اندیشهمطالب جدید

عدالت سیاسیی در اسلام و محورهای آن

 عدالت سیاسیی در اسلام و محورهای آن

نویسنده: محمد قطب /مترجم : یاسین عبدی

عدالت سیاسی در اسلام بر بنیان هایی اساسی که نخستین و بلکه مهم ترین آن ها منع و جلوگیری از قانون گذاری انسان ها در امور اساسی زندگی است و حق قانون گذاری در این امور تنها از آن خداوند مهربان است.

محور یکم: حق قانون گذاری تنها از آن خداست.

این مفهوم، چالشی جدی با مفهوم دموکراسی که امروزه انسان ها در شرق و غرب معتقدند که عادلانه ترین نظامی است که تاکنون در تاریخ بشر روی کار آمده، دارد. از جمله شعارهای اساسی نظام های دموکراتیک این است که این مردم هستند که قانون گذاری می کنند. این نظام ها در دو امر حیاتی و اساسی انسان را دارای اختیار و حق قانون گذاری می داند: ۱. انتخاب حاکم و دیگری قوانین مربوط به التزامات حاکم و شهروندان. در حالی که اسلام انتخاب حاکم را از جمله حقوق شهروندان می داند اما تشریع را از آن خداوند که هم آفریدگار انسان و هم کائنات است، می داند و هم حاکم و هم شهروندان را فرمان می دهد که از آن چه که خداوند برای بشر فرو فرستاده رهپویی نمایند و به طور شفاف به آنان گوشزد و بلکه هشدار می دهد کسی که به آن چه که خداوند فرو فرستاده حکم نکند از جمله کافران، از جمله ستم گران و از جمله فاسقان خواهد بود.

این ویژگی های سه گانه ای که خداوند برای کسانی که به غیر از ما انزل الله حکم می کند، بیان می داردیک سری ویژگی های پراکنده ای نیستند که برخی از انسان ها را شامل و برخی دیگر را شامل نشود:

إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاهَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِیُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کِتَابِ اللّهِ وَکَانُواْ عَلَیْهِ شُهَدَاء فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلاً وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ ﴿۴۴﴾

وَکَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَهٌ لَّهُ وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ﴿۴۵﴾ وَقَفَّیْنَا عَلَى آثَارِهِم بِعَیسَى ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاهِ وَآتَیْنَاهُ الإِنجِیلَ فِیهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْرَاهِ وَهُدًى وَمَوْعِظَهً لِّلْمُتَّقِینَ ﴿۴۶﴾ وَلْیَحْکُمْ أَهْلُ الإِنجِیلِ بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فِیهِ وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۴۷﴾ وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِنًا عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَهً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلَکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَآ آتَاکُم فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿۴۸﴾ وَأَنِ احْکُم بَیْنَهُم بِمَآ أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن یَفْتِنُوکَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللّهُ إِلَیْکَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ أَن یُصِیبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ کَثِیرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ ﴿۴۹﴾ أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِّقَوْمٍ یُوقِنُونَ ﴿۵۰﴾

ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایى بود نازل کردیم پیامبرانى که تسلیم [فرمان خدا] بودند به موجب آن براى یهود داورى مى‏کردند و [همچنین] الهیون و دانشمندان به سبب آنچه از کتاب خدا به آنان سپرده شده و بر آن گواه بودند پس از مردم نترسید و از من بترسید و آیات مرا به بهاى ناچیزى مفروشید و کسانى که به موجب آنچه خدا نازل کرده داورى نکرده‏اند آنان خود کافرانند (۴۴) و در [تورات] بر آنان مقرر کردیم که جان در مقابل جان و چشم در برابر چشم و بینى در برابر بینى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان مى‏باشد و زخمها [نیز به همان ترتیب] قصاصى دارند و هر که از آن [قصاص]درگذرد پس آن کفاره [گناهان] او خواهد بود و کسانى که به موجب آنچه خدا نازل کرده داورى نکرده‏اند آنان خود ستمگرانند (۴۵)

و عیسى پسر مریم را به دنبال آنان [=پیامبران دیگر] درآوردیم در حالى که تورات را که پیش از او بود تصدیق داشت و به او انجیل را عطا کردیم که در آن هدایت و نورى است و تصدیق‏کننده تورات قبل از آن است و براى پرهیزگاران رهنمود و اندرزى است (۴۶)  و اهل انجیل باید به آنچه خدا در آن نازل کرده داورى کنند و کسانى که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند آنان خود نافرمانند (۴۷) و ما این کتاب [=قرآن] را به حق به سوى تو فرو فرستادیم در حالى که تصدیق‏کننده کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن و از هواهایشان [با دور شدن] از حقى که به سوى تو آمده پیروى مکن براى هر یک از شما [امتها] شریعت و راه روشنى قرار داده‏ایم و اگر خدا مى‏خواست‏شما را یک امت قرار مى‏داد ولى [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید بازگشت [همه] شما به سوى خداست آنگاه در باره آنچه در آن اختلاف مى‏کردید آگاهتان خواهد کرد (۴۸ )و میان آنان به موجب آنچه خدا نازل کرده داورى کن و از هواهایشان پیروى مکن و از آنان برحذر باش مبادا تو را در بخشى از آنچه خدا بر تو نازل کرده به فتنه دراندازند پس اگر پشت کردند بدان که خدا مى‏خواهد آنان را فقط به [سزاى] پاره‏اى از گناهانشان برساند و در حقیقت بسیارى از مردم نافرمانند (۴۹)

یا خواستار حکم جاهلیت‏اند و براى مردمى که یقین دارند داورى چه کسى از خدا بهتر است (۵۰)

از سیاق این آیات محکم این گونه برداشت می شود که ویژگی های سه گانه( کافرون ، ظالمون و فاسقون ) که خداوند مهربان در این آیات برای کسانی که به غیر ما انزل الله حکم می کنند به کار برده است ویژگی هایی هستند که در یک مرتبه به شمار می آیند و دارای مراتب مختلفی نمی باشند. لفظ “من” زمانی که به طور مطلق به کار رود، دلالت بر عمومیت دارد و به معنای کسی است که از او کاری معین و مشخص سر می زند یا دارای صفتی ویزه است. هم چنین دو ویژگی از این ویژگی های بیان شده در شأن گروهی آمده که یک عمل مشخص و ضابطه مند را انجام می دهند. یهودیان  همان گروهی هستند که به ما انزل الله حکم نمی کنند و فکر نمی کنم که گروهی نیستند که مبادرت به انجام عملی  مشخص ودارای ضابطه بکند،بنابراین یک بار در زمره ی کافرین ویک بار در زمره ی ضالمین که غیر از کافرین می باشد ،قرار می گیرند.

وبرخی از مفسرین براین باور بودند که این راًی رابه نظریه ی «کفر دون کفر»عبدالله بن عباس(رض) مستند کنند.

چیزی که این آیات  مارا بدان رهنمود می سازد روی گردانی یهودیان از شریعت خداوند مهربان وبر هم زدن قوانین زندگی بشر وکفر وستم وفسق در تمامی  حالات و در سطحی یکسان است اما آن چیزی که از سخن عبدالله بن عباس(رض)«کفر دون کفر»  بر می آید چیزی غیر از این می باشد در حقیقت سخن ابن عباس ( رض) در مورد کسی صدق پیدا می کند که اقرار و اعتراف به ما انزل الله دارد اما در مقام عمل و تطبیق به هر دلیلی که از تطبیق آن سرباز می زند. اما زمانی که به جای شریعت الهی قانونی غیر در سطح جامعه تطبیق شود به اتفاق تمامی علما چنین عملی کفر به شمار می آید و چه بسا او را نیز از دایره ی فراخ اسلام نیز خارج سازد و سخن ابن عباس در ذیل این مقوله نمی گنجد و چیزی جدای از آن می باشد. چنان که از سیاق آیات بر می آید خداوند مهربان حکم را به دو نوع تقسیم بندی می کند: یکی حکم الله و دیگری حکم جاهلیت،سپس حکم کردن به غیر ما انزل الله را جاهلی می خواند و به شدت از رهپویی آن نهی می فرماید.

دموکراسی که در واقع بر اساس گفتمان قرانی نوعی حکم جاهلی محسوب می شود چرا که در آن حکم به غیر ما انزل الله می شود و حکم الله به کنار نهاده می شود برکت های فراوانی را برای ملت هایی که روزگاری در زیر سیطره ی حکومت های قرون وسطایی بوده اند، داشته و  حقوق اساسی را که زمانی از آن محروم بوده اند و نه تنها بدان بخشیده بلکه از آن نیز حمایت و پشتیبانی می کند و به شدت با هرگونه نقض آن برخورد می نماید و ضمانت های اجرایی ویژه ای را برای آن قانون گذاری کرده است و آنان را از مرحله ی نیستی به صحنه ی زندگی انسانیت آورده است.

باید بگوییم که سیستم و ابزار مدیریتی دموکراسی برای این ملت ها بیش از اسلام سودمندتر و عادلانه تر از نظام های دیکتاتوری و استبدادی بوده که طی چندین دهه ی اخیر بر سرزمین های اسلامی وحکمرانی کردهاند. اما علی رغم تمامی این چیزهایی که بیان کردیم نباید از این نکته ی بنیادین غفلت کنیم که عدلانه ترین سیستم برای زندگی بشر اسلام راستینی است که خداوند مهربان مهرورز آن را فرو فرستاده است نه آن اسلامی که در چندین دهه ی اخیر در سرزمین های اسلامی از آن نام برده می شود و ( فقط در سطح نام و عنوان ) حکمرانی می کند. بلکه اسلام راستین همان مدلی است که در قرون طلایی اسلام اجرایی و تطبیق شد و باز هم اگر مجال واقعی بای نقش آفرینی آن فراهم شود، می تواند نقش افرینی و میدان داری کند و هم چنان که بارها یادآور شده ام ایمان به اسلام و حقانیت آن بر تمامی نسل های بشر پیدایش تا پایان جهان ضروری و واجب است و اگر از سمت و سو و مسیر آن منحرف شوند و به بیراهه رفته اند و دین خداوند مهربان قابل حذف و اضافه نیست بلکه موهبتی است الهی که خداوند همربان مهرورز به بشر ارزانی داشته است:

( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلم) المائده:۳

” امروز ( احکام دین شما) را بایتان کامل کردم و  (با عزت بخشیدن به شما و استوار داشتن گامهایتان ) نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم. “

دموکراسی هم چنان که پیش تر نیز بدان اشاره کردیم برکات و دستاوردهای ارزشمندی برای ما مسلمانان در برداشته است اما آن چه در این جا مهم است که بدان اشاره شود این است که ما نباید از جنبه های منفی دموکراسی غافل شویم و باید دعوت گران اسلامی آن ها را بیان کنند.

در کشورهایی که سیستم دموکراسی به گونه ای راستین اجرایی می شود شهروندان آن دیار در انتخابات به طور آزادانه شرکت می کنند و به نامزد برگزیده خود رأی دهند، و هیچ کس نمی تواند تحت هیچ شرایطی آن ها را مجبور سازد که به کسی غیر از آن چه که مورد نظر آن ها است رأی بدهند و او را برگزینند، نه پلیس و نهادهای انتظامی و امنیتی می تواند با چوب و چماق آن ها را مورد ضرب و شتم قرار داده و یا بر سر راه آن ها موانعی ایجاد کنند یا در برگه های انتخاباتی آن ها دخل و تصرف کنند یا صندوق های اصلی انتخابات از بین برده و صندوق های دیگری را که به نفع حاکم باشد، جایگزین آن ها گردانند.

آری، گرچه شهروندان به طور آزاد نامزدهای خود را انتخاب کردهاند اما پرسشی که در این جا مطرح است این است که این نمایندگان در نهایت در خدمت چه کسانی خواهند بود؟! مردم یا….؟!

در حقیقت در پس پرده ی این نمایش زیبا_ به جز اندکی نباشد_ همگی در خدمت نظام سرمایه داری و مصالح آن ها خواهند بود!

شهروندان با اختیار خود و در کمال آزادی نامزد خود  را انتخاب می کنند، مثلا” اگر فهرست نامزدان انتخاباتی x y z  و یا… باشد، باید یکی را انتخاب کنند، اما این نمایندگان منتخب x y z  در خدمت حزب حاکم که همان نظام سرمایه داری و مصالح آن ها است، می باشند! البته به جز تعدا معدودی.

عده ی معدود نیز در میان آن ها  وجود دارد که دارای وجدان بشری و سعی دارند در سطح جامعه و برای مردم کارهای خیر و شایسته انجام دهند و به مبارزه با کارهای زشت و ناشایست برخیزند. در حقیقت گرچه این از برکات و دستاوردهای ارزشمند دموکراسی است که این گروه اقلیت در کمال آزادی بتوانند نظر و رأی و اندیشه خود را ابراز کنند و دروازه های رسانه های گروهی نیز بر روی آن ها گشوده است و حزب حاکم نیز نمی توانند آنان را به خاطر نقدهایشان که ممکن است بسیار تند هم باشد راهی زندان و شکنجه گاه کند، اما ارزش رأی و نظر آن ها در مجالسی که فقط کمیت آراء مهم است چه جایگاهی خواهد داشت؟ آیا رأی این نماینده ای آگاه و ارزشمند که دارای افق و دور اندیشی خاصی است با رأی کسی که به سان مترسکی در آن مجلس حضور دارد و به هر لایحه ای که حزبش رأی داد او نیز  رأی می دهد، یکی است! و نمایندگان پس از رأی گیری به دو دسته ی موافقین و مخالفین تقسیم می شوند، دسته ای طرف حزب حاکم که هرگونه اقدام حکومت را تأیید کرده، و بر آن مهر تأیید می زنند و دسته ی نیز اپوزیسیون  و مخالف نظام که در انتخابات پیروز نهایی نشده اند  و کرسی های کمتری در مجلس به دست آورده اند و با هرگونه لایحه و مصوبه ای که حزب حاکم در مجلس به دست آورده اند و با هرگونه لایحه و مصوبه ای که حزب حاکم به مجلس ارایه کند، مخالف هستند و آن را تأیید نمی کنند و در هیچ مسأله ای به اجماع نمی رسند مگر این که به نفع و در جهت مصالح نظام سرمایه داری باشد.

این اقلیت مجلس گرچه آزادانه رأی و نظر خود را اعلام می دارند اما در مقام عمل کسی برای رأی و نظر آن ها کوچک ترین اهمیت و ارزشی قایل نمی باشد گویی این که اصلا” در تهیه و تنظیم مصوبه یا بیانیه نقشی نداشته اند. مثلا” به هنگام تصویب یک لایحه صرف نظر از سود و زیان آن به تعدا آراء بنگرید مانند تصمیم جنگ در عراق، این تصمیم گرچه بدترین تصمیم برای دولت آمریکا بود و بیشترین ضرر و خسارت را برای آن ها به بار آورده بود و بیشترین خون های ریخته شده و ویرانی به بار آورده در عراق در پی داشته اما با همگی این اوصاف بنا بر کیمیت آراء جنگ در عراق روی داد و کماکان ادامه دارد، چرا که در پس پرده ی آن مؤسسات سرمایه داری بزرگی وجود دارند که صنعت اسلحه سازی ان ها بر مبنای جنگ در عراق می چرخد و نیز سعی در استخراج نفت عراق دارند آن ها با ادامه ی جنگ تأمین می شود.

این از یک سو، از سویی دیگر یعنی مشارکت شهروندان یا توده ی مردمی که در جوامع غربی رکن اساسی و شاهرگ دموکراسی است، قضیه را اندکی مورد بررسی قرار می دهیم که چگونه نطام سرمایه داری سیستم دموکراسی را در جهت و سمت و سوی خدمت به سرمایه داری و مصالح آن به کار گرفته است؟!

بدیهی است که مورد سخن ما در این نوشتار همگی مردم نیست چرا که در جوامع متفکران و اندیشمندانی که دارای تئوری ها و نظریات  ارزشمند سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی و تربیتی و…. باشند، وجود دارند. بلکه روی سخن ما با کسی یا کسانی است که او را فردی خیابانی یا فردی عادی از مردم می نامیم که چه برنامه هایی برای زندگی دارد؟ و افق دید او تا به کجاست؟ آیا مبادی و اصولی را داراست، که سعی در اجرایی و نهدینه کردن ان در سطح جامعه داشته باشد؟ یا این کهتنها نظام سرمایه داری او را در جهت کمک به مصالح و برنامه های خود به کار گرفته و بر روی آن سرمایه گذاری و برنامنه ریزی کرده است؟! و او خود تنها فردی است که مشغول زندگی بسیار عادی و روزمره ی حود است و تنها به فکر دنیای خود می باشد و برنامه ای برای آخرت خود ندارد؟

آری! گرچه این افراد دارای حقوقی قانونی است که این حقوق به منزله حقوق حقه ی اوست اما آیا او برنامه ای برای حل یا برون رفت بشر ارز بحران هایی که امروزه با آن گرفتار است و دست و پنجه نرم می کند، دارد؟ آیا او اصلا” ارتباطی با جهان پیرامون خود دارد؟ آیا اساسا” با تفکر خوب گرایی و وسایل ارتباط جمعی و رسانه های گروهی آشنایی دارد؟ یا در نهایت از کسانی است که سرمایه های کلانی را دارا می باشند و مالکیت وسایل ارتباط جمعی و رسانه های گروهی در اختیار آن ها است؟! و چیزهای دیگر…..

دموکراسی بذر و نهالی نبود که به صورت طبیعی و ذاتی در سطح جوامع غربی رویش یابد بلکه نتیجه شورشی بود که توده مردم بر علیه طبقه ی بزرگان و فئودال ها و حاکمان و روحانیون دینی انجام دادند و در طول تاریخ بشر همواره انقلاب ها از یک طرف موجب اصلاح و بازسازی و از دیگر سو موجب خسارت و زیان های جبران ناپذیری شدهاند.

اما این آشوب و بلوایی که در سطح جوامع غربی روی داد صرف نظر از این که بازی گردان آن یهودیت بود به طور بسیار طبیعی روی داد حوزه ی آزادی های فردی را بسیار گسترده ساخت تا جایی که بی دینی و بی اخلاقی را نیز جزء حقوق ذاتی فرد به شمار آورد و در نتیجه ی سرکوب های پیوسته ی قرون تاریک و وسطاییف بی دینی و بی اخلاقی به سان سنبل ها و نمادهای دموکراسی به گونه ای سر برآوردند و اگر چه با مفاهیم الهی و آموزه های دینی ادیان و مجموعه ی ارزش های اخلاقی که وجه تمایز انسان با حیوان بود، در چالش قرار می گرفتند اما کسی را یارای در افتادن با آن ها نبود وهمین کافی بود که بر برکات و دستاورد های سودمند دموکراسی سایه افکند و آن را دچار فساد و تباهی گرداند و از مسیر اصلی خود به بیراهه برود و به صورت نمادهایی برای دموکراسی درآید.

محور اساسی عدالت سیاسی در اسلام، جلوگیری از قانون گذاری توسط بشر است و این که این حق تنها ویژه و در انحصار خداست و در اسلام تنها کسی که حق قانون گذاری را داراست و تنها اوست و تنها اوست که معیارها و ملاک ها را مشخص می کند و تنها اوست که برای انمسان بیان می کند که چه چیز جایز و چه چیز نا جایز است، و جملگی این ها نیز به دلیل این است که تنها آفریدگار، روزی ده توانا، با حکمت و آگاه، بی نیاز از دیگران و مهربان و …. است.

)إ نَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ(

در حقیقت پروردگار شما آن خدایى است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر عرش [جهاندارى] استیلا یافت روز را به شب که شتابان آن را مى طلبد مى‏پوشاند و [نیز] خورشید و ماه و ستارگان را که به فرمان او رام شده‏اند [پدید آورد] آگاه باش که [عالم] خلق و امر از آن اوست فرخنده خدایى است پروردگار جهانیان (۵۴)

به حکم این که آفریدگار و پدید آورنده ی کائنات است این حق را نیز دارا می باشد زندگی آفریده هایش را هرگونه دوست دارد، مقرر نماید روزی شان دهد و بازگشت جملگی آن ها نیز به سوی اوست:

(هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ)

اوست آن کسى که آنچه در زمین است همه را براى شما آفرید سپس به [آفرینش] آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار کرد و او به هر چیزى داناست (۲۹)

 

به حکم این که آگاه بر هر چیزی است تنها اوست که می داند مصلحت حقیقی انسان هایی که را آفریده و روزیشان می دهد و انجام امورشان نیز به سوی اوست را می داند که در چه چیزی نهفته است.

(قَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَات وَمَا فِی الأَرْضِ إِنْ عِندَکُم مِّن سُلْطَانٍ بِهَذَا أَتقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ)

(گفتند خدا فرزندى براى خود اختیار کرده است منزه است او او بى‏نیاز است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست‏شما را بر این [ادعا] حجتى نیست آیا چیزى را که نمى‏دانید به دروغ بر خدا مى‏بندید)

به حکم این که بی تیاز حقیقی است و به دنبال سود و زیان برای خود نیست و همه آفریدهایش اعم از رئیس و زیر دست به نزد او یکسان هستند و همگی بندگان او می باشند، به همین خاطر قانونی را وضع نکرده که برای گروهی از مردم سود و برای گروهی دیگر زیان داشته باشد، نه به سود ثروت مندان و نه به سود فقیران، نه به سود سفید پوستان و نه به نفع سیاه پوستان، بلکه او به سود همه ی نسل های بشر یکسان قانون وضع کرده است و ثروت مند و فقیر، سیاه و سفید باید از قانون یکسانی پیروی و رهپویی نمایند تا سود همگانی تحقق یابد. در حالی که قوانین بشری به سود گروهی و یا در جهت منافع گروهی دیگر وضع شده اند مگر کسانی که خداوند مهربان به آنان نظر لطف داشته است.

إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا۱۹إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا ﴿۲۰﴾ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا ﴿۲۱﴾ (معارج ۱۹-۲۲)

به راستى که انسان سخت آزمند [و بى‏تاب] خلق شده است (۱۹) چون صدمه‏اى به او رسد عجز و لابه کند (۲۰) و چون خیرى به او رسد بخل ورزد (۲۱)

محور دوم عدالت سیاسی در اسلام، الزام حاکم و شهروندان به پیروی و رهپویی از ما انزل الله است.

حاکم باید بساط عدالت را در سطح جامعه و میان شهروندان بگستراند.

إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا ﴿۵۸﴾ نساء

خدا به شما فرمان مى‏دهد که سپرده‏ها را به صاحبان آنها رد کنید و چون میان مردم داورى مى‏کنید به عدالت داورى کنید در حقیقت نیکو چیزى است که خدا شما را به آن پند مى‏دهد خدا شنواى بیناست.

شهروندان و توده ی مردم نیز ملزم به پیروی و رهپویی از دستورات حاکم می باشند و در آن چه که از خدا و رسول (ص) رهپویی می کند:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا ﴿۵۹﴾نساء

اى کسانى که ایمان آورده‏اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید پس هر گاه در امرى [دینى] اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید این بهتر و نیک‏فرجام‏تر است.

هم چنان که از سیاق این آیه بر می آید رهپویی از دستورات خداوند مهربان و پیامبر رحمت (ص) بدون هیچ قید و شرطی باید باشد اما رهپویی از دستورات حاکم باید مقید باشد به آن چه که در چالش با حکم خدا و رسول (ص) قرار نگیرد. اگر خداوند مهربان می فرمود: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ ) در این حالت رهپویی از حاکم نیز بدون هیچ قید و شرطی همانند رهپویی از خدا و رسول (ص) لازم بود، اما خداوند مهربان این گونه نفرموده و اگر در طول رهپویی از خدا و رسول (ص) رهپویی از حاکم را نیز آورده به دلیل این است که در درگیری ها و نزاع باید به او نهاد قضایی مراجعه کرد و تنها ضمانت اجرایی و مرجع رسیدگی که توان گرفتن حق مظلوم از ظالم را داشته اوست.

این مهم را ابوبکر صدیق (رض) یار غار به نیکی دریافته است زمانی که می گوید: ( مرا در آن چه که از خدا و رسولش رهپویی می کنم رهپویی نمایید و اگر از مسیر خدا و رسولش تخلف و کج روی کردم از من رهپویی نکنید )

ابوبکر صدیق (رض) با این سخن خود قانون الزام آور را که برگرفته از کتاب الله و سنت رسول الله (ص) است برای مسلمانان وضع کرده است.

در این جا مجال برای پرداختن به مقوله ی حاکم ستم گر نیست و این موضوع خود نیازمند کتابی است که به صورت تخصصی و ویژه به آن بپردازد. اما در ضمن اشاره ای گذرا می گویم که پیامبر رحمت (ص) شورش مسلحانه بر حاکم ستم گری که در عرصه ی تئوریک باور به ما انزل الله دارد اما در مقام اجرایی کردن به شهروندان ستم می ورزد، را جایز نشمرده چرا که این شورش هرج و مرج و مفسده ای بزرگ تر را در پی خواهد داشت و در آموزه های ربانی اسلام نیز دفع مفسده بر هر چیز به ویژه جلب مصلحت مقدم است.

اما این که گمان کنیم که پیامبر  رحمت (ص) امر می کند که مسلمانان به ستمی که بر آن ها می رود راضی باشند و در برابر آن سکوت اختیار کنند،

سخن نادرستی است که نه خدا و نه رسولش هیچ یک آن را نگفته اند. در این جا تنها به بیان یک حالت که خدا و رسول اجازه ی شورش بر حاکم ستمگر را داده اند- البته صرف نظر از آن چه که در طول تاریخ اسلام روی داده، چرا که ملاک عمل ما مسلمانان اسلام است نه دیگران- بیان می کنم و موارد تفصیلی آن در کتاب و سنت وجود دارد و علاقه مندان می توانند به آن ها مراجعه کنند.

پیامبر رحمت (ص) مسلمانان را به شدت از شورش کردن برعلیه حاکم ستم گر نهی می فرماید با این اوصاف راهکارهایی را برای برون رفت از ستم گر نهی می فرماید اما با این اوصاف راهکارهایی را برای برون رفت از شر ستم گری او مشخص می کند تا این که بساط آن در روی زمین به کلی برچیده شود. از جمله راهکارهای پیامبر (ص) برای برون رفت از شر ستم حاکم ستم گر : نصیحت، امر به معروف و نهی از منکر است و این همان چیزی است که در جهان معاصر از آن با نام هایی چون: ابزارهای سیاسی، ابزار های دیپلماتیک و مانند این ها یاد می شود و به طور قطع هیچ گاه پیامبر رحمت (ص) دستور به سکوت در برابر ظلم و ستم را نداده و هیچ گاه نیز نفرموده که به آن راضی شوید.

رسول خدا (ص) فرمود:

” اگر امتی را دیدید که در میان آن ها از این که به ستم گر بگویند : ای ستم گر، ابا داشتند، چهر نکبیر بر آن ها بخوان ( آن ها را مرده به شمار آور) “[۱]

”  امیرانی برشما گمارده می شوند که برخی از کارهای آنان را می پسندید و بخشی دیگر از کارهایشان را نمی پسندید، پس کسی که امور ناپسند را در دل خویش بد انگارد ( به سبب انکار خویش ) از گناه آن اعمال بری است و اگر کسی ( با دست و زبان ) بتوانند کار آن ها را انکار کند، ( از عذاب اخروی) جان سالم به در برده است و اما کسانی که از کردار آن ها خشنود شوند و پیروی کنند ( نه از گناه بری هستند و نه از عذاب اخروی سالم می مانند ) اصحاب عرض کردند: یا رسول الله (ص) آیا با آنان به پیکار ( جهاد) برخیزیم؟ فرمود : تا زمانی که در میان شما نماز برپای داشتند، با آنان جهاد نکنید. “[۲]

”  هر ان کس از شما که امر نا پسندی ببیند ، باید آن را با دست خویش دگر گون سازد ، اگر نتوانست  با زبان خویش ( از آن بر حذر دارد )باز اگر نتوانست  پس باید با قلب خویش ( نسبت بهآن نگران باشد ) که این ضعیف ترین درجه ایمان است “

“(بنیاد) دین خیر خواهی (و نصیحت) است (به آن معنا که نصیحت ستون دین است و دین با آن استوار می شود ) عرض کردیم :برای جه کسانی  ای رسول خدا (ص) فرمود : برای خداوند (با ایمان به او نفی هر گونه انباز وشریک از او ،توجیه و تاویل نکردن در صفات و نامهای الهی ، توصیف ان حضرت به صفات کمال ،پاک دانستن ان حضرت از همه کاستی ها ، اطاعت از اوامر وپرهیز ازنواهی  خداوند … این نصیحت تحقق می یابد ) وبرای کتاب خداوند (که به ان ایمان اورد  که کتاب الله ایت  واز جانب او فرو فرستاده  شده و کمترین همانند با گفتار افرید گان ندارد و کسی نمی تواند  همانند ان را درمیان اورد …) وبرا ی فرستاده ی او (با ایمان به او، وپیروی از دستورات و پرهیز از نواهی آن حضرت، زنده نگه داشتند روش و سنت ایشان و…) تحقق می یابد. و برای پیشوایان مسلمان با پیروی از آنان در امور نیک و همکاری در جهت اجرای احکام الهی و… تحقق می یابد. و برای عموم مردم ( که نصیحت آنان با ارشاد به مصالح مصالح دنیوی و اخروی به طور عملی و با گفتار آنان را به آن یاری رساندن، امر به معروف و نهی از منکر کردنشان و.. تحقق می یابد.)  “[۳]

در این قانون برگرفته از قرآن کریم و سنت پیامبر رحمت (ص) شهروندان حکومت اسلامی در عین این که ملزم به رهپویی از حاکم می باشند در همان حال نیز کردار و رفتار او را ملزم به رهپویی از حاکم می باشند در همان حال نیز کردار و رفتار او را زیر ذره بین قرار دهند، مبادا به چیزی غیر از آن چه که خداوند مهربان نازل کرده، دستور دهد. در ایدئولوژی و جهان بینی اسلامی حاکم و شهروندان هر دو میزان التزام به ما انزل الله شریک و ضامن یکدیگر می باشند و امر به معروف از ناحیه ی هر دو طرف ضمانت اجرایی این التزام می باشد.

از یک سو حاکم با قدرتی که در اختیار دارد مردمان را ملزم می گرداند که در کارهایشان براساس موازین اسلامی رفتار نمایند و از سویی دیگر شهروندان نیز با توان مردمی که دارند باید رفتارهای حاکم را در رهپویی از قوانین و حدود الهی و ما انزل الله مورد ارزیابی قرار دهند. و در صورت تکامل این دو نیز است که آموزه های این دین و خواسته ها و مقاصدش به منصه ی ظهور و عرصه ی اجرایی و تطبیق خواهد رسید.

اکنون به نمونه هایی تطبیقی و اجرایی شده از این آموزه ها در رروزگار روزی عمر فاروق (رض) به روی منبر آمد و گفت : ای مردم سخنان مرا بشنوید و آن ها را رهپویی نمایید، در این میان سلمان فارسی (رض) برخاست  و گفت : امروز نه به سخنانت گوش فر ا می دهیم و نه آن ها را رهپویی می نماییم! عمر به من گفت : برای چه ای سلمان ؟ سلمان (رض)  در پاسخ گفت : تا به ما نگویی که بقیه پارچه لباست را از کجا آورده ای، چرا که تو مرد بلند قد هستی و یک متر پارچه برای لباس تو کافی نیست! عمر (رض) فرزندش عبدالله (رض)  را فراخواند و به سلمان (رض) گفت از عبدالله بپرس، سلمان (رض) گفت: ای عبدالله تو را سوگند می دهم بگوی عمر بقیه این پارچه را از کجا آورده ای؟ آیا تو پارچه خودت را به او هدیه دادی؟ عبدالله (رض) رو به سوی مردم کرد و گفت: همان طور که همگان می دانید پدرم مردی است بلند قد که یک متر پارچه برای لباس او کافی نیست من یک متر پارچه خودم را به او بخشیدم تا لباس او کامل شود، پس از آن سلمان (رض) گفت اکنون ای امیر المؤمنین (رض) بفرما، هم سخنانت را می شنویم و هم آن ها را نیز رهپویی می نماییم!

در جایی دیگر آمده که روزی عمر فاروق (رض) بر روی منبر از زیاده روی در میزان مهریه انتقاد کرد و خواست که میزان آن را تعیین نماید، در این میان زنی برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان چیز فراخ و گسترده را محدود و تنگ کردی؟! در حالی که خداوند مهربان می فرماید :

(وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّکَانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلاَ تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَیْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِینًا)

و اگر خواستید همسرى [دیگر] به جاى همسر [پیشین خود] ستانید و به یکى از آنان مال فراوانى داده باشید چیزى از او پس مگیرید آیا مى‏خواهید آن [مال] را به بهتان و گناه آشکار بگیرید.

عمر (رض) گفت: سخن عمر درست نیست و سخن این زن راست است. این ها دو نمونه از نمونه هایی بی شماری بود که در تاریخ اسلام و روی داده است و همان طور که بارها یادآور شده ایم اگر در طول تاریخ مسلمانان ملتزم به قوانین اسلامی نبودند و آن را به شیوه ای درست و نیکو اجرایی و تطبیق نکرده اند، این مشکل به مسلمانان بر می گردد نه به اسلام.

محور سوم عدالت سیاسی در اسلام، شورا است.

شوراریشه در اعماق و ژرفای مفاهیم دین اسلام دارد[۴] خداوند مهربان می فرماید:

“وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاهَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ ” الشوری ۳۸

“و کسانى که [نداى] پروردگارشان را پاسخ [مثبت] داده و نماز برپا کرده‏اند و کارشان در میانشان مشورت است و از آنچه روزیشان داده‏ایم انفاق مى‏کنند”

بیان شورا در میان دو فریضه نماز و زکات نشان گر این مهم است که شورا نیز به سان دو فریضه ای  اسلامی و باید مسلمانان آن را در عرصه ی اجتماع اجرایی و تطبیق سازند.

فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ ﴿۱۵۹﴾

پس به [برکت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پیرامون تو پراکنده مى‏شدند پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار[ها] با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن زیرا خداوند توکل‏کنندگان را دوست مى‏دارد.

داستان این قضیه بسیار مهم مشهور است، این آیه اشاره به داستان جنگ احد دارد که پیران و سالمندان اصرار داشتند که در داخل شهر به رویارویی با سپاه مشرکان بپردازند که چون دشمن وارد شهر شد از هر طرف آن ها را محاصره می کنیم و در نهایت شکست خواهیم داد و جوانان چون شور جهاد و پیکار در راه خداوند مهربان را در سر داشتند، نیز اصرار می کردند که در بیرون شهر به رویارویی با دشمن بپردازندف باشد که به یکی از دو امر نیک: یا پیروزی و یا شهادت در راه خدا نایل آیند، هم چنان که خداوند مهربان می فرماید:

(قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَیَیْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا فَتَرَبَّصُواْ إِنَّا مَعَکُم مُّتَرَبِّصُونَ ﴿۵۲﴾ التوبه/۵۲

بگو آیا براى ما جز یکى از این دو نیکى را انتظار مى‏برید در حالى که ما انتظار مى‏کشیم که خدا از جانب خود یا به دست ما عذابى به شما برساند پس انتظار بکشید که ما هم با شما در انتظاریم.

در نهایت پیامبر (ص) تصمیم گرفت که در بیرون شهر به رویارویی با مشرکان بپردازد، در ابتدای پیکار مسلمانان پیروز شدند اما زمانی که دستور رسول خدا (ص) را که فرموده بود : در صورت شکست یا پیروزی ما به هیچ وجه از جای خود تکان نخورید حتی اگر دیدید که لاشخوران از لاشه ی ما می خورند (یعنی شکست خوردیم ) نادیده گرفتند و با این گمان که مسلمانان پیروز شده اند مکان خود را ترک کردند و برای گردآوری غنایم سرازیر شدند سپاه اسلام دچار شکست سختی شد که طی آن هفتاد تن از مسلمانان به شهادت رسیدند و بسیاری نیز زخمی شدند. پس از آن خداوند آرامش را بر دل مؤمنان فرستاد:

(ثُمَّ أَنزَلَ عَلَیْکُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَهً نُّعَاسًا یَغْشَى طَآئِفَهً مِّنکُمْ وَطَآئِفَهٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّهِ یَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الأَمْرِ مِن شَیْءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ یُخْفُونَ فِی أَنفُسِهِم مَّا لاَ یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ کُنتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحَّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) ال عمران ۱۵۴

سپس [خداوند] بعد از آن اندوه آرامشى [به صورت] خواب سبکى بر شما فرو فرستاد که گروهى از شما را فرا گرفت و گروهى [تنها] در فکر جان خود بودند و در باره خدا گمانهاى ناروا همچون گمانهاى [دوران] جاهلیت مى‏بردند مى‏گفتند آیا ما را در این کار اختیارى هست بگو سررشته کارها [شکست‏یا پیروزى] یکسر به دست‏خداست آنان چیزى را در دلهایشان پوشیده مى‏داشتند که براى تو آشکار نمى‏کردند مى‏گفتند اگر ما را در این کار اختیارى بود [و وعده پیامبر واقعیت داشت] در اینجا کشته نمى‏شدیم بگو اگر شما در خانه‏هاى خود هم بودید کسانى که کشته شدن بر آنان نوشته شده قطعا [با پاى خود] به سوى قتلگاههاى خویش مى‏رفتند و [اینها ] براى این است که خداوند آنچه را در دلهاى شماست [در عمل] بیازماید و آنچه را در قلبهاى شماست پاک گرداند و خدا به راز سینه‏ها آگاه است.

زمانی که مقوله ی شورا به محک گذاشته شد و در اذهان پاره ای از مردم این توهم در حال شکل گیری بود که علت شکست مسلمانان حتی به صورت غیر مستقیم در جنگ احد به خاطر مشورتی بود که پیامبر رحمت (ص) با جوانان انجام داد، خداوند مهربان با فرستادن آیاتی از قرآن توجه پیامبر رحمت (ص) را به این سو می کشاند که باید با مسلمانان مشورت و مقوله ی شورا را چون محوری بنیادین در سطح جامعه ی اسلامی و میان مسلمانان اجرایی و تطبیق کنید و جامعه ی اسلامی در هر حال از آن بی نیاز نخواهد بود.

هم چنان که در کتاب های سیره بدان اشاره شده رسول خدا(ص) در بسیاری از امور با یاران با وفایش مشورت می کرده اگرچه متصل به منبع وحی نیز بوده و اشتباهاتشاز طریق وحی تصحیح می شده است، هم چنان که در چند جای قرآن بدان ها تصریح شده است:

عَبَسَ وَتَوَلَّى(۱) أَن جَاءهُ الْأَعْمَى(۲) (عبس ۱-۲)

چهره در هم کشید و روى گردانید. که آن مرد نابینا پیش او آمد.

(عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ) التوبه ۴۳

خدایت ببخشاید چرا پیش از آنکه [حال] راستگویان بر تو روشن شود و دروغگویان را بازشناسى به آنان اجازه دادى.

(مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَهَ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ) (الانفال ۶۷)

(هیچ پیامبرى را سزاوار نیست که [براى اخذ سربها از دشمنان] اسیرانى بگیرد تا در زمین به طور کامل از آنان کشتار کند شما متاع دنیا را مى‏خواهید و خدا آخرت را مى‏خواهد و خدا شکست‏ناپذیر حکیم است).

اصرار پیامبر رحمت (ص) در قضیه ی مشورت با یاران با وفایش (رض) گرچه خود نیازی به مشاوره نداشت- بدین خاطر بود تا مقوله مشاوره و مشورت را به عنوان یکی از محورهای بنیادین اسلام در عرصه ی عدالت سیاسی مشخص نماید و پس از این، آن را به عنوان یکی از اصول ثابت جامعه ی اسلامی بگرداند و اگر در طول تاریخ اسلام، مسلمانان به این مهم توجه نداشته اند دچار خطا شده اند و این خطا نیز به مسلمانان بر می گردد نه به اسلام.

اگر شورا را یکی از ثوابت و محورهای بنیادین جامعه اسلامی به شمار آوریم صورت های آن در ذیل مقوله ی متغیرات مطرح خواهند شد و این انعطاف را دارند که بر اساس مقتضیات زمان و مکان دستخوش دگرگونی و تحول قرار بگیرند، مثلا در روزگار جوامع ابتدایی افراد قبیله ملزم به رهپویی از نظریات شیخ و پیر قبیله ی خود بودند. در آن روزگار رهپویی از دستورات و نظریات شیخ قبیله امری کاملا” معقول  و منطقی بوده است به طوری که ان روزگار هیچ یک از افراد قبیله خود را صاحب نظر نمی دانست و سخن نهایی آن چه بود که بزرگ قبلیه صادر می کرد. هم چنان که شاعر می گوید:

و هل أنا إلا من غزیه إن غو                        غویت و ان ترشد غزیه ارشد!

” من جز، قبیله بنی غزیه ام اگر قبیله من گمراه شود من نیز گمراه می شوم و اگر هدایت یابد من نیز هدایت یافته ام.”

اما زمانی که زندگی قبیله ای از میان رفت و هر فرد خود را دارای نظری مستقل دانست و خودش برای زندگی خودش تصمیم گرفت به ناگزیر با شکل شورا با توجه به اقتضای نیاز جدید تغییر می یافت و مباحثی چون این که آیا رهپویی از شورا الزام است تنها به عنوان یک راهکار مطرح می باشد؟ یا این که شورا نیازمند یک مجلس است یا دو مجلس و ….  را که امروزه در رابطه با مقوله ی شورا هستند جملگی در زمره ی اموری می باشند که مسلمانان هر روزگار بنا بر شرایط و اقتضائات دوران خود به رتق و فتق آن می پردازند به طوری که هیچ گاه اصل آن دست خوش تغییر و تحول نخواهد شد اما اشکال آن گوناگون خواهد بود.

محور چهارم : اجتهاد

محور چهارم از محورهای عدالت سیاسی در اسلام، محور اجتهاد می باشد. اجتهاد از جمله ی امور ثابت و مسلمی است که خداوند مهربان اجازه باز گذاشته مادامی که حلالی را حرام یا حرامی را حلال نساخته باشند و این نیز امر بسیار مهمی است.

اگر به طور کلی انسان را از اجتهاد در متغیرات جهان منع کنیم زندگی مختل خواهد شد اما اگر دروازه ی اجتهاد را بدون مردم بر دسته ای دیگر هموار خواهد شد و بستر برای شورش گروهی از مردم بر دسته ای دیگر هموار خواهد شد اما اگر دروازه های اجتهاد را بدون هیچ قید و شرطی بر روی انسانها بگشاییم- هم چنان که سیستم دموکراسی گشوده البته نه در جاهایی که به منافع و مصالح نظام سرمایه داری آسیب وارد سازد- آن گاه است هم چنان که در غرب می بینیم گونه های فساد و بی بند و باری در اشکال مختلف رواج یافته و معیارهای اخلاق تباه شده و ایمان به خدا و روز رستخیز کاهش یافته و مردم با چنگ و دندان به دنیا و زینت های آن چسبیده اند و ابتذال به نام هنر و اختراع و آزادی فردی ترویج می شود و به طور کلی شیرازه ی روابط خانوادگی از هم پاشیده شده و مرد و زن، پیر و جوان در هوا و هوس غرق شده اند و انسانیت خود را به دست فراموشی سپرده اند. اما در اسلام این اتفاق نامیمون رخ نداده است و انسان مسلمان برای ایجاد سازگاری با تازه ها در متغییرات اجتهاد و نوآوری می کند اما هیچ گاه حرامی را حلال نمی کند مثلا اجتهاد مسلمانهیچ گاه باعث حلال پنداشتن شراب یا ربا یا بدکارگی و روسپی گری نشده و نیز هیچ گاه حلالی را حرام نکرده است.

اجتهاد در اسلام هیچ گاه انسان های آزاد را برده و بنده و زیر دست دیگران نکرده است هم چنان که عمر فاروق ( رض) می گوید: هیچ گاه دیگران را بندگی و نوکری نکنید در حالی که مادرانتان شما را آزاد به دنیا آورده اند. هم چنین اجتهاد در اسلام موجب این نشده که دختران سهم خود را از ارث و میراث نادیده بگیرند بلکه همان گونه که اسلام این حق را به مرد داده به نیز بخشیده است و هیچ گاه دختر را مجبور به ازدواجی که علی رغم میل باطنی اوست، مکاف نگردانیده و ده ها و صدها نمونه ی دیگر از ویژگی های اجتهاد و نوآوری در اسلام وجود دارد که جای تفصیل آن در این مقوله نیست چرا که در قرآن کریم آمده است. اجتهاد دروازه ای نیست که هرکس که دلش خواست در آن نقش آفرینی کند، بلکه دروازه ای است با راهی روشمند و ویژگی هایی مشخص که عرصه ی نقش آفرینی متفکران و اندیشمندان اسلامی است چرا که آنان متخصصین در عرصه ی دین داری می بباشند و آرزوها و خواهش های نفسانی خود را دخیل در اجتهادات خود نمی کنند و چه بسا اختلافات فراوانی نیز در بین آن ها روی بدهد کما این که رو ی داده و نیز رخ خواهد داد اما این اختلافات با تمامی گونه هایش هیچ گاه موجب آن نشده که حلالی را حرام و یا حرامی را حلال گرداند و بلکه به عنوان ضمانت اجرایی برای جامعه ی اسلامی توسعه یافته ای که قوانین الهی در آن اجرایی و تطبیق می شود همواره مطرح بوده است.

—————————————–

منبع: کتاب: نگرش هایی بنیادین در اسلام / نویسنده: محمد قطب /مترجم : یاسین عبدی/ نشر احسان



[۱] امام احمد در مسند آن را روایت کرده است.

[۲] امام مسلم آن را روایت کرده است. ( معنای حدیث آن است، هر آن کس که در دل خویش کار آنان را ناپسند شمرده و بر انکار  با دست و زبان توانا نباشد از گناه بری است و وظیفه خود را ادا کرده است و اگر کسی به حسب توانایی خویش کار آنان را مورد انکار قرار داد. در حقیقت از این گناه به دور مانده است و هرکس از فعل آنان خشنود گردد و از آنان پیروی کند، گناهکار است. افزوده ی مترجم

[۳] امام مسلم آن را روایت کرده است.

[۴] برای آگاهی بیشتر به کتاب ” مکانه التربیه فی العمل اسلامی ” از همین نویسنده مراجعه کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا