سياسي اجتماعي

آیا سوسیالیسم و اسلام خویشاوندی دارند؟

آیا سوسیالیسم و اسلام خویشاوندی دارند؟

دکتر یوسف قرضاوی

همانطور که برخی از اینها کوشیده اند که خویشاوندی دعوت ناسیونالیستی علمی را به اروپا منکر شوند گروهی دیگر می کوشند آنرا به ناسیونالیسم انقلابی انکار کنند . اینهها تلاش می کنند بر آن عبا و عمامه بپوشانند و سوسیالیسم عربی را اسلامی معرفی نمایند و برخی نقاط تلاقی اسلام و سوسیالیسم مانند مسئولیت اجتماعی ، توازن اقتصادی ، عدالت اجتماعی ، رفع تبعیض ، مبارزه فقر ، جنگ با احتکار ،ممنوعی انحصار ثروت در طبقه خاص (( کی لایکون دوله بین الاغنیاء)) یا مشروعیت دخالت دولت در کنترل قیمت ها و جلوگیری زورگوئی و بردگی را دستاویز می کنند .

به نظر ما ، برغم وجود نقاط تلاقی میان اسلام و سوسیالیسم ، هر گز این موضوع به کسی حق می دهد که سوسیالیسم را اسلامی یا اسلام را سوسیالیستی بداند. زیرا عواملی هست که میان اسلام و سوسیالیسم تفاوت ریشه ای به وجود می آورد گرچه جامه عربیت بر آن پوشیده باشند.این عوامل عبارتند از :

 

 ۱- سوسیالیسم ، گر چه در برخی از این نقاط با اسلام تلاقی دارد ، اما در نقاط بسیاری که از آنها مهمتر و عمیق تر است با یکدیگر تضاد دارند 🙁 از نظر اساس و مبدا ،هدف گرایش و ابزارها ،شیوه ها و ویژگی ها و مشخصه ها.)

اسلام صرفاً الهی است ، مصدر ان وحی آسمانی است که آیاتش محکم و از سوی خداوند حکیم خبیر تفصیل داده شده است و نقش رسالت حضرت محمد (ص) جز گرفتن آن از سوی خدا  و تبلیغ  بیان نیست و مردم جز شنیدن و اطاعت کردن و خوب فهمیدن و پیاده کردن حقی ندارند.

اما سوسیالیسم ،اساس آن بشری محض و مبدا آن عقل محدود انسان  و تجارب نارسا و متأثر از او مکان و تحت تأثیر عوامل وراثت و محیط و امیال و گرایش های شخصی و خانوادگی و طبقاتی اقلیمی ، جنسی و دیگر عوامل مؤثر بر تفکر انسان و سلوک و شعور اوست. و اسلام گر چه هدفش تحقق بخشیدن به زندگی پاک برای مردم که از گرسنگی رهائی یافته و سیر شوند و از خوف در امان بمانند و از جهل به دانش رو کنند و بهره عادلانه خود را از سرمایه های کشورشان بگیرند ، برای راه یافتن به هدفی بالاتر از این مقاصد مادی و دنیوی نیز تلاش می کند .

اسلام از مردم می خواهد توجهشان به خدا و سرای جاوید آخرت باشد و به پای تمتعات و لذائذ دنیا و شهوات آن ، توقف نکنند. دنیا برای مردم آفریده شده اما مردم برای دنیا آفریده نشده اند . بلکه برای خدا و آخرت خلق شده اند.

زندگی پاکیزه مطلوب ( از نظر اسلام ) به عنوان وسیله مطلوب است به عنوان هدف زندگی دنیا کمکی است برای اطاعت و عبادت خدا که همه مکلفین برای آن آفریده شده اند .

اما سوسیالیسم مکتبی مادی دو دنیوی است که هدفی بالاتر از دنیا ندارد و افقی گسترده تر از شهوت شکم و غریزه جنسی نمی شناسد و مافوق ماده به وجودی معتقد نیست و ماوراء طبیعت به عالمی عقیده ندارد و لذا برای خدا و آخرت در تعالیم آن بهر ای متصوّر نیست.

علاوه بر آنچه در اختلاف اسلام و سویالیسم از نظر هدف گرایش گفته شد ، در روش ها و ابزار ها و حتی نقاط تلاقی آن با سوسیالیسم بطور اجمال اختلاف دارد و این دو بطور تفصیل تضاد  آشکار دارند و هر کدام به سوی هدف خود راهی جداگانه را می پیماید . اسلام راه های ویژه خود را در تحقق موازنه و مسئولیت اجتماعی و عدل و مبارزه با فقر و احتکار و بهره برداری دارد و همچنین نظرات ویژه ای را در مالکیت فردی و اسباب و شرائط و قیود  آثار و همچنین در مالکیت اجتماعی و زمینه ها و حدود آن ، می پیماید .

از همه اینها بالاتر ، اسلام خصائص و ویژگی هائی دارد که در معالجه و برخورد با قضایا و مشکلات فردی و جمعی ، مادی و معنوی انسانی ، منحصر به خود اوست .

دید گاه اسلام ؛ مشخص ، فراگیر ، عمیق ، عملی ، متوازن ، متکامل  و هماهنگ و متناسب با فطرت و وقایع نگری است و بر انگیزه های انسانی  و ارزشهای اخلاقی و آمیختگی اهداف روحی و وسائل علمی تأکید دارد . که در آینده راه حل اسلامی را مورد بحث قرار می دهیم .

۲- سوسیالیست های عرب اصلا به سراغ اسلام نرفته و رأی و نظر آنرا در گرایشات و تصمیمات و گامهائی که برداشته اند ، مورد توجه قرار نداده اند در صورتی که بازگشت به اسلام را عقب گرد و ارتجاع نامیده و به حاکم ساختن آنچه خدا نازل کرده رضا نداده و دعوت به آنرا ضد انقلاب خود می دانند .

رسالت دین به نظر اینان این است که تابع و دستیار آنها در تحقق اهداف انقلابی و روحیه دادن به ملت ها جهت بنای چهار چوب مورد نظر خودشان باشد . و دین را فقط در این محدوده می پذیرند و بدان ارج می نهند . تجاوز از این محدوده که دین جهت دهنده حیات و رهبر جامعه و اساس حکومت و ضابطه تفکر و سلوک باشد را رد می کنند و به هیچ وجه اجازه نمی دهند .

یکی از رؤسای عرب ، پس از اینکه مراحل سوسیالیسم انقلابی را پیمود گفت :

(( عدالت همان شریعت خداوندی است . )) !

این آقا از خود سئوال نکرد و طبعا دیگری نیز که : چه کسی معین می کند که این عدالت است و آن عدالت نیست ؟

سرمایه داری غربی می پندارد که عدالت در نظام فردی و اقتصادی آزاد است . کمونیسم مارکسیستی می پندارد که عدالت جز در نظام اجتماعی او که دیکتاتوری پرولتاریا ایجاد می کند ، وجود ندارد.

حق با کدامیک از اینهاست ؟ و کدام راه باطل می روند ؟ چه کسی میان این دو فرق می گذارد و به نفع این یا آن یا هر دو حکم می دهد ؟

امّا ما می گوئیم : به همین منظور خدا پیامبران را فرستاده :

و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیها اختوا فیه .

خداوند با پیامبران کتاب را فرستاده تا در آنچه اختلاف می کنند داوری نماید .

به همین جهت است که این قضایای مهم را عقل محدود بشر نمی تواند از هم تفکیک کند و از همین جاست که نقش هدایت آسمانی و نور وحی مشخص می گردد .

 لقد أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس با لقسط .

ما پیامبرانمان را با دلائل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان را نازل کردیم تا مردم به شاهراه عدل بیایند .

به همین منظور وحی آمده و ضوابطی را برای شناخت حقیقت و اصول و قواعد عدالت و هم بسیاری از فروع و جزئیاتش را آورده تا به عنوان الگو سرمشق قرار گیرد .

اگر این ضوابط شرعی نبود هر کس هر چه می خواست می گفت . و سرمایه داران و راست های عرب نیز می توانستند بگویند : راهی که ما طی می کنیم عدالت است و عدل شریعت خدا است !

لذا هر آنکه گفت : عدل شریعت خداست ، به او می گوئیم : شریعت خدا عدالت است . یعنی بخواهد حقیقت عدالت را بشناسد باید به شریعت الهی رجوع کند .

بله ، عدل شریعت خدا است آنجا که نص صریحی نباشد و آنجا که برای اجتهاد مجتهدان مجال داده شده باشد . اما آنجا که نصوص حاکم است ، هیچ مؤمنی جز این نمی تواند بگوید که شنیدیم و اطاعت کردیم و یقین داریم که شریعت خدا کلا عدالت است .

پس ، بر اندیشه بشر در هر رتبه ای که باشند نصوص حاکم خواهد بود و عقل ها هرگز حاکم بر نص معصوم نیستند .

آیا سوسیالیست های عرب شریعت محکم الهی را که قطعا عدالت است ، درک کرده اند پیش از آنکه بگویند : عدالتی را که اندیشه ها و خواسته ها به تصویر کشیده ، همان شریعت خدا است ؟

آیا آنها ربا را حرام می دانند و به جمع زکات می پردازند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند ؟ آیا به جنگ با الحاد و ابا حیگری رفته اند و از علم گرائی و بی دینی فاصله گرفته اند ، آیا در زمین اقامه نموده اند ؟ آیا اخلاق و آداب اسلام را به جای آداب و تقلید های غربی نشر داده اند ؟ آیا آموزش ، فرهنگ و تبلیغ را بر اساس مفاهیم و ارزش های اسلامی ، و نه مفاهیم و ارزش های سوسیالیستی پی افکنده اند ؟ آیا ارتش را با روح اسلام و رهنمود های اسلامی بازسازی کرده اند ؟!

یا اینکه ظاهرا اظهار رضایت به حاکمیت شریعت آسمانی می کنند ؟!

مجموعا آنچه از آنها می بینیم و سراغ داریم این است که آنها ایمان به تمام کتاب ندارند بلکه به بخشی ایمان دارند و نسبت به بخشی دیگر کافرند . آنچه همسو با جهت گیری و مشرب و افکار آنها باشد بدان مؤمنند و آنچه را بر خلاف آن باشد ، پشت سر می اندازند .

بنابراین ، برای کسانی که شریعت خدا را ارج نمی  نهند ، و شریعت را در تمام شئون خود حاکم نمی دانند ، ( در حالی که آیات روشن خدا را که حاکمان غیر اسلامی را به کفر و حکم و فسق محکوم می کند می شنوند ) مجالی نمی ماند که اسلام و شریعت خدا را دستاویز کنند .

۳- سوسیالیسم انقلابی عربی با مفهومی که قبلا شرح دادیم و از مصادر خود آنها نقل کردیم ، نمی تواند با اسلام سازگار باشد همچنانکه اسلام نیز نمی تواند با آن سازش کند .

زیرا سوسیالیسم همانطور که گفتیم . تنها شامل راه حل های جزئی و موقت برای مشکلات اقتصادی و اجتماعی نیست بلکه به نظر آنها مکتب جامع زندگی و عقیده جامعه و ایدئولوژی دولت است .

و معنای این ، اصطکاک  با اسلام است ، چرا که اسلام یک مذهب و عقیده و ایدئولوژی جامع است و به جز این رضا نمی دهد که بر کل جامعه حاکم باشد و در تمام ابعاد زندگی از آداب تطهیر گرفته تا بنای دولت و اقامه خلافت رهنمون گر باشد . مسلمانی که ایمان دارد اسلام کلمه الهی است ، هرکز تصور نمی کند که این آئین بزرگ روزی در خدمت زندگی و ذلیل در برابر اشتراکی یا هر ایدئولوژی ساختگی دیگر باشد . چرا که اسلام بطور طبیعی آقائی دارد و بالا می رود و چیزی بر او پیشی نخواهد گرفت .

اسلام مأمور تشریفات نیست که کار اصلی آن خوش آمد گوئی به هر مرام یا ایدئولوژی از راه رسیده ، باشد یکبار از راست ، بار دیگر از چپ… حال آنکه اسلام بزرگتر از آن است که رسالت خود را بر صدور فتوای توجیه و خطابه تبریک محدود کند !

سوسیالیسم انقلابی می خواهد که اسلام در حاشیه زندگی باشد و خود در متن آن ، صدف بی ارزش را به او بدهد و لؤلؤ ارزشمند را خود بردارد . مساجد و زاویه ها برای اسلام باشد و دانشگاه ها ، ادارات محاکم ، انجمن ها ، و سندیکا ها و همه مؤسسات دولتی و قانونگذاری و فرهنگی و تبلیغی از آن او باشد و این چیزی است که هرگز اسلام نخواهد پذیرفت .

بعلاوه اگر اسلام تنها به مسجد هم راضی شود ، سوسیالیسم آنرا به او واگذار نخواهد کرد ، زیرا مسجدی می خواهد که سوسیالیستی باشد نه اسلامی . مسجدی می خواهد که حزب ایدئولوژیکی  یا اتحاد سوسیالیستی آنرا هدایت کند نه مسجد آزاد که از خدا سخن بگوید و در برابر هر متکبر جبار فریاد کند .

در سایه سوسیالیسم ، همه چیز وابسته است و باید به وسیله آن توجیه شود . اقتصاد ، تبلیغات دموکراسی و حتی دین می بایست جهت داده شوند .

اگر یکی از هواداران سرپیچی کند و نخواهد سخن خدا زیر دست شود و سخن مارکس برتر گردد ، وای بر او از کاهنان دین جدید یعنی دین بت پرستی مادی !

۴- و بالاخره ، اینجا اضافه می کنیم که عامل دیگری است که سوسیالیسم عربی را به نام عربی کاملا از اسلام جدا می کند و آن اینکه : احزاب بزرگ سوسیالیستی و ایدئولوژی انقلابی در جهان عرب را افرادی غیر مسلمان امثال میشل عفلق ، جورج ، نایف و دیگر طلایه داران اندیشه عرب آخر الزمان رهبری می کنند .

لذا معقول نیست که این افراد مسیحی ، شاگردان مبشرین آمریکائی و نظائرشان را ، به سوسیالیسم اسلامی ! دعوت کنند .

بعضی خواهند گفت : رهبرانی جز اینها نیز هستند که به نام مسلمان دعوت به سوسیالیستی انقلابی می کنند ، بنابر این اگر سوسیالیست های نخستین مسلمان نبودند مانعی ندارد سوسیالیست های بعدی مسلمانند ، به ویژه آنکه مکرر میان دو گروه خصومت و اتهام و برخورد های سختی را دیده ایم .

مایلیم برای خواننده روشن شود که کشمکش های دو گروه از این جهت نیستند که اینها مسلمانند و آنها مسیحی . زیرا دین در این معرکه ها  به کلی کنار زده شده و نیز به خاطر این است که سوسیالیسم اینها و آنها تفاوت دارد ، زیرا اختلاف این دو ، ایدئولوژیکی و فکری نیست ، بلکه اختلاف اساسی ، اختلاف بر مواضع افراد است نه در گرایشات و افکار ، حتی دیدیم حزب واحدی مانند بعث در درون خود اختلاف دارد و برخی ، برخی دیگر را متهم میزان عزت نفس  کند . با همه این دلائل برای ما و فرزندان ملت ما این موضوع مورد تأکید است که سوسیالیسمی که اینها اصل و اعتقاد قرار میزان عزت نفس  دهند و آنرا ایدئولوژی و نظام میزان عزت نفس  دانند ، یک اصل بیگانه و عقیده ای است وارداتی که بر امت مسلم تحمیل شده و ایدئولوژی ای است که از سرزمین دیگری آمده و هر گونه تلاشی جهت پوشاندن عبادی عربی با قبا و عمامه اسلامی بر آن ، محکوم به شکست است . زیرا این تلاشی است برای جمع میان دو ضد و اثبات چیزی با نقیض خود ، شبیه تلاش اخوان الصفا و دیگران برای جمع میان دین محمد (ص ) و فلسفه ارسطو که موفقیتی به دست نیاورد .

نه فلسفه اسلام شد و نه اسلام فلسفه شد . حقیقت این است که تلاش برای وفق دادن یا تفلیق کردن میان اسلام و سوسیالیسم مورد قبول یک مسلمان واقعی و سوسیالیست حقیقی نیست .

و هر تحلیل گر در اسلام و سوسیالیسم این را میزان عزت نفس  داند ، از اینجاست که استاد (( برنارد لویس )) تأکید دارد که لیبرالیسم ، فاشیسم ، ملی گرائی ، ناسیونالیسم ،کمونیسم ، سوسیالیسم ، همه اروپائی الاصل هستند هر چند پیروانشان در خاورمیانه رنگ اقلیمی به آنها داده یا به تعدیل آنها بپردازند . تنها سازمان های اسلامی هستند که از سرزمین منطقه میجوشند و از شعور و احساس توده ها سر چشمه میگیرند .

امت ما نیاز به واردات ندارد

دانش پزشکی تجویز نمی کند شکم بیمار پاره شود و جراحی گردد در حالی که میتوان آنرا با قرص و شربت معالجه کرد همانطور که جایز نیست از دارو های پیچیده استفاده کرد ، اگر علاج آن با دارو های ساده طبیعی با تغذیه سالم و هوا و امثال آن ، امکان پذیر باشد .

از نظر علم اقتصاد ، نباید یک فرد به وام گرفتن اقدام کند در حالی که اندوخته ای دارد ، دولت به آوردن واردات اقدام نمی کند پیش از آنکه به انبارها مراجعه کند و مواد خام را ارزیابی نماید و … بنابر این آیا اندوخته های روحی و توشه فکری و فرآورده های قلب و ضمیر نباید همانند کالا و اموال در زندگی مردم ارزیابی شود ؟

لذا به اصطلاح پزشکی ، رها کردن داروی طبیعی ساده که اسلامی است و رو آوردن به عمل جراحی سوسیالیستی برای امت ما اشتباه مسلمی است که بسیاری از آلام و عوارض را در پی دارد و سلامت را به خطر می اندازد.

وارد کردن کالای اعتقادی و سیستم های اجنبی با وجود مخازن طبیعی که آکنده از خیرات فراوان است ، یعنی اسلام ، خطائی جبران ناپذیر است .

عقائد اجتماعی و ایدئولوژی های فکری از بالا و با زور تحمیل نمی شود بلکه این مردمند که با ایمان و با نیروی حق آنرا بر خود الزام میکنند .

شکست سوسیالیسم انقلابی از آنجا ست که انقلاب های نظامی با زور تانک ها و زره پوش ها تحمیل شده است . همانگونه که لیبرالیسم دموکراتیک را استعمار قبلا با زور سلطه تحمیل کرد و آنگاه دولت های بومی را با فرمان های رسمی و نقش و نگار سلطنتی تحمیل کردند .

علت العلل همه اشتبا هات

چپ های سوسیالیست عرب همانند لیبرالها ی راست دستخوش انحراف شدند و نتیجه آن غلط بودن همه طرح ها و اجرائیاتی است که ثمرات نامطلوب به بار میآورد .

خطای در گرایش ، شبیه به کسی است که در کشف یک روش صحیح برای حل مسئله ریاضی دچار اشتباه شود . او ظاهرا جمع و تفریق و ضرب و تقسیم را صحیح میکند اما نتیجه غلط از آب در میآید و خطا غالبا بزرگ است . زیرا گامها در هر مرحله به یکدیگر پیوسته و یکی فرع دیگری است . اگر از قدم اول خطا رخ دهد در گامهای بعدی و نتیجه نهائی دست یابی به حل صحیح هرگز انتظار نمی رود .

جامعه اسلامی ، اسلام را به خاطر سوسیالیسم از دست نمی دهد

انقلابیون عرب اساساً در وارد کردن عقیده سوسیالیستی بیگانه برای پی ریزی جامعه سوسیالیستی برای مردمی که به اسلام مؤمنند ، اشتباه کردند لذا در تحقیق اهدافشان و اهداف امت ، ناکام ماندند و همواره ناکام خواهند بود .

خواستند در رگهای امت عربی مسلم خون اجنبی را تلقیح و تزریق کنند و فراموش کردند که سئوال ساده را از خود بکنند : آیا این خونها بیگانه با فضیلت خون عرب مسلمان موافق است یا مخالف ؟ و فراموش کردند پرسش دیگری را قبلا از خود بکنند که : آیا امت اساسا به این خون نیاز دارد یا نه ؟

بالاخره ایدئولوژی آنها فروکش کرد و باید چنین میشد و نظامیان ناکام ماندند و این حتمی بود زیرا ایدئولوژی یا نظامی که بر امت با عقائد دینی تحمیل شود کامیاب نخواهد بود . برای امتی که بهترین تفسیر را برای عالم هستی و کامل ترین نظام را برای توجیه حیات و عادل ترین شریعت را برای حرکت جامعه دارد . محال است این ایدئولوژی با آن نظام وارداتی موافق شود مگر هنگامی که ملت به التزام دینی خود پشت کند و آشکارا عهد خویش را با خدای خود بشکند و به دین کافر شود و خواری همیشگی و زندگی ننگین را بپذیرد .

و اگر امت چنین کند و رضا دهد که در زندگی دم باشد نه سر ، این آغاز زیانکاری و تباهی است زیرا امتی که به آئین حق و تمدن شکوهمند خود خیانت کند حق را به باطل بفروشد و چیز پست را با آنچه برتر است معاوضه نمای زیانکار است …

لذا شکست سوسیالیست های انقلابی در تحقق اهدافشان در یک مثلث : اتحاد، آزادی ، سوسیالیست ( که به همیاری و عدل تفسیرش کرده اند ) ناگزیر خواهد بود .

و شگفت نیست که در آزاد سازی فلسطین شکست بخورند و نکبت نخستین قدیمی را با نکبت جدید دیگر که بدتر از اول است ، بیامیزند .

و نیز شگفت نیست که در تثبیت مبانی اخلاق و فضائل و تحقق ثبات و امنیت کشور ها ناکام شوند .

همه این شکست ها نتیجه خطای نخستین آنهاست که قبلا گفتیم : آنها به درمان امتی پرداخته اند که حقیقت بیماریش را نشناخته اند به عبارت دیگر به مشک و راه حل آن پی نبرده اند .

عده ای گفته اند : مشکل امت ما تجزیه است و راه حل آن وحدت .

عده ای دیگر گفته اند : مشکل او عقب ماندگی است و حل آن ترقی .

گروهی گفته اند : مشکل ما استعمار خارجی و سیطره داخلی است و حل آن در آزادی است .

گروهی دیگر گفته اند : مشکل ما جز ستم اجتماعی نیست و حل آن عدالت اجتماعی است . همه این مشکلات هست و راه حل های پیشنهادی هم صحیح است اما چرا آنرا در پیش دیگران جستجو میکنیم ؟ و چرا به دنبال ایدئولوژی بیگانه میگردیم و روح امت و عقائد و ارزشهایش را در او می جوئیم و چرا دست خود را پیش دیگران دراز می کنیم و از ذخائر خود کمک نمی گیریم ؟ لذا مهمتر از همه راه حل های مختلف ، این است که اینها را بر اساس یک نظریه فلسفی یا ایدئولوژی روح و حیات بدهد و به ضمیر امت پیوند زند و به اعماق نفوس نفوذ دهد .

اصل و حقیقت مشکل

می رسیم به اصل مشکل و ماهیت آن ، مشکل اساسی این امت این است که خود را فراموش کرده و راز وجود خویش را از یاد برده ودر سرگردانی فکری غوطه ر است و سرانجام آن را نمی داند و راه آن را گم کرده و از خود شناسی و رسالت حیاتی بیگانه گشته ، و به کسی شبیه است که حافظه خود را از دست داده و نام نسب و اصل و هویت و تاریخ خود را فراموش کرده و  در حقیقت با شخصیتی غیر از شخصیت اصلی (گذشته مجهول و وضع مضطرب کنونی و آینده مبهم ) زندگی می کند .

 اصلاح  واقعی و ریشه ای و تغییر حقیقی انقلابی ( به اصطلاح اینها ) بازگرداندن این امت به اصل خویش و منابع مکتبی اوست .و خارج کردن از سرگردانی ممتد تا بار دیگر خود را کشف کند و جایگاهش را بشناسد و  به روشنی هدف و راه وصول به هدف را بشناسد و برای تحقق آن و اثبات موجودیت خود بکوشد .

انقلاب بزرگی که این امت در انتظار ان است ، خارج کردن اوست از دنباله روی فکری به سوی استقلال حقیقی، و از تاریکی به روشنایی و از تزلزل در گرایشات و ایده ئولوژی ها به ایده ئولوژی اصیل و مشخص . نه شرقی و نه غربی .نه کمونیستی و نه سرمایه داری ،و این جز در اسلام و رسالت آسمانی آن یافت نمی شود .رسالتی که برای تمام انسانها در کره خاکی است .

بنابراین ، راه حل اسلامی تنها راه نجات و خلاص بشریت است .

چنین نقشی است که تا به امروز قهرمان آن میان حکام مسلمین در گذشته و حال یافت نشده و این چیزی است که نیروهای جهانی عموماً با اختلاف دینها و ایده ئولوژی ها و سیاست ها از تحقق آن وحشت دارند.  و هر آنچه می کنند و نقشه هایی که می کشند به منظور ایجاد مانع بر سر راه آن است لذا هر حرکت اسلامی مترقی باید خفه شود تا مبادا صلاح الدین دیگری پدید آید .

راه حل اسلامی ، تنها راه نجات حتمی است .

————————————————

منبع : ورشکستگی لیبرالیسم و سوسیالیسم

مولف : دکتر یوسف قرضاوی

مترجم : محمد تقی رهبر

یک دیدگاه

  1. با تشکر از مطالبی که بیان فرموردید از نظر من تکیه بر سعادت اجتماعی بجای مطلوبیت های شخصی ، همان زمینه ومتنی است که باید در علوم اسلامی با ۴ مشخصات دقیق راهبردی ، عملیاتی ، فنی وکلینیکی بیان شود وبرای آنها رشته تحصیلی جدید تدوین ودر دانشگاه ها تدریس شود وقوانین کشور که بمثابه گزاره نویسی است از ۴ شاخصه برخوردار شده وسکوهای لازم برای پروژه های مربوطه استقرار یابد موضوع مقاله ۲۷۲ اینجانب پیرامون این مطلب خواهد بود در سایت دانش مفید ملاحظه فرمئید موفق باشید
    صانعی پور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا