سياسي اجتماعي

موازین عدالت در سایه ی استبداد سیاسی

موازین عدالت در سایه ی استبداد سیاسی

استاد محمد غزالی / مترجم:عبدالعزیز سلیمی

در سایه ی شوم «استبداد سیاسی» معیارهای «عدالت» مختل می گردد و روند قضاوت از هم گسیخته می شود. به ویژه زمانی که موضوع به شخص حاکم یا خانواده و سیاست­های حکومت ارتباط داشته باشد.

چنین نظامی تاب تحمل مخالفان را ندارد و آنان را مقهور و منکوب می سازد، چنانچه اقدامات مخالفان شدید نباشد و در حدّ عدم هواداری و حمایت باقی بماند، حکومت به پاکسازی آن­ها از ادارات و انزوای آن­ها اکتفا می نماید.

امّا اگر مخالفان متوجه موجودیت و بقاء حکومت باشد، با سرکوب و انتقام مواجه می شوند. گاهی بازداشت کوتاه مدت یا درازمدت، زندان­های دراز مدت یا کوتاه مدت همراه با ضرب و شتم و شکنجه ی روحی و سریع یا تدریجی در انتظار مخالفان است.

در چنین فضای سنگین و مرگباری از «قضاوت و عدالت» خبری نیست و گاهی ابزارهای سرکوبگر ویژه ای به نام دادگاه نظامی تشکیل می دهند که کار آن­ها محاکمه صوری و غیر علنی، اجرای دستوراتی است که مقامات بالاتر صادر می کنند.

در یکی از دادگاه های نظامی رئیس دادگاه از متّهم می خواهد که سوره ی فاتحه را از آخر به اوّل بخواند!

در کی دیگر از این دادگاه ها، رئیس دادگاه خشمگین می شود، چرا که «سید قطب» او را با درجه ی «گروهبان» مورد خطاب قرار داده و فراموش کرده که ایشان «سرهنگ»اند!

پیش از آنکه بخشی از فاجعه ی را یادآوری نمایم، صحنه ای کمدی مانند از قضاوت هایی که مردم در سایه ی شوم «استبداد سیاسی» با آن مواجه اند، را یادآور می شوم:

می گویند: «جحا» به حضور یکی از حکّام رفت و موضوعی خصوصی را با او در میان نهاد. و گفت: ظاهراً جناب حاکم، گاو قرمزی دارند؟

حاکم گفت: آری دارم! چه شده؟

جحا گفت: گاو مرا، شاخ زده و شکمش را پاره کرده، روده هایش را بیرون ریخته و او را در دم کشته است!

حاکم گفت: خوب حکّام و فرمانروایان که مسئول رفتار حیوانات خویش نیستند، نکند می خواهی من گاوم را به خاطر این کار تنبیه کنم؟ خونگاو تو به هدر رفته و انتظار چیزی را نداشته باش!

جحا گفت: جناب حاکم صبر بفرمایید و مرا ببخشید؛ من به شتاب در نقل ماجرا موضوع را برعکس به عرض جنابعالی رسانیدم؛ گاو من بوده که گاو جناب حاکم را کشته است!

حاکم گفت: وای بر تو! الآن موضوع فرق می کند، باید در مورد این حادثه دوباره فکر کنم و آنگاه تصمیم بگیرم! شگفت آورتر اینکه اختلاف بر سر دم اسب قاضی باعث بروز تنش سیاسی در پاره ای از اجتماعات شده و کلّی جر و بحث به پا خواسته که آیا دم اسب قاضی چون دم دیگر اسب­ها است؟ یا نه از جایگاهی ویژه برخوردار است؟

ما این شوخی ها را زمانی مطرح می کنیم که زندگی و آرامش هزاران نفر را دردهای جانفرسا و الام کشنده، نابود ساخته است ؛ و این عادت ما است که هر چیزی را به شوخی می گیریم؛ حتی شکست­ها و مصیبت­هایمان را …!!

مجاهدان مسلمان در گوشه و کنار جهان با بیداری مضاعف دست و پجه نرم می کنند. یکی از آنان طیّ نامه ای از استاد مصطفی امین استمداد کرد؛ ایشان هم با حسن ظنّ آن را منتشر ساختند و با این سوز دردناک بر آن مهر تأیید نهادند: « از طریق پست دمشق نامه ای به دستم رسید که بیشتر به دیوان شعری می مانست؛ چه زیباست سروده ی شاعری گریزان از چنگال خون آلود جلاد! قافیه هایش طنین نفسهای زندانی فراری ای بود که دور از چشم نگهبانان از سیمهای خاردار گذر می کرد. تمام دیوان خود کشی ایوب و سراینده اش محی الدین لاذقانی است که ماجرای فرار خود را از زندان طاغوتیان باز می گوید.

او همه ی کسانی را که سکوت اختیار کرده و طاغوتیان را نفرین نمی کنند، مورد عتاب و سرزنش قرار می دهد؛ و می گوید طاغوتیان و نظام طاغوت دستاورد دیگری جز حق سوزی و پرورش آدمهای برده صفت و فرمانبردار، ندارد. او همه ی آنهایی را که در برابر لگدمال شدن گلها لب فرو بستند و هنگام بهره کشی از مردم به عنوان مرکب هایی برای سوارکاری مستبدان، دم بر نیاوردند، نفرین می کند.

او از تن پاره پاره شده ی خویش به وسیله ی تیغ طاغوتیان سخن می گوید، و از آنهایی حرف می زند که در ظلمت و تاریکی شب آمدند و زمام حکومت را در دست گرفتند و مردم را رها کردند تا بدون بستر سر بر بالین بگذارند؛ و هیچگاه نخواستند در زمین زندگیشان بذر آزادی و عدالت و دمکراسی بپاشند و در عوض گردبادی مهلک از کینه و دشمنی و خونخواهی بودند…

او دورنمای شهری را به تصویر می کشد که تنها ساکنانش، کلاغان اند. تنها چیزی که در آن می توان دید، جنازه ی مظلومان، و تنها صدایی که از آن می توان شنید، ناله و فغان بازماندگان است. آری آنان همه ی کسانی را که تن به بردگی و فرومایگی نمی دهند از دم تیغ می گذارنند! درست زمانی که باید به فکر چاره بود، سگان زوزه کنان سپاس می گذارند و جبن به دور اندیشی، دلاوری به دیوانگی و حماقت به مردانگی تبدیل شده است.

من وقتی شعرهای این شاعر ناشناخته را می خوانم، احساس می کنم به خوبی او را می شناسم، انگار شلاقهایی که بر پیکرش فرود آمده اند و سیلیهایی که صورتش را خون آلود کرده اند، با چشم خود دیده ام. به خوبی ناله های او را می شنوم و همه ی آنهایی که در ممالک اسلامی از آزادی و عدالت و دمکراسی و حقوق انسانی خود محرومند، نیز صدای ناله هایش را می شنوند.

هر انسانی که از حقوق انسانی خویش محروم گشته است، همه ی هموطنانی که در سایه ی سیاه استبداد زندگی کرده اند همه ی آنهایی که دنیای خالی از عدالت و حریت و قضاوت  را تجربه کرده اند، طنین کلمات این شاعر را در اعماق درون خود می شنوند؛ این کلمات ترجمان زمانی هستند که اعوان و انصار حاکمان همچون گرگهای درنده پیکر زنده ی انسانهای بی گناه را پاره پاره می کنند؛ بی گناهان بر روی دیوار به صلیب کشیده می شوند؛ ناله و فریاد شکنجه شدگان برای جلادان آوا و موسیقی دلنشینی می شود و زمانی انسانها از عطش آزادی جان می دهند.

شاعر از مردم شهر بخاطر آنکه قیام نکرده و حاکم ستمگر را از اریکه ی قدرت به زیر نکشیده اند، گله دارد. او بیشتر مردم را به تسلیم در مقابل طاغوتها و پوشیدن بدترین لباس خواری و فرومایگی و مستی روزانه و غفلت شبانه متهم می کند! و می گوید:

« این شهر، شهر دمشق نیست، شهری که در آن فرزندان پاکباخته اش له می شوند، و خاک نشینان از گرسنگی می میرند، و حتی پرندگانش بار سفر بسته اند و آهنگ مهاجرت کرده اند!»

نه! ای شاعر، که دست و پایت را در غل و زنجیر بسته اند، من خشم تو را از زادگاه و شهرت درک می کنم. اما به آن جفا مکن! زیرا هیچگاه سر تسلیم فرود نیاورده است؛ برای انکه حرکت و تلاش ننماید، او را مانند تو در غل و زنجیر محبوس ساخته اند و برای آنکه کلامی بر زبان نیاورد، دهانش را دوخته اند، و برای آنکه جرم و جنایتشان را نبیند، با پارچه های سیاه تر از دلشان چشمانش را بسته اند!

اما من آزادی را خوب می شناسم. روزی خواهد آمد و دمشق همه ی زنجیرهایش را پاره خواهد کرد و پارچه های سیاه را از روی چشمانش بر خواهد داشت، و همچون گذشته شهر آزادی و میعادگاه آزادی خواهان خواهد شد؛ آنگاه دیگر ایوب دست به انتحار نخواهد زد و همه ی ایوبهای سوریه در آزادی و سلامت و امنیت به روی زندگی لبخند خواهند زد.

و همه ی شما ایوب وار…!!

برخی گمان می کنند که در نظام استبداد تنها در عرصه ی سایست عدالت کم رنگ می شود؛ ان هم زمانی که حکومتهای فردی و استبدادی احساس کنند که دشمنانشان به جنب و جوش افتاده اند، تنها در ای شرایط است که آنها را مورد سرکوبی و اذیت و آزار قرار خواهد داد و برای دیگران درس عبرت خواهد نمود. اما ممکن است در عرصه های دیگر بوی اندکی از عدالت به مشام برسد.

من بر این باورم که این، پنداری بیش نیست و با واقعیت بسیار فاصله دارد. زیرا حکومت فردی و استبدادی رذایل را به همه ی عرصه های زندگی اجتماعی تسری می دهد. وقتی که در انتخابات دست می برد، به معنی ترویج دروغ و فریب و واداشتن همه به تن دادن به نتایج فریبکاری هاست و بستن زبان ها برای جلوگیری از بیان حق و حقیقت است .

حکومت های استبدادی خویشان نزدیک را مورد حمایت و محبت همه جانبه قرار می دهند و بیش از آنچه که لیاقت دارند به آنان پست و مقام می بخشند و این به معنای شکستن ارزشها، منزوی ساختن پارسایان، مجال داردن به اراذل و اوباش و گسترش اندیشه ی منفعت طلبی و ریا و خودپرستی در جامعه است.

و بدین سان مشکلات ظاهری اجتماع به درون اندیشه و اخلاق شهروندان نفوذ می نماید و شرافت و دیانت آنان را با تهدید جدی مواجه می سازد و از آنها فقط صورت هایی ظاهری که هیچ دردی را دوا نمی کند باقی می گذارد.

عده ای از روزنامه نگاران برجسته از شکنجه ی مجرمان سیاسی و زیر پا نهادن « عدالت» در اثنای محاکمه ی متهمان بی پناه و مظلوم شدیداً متأثر شده و سوالات زیر را مطرح نموده اند:

  • آیا بر اساس حکم رسمی مراجع قضایی است که متهمی بازداشت و زندانی می شود؟
  • مبنای اتهام هموطنی که در معرض اتهام قرار گرفته است و به دادگاه فرا خوانده شده، چیست؟ آیا ماده ی قانونی صریح و روشنی در این زمینه وجود دارد یا خیر؟
  • آیا آن متهم به صورت علنی و در حضور مردم مورد محاکمه قرار می گیرد، یا به طور سرّی و پشت درهای بسته؟ و مسایل مربوط به آن­ها در پرونده های محرمانه پنهان می ماند؟
  • آیا به متّهم فرصت دفاع از خود یا انتخاب وکیل داده می شود؟
  • در صورت صدور حکم برائت توسط دادگاه، آیا حکم به اجرا در می­آید؟
  • در صورت صدور حکم زندان، آیا مکان زندانی شدنش به خانواده و دوستانش اطّلاع داده می شود؟
  • در صورت محکومیت به اعدام آیا به وی اجازه ی نوشتن وصیّت داده می شود و به خانواده اش اجازه ی واپسین دیدار داده می شود و اجازه ی تشییع جنازه اش به مردم داده می شود؟

واقعیت این است که از لابلای این پرسش­ها اشاراتی کنایه وار در مورد وضعیت موجود وجود دارد و توجّه علاقمندان به شناخت مراحل فساد سیاسی و قضایی و طرق سرکوب مخالفان را به خود جلب می کند.

و بهترین پاسخ این سوالات را استاد مصطفی امین ضمن داستان زیر، ارائه داده است:

« درب منزل یکی از بازرگانان دمشق زده شد، خود در را باز کرد و با یکی از افسران پلیس به همراه چند مأمور دیگر، مواجه شد. افسر خطاب به وی گفت می خواهم راجع به موضوع مهمی چند کلمه ای با شما صحبت کنم.

بازرگان گفت: بفرمایید!

آنان وارد منزل شدند.

پس از خوش آمد گویی متعارف، افصسر پلیس خطاب به بازرگان گفت: وزارت کشور سوریه پرونده ی شما را از آرشیو خود بیرون آورده است و در ضمن به این نتیجه رسیده که در سال ۱۹۳۰ میلادی عضو جماعت «اخوان المسلمین» بوده اید!

افسر پلیس انتظار داشت که مرد بازرگان از ترس بر خود بلرزد و به دست و پای او بیفتد و از او بخواهد کاری برایش انجام دهد، تا مورد عفو و بخشش قرار گیرد. زیرا در سوریه عضویت در جماعت اخوان المسلمین جرمی غیر قابل بخشش به شمار می آمد و مجازات آن اعدام بدون محاکمه بود!

اما مرد بازرگان در حالی که لبخندی به لب داشت کشو کمدی را که در نزدیکیش بود باز کرد و شناسنامه اش را بیرون آورد و آن را به افسر پلیس نشان داد و گفت: این شناسنامه من است و تاریخ تولد من بر اساس سال ۱۹۲۴ میلادی است چگونه امکان دارد در سال ۱۹۳۰ در حالی که کودکی ۶ ساله بوده ام عضو جماعت اخوان المسلمین باشم؟!

از طرف دیگر جماعت اخوان المسلمین در سال­های ۴۰ میلادی در سوریه تأسیس شده، چگونه کودکی ۶  ساله ۱۰ سال قبل از تأسیس یک جماعت در آن عضویت داشته است؟!

افسر پلیس بدون اعتنا به این موضوع گفت: پرونده هایی که در وزارت کشور وجود دارند اسنادی رسمی و دولتی هستند و به هیچ وجه نباید در مورد هیچ یک از موضوعات مندرج در آن شک و تردیدی به خود راه داد و در هیچ داگاهی هم نباید بر علیه آن دلیلی اقامه کرد، چرا که رسمیت آن از رسمیت تاریخ تولد مندرج در شناسنامه ها بیشتر است؛ و افسر مزبور بلافاصله دستور بازداشت او را صادر و به زندان منتقلش کرد.

این پرونده سازی و دغل کاری نماد بارز سال­های تاریکی استبداد است و زمانی که نوری در میان نباشد و تاریکی همه جا را فرا گیرد دروغ و تهمت و پرونده سازی هم  از راه خواهد رسید!!

بنیان حکومت استبداد بر تهمت و پرونده سازی استوار است و هرگاه حاکم و یا عوان و انصار او دختر و زن کسی را دوست بدارند و پدر، برادر، ولی یا هر کس دیگری را برای رسیدن به هدف پلید خود مانع ببینند، با پرونده سازی و برچسب های دروغین او را از سر راه خود بر می­دارند.

گاهی هم اگر از خانه و ملک کسی خوششان آمد یا برای دست یافتن به مقام و موقعیتی و بهره گیری از پست ترین روش­های غیر انسانی و غیر اخلاقی اتهاماتی سر هم می کنند و اسنادی جعل می نمایند و طرف را از سر راه خود بر میدارند!

در فضای استبداد بسیاری از افراد را به شهادت دروغ علیه دیگران مجبور نموده و یا وعده های دروغین آن­ها را فریب می دهند و اشخاص بی گناه بسیاری از همین راه ها مورد بدترین ستم ها و آزارها قرار گرفته و بدون قاضی و دادگاه محکوم گشته و بدون ارتکاب جرمی به زندان افکنده شده اند.

کمنبوده اند کسانی که به خاطر آنکه حاضر نبوده اند به جرم­هایی که هرگز مرتکب نشده اند اعتراف کنند، مخفیانه در زیر شکنجه به شهادت رسیده و دژخیمان شبانه دفنشان کرده اند.

این تنها سوریه نیست که حقوق انسان­ها را زیر پا نهاده است؛ بلکه برخی از کشورهای به اصطلاح انقلابی پنداشته اند که انتقلاب یعنی شورش برعلیه عدالت و قانون. و زیر پا نهادن اصول و ارزش های اخلاقی و حقوق و کرامت انسان ها. هر روز گزارش های تکان دهنده ای از آن کشورها راجع به شکنجه، تجاوز، قتل عمأ، مصادره ی اموال و زیر پا نهادن انسان ها دریافت می شود.

و هیچ مظلومی هم حق دفاع و اعتراض ندارد و هیچ بی گناهی حق ندارد از دادگاه تقاضای تجدید نظر بنماید. و در مورد او دادستان، قاضی، وکیل، دادگاه تجدید نظر در افسران پلیس و مأموران اطلاعاتی، خلاصه می شود که تصمیم گیرنده ی نهایی اند و اغلب از اعدام و ستاندن جان انسان ها لذت می برند.

تهمت و پرونده سازی پرچمی است که حکام و مسئولین خودکامه به نشانه ی مرخصی رفتن عدالت به اهتزاز درآورده اند!!

« ضفدع» سخنی بدین مضمون بر زبان آورده است که ورد زبان فیلسوفان گردیده است:

« در گلویم گلوله ای گیر کرده، مگر گلویی که در آن گلوله است توان سخن گفتن را دارد؟»

هرگاه آزادی ممنوع گردد حق های فراوانی از بین می روند و باطل های بسیاری سر بر می آورند.

هرگاه به خیر خواهان و ناصحان مجال اندرز گویی داده نشود، عرصه بر چاپلوسی متملقان فراهم خواهد گشت.

همچنان که نور رعد و برق در اثر برخورد ابرهای متفاوت تاریکی شب را روشن می­نماید، نور حق در اثر برخورد اندیشه های متفاوت متجلی خواهد شد و بر تاریک خانه ها نور حقیقت خواهد تاباند.

دوره ی معصومین که از جانب وحی هدایت می شدند و جز حق زبان به سخن نمی گشودند، به سر آمده است. همه اینک می دانند که هر انسانی با هر درجه از نبوغ و دانش و تخصص از اشتباه مصون نیست و شکست و پیروزی بر سر راهش است.

اشتباه حکام و بزرگان به شهادت تاریخ پیامدهای بسیار وحشتناک و فجیعی به دنبال دارد، و مردم بایستی از خون، مال و کرامت خویش بهای آن را بپرازند. و به همین خاطر آنان نباید بدون نظارت دقیق و سیستمهای دقیق مورد اعتماد مردم، تصمیم گیری نمایند.

اگر لازم است امتها از تاریخ گذشته ی خود عبرت بگیرند، امت اسلامی، در صدر امتهایی است که لازم است در زمینه ی استبداد سیاسی، هوشیار باشند و نگذارند که این پدیده ی شوم بعد از نابود ساختن گذشته و ناکام گذاشتن رسالتش، چشم طمع هم به آینده بدوزد و به دنبال طراحی نقشه ی قتلش باشد!

هر دعوت دینی ای که از گذشته ی خویش درس نگیرد، برای خود و پیروانش فاجعه به بار خواهد آورد و بر مسلمین واجب است که از چنان دعوتی چشم بپوشند و «تکیه بر بحر معلق نکنند»!!

____________________

فساد سیاسی در جوامع عربی و اسلامی

مؤلف: محمد غزالی

مترجم:عبدالعزیز سلیمی

انتشارات : نشر احسان -۱۳۸۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا