شعر و داستان

گفتگو با گناه

گفتگو با گناه

 

حدود ساعت یازده شب جمعه است، همه ی کارهایم را انجام داده ام… اما نمی دانم چه کار کنم؟ کجا بروم؟

در خلوت خود و زمانیکه همه خویشان و دوستانم را ترک کرده ام، با خود می اندیشم که اکنون چه کنم؟

در یک لحظه فکر انجام یک گناه به سرم زد…

درها وپنجره ها را بسته وچراغها را خاموش کردم وقتی که اتاق کاملاً تاریک شد به گناه گفتم: زود باش، بیا.

ناگاه صدایی به گوشم رسید که می گفت: وای به حال بنده ای که هر چه بر گناهانش افزوده شود استغفارش کمتر و هر اندازه به گور نزدیکتر شود کم کاری و سستی اش بیشتر می شود!!

ای کسی که دائماً گناه می کنی! از خدایی که در خلوت نیز با توست شرم نداری؟ می دانی که مهلت خطا پوشی وستر گناهانت از سوی پروردگار، کاملاً تو را غافل کرده است؟

با این صدا کمی به خود آمدم… احساس ترس کردم و آهسته اطرافم را نگریستم… و بی اختیار گفتم وای بر من!! صاحب صدا کیست؟ چه کار کنم؟ آیا کسی از کار من مطلع شده؟ سپس چیزی را دیدم که هرگز نمی توانم آنرا وصف کنم. با ترس و لرز بلند شدم… چراغها را روشن کردم و در روشنایی چیز سیاهی را مشاهده کردم که حتی قادر به وصفش نیز ینستم.

پرسیدم: تو کیستی؟

گفت: من گناه تو هستم!

پرسیدم: علت آمدنت به اینجا، آنهم در این دیر وقت چیست؟

گفت: آمده ام تا تو را نصیحت کنم، هرچند نصیحت کسی چون من قابل پذیرش نیست، اما حق آنست که دشمنان به آن اقرار کنند.

گفتم: بفرما، چه می خواهی بگویی؟

گفت: آیا گمان می کنی که در این مکان تنهایی؟

گفتم: منظورت چیست؟

گفت: من تو را در اثناء انجام گناهت چنان مطمئن یافتم که خیال می کنم از حساب خداوند پروایی نداری؟

با عصبانیت گفتم: این به تو ربطی ندارد، من دوست ندارم کسی در امور شخصی من مداخله کند.

با تبسم گفت: من گفتم که می خواهم کمی تو را نصیحت کنم، اما ظاهراً فرد ناصح  را دوست نداری. سپس تکانی خورد تا از اتاق خارج شود در حالی که در زیر لب می گفت: برای آنکه از خلایق پنهان شــوی به پشت دیوارها پنـاه می بری، اما باید بدانی، هر جا باشی خدا تو را می بیند.

از اینکه تو را ببینند می ترسی، اما از چشم خداوند خوفی نداری!

در گفته های او اندیشیدم و متأثر شدم. گفتم: آنچه سرودی یک بار دیگر نیز تکرار کن.

او کلامش را تکرار کرد و من از قصد و نیتی که داشتم پشیمان شدم وبه گناه گفتم:

خواهش می کنم باز هم بگو.

گناه گفت: اما شرطش این است که آنچه می خواهم بگویم،خوب گوش کنی و بر من و نصیحتم درشتی نکنی.

گفتم: بفرما!

گناه: من می بینم که تو خیلی از اوقـات برای انجام گنـاه با خود خلوت می کنی و این جداً صفت بدی است، زیرا باعث قطع شدن رابطه تو با خداوند  متعال و نابودی حسنات می شود، همانطور که پیامبر خدا (ص) فرمایش می کند:

کلامش را قطع کرده پرسیدم: پیامبر (ص) چه فرموده؟

گناه: پیامبر (ص) فرمود: « بر من عیان شده که در روز قیامت اقوام زیادی از امت من با بارهایی از حسنات به پیشگاه خداوند متعال خواهند آمد، بارهایی به مانند کوههای بزرگ وسفید، اما همه آن حسنات را خداوند عزّوجل مثل غبار نابود کرده و از بین خواهد برد ».

صحابی جلیل القدر ثوبان رضی الله عنه سؤال کرد: یا رسول الله آنها را برایمان توصیف کن تا ما نیز نا خودآگاه از جمله آنها نشویم!

پیامبر (ص) فرمود:

« آنان از برادران شما و از جنس خودتان هستند و همچون شما شبها به شب زنده داری می پردازند اما وقتی با محارم خداوندی خلوت می کنند آنها را هتک می کنند و در خلوت، مرتکب گناه می شوند.»

هر دو ساکت شدیم. سپس بعد از لحظه ای گفتم: این حدیث واقعاً بیانگر چیز خطرناکی است.

گناه: آری و علاوه بر آن که ارتکاب گناه ارتباط تو را با پروردگارت قطع می کند، ارتباطت را با مردم نیز می برد.

پرسیدم: ولی مردم که نمی دانند من مرتکب گناه شده ام، پس چگونه رابطه شان را با من قطع می کنند؟

گناه: اتفاقاً همین قضیه را صحابی پیامبر (ص) ابودرداء رضی الله عنه حکایت می کند ومی گوید:

« زمانی که بنده ای گناهی را انجام می دهد، خداوند متعال بغض وکینه نسبت به او را در دل مردم می اندازد آن هم به طریقی که خود آن فرد اصلاً متوجه اش نمی شود».

بنابراین ای بنده خدا از نفس خودت آگاه باش نفس و آرزوهای خودت را کنترل کن و در راهی جز رضای پروردگارت گام بر ندار.

گفتم: البته من گرچه گناه می کنم ولی هرچه هست گناهان صغیره است و فکر نمی کنم این گناهان، تأثیری در نامه اعمالم در روز قیامت داشته باشند.

گناه: ماننـد آن زن نادانی نـباش که هـر آنچه بافتــه بود رج به رج باز می کرد با این استدلال که، بازکردن این رجهای ناچیز، تأثیری در کل لباس نخواهد داشت، غافل از اینکه تمام لباس دنیا چیزی جز همین رجهای به هم بافته نیستند.

بله این درست است که من یک گناه بیشـتر نیسـتم، اما این را هم خوب می دانم که در نامه اعمال مردم در روز قیامت چه تأثیر به سزایی دارم و به قول معروف مورچه خیلی بهتر از شتر می داند که در خانه اش چه هست.

گفتم: من تا چه حدی این مطالب را درک می کنم؟ واقعاً که کاملاً در غفلتی تاریک قرار داشتم وبه خدا قسم که فریفته دنیا شده بودم.

گناه: ای بنده خدا! تکانی بخور که هنوز فرصت هست، تا گناهی را که می خواستی انجام دهی به یک عمل نیک تبدیل کنی، چون من گناه هستم. همان گناهی که سبب نابودی تو در روز قیامت… مسبب بغض بندگان نسبت به تو در دنیا… باعث نابودی برکت از اعمال… و علت اساسی تضعیف قوه حافظه و علم توست.

با عجله پرسیدم: علت همه اینها تویی؟

گفت: علاوه بر اینها، انجام یک گناه، گناه دیگری را بدنبال دارد { گناه دروازه ی گناه است }. همچنانکه تعدادی از گذشتگان صالح می گویند: « یکی از پاداشهای کار نیک این است که کار نیک دیگری را بدنبال خود دارد » .

گفتم: حالا چه کار کنم؟ در حالی که چند لحظه پیش به نیت انجام کار گناه، درها و پنجره ها را بسته بودم.

گناه: بنده ای که در دل قصد انجام گناهی داشته باشد ولی آنرا به خاطر رضای خدا انجام ندهد ثوابی برای او نوشته خواهد شد. خداوند متعال در حدیث قدسی می فرماید: « … وَ مَن هَمَّ بِسَیِئَهٍ فَلَم یَعمَلها، کَتَبَ اللهُ عِندَهُ حَسَنهً کامِلهً».

یعنی : « هر کس تصمیم داشته باشد گناهی را انجام دهد اما به خاطر رضای خدا از آن صرف نظر کند خداوند آن را به عنوان یک حسنه و عمل صالح کامل در نظر می گیرد و در نامه ی اعمالش ثبت می کند . »

بنابراین ای بنده خدا! توبه کن وبرای گناهانت از خداوند غفور رحیم طلب مغفرت کن و درها و پنجره ها را ببند و چراغ اتاقت را خاموش کن ولی این بار برای انجام عبادت خداوند متعال، زیرا تأثیر گناه پنهانی را حسنه پنهانی از بین می برد.

*****************************************************************

منبع : گفتگوهای ایمانی     تالیف: جاسم المطوع         ترجمه: اراز محمّد تقوایی

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا