت و بر تری را به مردان اختصاص می‌دهد مرد را نوع و واحد برتر حیاتی به شمار آورده و زن را در مرتبه‌ی فروتری ازحیات‌انسانی قرار می‌دهد. معتقدین به این گرایش جهت رسمیت بخشیدن و نهادینه کردن تفکرات مردسالارنه خویش از ادیان نیز به دلیل داشتن پایگاه محکم اجتماعی وجهت اغوا نمودن اقشار متوسط جامعه بهره جسته‌اند و با تفسیرها و تأویل‌های گوناگون و نادرست از متون مقدس دینی و ساختن روایت‌های جعلی مهر تأییدی برتفکرات جهل گونه‌ی خویش زده‌اند. حتی ریشه‌های این تفکر را در میان مسلمانان نیز می‌توان یافت به طوری که‌زنان زیر سایه‌ی روایت‌های جعلی و ساختگی از پیامبر رحمت(ص) و خلفای راشدین مبنی بر اینکه زنان از عقل ناقص و ظاهری فریبنده  و اغواگر و شیطانی برخوردار هستند، دوران تاریک وپرمحنتی را پس از سپری شدن دوران خلافت راشده گذرانده‌اند و لکه ی ننگی را بر تاریخ جامعه اسلامی‌‌افزوده‌اند بنابراین بر مسلمانان و تجددگرایان و‌علمای معاصر واجب است که با کنار زدن پرده تاریک و جهل‌گونه برخی از بر داشت های فقهی افقی روشن را در پیش چشمان زنان با ایمان قرار داده و بااجازه‌ی ورود آنها  به صحنه‌های اجتماعی به عنوان مربیان دلسوز، یار و یاور مردان درمسائل مهم سیاسی،اقتصادی،فرهنگی وغیره  در راستای برگشت دوران تمدن عظیم اسلامی سهم بسزایی را ایفا کنند.

در ادیان تحریف‌شده‌ی یهود و نصاری نیزآثاری ازاین تفکر ننگین مردسالارانه دیده می‌شود.چنانچه در تلمود آمده است:ده پیمانه سخن از آسمان بر زمین نازل شد نه پیمانه آن را زنان برداشتند و یکی مردان، زن مسؤل خاموش نمودن روح عالم و…است، عواید و درآمد زنان از هر راه به شوهرانشان تعلق دارد و شهادت یکصد زن به پای شهادت یک مرد نمی‌رسد. …خدای یهودیان در بندآخر وصایای خویش به  موسی(ع) زنان را در ردیف چهارپایان و یا اموال غیرمنقول ذکر می‌کند.

 

در انجیل هم با اشاره به فرودستی زنان، خلقت آنها را وابسته به مرد دانسته و او را مسؤل گناه نخستین بشریت می‌داند.

 

تورات کتاب یهودیان، زنان حایض،زن زائو وهر چیز و هر کس را که با او تماس پیدا کند،نجس می‌شمارد.

 

در نقطه مقابل این تفکر مردسالارانه که قایل به اصالت ‌بخشیدن به مرد است برخی از جریانات فمنیستی بخصوص فمینیست‌های رادیکال و اکوفیمینیسم ‌ها قایل به اصالت بخشی زنان بوده و با مطرح نمودن شعارهایی چون خواهری زنان از سوی فمینیست‌های رادیکال آنها را در کنار هم قرار داده و مردان را دشمن  درجه یک زنان به شمارمی آورند.به همین دلیل قایل به جدایی و دوری ازمردان هستند و با نفی خانوده و حمایت از تکنولوژی‌های پیشرفته‌ی علمی در راستای سقط  جنین و تلقیح مصنوعی قصد دارند تفکرات افراطی زن سالارنه خویش را محقق نمایند.

 

به عنوان مثال سیمون دبوار در کتاب جنس دوم جسم زن را مانع برخی توانایی او می‌داند و می‌گوید:« با افزوده شدن امکاناتی چون سقط جنین، افزایش تک همسری، کنترل مؤثر زاد و ولد، زنان کنترل جسم خود را بدست می‌گیرند.»

آندرادورکین می‌گوید:«مذکر بودن فی نفسه معرف مرگ،خشونت و ویرانگری است.»

 فمنیست‌های رادیکال معاصر و جدید برخلاف رادیکال‌های قدیم کشتار دسته جمعی مردان را اجازه‌ای برای رهایی زنان از سلطه‌ی مردان می‌دانند.

 

 

ب : رویکرد یا گرایش تساوی گرایانه:

اساس این رویکرد بر این اصل استوار است که زن و مرد هیچ تفاوت وتمایز زیست‌شناختی و روان‌شناختی واقعی با هم ندارند وتمایز صوری آنها بیشتر،ریشه‌ایی غیرطبیعی، اجتماعی، تاریخی و یا تربیتی دارد،لذا هیچ دلیلی برای برترانگاری مرد نسبت به زن و کم کردن حقوق زن وجود ندارد. اساس و جوهر این گرایش بر مکتب رفتارگرایی (اصالت رفتار)استوار است که عوامل بیرونی و غیرغریزی یا غیرژنتیکی را درشکل گیری رفتار، اهمیت و موضوعیت می‌دهد.استدلال آنها بر این است که بارداری، زایمان ومشارکت جدی زن درامر تولید کشاورزی یا صنعت ودرکنار آن انجام امور منزل باعث ضعیفی جثه‌ی زن شده و همین امر به تسلط جسمانی مرد بر زن انجامیده و امتیازها و تفاوت‌های بعدی و همچنین کارکردهای اقتصادی و اجتماعی متفاوت زن و مرد را موجب شده است.

 

این گرایش اصولاً زمانی شکل گرفت که مکتب‌های مختلف فمنیستی (زن گرایانه)دردوران پس از انقلاب فرانسه ظهور پیدا کردند.استبداد دینی اربابان کلیسا و اصلاح آن توسط مارتین لوتر«پروتستانتیسم»، انقلاب فرانسه، صنعتی شدن و مهاجرت روستائیان به شهرها، جنگ های جهانی اوّل و دوّم که هر کدام از آنها هزاران مرد را به کام مرگ کشاند و خلاصه عصر روشنگری را بایستی دوران ظهور مفاهیم مختلف از جمله مفهوم فمنیسم بدانیم.

 

واژه فمنیسم به زبان فرانسه Femmeیعنی موجود انسانی با جنسیت مؤنث‌و Ismهم بیانگر مکتب فکری است.این واژه از سال ۱۸۳۸م وارد زبان فرانسه شد،اولین بار این واژه در یک متن پزشکی به زبان فرانسه برای تشریح نوعی وقفه‌ ی رشد در اندام‌ها و خصایص جنسی بیماران مردی به کار رفت که تصور می‌شد ازخصوصیات زنانه‌ی خود در رنجند،بعد الکساندردومای فرانسوی‌ این واژه را در باره زنانی محصنه و زنانی به کار برد که به گونه‌ای ظاهراً مردانه رفتار می‌کردند و درنهایت بعد از ده سال اوبرتین اوکلر به این واژه معانی مدرنش را بخشید.این واژه را نخستین بار چارلز فوریه در قرن نوزدهم برای دفاع از حقوق زنان بکار برد. فمنسیم یک مفهوم واحد نیست بلکه مانند بسیاری از مفاهیم عصر روشنگری معانی وتعاریف بی‌شماری از آن ارائه شده است به همین دلیل ارائه‌ی تعریفی کامل درمورد فمنیسم مشکل است،ولی تلاش برای یافتن خصیصه‌های مشترک بین انواع متعدد و متفاوت فمنیسم است که همواره می‌تواند با تأکید بر این نکات باشد که اساس همه‌ی آنها موقعیت فرودست زنان در جامعه و تبعیضی است که زنان به دلیل جنس خود با آن روبرو می‌شوند.در واقع تعریفی که می‌توان از فمنیسم کرد این است که : فمنیسم چشم اندازی است که در پی رفع فرودستی، ستم،، نابرابری‌ها و بی‌عدالتی‌هایی است که زنان ‌از آنها رنج می‌برند،آن هم به خاطر جنس‌شان.(پورتر، زنان و هویت اخلاقی ۱۹۹۱م) پس می‌توان نتیجه گرفت باور به فرودستی‌زنان در بین تعاریفی که ازسوی اشخاص و یا جریان های فکری ارائه شده است مشترک می باشد ولی براساس این که علت این فرودستی چیست؟ وچه راهکارهایی برای رفع این فرودستی و ستم وجود دارد،انواع مکاتب وتفکرات‌فمنیستی‌شکل‌گرفته‌که‌از‌آنهامی‌توان‌به‌فمنیست‌های‌لیبرالی،مارکسیستی،مارکسیستی/سوسیالیستی،رادیکال،مادرانه، اکوفمنیست‌ها،معتقدبه قومیت ونژاد ،فمنیسم آنارشیستی ، فمینیسم مدرن ،فمینیسم اسلامی ،فمینیسم آفریقائی ،فمینیسم آمازونی ،فمینیسم ضد نژاد پرستانه ،فمینیسم سیاه پوستان ،فمینیسم مغلطه‌ای ،فمینیسم فرهنگی ،فمینیسم متضاد ،فمینیسم اقتصادی ،فمینیسم هستی گرایی ،فمینیسم ژاپنی ،فمینیسم فرانسوی ،فمینیسم فردگرایی«همچنین به عنوان فمینیسم طرفدار آزادی نیز شناخته می‌شود»،فمینیسم همجنس باز(زن) ،فمینیسم مذکر یا فمینیست موافق مردان ،فمینیسم مادی ،فمینیسم جدید ،فمینیسم پاپ ،فمینیسم بعد از مستعمرات ،فمینیسم پست مدرنی «که شامل تئوری غیر عادی می‌باشد.»، فمینیسم طرفدار جنس «همچنین به عنوان فمینیسم آزادی جنسی نیز شناخته می‌شود، فمینیسم جنس مطلق و فمینیسم خود خواه»، فمینیسم روانکاوی ،فمینیسم طرفدار اصلاحات سیاسی ،فمینیسم جداگرایی ،فمینیسم معنوی ،فمینیسم دیدگاه ،فمینیسم جهان سوم ،فمینیسم تغییر ملیت وفمینیسم تغییر(جابجائی) اشاره کرد.

 

 ج : رویکردتعامل‌گرایان:

این گرایش و رویکرد که مورد تأیید ادیان ابراهیمی و بخصوص دین اسلام هم می ‌باشد در حالی که معتقد به تساوی حقوق زن ومرد نیست،آنها رانیز دشمن  هم قلمداد نمی‌کند، بلکه روابط بین زن ومرد را به هدف خلقت باری تعالی پیوند می‌دهد و زن و مرد را در راستای ایفای بهینه‌ی نقش خلیفه‌گری همچون لباس برای هم و منشأ مودت و رحمت برای هم ومکمل همدیگر می‌داند.از دیدگاه اسلام زن ومرد بایستی در راستای عبادت صحیح پروردگار و تلاش درجهت عمران وآبادانی این کره‌ی خاکی یار و همدم هم بوده و ضمن تسلیم شدن در برابر خواست و اراده پرودگارجهت کسب رضای الهی و سعادت دنیوی و اخروی با اجرای صحیح فرامین خداوند نهایت تلاش و کوشش خویش را انجام دهند. در واقع اسلام تفاوت درحقوق زن و مرد را نه بر مبنای تضاد و برتری یکی بر دیگری نهادینه کرده بلکه این تفاوت‌ها را زمینه‌ساز اجرای بهتر قوانین الهی در راستای رسیدن به هدف باری تعالی می‌داند.

 

به طور خلاصه می‌توان گفت که خداوند پس از اینکه اراده‌ی آفرینش انسان را می‌نماید و نقش خلیفه‌گری را بر دوش ‌او می‌گذارد اجرای این نقش را مستلرم خلق دو زوج نر و ماده با ویژگی‌های جسمی و روحی متفاوت و در نتیجه مواجه شدن با حقوق متفاوت برای زن و مرد می‌داند به همین دلیل خداوند بواسطه برقراری روابط جنسی، بین این دو زوج جاذبیت و تمایل نهاده و باقرار دادن مودت و رحمت خدایی در بین آنها، زمینه‌ساز تشکیل خانواده در راستای ایفای بهینه نقش شده است.از نظر اسلام خانواده همچون میدان نبرد،محل تاخت و تاز و مقابله زن و مرد نیست که هر یک از دو زوج در راستای تثبیت اصالت بخشی خویشتن حقوق دیگری را پایمال نماید و از تمایزات زیست‌شناختی و روان‌شناختی خود،در راستای غلبه شدن بر جنس مخالف بهره جوید، بلکه‌محیط خانواده بایستی مکان آسایش، آرامش، الفت و گذشتی باشدکه در راستای اجرای قوانین الهی به کارمی آید.        

اسلام  با  تزریق اخلاقیات به درون جامعه و بالطبع خانوده‌ی اسلامی بسیاری از تفاوت‌های جسمی و روحی را که ممکن است باعث  فرودستی یا فرادستی عده‌ایی گردد تعدیل نموده و ضمن آنکه آن را لازم برای حیات و ایفای درست نقش‌ خلیفه‌گری‌ انسان می‌داند آن را از درون کنترل و با ارائه ی  صحیح و درست توحید، بصیر، سمیع و علیم بودن پروردگار را در نهاد و ضمیر مسلمانان  کاشته و بواسطه کنترل ایمان همین تفاوت‌های جسمی و روحی را زمینه‌سازی الفت و رحمت بیشتر می‌داند.به عنوان مثال نیروی سلطه‌ی مردانه را که بیشتر ناشی از قدرت جسمی است را بواسطه‌ی نهی از غرور و خودپسندی وتشویق مردان جامعه اسلامی به تواضع و فروتنی به گونه‌ای سامان می‌دهد که عمربن خطاب به عنوان امیر مؤمنان را در مقابل تذکر زنی که او را از تعیین میزان مهریه نهی نموده،تسلیم و وادار به پذیرش رأی خویش می‌نماید ودر واقع دو قدرت ناشی از جسم وحکومت‌  بواسطه‌ی ایمان توحیدی  نه تنها منشأ فساد و فرودستی عده‌ای نمی‌شود بلکه امیر مؤمنین را وادار به پذیرش رأی زنی می‌نماید که رأی او درست وبه صواب نزدیکتر بوده است و یا پیامبر(ص) را وادار به عیادت زنی یهودی می‌نماید که هر روز جهت اذیت و آزار آن حضرت(ص) در مسیر راهش خس  وخاشاک قرار می‌داد.همچنین  پیامبر(ص) را آن گونه تربیت می‌کند که در برابر دختر کوچکش فاطمه به محض ورود ایشان به مجلس بلند شده و او را در کنار خویش می نشاند. پس اسلام ساختار بیولوژیکی و عاطفی زنان را که برای شکل‌گیری و نگهداری جنین و تربیت فرزندان لازم است و به قول عده‌ای از فمنیست‌ها ممکن است عامل فرودستی زنان شود را نه تنها  ستم‌ آلود نمی‌داند بلکه آن را برای دوام حیات انسانی لازم و ضروری می‌شمارد .

همچنین در اسلام برای اینکه ثروت،افراد را تبدیل به زالوهایی جهت مکیدن خون مظلومان نکند و به قول عده‌ای دیگر از فمنیست‌ها (مارکسیستی- سوسیالیستی) عامل فرودستی زنان  نشود ازطریق حواله نمودن مالکیت زمین و آسمان به  خداوند و ازطریق پرداخت زکات، انفاق، صدقه، مهریه، تقسیم  درست ارث تعدیل کرده و سعی درکنترل آن را می‌نماید. بنابر این جامعه‌ی اسلامی همانند جوامع سرمایه‌داری محل احتکار، غل و غش در معامله، چپاول و تجاوز، خیانت و سود محوری صرف اقتصادی نیست بلکه  مکان گذشت و انفاق و فداکاری برای برادر و خواهر ایمانی خویشتن است،محل  تقسیم نمودن اموال در وقت  تنگدستی و بخشیدن اموال خویش به فقرا است.(همانند پذیرش مهاجرین از سوی انصار) پس نظام‌های مارکسیستی و سوسیالیستی که عامل اقتصاد را در فرودستی زنان دخیل می‌دانند متأسفانه به دلیل جمود فکری و تعصب‌های  کورکورانه و عدم آگاهی و یا مغرضانه برخورد نمودن با متون دینی مسلمانان نمی‌فهمند که  دراسلام زن ومرد مؤمن ‌تمام دارایی و اموال خویش‌را فدای رضایت  الهی می‌نمایند به گونه‌ای تمامی ثروت حضرت خدیجه (ع) به  جای اینکه باعث فرودستی پیامبر(ص) شود در راستای رسیدن به  هدف ایشان که آرزوی هردوی آنهاست، صرف می‌شود.

 

برطبق آنچه در مباحث گذشته به آن اشاره شد فمینیست‌ها داری سه دیدگاه اساسی در رابطه با تفاوت‌های ز ن و مرد هستند که عبارتند از:

 

الف) جبرگرایی                           ب) محیط گرایی                                     د) دیالکتیک

 

الف- جبرگرایان یا معتقدین به جبر ژنتیکی بر این باورند که تمامی رفتارها و نقش‌های  ناشی از تفاوت‌های جسمی و روحی زن و مرد ریشه در ژن‌های روی کروموزم‌ها دارند و طبیعت در اعتقاد مادی‌گرایان و از دیدگاه الهیون خداوند ریشه‌های  این تفاوت‌ها را در زن و مرد نهادینه کرده است.

 

ب) فمنیست‌‌های محیط‌گرا براین باورند که  عوامل بیولوژیک هیچ تأثیری در شکل‌گیری تفاوت‌های جنسی نداشته و تمامی این تفاوت‌ها از عوامل اجتماعی- فرهنگی ناشی می‌شوند و در اصل معتقد به نوعی جبر محیطی هستند.

 

ج) دیالکتیک ها،این دیدگاه می‌کوشد به منظور دوری از نقاط ضعف دودیدگاه قبلی هر دو عامل وراثت و محیط را در شکل‌گیری تفاوت‌ها لحاظ کند که تقریباً بنا به آیات کریمه قرآن و روایت‌های متعدد از پیامبر(ص) چنین دیدگاهی به اسلام نزدیکتر بوده هر چند در دیدگاه اسلام تمامی تفاوت‌ها مستقیم و یا غیرمستقیم به خداوند حوالت داده می‌شود.

 

اما اسلام ضمن به رسمیت شناختن تفاوت‌های جسمی و روانی بین ز ن و مرد و تقسیم آن به دو دسته‌ی ستم‌آلود و غیرستم آلود، تفاوت‌‌های غیرستم‌آلود را که بارارزشی نداشته و ریشه در عدالت معطوف به مصلحت فردی و اجتماعی دارند و برای رسیدن به اهداف خداوند در زمین لازم‌اند به رسمیت شناخته و آنها را مورد حمایت خویش قرار می‌دهد. بنابراین خالق هستی بر اساس حکمت بی‌پایان خویش تمایزاتی را در این جهان ایجاد نموده که این تمایزات از منظر الهی معیار برتری نیستند، که تأکید کننده ی این مطلب آیات و احادیث بی‌شماری است که بر این امر صحه می‌گذارند که زن و مرد در تمامی موارد که مربوط به انسان بودن افراد می‌شود از شرایط مساوی ‌و یکسانی برخوردارند همانند:

۱-     همسانی زن و مرد از حیث ارزش وجودی: (نساء ۱، توبه ۷۱، اعراف ۱۸۹، زمر ۶، روم ۲۰)

۲-     همسانی در مالکیت (نساء ۳۲)

۳-     یکسانی در کسب علم و حق تحصیل (بسیاری از آیاتی که دعوت به علم می‌کنند هر دو جنس را مورد خطاب قرار می‌دهند.)

۴-     اشتغال

۵-     قضاوت :بر طبق رأی امام ابوحنیفه، طبری

۶-     آزادی عقیده و بیان :تمامی آیات در این زمینه عام هستند.

۷-     مشارکت سیاسی: بیعت زنان در عقبه ۱ و ۲ با پیامبر(ص)، داستان ملکه سبأ درقرآن.

۸-     آزادی در انتخاب همسر.

۹-      حق حضانت و رضاع.

۱۰   – حق طلاق (خُلع).

۱۱   – اشاره به همسانی پسر و دختر در قرآن.

۱۲   – اهلیت داشتن در دریافت ارث. (گاهی برابر با مرد، گاهی کمتر، گاهی بیشتر)

۱۳   – اشتغال. (البته زن و مرد بنا به تفاوت‌های مورد تأیید اسلام نمی‌توانند در تمامی مشاغل مشغول به کار شوند.)

۱۴   – برخورداری از حق شهادت.(در بعضی مواقع فقط شهادت زن مقبول است و گاهی فقط مرد و در بعضی جاها شهادت ۲ زن در برابر یک مرد که در همه این موارد اولویت با عدالت است.)

۱۵   – در دریافت پاداش اخروی و رسیدن به کمال مورد نظر الهی: حضرت مریم و خدیجه وحتی آسیه همسر فرعون.

در اسلام ملاک برتری نه توانائی های جسمی و داشتن موقعیت کلان اقتصادی، بلکه ملاک تقوی است (حجرات۱۳) که کسب آن برای زن و مرد یکسان‌می باشد وهمین ملاک برتری است که آسیه را مستحق دریافت منزلی در کنار خداوند خویش، و فرعون را با داشتن آن همه غرور وتوانمندی جسمی و اقتصادی ‌و حکومتی برای همیشه مستوجب عذاب خوارکننده اخروی خواهد نمود. همچنین کسب تقوی ‌و رسیدن به رضایت الهی هم از طریق  ایفای نقش هر یک از زنان و مردان محقق می‌شود نقشی که ناشی از تفاوت‌های جسمی و روحی بوده و در ایفای آن استعداد و توانایی افراد لحاظ می‌شود و چه بسا اگر زن یا مردی بخواهند با نادیده گرفتن این تفاوت‌ها به نقش‌های وابسته به این تفاوت به چشم تحقیرآمیز نگاه کنند و در ایفای نقش خویش سستی و اهمال نمایند از کسب تقوای الهی دور خواهند شد. (در ضمن تفاوت‌های جسمی و روحی چه منشأ بیولوژیکی یا محیطی داشته باشند تنها مختص بین زن و مرد نیست و در بین مردان و زنان نیز دیده می‌شود که همین تفاوت‌ها دوام زندگی انسانی را تضمین نموده است.) البته نبایستی تصور شود که اسلام دیدگاهی جبرگرایانه در قبال تمایزات جنسی دارد چون در کنار این که نقش مادری را به عنوان یکی از وظایف زنان مسلمان می‌ستاید و حتی سعادت اخروی مردان را نیز به  همین نقش مادری وابسته نموده است (بهشت زیر پای مادران است)درجهاتی دیگر کمک رسانی زنان به مردان و حضور در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی و برعکس آن برای مردان یعنی کمک به زنان در پرورش فرزند و انجام کارهای منزل را مورد ستایش قرار می‌دهد.

 

پس به دلیل آگاهی خداوند از این که تفاوت جنسی بویژه تفاوت در امیال جنسی، توان جسمی، سلطه‌طلبی، پرخاشگری و سایر صفات متأثر از هورمون‌های مردانه و زنانه می‌توانند تأثیر بسزایی در ستمدیدگی زنان و فرودستی آنها ایفا کنند از راه های بی‌شماری سعی  در تعدیل این تفاوت‌هایی که ممکن است منجر به ستم شوند نموده و از طریق تشریع احکام و قوانینی سعی در بکارگیری این تفاوت‌ها در راستای رسیدن به اهدافی است که خداوند انسان‌ها را به خاطر آن خلق  نموده است.

 

به طور خلاصه دیدگاه اسلام در مورد تمایزات جنسی در موارد زیر خلاصه  می‌شود:

 

الف) اسلام تمایزات جنسی را با  توجه به نظام ارزشی خاصی که آدمیان‌را در رسیدن به آنها سرشته است می پذیرد که به هیچ وجه موردقبول فمینیست ها واقع نمی شود.بنابراین از نظراسلام چون چنین تمایزاتی در رسیدن به آن ارزش‌ها نقش دارند ،در برابر آنها موضعی منفی اتخاذ ننموده ‌است و طبعاً نمی‌توان انتظار داشت که اسلام برای رفع این دسته از تمایزات راهکارهایی را معرفی ‌نماید. از دیدگاه اسلام ثروت، شهرت، منزلت اجتماعی در زمره ی امور ارزشمند ذاتی نیستند بنابراین اسلام هرچند مانع دو جنس در دستیابی به این امور نمی‌شود ولی روشی را نیز برای دستیابی مساوی زن و مرد به این امور فراهم نمی‌آورد.

 

ب) نظام ارزشی، حقوقی تربیتی و اجتماعی اسلام متضمن مجموعه‌ای از تفاوت‌های جنسیتی است که برحسب ظاهر هرچند ممکن است به عنوان نابرابری جنسی و حتی ستم جنسی تلقی شوند ولی در حقیقت اسلام آنها را بر پایه ی عدالت توأم با مصلحت فردی و اجتماعی پذیرفته است.

 

ج) اسلام به شدت با برخی از تمایزات و نابرابری‌های جنسیتی که باعث تحقیر انسانیت و مصداق بارز ستم جنسی است، به مبارز ه بر می‌خیزد.

 

د) اسلام تمام تلاش خود را بر افزایش سطح آگاهی عمومی و زدودن اسطوره ها و سنت‌های فرهنگی غلط متمرکز می‌نماید. مبارزه قاطعانه ی اسلام با سنت‌های جاهلی مانند: زنده به گور کردن دختران، مبارزه با نگرشی نادرست نسبت به دختران، مبارزه با به ارث رسیدن زنان شوهر مرده توسط فرزندان ذکور، ممنوعیت لکه‌دار نمودن آبروی زن حتی توسط شوهر، تأکید بر برخورداری زنان از حق مالکیت، تأکید بر تأمین مالی زنان مطلقه یا شوهر مرده.

 

موانع ستم جنسی در اسلام:  

از آنجائیکه انسان در شرایط عادی بیشتر به مقتضای طبیعت خود عمل می‌کند بدون وجود مجموعه‌ای از عوامل بازدارنده‌ی درونی یا بیرونی احتمال بروز ستم جنسی بسیار بالا خواهدبود. بخصوص در مورد ستم جنسی معطوف به سلطه که منجر به فساد سیاسی و اقتصادی و همچنین ستم جنسی معطوف به ارضای شهوت که سبب رواج بی‌بند وباری، سلب عزت و اراده از جامعه و شیوع بسیاری از بیماری های مقاربتی می‌شود، به همین دلیل اسلام به شیوه‌های گوناگون زیر سعی در مهار آنها می‌نماید:

 

۱-      ایمان و اخلاق:

 اسلام با پرورش درست انسان‌ها و کاشتن بذر توحید در نهادشان سبب می‌شود که  آدمیان با ایمان به الوهیت و ربوبیت پروردگار،تمامی مظاهری را که سبب ستم جنسی می‌شوند، در راه کسب رضای الهی از بین برده و بدین ترتیب ستم جنسی  نه تنها شامل حال همسر، مادر، خواهر و غیره نمی‌شود بلکه حیوانات و نباتات نیز از ستم جنسی معطوف به سلطه و شهرت انسان مسلمان در امان می‌مانند. (اشاره به داخل شدن زنی به دوزخ بدلیل اذیت و زندانی نمودن گربه‌ای.)

به عنوان مثال تأکید اسام برعنصر اخلاق به حدی است که حتی درشرایط بروز اختلافات و تصمیم طرفین به جدایی از یکدیگر باز به این ‌امرمهم توجه نموده و مردان را از بدرفتاری با زنان مطلقه و ضرر و زیان رساندن به آنها باز می‌دارد.

اوج تسلیم شدن در برابر پروردگار به خاطر فهم صحیح توحیدی را بایستی در ماجرای هلال ‌ابن‌امیه دید:آنوقت که هلال هنگام برگشت به خانه با چشمان خودمی بیند که مردی با زنش همبستر شده است، بامداد نزد حضرت رسول(ص)می رود و ماجرا را بازگو می کند اما رسول خدا (ص) این خبر را از ایشان نپسندیدند. انصار: گفتند حالا که چنین شد رسول خدا(ص) بر وی حد قذف جاری می‌کنند. اما هلال که به راستگویی خویش مطمئن بود گفت: من امیدوارم که خداوند عزوجل از این بن‌بست گشایشی برایم فراهم آورد.در این هنگام بود که آیه ۶ و ۷ و ۸ سوره نور نازل شد و در نتیجه میان او و زنش صیغه‌ی(ملاعنه) را جاری کردند.(لازم به ذکر است این آیه قبل از نازل شدن آیه لعان بوده است و هرکس که به زنی تهمت می‌زد بایستی ۴ شاهد با خودش می‌آورد و گرنه بر او حد جاری می‌شد.)

 

۲ – نهاد حکومت و قانون:

از آنجائیکه درجامعه اسلامی میزان بهره‌وری انسان‌ها از انوار بی‌کران وحی الهی متفاوت خواهد بود و همواره عده‌ای پیدا می شوند که به دلیل تسلیم شدن در برابر غرایز،نفس اماره و وسوسه‌های شیطانی و یا به دلیل عفلت و بی‌خبری‌ انواعی از ستم‌های جنسی را مرتکب شوند،نهاد حکومت درجهت احقاق حقوق ستمدیده ها و جلوگیری از ظلم و بی‌‌ عدالتی‌ و حفاظت از جان، مال، ناموس، دین و عقل شهروندان (مسلمان وغیرمسلمان) وارد صحنه عمل شده و به شیوه‌های مختلف شخص خاطی را بر سر جای خود نشانده و از بروز ستم جنسی جلوگیری به عمل می‌ آورد. به عنوان مثال از ابن عباس نقل شده است که روزی دختری نزد حضرت رسول (ص) آمد وگفت: پدرم من را مجبور به ازدواج با پسر عمویم نموده‌ است. رسول خدا(ص) به دختر حق داد که آن را بپذیرد و یا رد کند.« احمد، ابوداود، ابن ماجه و دارالقطنی»

 

و یا همسر عبدالله بن عمروعاص هنگامی که نزد پیامبر(ص) از عبادت زیاد عبدالله شکایت می‌کند مبنی براینکه تمام شب‌ها نماز شب خوانده و تمام روزها، روزه‌دار است. او را نزد خود فرا خوانده و به او گوشزد می‌نماید که همسر، بدن و … بر تو حقی دارند که باید ادا شوند.

 

و در نهایت حکومت اسلامی از طریق اجرای قوانین الهی سعی در به حداقل رساندن ستم‌های جنسی می‌نماید و ضمن توصیه‌های اکید بر رفتار نیکو با همسر و فرزندان«بهترین شما کسانی است که بهترین رفتار را با همسر داشته باشد»از طریق قوانین ویژه‌ و  اجرای آنها سعی درمتلاشی نمودن ‌و از بین بردن هر نوع ستم چه دینی وچه غیردینی می‌نماید.به عنوان مثال حاکم اسلامی در موارد زیر از حقوق زن در مقابل شوهرش دفاع نموده و او را از دست شوهر نجات می‌دهد:

۱- ناتوانی شوهر از تأمین مخارج زندگی.

۲- عیب و نقص شوهر.

۳- جدایی به خاطر بدرفتاری و بدخلقی شوهر.

۴- جدایی به خاطر مفقود ‌الأثر یا محبوس شدن طولانی.

۵- مرتد شدن شوهر.

 

درقضیه‌ی تعدد ازواج نیز بایستی از زن کسب اجازه‌ و از او دستور به ازدواج گرفته شود.زن و خانواده ی او هم اختیار مطلق دارند که به هنگام کسب اجازه ازایشان، آن را بپذیرند یا نپذیرند.

چون بخاری‌ از مسور بن مخرمه روایت نموده است: از پیامبر(ص) شنیدم که بر بالای منبر رفت و فرمود:

«بنی هاشم بن المغیره از من اجازه خواسته که دخترشان را به عقد و نکاح علی‌بن ابی‌طالب در آورند، من اجازه نمی‌دهم، اجازه نمی‌دهم، اجازه نمی‌دهم،مگر این که فرزند ابوطالب دخترم را طلاق ‌دهد و آنگاه با دخترشان عقد نکاح ببندد،به راستی فاطمه پاره تن من است،کسی که او را بیازارد و رنج دهد مرا آزار و رنج داده است.»

ازاین‌ روایت به روشنی استنباط می شود که پیامبر(ص) به عنوان پیشوای جامعه اسلامی از نکاحی که باعث رنجش زنی می‌شود،جلوگیری به عمل می‌آورد.همچنین باتوجه به آیه‌ی۲۱سوره روم مودت و رحمت الهی مابین زن و مرد وقتی محقق می شود که اجباری درشکل گیری پیوندآنها و دوام و ماندگاری این پیوند وجود نداشته باشد.

حاکم با سند صحیح به نقل از سوید بن غفله آورده است که علی‌بن ابی‌طالب به حضور پیامبر(ص) آمد و با وی مشورت نمود وکسب اجازه کرد.پیامبر(ص) به علی فرمود: در باره حسب او از من سؤال می‌کنی؟ گفت: نخیر و لیکن آیا اجازه می‌دهی که این کار را بکنم؟ پیامبر(ص)فرمود:«فاطمه پاره تن من است و گمان می‌کنم که از این کار اندوهگین شود و بی‌تابی نماید،پس علی فرمود: هرگز کاری نمی‌کنم که شما آن را دوست نداشته باشی (فتح الباری ۹/۲۸۶) .»

 

۳ – نظارت اجتماعی:

نبایستی جامعه‌ی اسلامی را همچون جوامع جاهلی درنظر گرفت که دنیاگرایی وسودمحوری چنان در تاروپود افراد آن جوامع رسوخ نموده که جز به خود نمی اندیشند و جز خویشتن رانمی بینند به گونه‌ای‌که بارها شنیده ایم که دربرخی ازجوامع، بوی بد ناشی از جنازه ی پیرمردان وپیرزنان ممکن است همسایه‌اش را از مرگ او آگاه نماید.برعکس این جوامع، جامعه‌ی اسلامی محل گذشت وفداکاری و ازحق خودگذشتن برای دیگران است.اسلام افراد راچنان تربیت می کند که مال وجان خویش رادر راستای رضایت الهی فداکنند،وهنگامی می توانند به برّ و رضایت الهی برسندکه ازآنچه دوست دارندانفاق نمایند.

 

به قول سعدی که شعرش را ازمتون دینی اقتباس نموده وشاگردی ازمکتب اسلامی به شمارمی‌آید:

بنی آدم  اعضای  یکدیگرند                                   که درآفرینش زیک گوهرند

چو عضوی به دردآورد روزگار                                  دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی                           نشاید که نامت نهند آدمی

حال فردی باچنین تربیتی چگونه می تواند شاهد ظلم وستم به مظلومان «زنان»شود ویا خودمظهرستم جنسی باشد.اسلام بعدازتربیت صحیح توحیدی به شیوه  های‌‌‌ گوناگون‌‌‌‌‌‌‌ زمینه‌ی‌باخبرشدن‌افرادجامعه‌ی‌اسلامی‌رافراهم  می‌آورد.شرکت‌درنمازهای‌جماعت، نمازجمعه، نمازهای‌عیدین ،تراویح‌‌و انجام‌حج‌ تمتع‌و عمره‌می‌توانند افرادراازاوضاع‌واحوال‌همسایه‌باخبرنماید. نمازهای‌میت،خسوف وکسوف ونمازباران افرادبی‌شماری رادرکنارهم جمع می کندکه دردو رنجی ‌مشترک دارند و یا برای رفع درد هم نوعان خویش درکنارشان از خداوند طلب‌رحمت‌ و گشایش‌ مینمایند.

 ‌توصیه‌ی‌اسلام ‌در رابطه‌ی ‌احترام‌ به پدر و مادر خصوصامادر، همسایه‌ها و ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زن  و فرزندان وغیره همگی بواسطه‌ی شناخت توحیدی درست ستم کردن درجوامع اسلامی رابه حداقل می رساندو نهادینه کردن امربه معروف ونهی ازمنکر شمشیری است که هرستمگری راسرجای خودمی نشاند.

امر به معروف و نهی از منکر فریضه پنجم از فرایض و ارکان اسلام، حافظ و نگهبان مستحکمی برای دیگر فرایض و ارکان است. قرآن امر به معروف و نهی از منکر را درآیه‌ی۱۱۰آلعمران پیش از ایمان ذکر نموده و آن را جزو ویژگی‌ها و امتیازات اسلامی قرار داده ،امتیازاتی که سبب برتری امت اسلامی گردیده است.

 

شما بهترین امتی هستید که از میان مردم پدید آمده است، زیرا به نیکی و روا دستور می‌دهید و از بدی و ناروا پرهیز می‌دهید و به خداوند ایمان می‌آورید. (آل عمران ۱۱۰)

 

و یا خداونددر آیه‌ی دیگر می‌فرمایند:

شما حتماً از امتی باشید که به خیر دعوت کنند و به نیکی فرمان دهند و از بدی و ناروا بازمی دارند و درستکاران آنها هستند. (آل عمران ۱۰۴)

و لازمه‌ی‌ آن ‌این است که همه‌ی امت اسلامی و یک یک افراد با توجه به توانایی و موقعیت خود باید امر به معروف و نهی از منکر نمایند تا فلاح و رستگاری ‌بدست‌ آورند. همچنان که خداوند می‌فرماید:

مردان و زنان مؤمن برخی یاور و پشتیبان برخی دیگرند، به نیکی فرمان می‌دهند و از بدی و ناروا برحذر می‌دارند،نماز را اقامه و زکات را می‌پردازند و خداوند و پیامبرش را فرمانبرداری می‌کنند خداوند از سر تقصیراتشان خواهد گذشت. براستی خداوند … کارهایش بجا و به موقع است. (توبه ۷۱)

 

در سوره عصر ایمان و عمل صالح را برای نجات انسان از زیان و نابودی کافی نمی‌داند بلکه بر مسلمانان لازم می داند تواصی به حق و تواصی به صبر را نیز بر آن اضافه نماید.

 

پیامبر(ص) در حدیثی که امام بخاری ازنعمان بن بشیر نقل می‌نماید جامعه‌ای اسلامی را به کشتی تشبیه می‌کند که عده‌ای در صدد سوراخ نمودن آن هستند که اگر با اعتراض ساکنین مواجه نشوند همه را غرق می‌کند.

 

و در جای دیگر می‌فرمایند:

«هر گاه ظالم و ستم‌کار را ببینید و دست او را نگیرید بعید نیست که خداوند عذابش را بر سر همه فرود آورد» (ابو داود، ترمذی، نسائی)

خداوند در سوره مائده آیه ۷۸ و ۷۹ مردم بنی اسرائیل را به خاطر رواج بخشیدن به فساد در میان خود و بدون آنکه کسی باشد که جلوی آن را بگیرد از زبان پیامبرانش مورد نفرین قرار داده است.

 

پیامبر(ص)در حدیثی صحیح به این نکته‌ی مهم اشاره می کنندکه در صورت دیدن منکری در درجه اول بوسیله ی دست و بعد بوسیله ی زبان و در نهایت بایستی با قلب و از درون از آن انزجار نمایند که آن را ضعیف‌ترین درجه ی ایمان تلقی می‌کنند و هیچ منکری هم بالاتر از ستم بر زنان و پرداخت نکردن حقوقشان نیست.

همین تربیت ایمانی است که باعث شده  هریک از خلفا در ابتدای خلافت خویش از مردم دعوت نمایند تا وقتی از آنها تبعیت کنند که مطابق فرمان خداوند و پیامبرش (ص) عمل کنند و عمر را در برابر سخنان مردی که اظهار می‌دارد در صورتی که از راه راست منحرف شوی با این شمشیر راستت می‌کنم وادار به سجده ی شکر در مقابل خداوند می‌کند چون بنده‌ای ناهی از منکر در میان امت جامعه‌‌ی اسلامی وجود دارد.و یا وقتی که حضرت عمر به عنوان خلیفه و حاکم بر سرزمین‌های ایران و مصر در صدد است برای مهریه سقفی را تعیین کند زنی با توجه به آیه ی قرآن به او در مورد نهی از این کار هشدار می‌دهد و عمر نیز در نهایت خضوع می‌پذیرد. و یا عمر به توصیه ی حضرت علی دیه را به زنی می‌پردازد که بعد از دعوت او برای حضور در نزدش از ترس دچار سقط جنین می‌شود بنابراین امربه معروف ونهی ازمنکر بیانگر جلوگیری از ستم بر مظلومان در درون جامعه اسلامی اعم از زن و مرد می‌باشد.

برگرفته از رویش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا