عقیدهمطالب جدید

حقیقت کشف و الهام و ادعاهای چند تن از مجددان در این مورد

حقیقت کشف و الهام و ادعاهای چند تن از مجددان در این مورد

نویسنده : امام ابوالاعلی مودودی / مترجم: عبدالغنی سلیم قنبر زهی

پرسش:

شما در نشریه ی خویش، ترجمان القرآن، ماه ژانویه و فوریه سال ۱۹۵۱م در پاسخ به پرسشی نوشته اید:

« بدون تردید برخی از گذشتگان در رابطه با خویش از طریق کشف و الهام خبر داده اند که مجدد دوران خویش اند، ولی به این معنا اصلا” ادعا ننموده اند که قبول نمودن آنان به عنوان مجدد برای مردم ضروری است و هر کس آنان را قبول نداشته باشد گمراه است. »

این گفتار شما درست به نظر نمی رسد؛ چرا که حضرت شاه ولی الله با کمال صراحت ادعا نموده است که خداوند متعال مرا مطلع فرموده است که تو امام این زمانه هستی و باید مردم پیروی از تو را مایه ی نجات خود بداندد. ( به طور مثال تفهیمات الهیه، ج۲، ص۱۲۵ را ملاحضه بفرمایید. ) آیا این ادعای جناب شاه ملی الله درست است یا خیر؟ اگر درست است پس این سخن شما درست نیست که آن را بعد از عبارت فوق نوشته اید:

« ادعا نمودن و فراخوان به پذیرش آن و سعی برای قبولاندن ان کار هیچ مجددی نیست. »

پس از آن نوشته اید:

« هر شخصی چننی کار بکند در حقیقت با عمل خویش ثابت می کند که او مجدد نیست. »

آیا این آشارات جناب عالی بر آیات قرآن استوار است و یا بر احادیث نبوی و این که شما بنا بر اجتهاد خود این فتوا را صادر فرموده اید؟ در همان صفحه ی رساله ی مذکور در ذیل بند ۶ نوشته اید:

« کشف و الهام هم چون وحی چیزی قطعی و یقینی نیستند، در آن این کیفیت نیست که صاحب کشف و الهام هم چون روز روشن بداند که این کشف و الهام از سوی خداوند متعال به او القا می شود. »

آیا این ارشاد جناب عالی نیز برخاسته از تجربه ی شخصی شماست و یا بنا بر اجتهادتان و یا بر ارشادات عالی قرآن و حدیث مبتنی است؟

اگر حقیقت کشف و الهام انسان های کامل امت محمد این باشد، پس بهترین امت بودن آن معلوم شد! در حالی که حتی زنان امت های گذشته به وحی یقینی نایل شده اند.

خداوند متعال چنان بندگانی هم داشته است که کشف و الهام آنان به گونه ای بوده است که حتی یک پیامبر اولوالعزم هنگامی که آن را زیر سوال برد، ندامت نصیبش شد؛ ولی سبحان الله، کشف و الهام انسان های کامل امت محمد عجب کشف ها و الهاماتی بوده اند که حتی خودشان یقین نداشته اند که آیااز جانب خداوند متعال است یا خیر؟! وانگهی خداوند متعال برای ارائه ی چنین الهامات و کشف هایی که نه فایده ای دینی برای آن ها متصور بود و برای صاحب کشف و الهام می توانستند موجب ازیاد ایمان گردند، بله برعکس به علت تردید آفرین بودنشان یک نوع مصیبت بودند، چه نیازی می دید؟

پاسخ:

اشتباه شما این  اسنپت که مفاهیم متفاوت وحی و الهام را با هم خلط کرده اید. یک نوع وحی آن است که آن را می توان وحی جبلّی یا طبیعی نامید. خداوند متعال به وسیله ی آن هر مخلوقی را به وظیفه و کارش آگاه می کند. این نوع وحی از انسان ها فراتر رفته و به حیوانات و یا نباتات و جمادات هم صورت می گیرد. نوع دیگر، وحیی است که آن رایم توان وحی جزیی نامید. به وسیله ی این گونه خداوند متعال در شرایطی خاص برخی از بندگان خود را در رابطه با امری از امور زندگی، علم، هدایت و راهنمایی و یا راهکار و تدبیر می فهماند. این وحی  هر روزه بر عموم انسان ها صورت یم گیرد. اختراعات بزرگ دنیا و کشفیات مهم علمی به وسیله ی همین وحی انجام گرفته اند. در حوادث و اتفاقات بزرگ ومهم تاریخی این نوع وحی دخیل به نظر می رسد. مثلا” شخصی در موقعیتی حساس و بسیار مهم بدون بدون فکر و اندیشه یک تدبیر خاص از خود به جای می گذارد. چنین وحیی بر مادر حضرت موسی (ع) هم صورت گرفته بود.

علاوه بر این دو نوع وحی، یک نوع کاملا” متفاوت وجود دارد که خداوند متعال به وسیله ی آن بنده ای از بندگانش را از حقایق غیبی مطلع می فرماید و در رابطه با نظام زندگی رهنمودهایی به او می دهد، تا او این دانش ها و رهنمودها را به عموم انسان ها برساند و آنان را از تاریکی ها به سوی روشنی سوق دهد. این نوع وحی مخصوص انبیا است. از قرآن مجید صراحتا” معلوم می شود که این نوع علم چه آن را القا بنامیم، چه کشف، چه الهام یا اصطلاحا” از آن به عنوان وحی یا کنیم، جز به انبیا و پیامبران به کسی دیگر داده نمی شود. این علم صرفا” به انبیا داده می شود، آن هم به گونه ای که از جانب خدا بودن، محفوظ و مصون بودن از رخنه و دخالت شیطان و پاک بودن آن از خیالات و تصورات و خواسته های خودشان، برای آنان کاملا” یقینی و قطعی است. این علم و وحی حجت شرعی محسوب می شود و پایبندی انسان به آن فرض است و انبیا به رساندن آن به دیگر انسان ها و فراخواندن همه ی بندگان خدا به ایمان آوردن به آن، مأمورند.

اگر هم بخش کوچی از این نوع سوم علم نصیب شخصی جز انبیا شود در حد اشاره ی کم رنگی خواهد بود که برای فهم صحیح ان کمک گرفتن از پرتو وحی نبوت ( یعنی عرضه ی آن بر کتاب الله و سنت رسول الله، و سنجش درست و یا نادرست بودن آن و در صورت درست بودن تعیین منشاء و مفهوم آن ) ضروری است. اگر کسی بدون این سنجش آن با معیار وحی نبوت به آن عمل کند و دیگران را به پیروی از آن دعوت دهد، او به کسی می ماند که پول و اسکناس و سکه جعل می کند و در برابر ضرابخانه ی دولت به راه اندازی ضرابخانه ای شخصی اقدام می کند. در این صورت نفس این فعل و حرکت وی ثابت می کند  که از سوی خداوند متعال به او هیچ الهامی صورت نگرفته است.

آنچه من عرض نمودم، در جاهای متعددی از قرآن به طور شفاف بیان شده است؛ به ویژه آیه ی سوره ی جن آن را بسیار باز و روشن نموده است:

« ‏عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا‏  ‏إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا‏ ‏لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَى کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا‏ » جن / ۲۸ – ۲۶

«  ‏ داننده‌ی غیب خدا است ، و هیچ کسی را بر غیب خود آگاه نمی‌سازد .  ‏ مگر پیغمبری که خدا از او خوشنود باشد . خدا ( برای حفظ آن مقدار غیبی که او را از آن مطّلع می‌کند ، از میان فرشتگان ) محافظان و نگهبانانی در پیش و پس او روان می‌دارد . ‏ تا خدا بداند که پیغمبران پیامهای پروردگارشان را رسانده‌اند ، هر چند که خدا از همه‌ی چیزهائی که نزدیک ایشان است ( و در درون و بیرون آنان است ) کاملاً آگاه بوده و بدانها احاطه دارد ، و هر چیزی را دانه‌دانه سرشماری کرده است و دقیقاً می‌داند . ‏»

اگر شما برای درک این مطلب مقداری سعی و کوشش کنید خواهید دانست که در ندادن کشف و الهام  پیامبر گونه به صالحان و مصلحان امت و بهره مند نمودن  آنان به یک کشف و الهام تابع و پایین تر از آن حد، چه مصلحت هایی نهفته است.

دلیل ندادن شیئ اول این است که تفاوت پامبر با یک پیرو در همین چیز است. چگونه می توان این تفاوت را از میان برداشت؟ دلیل دادن شیئ دوم نیز این است که کسانی که بعد از پیامبر(ص) می کوشند کار او را ادامه دهند، نیاز به این امر دارند که در امر کوشش برای اقامه ی دین به آنان بصیرتی حکیمانه و رهنمودی درست از جانب خداوند  متعال دده شود. این خوش فکری عطا می شود؛ ولی اگر به کسی به گونه ای محسوس هم عطا شود این فضل و انعام خدا خواهد بود.

دومین اشتباه که شما مرتکب آن شده اید آین است که اصلا” تفاوت اساسی و بنیانی مقام پیامبر و غیر پیامبر را نفهمیده اید.

از نگاه قرآن، کسب مأموریت از جانب خداوند به وسیله ی امر تشریعی، مقام و جایگاه انحصاری یک پیامبر است. وی می تواند مردم را دعوت کند تا به او ایمان بیاورند و از او اطاعت نمایند و حتی اگر کسی به او ایمان نیاورد با وجود قبول داشتن خداوند متعال کافر خواهد بود. در نظام اعتقدات دینی این جایگاه جز پیامبر به کسی دیگر تعلق نمی گیرد. اگر کسی مدعی این جایگاه است، باید برای اثبات آن دلیل ارائه دهد، نه این که ما برای نفی ادعای او به ارائه ی دلیل بپردازیم. او باید بگوید که در کجای قرآن و حدیث چنین مقام و جایگاهی برای کسی جز پیامبر تعیین شده است، تا او د ربرابر مردم ادعا نماید که به آن مقام نایل شده است و مردم را به پذیرفتن آن دعوت کند و هر کسی ادعای او را نپذیرفت، صرفا” چون ادعای آن مدعی را نپذیرفته است، کافر و جهمنی دانسته شود.

در پاسخ اگر شخصی حدیث « من یجدد لها دینها » را ارائه کند، یا احادیثی را مطرح نماید که در رابطه با آمدن مهدی وارد شده اند، من عرض خواهم کرد که در هیچ کجای آن ها جایگاهی که در اینجا از آن بحث می شود برای مجدد و مهدی ذکر نشده است. در کجای این احادیث نوشته شده که اینان ادعای مجدد بودن و یا مهدی بودن خود را مطرح می کنند و تنها کسی که ادعای آنان را بپذیرد، مسلمان خواهد ماند، و بقیه کافر خواهند گشت؟!

هم چنین در پاسخ به این مطالب، طرح این مسئله خط مبحث خواهد بود که مخالف با کسی که حقیقتا” به فعالیت برای تجدید و احیای دین و اقامه ی آن می پردازد و یا حمایت نکردن از او به هیچ وجه نمی تواند موجب نجات باشد. جای تردید نیست که هرگاه چنین کاری صورت گیرد نقطه ی افتراق حق و باطل محسوب خواهد شد. علامت حق پرست بودن انسان این خواهد بود که از چنین کاری حمایت کند، ولی اساس تفاوت و امتیاز مزبور این جاست که کوشش برای تجدید و احیا و اقامه ی دین وظیفه ی هر مسلمانی است، نه این که پذیرفتن ادعای یک مدعی اقتضای ایمان او باشد و صرفا” به این دلیل از نجات محروم شود که ادعای مجدد بودن و یا مهدویت کسی را نپذیرفته است.

اکنون به ادعاهای امام شاه ولی الله و مجدد سرهندی ( رح) توجه نمایید. من از این لحاظ آوازه ی خیلی بدی دارم که بزرگان سلف را معصوم نمی دانم و در کنار بر شمردن کارهای صحیح آنان اشتباهات آنان  را هم اشتباه می دانم. من می ترسم اگر در این رابطه شفاف سخن بگویم در کیفر خواست من جرمی دیگر به جرایمم افزوده شود. ولی انسان باید بیش از آن که از اهل دنیا می ترسد از خدا بترسد. لذا گویندگان هرچه دوست دارند بگویند، من از گفتن این مطلب دریغ نخواهم کرد که این کار آن دو بزرگ که مجدد بودن خود را صراحتا” مطرح می کرده اند و بارها و بارها مطالب خویش را در قالب کشف و الهام عرضه می نموده اند، یکی از کارهای اشتباه آنان بوده است. این اشتباه آنان موجب شده تا بسیاری از افراد کم ظرفیت بعدی به خود جرأت دهند و ادعاهای گوناگونی مطرحکنند، و فتنه های مختلفی در امت به وجود بیاورند. اگر کسی توفیق می یابد برای تجدید دین خدمتی انجام دهد، باید آن خدمت را انجام دهد و این مسئله را که نزد خداوند متعال چه مقامی می یابد، به او واگذار کند.

مقام واقعی انسان آن است که خداوند متعال با توجه به نیت و عمل او، وی را بپذیرد و به او عطا فرمید، نه آن که ان مقام را ادعا نماید و یا مردم به او بدهند. شخصا” برای خود عناوین و القابی برگزیدن و بیان نمودن آن ها از طریق ادعا و آوردن مقامات خویش بر زبان، کار چندان خوبی نیست. در قرون بعدی ذوق صوفیانه این کار را نه تنها گوارا که ان قدر خوش گوار نمود که حتی برخی افراد بزرگ از این عمل احساس زشتی نمی کردند؛ ولی این چیز در دوران صحابه، تابعین، تبع تابعین و ائمه ی مجتهدید اصلا” دیده نمی شود. من برای امام شاه ولی الله و حضرت مجدد ارزش و احترام بسیار قایل هستم. این احترام از احترام هیچ ارادتمندی کمتر نیست؛ ولی مسئله ی فوق از جمله کارهای ایشان است که من هیچ گاه نسبت به آن شرح صدر نداشته ام.

حقیقت این است که من هیچ یک از آراء و افکار و اقوال آنان را بدین جهت نپذیرفته ام که آنان از طریق کشف و الهام آن ها را ابراز می دارند، بلکه هر کدام از دیدگاه های آنان راکه پذیرفته ام صرفا” بدین جهت که دلیل آن قوی بوده است و آن مطلب به جای خود منطقی و معقول بوده دست به این کار زده ام. هم چنین مجدد دانستن او، رأی و نظری است که من خود به آن رسیده ام، نه عقیده ای که به خاطر ادعاهای آنان، آن را پذیرفته باشم.

_____________________

منبع: تجدید و احیای دین / مؤلف: امام ابوالاعلی مودودی / مترجم: عبدالغنی سلیم قنبر زهی / انتشارات: نشر احسان/اچاپ ول ۱۳۸۳/تهران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا