شعر و داستان

جواب سوالی که سبب اسلام صدها نفر شد !

جواب سوالی که سبب اسلام صدها نفر شد !

شاید از جریان قتل و کشتار تاتارهای وحشی در قرن هفتم هجری در جهان اسلام اطلاع داشته باشید.

مصیبتی بزرگ بود که سراسر جهان اسلام را تکان داد هر شهر یا کشوری که در آن پا گذاشتید به کلی ویران و نابود شد. در سرزمین پهناور اسلام کسی نبود که جلوی این حادثه را بگیرد، نا امیدی و یأس بر مردم مسلط شد تا جایی که در میان مردم ضرب المثل گردیده بود که (اگر به تو گفتند تاتارها شکست خورده اند باور مکن ) .

برای تصور عمق این فاجعه و حقیقت این جنایت وحشیانه ی ویرانگر کافی است سخن مورخ اروپایی را در باره ی چنگیز خان مغولی فرمانده ی این لشکر بشنوید که می گوید: در حقیقت هر شهری را که بر سر راهش قرار داشت از صفحه ی هستی محو نمود. جریان رودخانه ها را عوض کرد، دشت ها و بیابان ها را از پناهندگان وحشت زده ی در حال مرگ پر نمود، در مناطقی که مدت زمانی طولانی محل سکونت انسان ها بود بعد از عبور لشکر چنگیز خان خبر از موجود زنده ای غیر از سگ، گرگ، شاهین و گربه نبود.(کتاب چنگیز خان به زبان انگلیسی نوشته ی استاد هر لدلیمب.) بعد از تسلط مغول های وحشی هر چیز قابل قیاس و پیش بینی بود اما هیچکس تصور نمی کرد این آدم های نادان، دین انسان های شکست خورده را که در نظرشان هیچ ملت یا قومی ذلیل تر از آن ها نیستند بپذیرند.

اما این مسئله- مسلمان شدن مغول ها- که محال به نظر می رسید به توفیق خداوند متعال و به همت دعوتگران مخلص و علمای ربانی تحقق یافت.

تغلق تیمور، پسر پادشاه کاشمر برای ولایت عهدی در نظر گرفته شده بود ولی هنوز وراسم تاج گذاری برگذار نگردیده بود و رسما ولی عهد نشده بود.

منطقه ای را جهت شکار برایش غرق نمودند هیچ کس غیر از او و خادمان و همراهانش حق ورود به آنجا را نداشتند. سلاطین  آن زمان برای  مناطقی که جهت شکار غرق می کردند به اندازه ی شرافت و کرامت خود ارزش قائل بودند و از آن دفاع می کردند و ورود به این قلمرو برای غیر ولی عهد و دار و دسته ی شکارچی همراهش ممنوع بود. هیچ کس طمع ورود به آنجا را نداشت و در آن داخل نمی شد.اما خداوند متعال مقرر نموده تا آینده ی خانواده حاکم بر ترکستان و افرادی را که پیرو این قدرت بزرگ جهانی آن زمان است تغییر دهد و آن ها را از غرق مخصوص شکار به غرق سعادت و کامیابی ابدی و حراست از اسلام و مسلمانان منتقل نماید تا حکومت ها ی بزرگ و پهناوری را تأسیس کنند که معتقد به دین اسلام بوده و پرچم آن را به اهتزاز در آورند.

شیخ جمال الدین با کاروانی از تجار شهر بخارا بیرون شد، آنها متوجه نشدند که این زمین برای شکار ولی عهد و اطرافیانش غرق گردیده است. آنها بی خبر از همه چیز وارد این منطقه ممنوعه شدند.

نگهبان حکومتی از جریان خبر دار شدند. امیر دستور داد آنان را با دست و پای بسته به نزدش بیاورند.

مغول ها به چشم حقارت به آنان می نگریستند  بلاخره گفتگوی زیر بین شیخ جمال الدین و ولی عهد رخ می دهد:

ولی عهد با عصبانیت تمام می گوید: با چه جرأتی وارد این منطقه ممنوعه شدید؟

شیخ گفت: ما غریب هستیم بی خبر و نا آگاه وارد شدیم. نمی دانستیم وارد منطقه ممنوعه می شویم .

ولی عهد پرسید: شما از چه نژاد و ملتی هستید؟

گفتند: ایرانی و فارسی زبان هستیم.

امیر گفت: سگ با ارزش تر و محترم تر از ایرانی هاست.

خداوند جوابی را به شیخ الهام می کند که به توفیق الهی قلب فاتحین را فتح و انسان های پیروز را تسلیم و سینه ی امیر را برای ایمان و اعتقاد به این دین باز می کند.

شیخ گفت: آری در حقیقت ما از سگ بی ارزش تر و پلید تر هستیم اگر معتقد و مومن به دین حق نباشیم.

امیر از شنیدن این جواب به حیرت فرو رفت.

دستور داد وقتی از شکار برگردد این فارسی زبان ایرانی را نزدش حاضر کنند.

وقتی با او تنها شد از او پرسید: هدف از این کمات چه بود؟ دین حق کدام است؟

شیخ با جرأت و شهامت هر چه تمام تر اصول و برنامه های اسلام را بر او عرضه نمود. قلب امیر با شنیدن این سخنان باز شد. نزدیک بود همانند شیخ ذوب شود. از کفر تصویری بازنده و وحشت زا در نظرش مجسم نمودکه به پوچی باور ها و اعتقادات خود یقین کرد؛ اما او گفت: اگر الان اسلامم را ظاهر کنم نمی توانم ملتم را به دین اسلام دعوت کنم، مرا مهلت بده تا حکومت به من برسد در آن وقت به نزدم بیا .

شیخ جمال الدین به شهرش باز گشت،بعد از مدتی در بستر بیماری افتاد و مریضی او شدت گرفت، وقتی لحظه های آخر زندگی فرا رسید و چند قدمی تا مرگ فاصله نداشت به فرزندش رشید الدین گفت:

فرزندم، به زودی تغلق تیمور یکی از سلاطین بزرگ خواهد شد از رفتن به نزدش فراموشی نکنی، همین که پیش او رفتی سلامم را به او برسان و از یادآوری وعده ای که قاطعانه به من داده است نترسی.

چند سالی گذشت تا اینکه رشید الدین به پایتخت خان رفت. در این زمان مراسم تاج گذاری او انجام شده بود وبر تخت امپراطوری اجدادش تکیه زده بود.

رشید الدین برای رسیدن به هدفش به حیله ای بسیار جالب دست زد، شروع به اذان دادن در کنار کاخ شاهانه نمود. یک روز که برای نماز صبح اذان می گفت، صدای اذان به گوش امیر رسید، او را از خواب بیدار و ناراحت کرد. گفت: کیست که به خودش جرأت داده تا با این صدای بلند مزاحم خوابم گردد و استراحت پادشاه را در نظر نگیرد.

به او خبر دادند که یک ایرانی غریب است، با صدای بلند مطابق دستورات دینش اذان می گوید و نماز می خواند.

دستور داد تا او را جلویش حاظر کنند.

در اینجا رشید الدین مسولیتی را که پدرش به دوش او گذاشته بود ادا نمود و وعده ی تغلق تیمور با پدرش را یادآوری کرد.

تیمور خان گفت: از زمانی که اختیار حکومت را به دست گرفتم همیشه آن را به خاطر می آورم؛ اما چرا آن عالم نیکو کار و بزرگوار خودش نیامد؟ از حال او برایم بگو.

شیخ رشید الدین خبر وفات پدرش و رحلتش را به سرای آخرت به او داد، پادشاه این خبر را با حالتی از غم و شادی شنید. شهادتین را بر زبان جاری کرد و مسلمان شد، پادشاه امرا را یکی بعد از دیگری به حضور طلبید و اسلام را بر آنها عرضه نمود.

همگی مسلمان شدند، خورشید اسلام درخشیدن گرفت و تاریکی ها را با خود محو نمود، مردم دسته دسته به دین اسلام گرویدند.

دین اسلام این چنین به همت دعوتگران مخلص و علمای ربانی در خانواده ی پادشاهان مغول منتشر شد و آنان را به خودش معتقد ساخت و سر انجام همانگونه که تاریخ نویس بزرگ انگلیسی می گوید صورت پذیرفت:

اسلام از زیر تخته پاره های عظمت اولی و تکه پاره های مجد گذشته اش به پا خاست و به وسیله دعوتگران مسلمان توانست آن فاتحانی را که تمام توان خود را در راه ستم بر مسلمانان به کار گرفتند به سوی اسلام جذب نماید و آنها را وادار به پذیرش خود کند.(پروفسور آرنلو «الدعوه الی الاسلام » ص ۲۲۷. )

جواب الهام شده ی شیخ جمال الدین در پاسخ به سوال تغلق تیمور ی بزرگترین فضیلت نشر اسلام در خاندان بزرگ تاتارهای وحشی را به خود اختصاص داد.

بسا اوقات یک کلمه که از ایمان و اخلاص سرچشمه گیرد و توفیق الهی همراهش باشد تأثیرش از یک لشکر تا دندان مسلح و از جنگ طویل المدت به مراتب بیشتر است.

_______________________________________________

منبع: داستان های شیرین تاریخی

مولف: علامه ابوالحسن ندوی

مترجم: عبدالله تیموری

انتشارات: فردوسی مشهد زمستان ۱۳۸۱           

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا