تربیت فرزندانسياسي اجتماعي

دخترک کبریت فروش، کودکان خیابانی، قربانیان

دخترک کبریت فروش، کودکان خیابانی، قربانیان
بی فردا

 

یک واقعیت تلخی که در جامعه ما وجود دارد و
تا به امروز کمتر به آن پرداخته شده است، معضل «کودکان خیابانی» است. کودکانی که
کمتر به آنها توجه می شود و آنها آینه ای برای افراد دیگر جامعه هستند تا فقر را
به نمایش بگذارنند و بی عدالتی ها و تبعیض را در جامعه نشان دهند. آری امروز جامعه
آینه‌ای دارد که فقر و تنگدستی را به خوبی نمایش می‌دهد، در این آینه، سر هر
چهارراه و پشت هر چراغ قرمزی می توانیم دخترکان کبریت فروش ، آدامس فروش، فال فروش
و…. را ببینیم که با موجی از التماس در نگاهشان سد راه عابرین می‌شوند و سعی در
فروش بسته ای کبریت، آدامس یا ورقی فال را دارند و یا دختر نوجوانی را ببینیم که
مجبور است شیشه ماشین ها را پاک کند تا لقمه نانی بدست آورد و آبرو و حیثیت انسانی
خویش را به ناچیز نفروشد.

اگر به خیابانی که مسیر عبور ماشین هاست‏،
نگاه کنی،همین که چراغ قرمز می‌شود، دخترکی
۶ یا ۷ ساله ای را می‌بینی
که همراه مادر خود منتظر است که حرکت ماشین ها متوقف شود تا او بتواند یک بسته کبریت
را به یکی از راننده ها بفروشد، همین که ماشین‌ها از حرکت باز می‌ایستند، دخترک شیشه
یک ماشین مشکی رنگ را با دستان کوچکش می‌زند و با خواهش و التماس از راننده می
خواهد که یک بسته کبریت از او بخرد. شاید دخترک فکر می‌کند که چون راننده سوار ماشین
مدل بالاست، به او کمک خواهد کرد. دخترک با گریه و زاری در یک دست خود بسته کبریت
را به راننده نشان می دهد و با انگشتان دست دیگرش اشک را که در چشمانش جمع شده‏،
پاک می‌کند، راننده سر او داد می زد، دخترک خواهش و التماس می‌کند و با انگشتان
کوچکش که در سردی هوا بی حس شده‌اند به شیشه ماشین می‌زند. دخترک نگاهش به دختر
بچه‌ای که در صندلی عقب ماشین نشسته و به او لبخند می‌زند‏، می افتد. نگاه دخترک
پرمعنا است، نگاهی که تا سبز شدن چراغ قرمز طول می‌کشد. نگاه دخترک کبریت فروش تا
چرخش ماشین به یک خیابان دیگر ادامه دارد، دخترک به دختر بچه‌ای نگاه می‌کند که
همسن و سال اوست، اما در یک ماشین مشکی رنگ نشسته است، کبریت نمی فروشد، انگشتان
کوچکش سرد و بی حس نشده‌اند، کسی سر او داد نمی‌زند، به جای بسته‌های کبریت، عروسک
دارد و به جای اشک، لبخند بر لبانش نقش بسته است. دخترک به خود فکر می‌کند که چرا
باید به راننده‌ای التماس کند تا یک کبریت از او بخرنند، چرا او عروسکی ندارد تا
با آن بازی کند، چرا او نمی‌تواند سوار ماشین مدل بالا شود و چرا او نمی‌تواند
لبخند بزند. دخترک همه اینها را می‌فهمد و خوب می‌داند که باید برای زنده ماندن
تلاش کند پس منتظر می‌ماند تا چراغ دوباره قرمز شود تا به سراغ ماشین دیگر برود.

آن سوی خیابان، دخترک آدامس فروشی که پنج،
شش ساله به نظر می رسد، جلوی هر رهگذری را می گیرد، و تا زمانی که آدامسی به او
نفروشد، رهایش نمی کند، دستهای کوچکش هیچ شباهتی به دستهای ظریف همسالانش ندارد،
لباسهای بزرگتر از اندازه به تن کرده است و بسته آدامسی به دست دارد. معصومیت
کودکانه را می توان به وضوح در صورتش دید. او همچو تمام کودکان همسن و سال خود، به
شکلات، اسباب بازی، عروسک و… فکر نمی‌کند، بلکه او به چیزی مهم تر از اینها فکر می
کند، او به یک لقمه نان، به زندگی و زنده ماندن فکر می کند.

گوشه دیگری از این شهر بزرگ ، کودکی را می بینی
که چند پاکت فال حافظ به دست دارد، هر عابری که رد می‌شود، دو سه قدمی به دنبالش می
دود و التماسش می کند که یک فال از او بخرند،کمتر عابری پیدا می شود که دست مهربانی
به سوی این کودک دراز کند و یک فال از او بخرد، او را بچه سمج و کثیف می دانند، از
خود می‌رانندش، صدایش را نمی‌شنوند، انگار اصلاً او را نمی بینند.

و در آن گوشه شهر، دخترکی ۷ یا ۸ ساله را می بینی
که چند دسته گل به دست دارد، موهای ژولیده اش از زیر روسری که به سر دارد، بیرون
آمده است، صورتش آن قدر کثیف است که نمی توانی رنگ پوستش را تشخیص دهی، دسته گلهایی
که به دست دارد، برای دستان کوچک و لاغر او خیلی سنگین است، چراغ که قرمز می شود،
خودش را به ماشین ها می رساند و با هزار التماس و خواهش می خواهد که دسته گلی از
او بخرند، به ماشینی که چند پسرک جوان سرنشین آن هستند می رسد، از آنها می خواهد
که از او گل بخرند. آنها سوژه خوبی را برای سرگرمی خود پیدا کرده اند، از دخترک
سئوالاتی می کنند و با هر جواب دخترک، صدای خنده شان خیابان را پر می کند، خدا می
داند که آنها از دخترک چه می پرسند، دخترکی که فقط
۷ یا ۸ سال دارد. و زمانی
که چراغ سبز می شود، دخترک قبل از آن که خود را به حاشیه خیابان برساند، ماشین ها
به حرکت در می‌‌آیند، دخترک در خود مچاله می شود، دل کوچکش طاقت این همه سختی و
مشقت ندارد، دل کوچکش نمی تواند این همه بی مهری را تحمل کند، ته دل کوچکش آرزو می
کند که ای کاش یک روز یکی از همین ماشین ها به همه چیز پایان دهد، به زندگی اش، به
بی مهری ها، به حقارت ها، و …

آری، هر روز در گوشه و کنار این شهر بزرگ،
کودکانی را می بینیم که آنها را «کودکان خیابانی» نام نهادیم، کودکانی که چهره های
معصوم، موهای ژولیده دارند، نگاههای افسرده ای دارند که زیر پنچه درد و رنج
فلاکتها نابود شده، کودکانی که قربانیان بی فردا هستند، کودکانی که عده ای آنها را
ولگرد و دست فروش می دانند و معتقدند که برای تمیزی و زیبایی چهره شهر باید این
نان آوران کوچک را از سطح شهر جمع کرد، غافل از اینکه بر اساس بررسی های کارشناسان
بیش از
۸۰ درصد این کودکان
دارای خانواده هستند. خانواده هایی که برای امرار معاش و گذران زندگی ، کودکان خود
را به کار در خیابان ها وادار می کنند. کودکان کار خیابانی ، کودکانی هستند که بیشترین
ساعات زندگی و گاه تمام آن را در کوچه و خیابان می گذرانند و علیرغم داشتن خانه و
خانواده از کوچکترین و ابتدائی ترین حقوق انسانی خود که همان حق آموزش و تحصیل است
محروم مانده اند و به جای آن والدین این کودکان هر روز صبح به جای روانه کردن آنها
به مدرسه ، بسته آدامس و یا کاسه تکدی را به دستشان می‌دهند و در دامن خطرات بی
انتهای خیابان رهایشان می کنند.

کودکان‌ خیابانی‌، کودکانی‌ هستند که‌
ناخواسته‌ کانون‌ خانواده‌ و محیط‌ مدرسه‌ را ترک‌ کرده‌ و در محیط‌ ناامنی‌ همچون‌
خیابان‌ زندگی‌ پر از مخاطره‌یی‌ را سپری‌ می‌کنند. آنها تاوان سختی را بابت
معضلات اجتماعی که گریبانگیر خانواده‌شان شده است، می پردازند، آنها قربانان کوچکی
هستند که قربانی معضلات اجتماعی همچون فقر، اعتیاد، طلاق و … شده اند، کودکانی
هستند که دنیای معصومانه کودکی را رها کرده اند و به دنیایی قدم نهاده اند که بسیار
بی رحم و خشونت آمیز است.

کودکان خیابانی بهترین سال های عمر خود را
در خیابان ها می گذرانند، آنها درست زمانی که باید پشت نیمکت باشند و درس زندگی بیاموزند،
درست زمانی که قرار است فریاد شادی اشان در کوچه ها بپیچد، درست زمانی که قرار است
هیاهوی کودکانه سر دهند، درست زمانی که باید شادی را تجربه کنند‏، درست زمانی که
دست نوازش پدر و مادری را احساس کنند، درست زمانی که باید بیاموزند الفبای زندگی
را و … آنگاه سردی ها و تلخی های زندگی به سراغشان می آید، آنها را سر پیچ یک خیابانی
می نشاند، در همان خیابان ها بزرگ می شوند و کودکی خود را گم می‌کنند.

این کودکان با عقده های روانی بزرگ می شوند‏،
در حاشیه همین خیابان ها تبعیض را به خوبی می بینند و احساس می‌کنند، به کودکان
همسن و سال خود نگاه می کنند و تبعیض را با تمام وجود درک می‌کنند، آنها با بی مهری
ها و کدورت‌ها، با بی تفاوتی ها و حقارت ها بزرگ می شوند، و کینه ای نسبت به جامعه
در درون خود جمع می‌کنند که شاید سال‌ها بعد، از زبان خود آنها بشنویم.

● ریشه یابی معضل «کودکان خیابانی»

براساس آئین نامه اجرایی ساماندهی کودکان خیابانی
مصوب هیات وزیران، کودک خیابانی به فرد کمتر از
۱۸ سال که به صورت محدود یا نامحدود در خیابان به سر می برد
اطلاق می شود.

کودکان خیابانی را می توان در دو گروه جای
داد، گروه اول کودکانی هستند که خانواده دارند و به دلیل فقر خانواده و برای امرار
معاش به خیابان ها روی می آورند. این کودکان صبح ها از خانه به خیابان می آیند تا
با درآمدی ناچیزی که از فروش یک بسته آدامس، چند بسته کبریت، چند ورق فال و… بدست
می آورند، کمک خرج خانواده باشند و زمانی که شب فرا می رسد، مجددا به خانه خود برمی
گردند.

در اینجا ریشه یابی ، معضل کودکان خیابانی
چندان کار مشکلی نیست و عاملی که باعث شده تا خانواده ها بچه های کوچکشان را برای
کار به خیابان ها بفرستند، فقر اقتصادی خانواده است. و کودکان این خانواده ها هم
مجبور هستند در سرمای زمستان و گرمای تابستان سر چهارراه ها و پشت چراغ قرمز ها بایستند،
کودکی اشان را در ازدحام خیابان ها گم کنند تا شاید لقمه نانی در سفره خانواده شان
بگذارند.

گروه دوم از کودکان خیابانی، کودکانی هستند
که به دلایلی مانند طلاق، اعتیاد والدین و … خانواده اشان از هم گیسخته شده است و
ارتباط آنها با خانواده شان قطع گردیده است، بنابراین این کودکان، خیابان را به
عنوان خانه و کاشانه خود بر می گزینند. در این حالت است که باید به فکر آینده بود،
وقتی این گروه از کودکان خیابانی بزرگ می‌شوند‏، چون عقده‌های ناشی از بحران محبت
و توجه در آنها رشد کرده است و با بی‌مهری‌ها و بی‌تفاوتی‌های جامعه نسبت به
خودشان بزرگ شده‌اند، این بی‌مهری‌ها و عقده‌های ناشی از آن را در آینده نه چندان
دور در قالب انواع جرم و بزه نشان می‌دهند، یا به فردی شرور تبدیل می‌شوند و یا به
زنان خیابانی که حیثیت انسانی خویش را به ناچیز می‌فروشند.

بنابراین اگر بخواهیم این معضل اجتماعی را ریشه
یابی کنیم باید به عواملی از جمله فشار روز افزون فقر بر خانواده ها، توزیع
ناعادلانه ثروت در سطح جامعه، توزیع نابرابر بودجه های فرهنگی و عمرانی بین قشار
مختلف جامعه، طبقاتی شدن آموزش و پرورش که هر روز کودکان را از چرخه رسمی آموزشی و
تربیتی دور می کند، سطح فقر فرهنگی خانواده ها، ناآگاهی والدین و گرفتار شدن آنها
در دام معضلات اجتماعی از جمله اعتیاد، طلاق و… اشاره کنیم.

● چه باید کرد؟

می گویند: «پیشگیری بهتر از درمان است»؛
بنابراین باید قبل از آنکه برای کودکان خیابانی بتوانیم کاری انجام دهیم باید از این
معضل اجتماعی پیشگیری بعمل بیاوریم؛ یعنی خانواده های بی بضاعت و کم درآمد را که زیر
خط فقر و در شرایط بسیار سخت در چنگال فقر گرفتار هستند شناسایی کنیم، آنها را برای
کمک مالی به نهادها و سازمانهای مربوطه معرفی نماییم و برای این خانواده ها یک
مستمری در نظر بگیریم. همچنین برای خانواده هایی که معضلات اجتماعی از جمله اعتیاد،
طلاق و … باعث جدایی کودکان از آغوش گرم خانواده می شود، باید اقدامات اساسی انجام
دهیم؛ از جمله این اقدامات این است که در فاز اول نسبت به شناسایی این خانواده
اقدام نماییم و آنها را تحت آموزش قرار دهیم، اگر والدینی معتاد هستند زمینه ترک
اعتیاد آنها را فراهم کنیم، زمینه اشتغال برای این خانواده ها ایجاد کنیم، با
شناسایی واقعی، به افرادی که مستحق کمک می باشند وامهای اشتغال فراهم کنیم. این
اقدامات اولیه ای است که می تواند از پیدایش معضل «کودکان خیابانی» پیشگیری کند. اما
باید پذیرفت که در جامعه ما معضل «کودکان خیابانی» به مرحله حاد خود رسیده است و
باید نسبت به این معضل اجتماعی، جامعه از خود واکنش نشان دهد و ‌باید توجه داشت که
حمایت‌ و حفاظت‌ از کودکان خیابانی و به‌ وجود آوردن‌ شرایط‌ و امکانات‌ زندگی‌
برای‌ آنها وظیفه‌ کل‌ جامعه‌ است و بی‌توجهی‌ به‌ این‌ معضل‌ ضربات‌ و آسیب‌های‌
جبران‌ناپذیری‌ را متوجه‌ اجتماع‌ خواهد کرد. حال سئوال این است که برای کودکان خیابانی
چه کاری می‌توانیم انجام دهیم؟

۱) در گام
اول باید برای کودکان خیابانی یک تعریف جامع و دقیق ارایه نماییم چرا که تا به
امروز نتوانسته ایم تعریفی دقیق از این کودکان داشته باشیم و در صورت ارایه یک تعریف
جامع و دقیق می توانیم زمینه را برای اقدامات بعدی مساعد کنیم.

۲) آماری
دقیق از تعداد این کودکان و وضعیت اقتصادی آنها و خانواده هایشان به دست آوریم؛
اگر یک آمار دقیق داشته باشیم می توانیم برنامه ریزی کارشناسانه داشته باشیم؛ یعنی
در صورت داشتن آمار دقیق می دانیم که چه تعداد کودکان خیابانی داریم، وضعیت اقتصادی
خانواده آنها چگونه است، چه تعداد از این کودکان خانواده دارند و علت این که این
کودکان به خیابان ها پناه آورده اند چیست.

۳) طبق
همان آماری که بدست آورده ایم در مرحله بعدی کودکان خیابانی را شناسایی و ساماندهی
کنیم. و این اقدام را به طور مستمر ادامه دهیم و به طور ضربتی عمل نکنیم؛ یعنی این
گونه نباشد که یک سال تصمیم به جمع آوری این کودکان داشته باشیم و آنها را ساماندهی
کنیم و این کار را در سال های بعد ادامه ندهیم بلکه باید این اقدام به طور مستمر و
مداوم در سطح جامعه از جمله کلان شهرها صورت بگیرد.

۴) برای
کودکان خیابانی‏، که به دلیل مشکلات اقتصادی خانواده‌هایشان مجبور هستند که نیمکت
مدرسه را رها کرده و در پی کسب یک لقمه نان به خیابان‌ها پناه‌ ببرنند، مستمری
پرداخت کنیم. با این اقدام هم می توانیم از تعداد کودکان خیابانی بکاهیم و هم به
خانواده این امکان را بدهیم که کودکان خود را تحت آموزش قرار دهند و آینده ای روشن
برای آنها رقم زنند.

۵) مراکزی
را برای نگهداری آن گروه از کودکان خیابانی که خانواده‌ای ندارند، تاسیس کنیم و
همچنین مراکزی را نیز برای کار این کودکان پیش‌بینی کنیم و بعد از آن که این
کودکان به سن قانونی کار رسیدند آنها را در این مراکز جذب کرده و یک ساماندهی
قانونمند کاری را برای آنها اجرا کنیم. در این زمینه می توانیم اقدامات اساسی دیگری
را نیز انجام دهیم ؛ مثلاً در این مراکز می توانیم نسبت به حرفه آموزی و اشتغال،
سواد آموزی، آموزش های بهداشتی و تربیتی این کودکان اقدام کنیم و با این کار به
ارتقای سطح آگاهی این کودکان کمک کنیم تا بعد از آنکه این کودکان از این مراکز ترخیص
شدند، گذشته خود را فراموش کنند و به عنوان یک شهروند فعال و مفید در خدمت جامعه
باشند.

۶) در این
میان، جنبه تبلیغی را نیز نباید از یاد برد؛ یعنی باید به گونه‌ای تبلیغ شود تا
تمام نهادهای دولتی و غیردولتی هر کدام به سهم خود حامی این کودکان باشند؛ مثلاَ
وزارت کار و تعاون اجتماعی زمینه‌های مساعدی را برای اشتغال این کودکان مهیا کند،
وزارت بهداشت خدمات رایگان بهداشتی برایشان ارایه نماید، سازمان تامین اجتماعی،
آنها را بیمه کند، وزارت آموزش و پرورش خدمات رایگان آموزشی ارایه دهد و …

به خاطر داشته باشیم که همه ما ایرانی هستیم
و نسبت به این قشر از جامعه که قربانیان بی فردا و گلهای بی باغبان جامعه ما
هستند، وظیفه ای خطیر بر عهده داریم و نباید هویت ایرانی بودن خود را فراموش کنیم
و این سخن را همیشه به خاطر داشته باشیم که :

«بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش زیک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار»

منبع:مقالات علمب ایران

 

نویسنده: علیرضا تاجریان

باشگاه تحلیل‌گران جوان آریا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا