سياسي اجتماعيمطالب جدیدمقالات

کولبرانە زیستن …

کولبرانە زیستن …
نویسنده : فریا یونسی

▫️قبل از هر چیز لازم است بگویم کە این یادداشت کاملا احساسی خواهد بود و نیازی هم نیست کە با هیچ منطقی ساختار آن نقد شود. آنچە باید بە آن توجه کافی و وافی داشت، برآیند پیامی است کە ممکن است از دل این متن یا متونی از این دست خودی نشان بدهند و در صورت اهمال بیش از حد، یکبار برای همیشه تمام این بازی را بە سخره بگیرند. بدون شک، لازم نیست پدیده زشتی به نام کولبری را با هیچ پدیده مرگبار دیگری در کشور مقایسه کرد و نکته مهم اینجاست کە خود همین پدیده کە ممکن است برای تعداد بی شماری از ما، هنوز در حد واژه‌ای نامفهوم باشد؛ برای جهانی کردن یک “درد” دارای چنان پتانسیلی است که در فهم هیچ از یک از ما نگنجد.

▫️هر پدیده مرگباری را نگاه می‌کنی، با وجود زوم‌های مگا پیکسلی رسانه‌ها، و یافتن این حقیقت کە چنان پدیده‌هایی با تمام خسارات جانی و مالی برای انسانهای پیرامون خود -کە ناگزیرشان خواهد کرد برای همیشه در مغمومانه‌ترین حالت بە زندگی ادامه دهند- همیشه در زمره حوادث غیرمترقبه قرار میگیرند و گاها در پیش‌آمدشان، هیچ تعامدی در کار نبوده و بی گمان هیچ دستی نیز پشت پرده به وقوع پیوستنشان نیست. اما در پدیده‌ای به نام “کولبری” کە چنان تبدیل به پدیده‌ای عادی و همه‌گیر شده کە متأسفانه ملت‌هایی که از بیرون به این پدیده می‌نگرند، نگاهی “کولبرانه” به ملت “کرد” پیدا کرده‌اند و خود ما نیز که از درون در حال زیست آن هستیم، کاملا برایمان عادی شده و حتی کودکانمان نیز جمله به جمله این داستان را می‌دانند و جالب این است با کمی تحلیل آن –باید گفت- با نیم نگاه حکیمانه، خودمان نیز در می‌یابیم کە درست می‌گویند –آن مقدار کمی را هم کە گاها در یکی دو تا از روزنامه‌هایشان در مورد ما می‌گویند-. انگار “کولبرانە زیستن” قاعده ما شده است.

▫️بدون شک “کولبری” نە تنها حادثه‌ای غیر مترقبه نیست، بلکه انگار به شیوه‌ای کاملا تحمیلی در خون و روح و افکار ما رسوخ کرده است. هر لحظه خبری از فجایع این مردان جان بر کف، به گوش یکایک آحاد جامعه مغموم ما می‌رسد و دیگر چنان به این اخبار عادت کرده ایم که اگر روزی از این دست خبرها به گوشمان نرسد، مات و مبهوت می‌مانیم. همیشه باور این تصاویر برای آنان که از بیرون نگاه می‌کنند سخت است، اما خود ما که در این دایره دردگرفته گرفتار آمده‌ایم، می‌دانیم که چه نوجوانان و جوانانی به جای اینکه به فکر تحصیلات عالی در دانشگاه‌های معتبر باشند، در آن کوه و کمرهای بی رحم مرز، در حال عرقریزانی دائمی به زیر کوله‌های سنگین و بی رحم هستند، از پی هیچ. دیگر داستان آن پیرمردان و –معدود- پیرزنانی هم بماند که به خاطر گسست از فقر محتوم، رنج را ترجیح داده‌اند و هر شب از درد کوله‌بارهای سنگین روزشان تا صبح ناله می‌کنند.

▫️بد نیست کسانی که شاید هرگز این نوشته و دیگر نوشته‌های پیرامون این موضوع را، این درد جمعی را نمی‌خوانند، بدانند: حالا دیگر هر یک از ما در انجام کوچک ترین کارهای روزانه خود “کولبر” هستیم و تمام اتفاقات روتین ما “کولبرانه” است. کولبرانه قبض آب، برق، گاز و تلفن خود را پرداخت میکنیم، کولبرانه مسافرت میکنیم؛ کولبرانه ازدواج کرده و تشکیل خانواده‌ای کولبرانه می‌دهیم. روابط ما حتی با نزدیکانمان نیز بە جای دلبرانه، کولبرانه شده است و به جای اینکه بی‌صبرانه منتظر زیبایی‌های زندگیمان باشیم، هر لحظه کاملا کولبرانه اطمینان داریم که عنقریب اتفاق بدی، فاجعه‌ای زشت در پیرامونمان در شرف وقوع است و زشتی‌اش دامن یکایک افرادی را می‌گیرد کە همسایه و همشهری و همزبان ما هستند. به جای اینکه به شیوه‌ای کاملا منطقی در صدد حل مشکلات بزرگ و کوچک خود و دنیای پیرامونمان باشیم، کولبرانه به مشکلات بی‌شمارمان اضافه می‌کنیم و از طرفی هم به جای آنکه در صدد حل مشکلات کلان ریشه‌ای ما و جامعه‌ای باشند که در آن، تنها به خاطر نان “کولبری” می‌کنیم، جان می‌دهیم و از خان و مان حذف می‌شویم.

▫️این تمام سرگذشت ماست، سرگذشت مردمی که فرهنگ دیرین شهروندیشان، به ضد فرهنگ نوین “کولبری” تبدیل می‌شود…
“آه، اسفندیار مغموم:
تو را آن به که چشم فرو پوشیده باشی! (شاملو)”

____________________
▪️چاپ شده در هفتمین شماره روزنامه شرق (ویژه کردستان)

https://t.me/frya_younesi

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا