كردستان

سیاست دوران پهلوی نسبت به مردم کُرد

سیاست دوران پهلوی
نسبت به مردم کُرد

دکتر عبدالله ابریشمی

سیاست کشورسازی
استعمار در خاورمیانه پس از جنگ جهانی اول به زیان ایران بود. همان طور که اشاره
شد، تا پایان جنگ جهانی اول تنها همسایه­ی غربی ایران، عثمانی بود، ولی عثمانی
کشور ملت خاص نبود. پس از آن بر اثر دخالت انگلیس و فرانسه، غیر از کشور جدید
ترکیه، کشور ملت­های کاذب و ساختگی عراق و سوریه نیز ایجاد شدند. این تحولات موجب
شد که در مرزهای غربی ایران، رقبای خطرناکی پدید آیند. از جمله جنگ عراق علیه
ایران، نتیجه این رقابت خطرناک بود. بدیهی است اگر در مرزهای غربی ایران یک کشور
کُرد ایجاد می­شد، یا اینکه در عراق یک حکومت خودکامه بر روی کار نبود و کشور به
شیوه­ی فدرال اداره می­شد، مردم ایران هرگز با تهاجمی چنین وحشیانه – که توسط
نژادپرستان خودکامه عرب صورت گرفت – روبه­رو نمی­شدند و این همه زیان نمی­دیدند!

ظهور استبداد، تمرکز و
ملت­گرایی نادرست رژیم پهلوی هم به مصلحت دولت انگلیس و انحصارطلبان قدرت و برتری
خواهان داخلی بود. استعمار انگلیس سیستم متمرکز را در منطقه تشویق می­کرد. زیرا
استعمار می­خواست به جای طرف شدن با مردم کشورهای خاورمیانه، با دیکتاتور حاکم بر
آن کشورها طرف باشد. سیستم متمرکز حکومتی و کشور ملت مصنوعی، زمینه­ساز ظهور
استبداد در خاورمیانه و عقب افتادگی آن است، اما مردم خاورمیانه به سبب فقدان
دمکراسی، توان تغییر حکومت­های ضد مردمی را ندارند. در ابتدای قرن بیستم، رشد
دمکراسی به زیان استعمار پیر بود. آزمون روی کارآمدن مصدق، گواه این مدعا است.در
واقع با تشکیل دولت نوین در ایران، استبداد لجام گسیخته و سنتی دیرپای در ایران،
جای خود را به استبداد نوین، قانونی (!) و سازمان یافته سپرد. تا پیش از آن
استبداد به طور عریان عمل می­کرد، ولی استبداد نوین زیر پوشش مقررات حکومتی قرار
گرفت، اما نباید مقررات حکومتی را با « قانون » یکی خواند! زیرا قانونی که حافظ
حقوق مردم نباشد، مقررات حکومت خودکامه است.

قانون از آزادی و حقوق
دفاع می­کند، ولی مقررات حکومت­های انحصارطلب، ابزار حفظ سیادت حکومت­گرانند. دولت
مدرن در ایران، حریم حقوق فردی و اجتماعی را از میان برداشت. رژیم پهلوی دخالت در
زندگی فردی و در احوال شخصی را پیش کشید و از همان آغاز بر طبق برنامه­ها و مقررات
ملت سازی، مداخلات ناروای دولت در احوال شخصی مردم صورت گرفت. مداخلاتی که تا آن
زمان سابقه نداشت. دولت نوین از همان ابتدا در اموری چون طرز پوشیدن لباس، آموزش و
به­کارگیری زبان مشترک به جای زبان مادری و بسیاری دیگر از احوال شخصی و آداب و
رسوم زندگی مردم دخالت دولت را متداول کرد. این امر از همان آغاز در میان کُردها
با واکنش روبه­رو شد: در منطقه­ی مهاباد در سال ۱۳۰۷ « ملا خلیل » علیه این
تعدّیات حکومت قیام کرد، ولی سرکوب شد. این اعتراض­ها به عنوان مخالفت با برنامه­های
ملت­سازی دولت تلقی و سرکوب شدند، در نتیجه این سیاست دولت مدرن، عناصر فرهنگی چون
زبان، رنگ سیاسی به خود گرفتند.

به عنوان مثال در
ایران پیش از رضاشاه، برای اجرای بسیاری از رسوم فرهنگی هیچ­گونه ممانعتی در میان
نبود. پوشیدن لباس و برگزاری مراسم سنتی و متداول در بین مردم مناطق مختلف کشور
آزاد بود. مردم غیر فارس ایرانی (چون کُردها) بدون برخورد با موانع حکومتی به زبان
مادری خود شعر می­سرودند و به جمع­آوری لطیفه­ها و ضرب­المثل­ها و آثار فولکلوریک
می­پرداختند. گاهی با زبان کُردی به هم نامه می­نوشتند، ولی عُمال رضاشاه این امر
را مغایر با سیاست ملت­سازی و یکپارچگی ملی (برابر الگوی دولتی) تلقی نمودند و از
آن ممانعت کردند.

دولت نوینی که رضاشاه
و عوامل او پایه­گذارش بودند، چنان عرصه را بر فرهنگ و حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی
مردم تنگ نمود که لاجرم همه ویژگی­های فرهنگ ملی مردم ایران چون زبان، لباس، آداب
و رسوم و … جنبه­ی سیاسی به خود گرفت و رویکرد به آنها مخالفت با « سیاست
یکپارچه­سازی ملت » که دولت خود را مجری آن می­داند، خوانده شد! در حالی که ملت­سازی
بر این واقعیت دلالت دارد که همه­ی اهالی کشور از حقوق و فرصت­های برابر برای
پیشرفت و مشارکت در اداره­ی امور برخوردار باشند. بدین لحاظ همه­ی اهالی کشور،
ایرانی به شمار می­آیند و فرهنگ آنان بخشی از فرهنگ ملی ایران تلقی می­شود. به سخن
دیگر زبان­های تُرکی، کُردی، عربی و … که زبان مادری برخی از اهالی بومی ایران­اند،
به نوبه­ی خود زبان ملی بخشی از ایرانیان هستند. زبان فارسی نیز زبان مشترک ملی
ایران است که از صدها سال پیش، نه بر مبنای اجبار، بلکه بر اساس اختیار و ضرورت
بدین پایه رسیده است! ایجاد فشار بر مردم برای گسترش الگوهای فرهنگی ناخوشایند
است، در حالی که ضرورت­های اجتماعی برای پذیرش الگوهای فرهنگی، آنها را خود به خود
رواج خواهد داد!

نقش دولت نوین در
سیاسی شدن عناصر فرهنگی چون زبان وحتی لباس و آداب و رسوم بدعتی بزرگ بود که هنوز
آثار شوم آن از میان نرفته است. گرایش مردم به حفظ و ادامه ویژگی­های فرهنگی از یک
سو و ایجاد محدودیت و ممنوعیت از جانب دولت برای آن عناصر فرهنگی از سوی دیگر،
موجب سیاسی گشتن آنها شد. در این فراشد بود که تلاش مردم کُرد برای حفظ و اعتلای
فرهنگ خویش، اقدامی سیاسی و مخالفت با دولت تلقی گردید و بر جنبش­های مردم کُرد
مهر تجزیه طلبی و مرکز گریزی زده شد.

تحقیر و اهانت به
عناصر فرهنگی و هویتی مردم ناهمگون کشور توسط عوامل و دستگاه­های وابسته به حکومت
گسترش یافت. نویسنده رمان « شوهر آهو خانم » در مورد تشویق مردم به تکلم به زبان
فارسی در شهر کرمانشاه که نام درست آن کرماشان است – اشارات گویایی دارد. در
کرمانشاه، کُرد معادل دهاتی بود، لذا برای این که شهرنشینان خود را متمایز از
دهاتی­ها نشان دهند، برخی از آنان کوشش می­کردند به زبان فارسی سخن بگویند، ولی
این سیاست در بسیاری دیگر از شهرهای کردنشین با نفرت روبه­رو شد و نتیجه معکوس
داد.

تلاش برای تغییردادن
نام محله­ها و مکانها و تبدیل آن به فارسی از دیر باز توسط کاتبان به اجرا در می­آمد،
البته نخست نام­های ایرانی را به عربی تبدیل می­کردند. حروف غیر عربی چون « پ، چ،
ژ، و گ » تعریب و تبدیل شدند. پس از آن، کوشش به عمل آمد تا کلمات و نام­های محلی
به زبان فارسی درآیند (تغییر نام روستایی بین سردشت و مهاباد از کلک­آوی [ کَه لَه
کاوی] به کله گاوی از آن جمله است).

نام کرماشان یا
کرمانشان را که کردی است، به عربی قرمیسین و قرماسان نوشتند و سر انجام به
کرمانشاه و کرمانشاهان تبدیل کردند. گاهی این تغییر نام­ها بسیار زشت در می­آید.

با توجه به اینکه زبان­های
فارسی و کردی از یک ریشه­اند، باید پرسید این زشتکاری­ها برای چیست؟ این تغییرات،
تجاوز به حریم فرهنگ مردم و تاریخ این سرزمین­اند.

اگر چه پیوند­های
عاطفی، تاریخی، زبانی و فرهنگی کُرد با ایران انکار­ناپذیر است، با این حال برخی
بر اثر بدآموزی­های دوران پهلوی، از دست­یابی کُردها در خارج از مرزهای ایران چون
عراق، واهمه دارند و آن را برای ایران زیان بخش می­دانند. اما از تحلیل واقع
بینانه چنان زیان­هایی عاجزاند، لذا باید پرسید: اگر کشور کُردی همسایه­ی غربی
ایران بود، آیا زیان­های فرضی چنان همسایه­ای می­توانست با زیان­های واقعی که دولت
مصنوعی عراق بر ایران وارد کرد قابل قیاس باشد؟ چرا مصالح سیاسی و بلند مدت کشور
را بر پیش داوری و پنداشت­های نادرست بنا کرده­ایم؟

ما در کشور خود مشکل
اساسی با کُردها نداریم، زیرا در بررسی واقع بینانه مشکلات مردم کُرد در ایران در
می­یابیم که رسیدگی به اعتراض آنان لطمه­ای به وحدت و حاکمیت کشور نمی­زند، اما
بدبختانه این امر با انحصار طلبی و برتری خواهی در تضاد است. مشکل کنونی کُردها در
دوران قاجار آغاز شد و با پیدایش دولت ملت خاص (مدل پهلوی) شدت یافت و در جریان
انقلاب، فوران و برون افکنی اعتراض­های سرکوفته روی داد… با این حال با کنار
نهادن داوری­های احساسی نسبت به حوادث گذشته مشکل کُرد در ایران می­توان با گفتمان
متکی بر عدالت خواهی بر طرف کرد:

از بدو پیدایش دولت
مدرن در ایران (دولت ملت خاص مدل پهلوی)، سیاست تحمیل محرومیت و اعمال نظر دولت
مرکزی بر مردم کُرد و مناطق کردنشین (برای آنان) غیر قابل تحمل شده است.

در مورد واگرایی و
جدایی خواهی باید گفت: همه­ی مناطق غیر نفت خیز ایران، نیازمند برخورداری عادلانه
از درآمد­های عمومی کشوراند. این امر ضرورت حفظ همبستگی نواحی مختلف کشور را نشان
می­دهد. لذا اعتراض به سیاست تبعیض و جهت­دار برنامه­ریزی­ها و اختصاص بودجه­های
کلان به برخی از مناطق و محروم کردن بخش­های دیگر، نه تنها غیر طبیعی و مذموم
نیست، بلکه بسیار واقع بینانه بوده و خود مؤید علاقه­مندی به حفظ همبستگی ملی در
کشور است.

دولت مدرن در مقابله
با اعتراض مردم محروم کُرد در ایران، در داخل راهکار تحلیل هویت فرهنگی مردم کُرد
و سرکوب اتخاذ کرد و در خارج، سیاست همکاری با کشورهای نوبنیاد را در پیش گرفت.
دولت مدرن تاکنون از سیاست سلطه­گران تُرک و عرب بر مردم کُرد پشتیبانی کرده است.
دولت مردان پهلوی از همان آغاز رابطه با کشور نوبنیاد عراق، نیات پلید خود را نسبت
به کُردها بروز دادند و از توسل به هر نیرنگ و توطئه­ای کوتاهی نکردند. آنان از تسهیلات
فرهنگی کُردها در عراق، ناراضی بودند. در دهه­ی شصت قرن بیستم که قیام همگانی بر
مردم کرد در عراق تحمیل شد، نخست روزنامه­های کشور از قیام کنندگان با عنوان
تحقیرآمیز عشایر شمال عراق یاد می­کردند! ولی چندی بعد، سیاست رژیم پهلوی عوض شد.
رژیم مزوّرانه از قیام کنندگان پشتیبانی کرد. دخالت رژیم شاه در قیام به گونه­یی
گسترش یافت که جنگ چریکی به جنگ جبهه­یی تبدیل شد.

رژیم شاه بر اثر دخالت
مستقیم در گسترش جنگ، صدها هزار نفر از مردم کُرد عراق را آواره کرد، ولی با
پشتیبانی آمریکا از آنان در ایران نگهداری نمود. سرانجام شاه در یک فرصت مناسب، با
صدام کنار آمد و جنبش مردم کُرد را در عراق به خاک سیاه نشاند. شاه در توافق
الجزایر، نیات پلید خود را بروز داد و از پشت به مردم کُرد خنجر زد. ارتش بعث از
خانقین و قصر شیرین (از داخل خاک ایران) به چومان در شمال عراق رفتند و نیروهای
کُرد را در وضعی خفت بار قرار دادند. صدام که در ازای این توفیق (در جنگ با
کُردها)، شط العرب را با ایران نصف کرده بود، چنان انتقامی از کُردها گرفت که در
تاریخ جنایات کم نظیر است. سرانجام صدام پس از انقلاب ایران زهر و کین خود را از
میان پیمان الجزایر، روی ایرانیان گرفتار مشکلات انقلاب خالی کرد و با پاره کردن
توافق نامه الجزایر، جنگ جنایت کارانه خود را علیه ایران آغاز کرد.

اگر رژیم پهلوی چنین
نابکارانه با مسئله کُُرد روبه­رو نمی­شد و از نهضت کرد سؤاستفاده نمی­کرد، جنگ
هشت ساله عراق علیه ایران در چنین ابعادی روی نمی­داد. شاه پس از توافق الجزایر در
پاسخ حسنین هیکل (سر دبیر الاهرام) که از او در مورد جنبش کُردها پرسید، در پاسخ
گفت:

« ما شورش کُردها را
ایجاد نکردیم، بلکه آن را واقعیتی موجود یافتیم، ولی از آن به سود خود بهره­برداری
کردیم » و در پاسخ به پرسش در خصوص گروه عظیم پناهندگان کُرد عراقی گفت: « در
ایران جذب شوند » این گفته شاه باید درس عبرتی برای کُردها باشد. با این حال باید
از خود پرسید: آیا دستیابی به توافق درباره­ی شط العرب، ارزش این همه خسارت را
داشت که از جنگ عراق با ایران حاصل شد؟ اما هنگامی که شاه بر اثر انقلاب ایران، به
مکافات اعمال خود رسید، آرامشی در دل مردم کُرد ایجاد شد و سقوط اقتدار بعث در
عراق در بهار ۲۰۰۳ و اعلام دستگیری صدام در ۱۳ دسامبر همان سال، بر آن افزود!

سیاست تبعیض در ایران
از بدو پیدایش دولت ملت خاص مدل پهلوی پدید آمد، رژیم پهلوی نسبت به ترکیب جمعیتی
و قومی ایران بی اعتنا بود. رژیم نسبت به برخی از اهالی ایران ستم بیشتری روا داشت
و آنان را به حاشیه راند و به محرومیت کشانید، آمارها در مورد ترکیب جمعیتی ایران
و میزان بهره­مندی از درآمدهای عمومی را بیان می­کنند:

طبق آمار سال ۱۳۷۰
ایرانیانی که زبان مادری­شان فارسی نیست، ۷/۵۶ جمعیت کشور را تشکیل می­دهند با این
حال همه­ی ایرانیان به طور عادلانه از بودجه­های عمومی بهره­مند نشده­اند.

نسبت برخورداری اقلیمی
و قومی از امکانات کشور برای نیل به توسعه، در این ۸۰ سال – که از تأسیس دولت مدرن
می­گذرد – بسیار جهت­دار است. تا پیش از انقلاب، استان مرکزی ۹/۴%، اصفهان و یزد
۶/۳۴%، کرمانشاه ۴/۰% و کردستان ۲/۰% از در آمد عمومی کشور ( نفت ) بهره­مند شده
بودند یعنی اصفهان و یزد، بیش از شصت برابر کرمانشاه و کردستان از امکانات عمومی
بهره­مند شده بودند.

به استناد همان منبع،
پس از انقلاب این بی عدالتی و تبعیض، تفاوت چندانی نکرده است. هم­اکنون، «
جغرافیای توسعه نیافتگی در ایران کاملاً منطبق با جغرافیای قومی است. »

به حاشیه­رانی بر مبنای وابستگی­های قومی و مذهبی،
عامل محرومیت­های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است. ( همان جا )

 

—————————————–

منبع :هویت تاریخی و
مشکلات کنونی مردم کُرد

مؤلف : دکتر عبدالله
ابریشمی

انتشارات : نشر آنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا