تاریخجهان اسلاممطالب جدید

سوریه و عراق گنجینه ای بزرگ از میراث و تمدن اسلام مشرق زمین

سوریه و عراق گنجینه ای بزرگ از میراث و تمدن اسلام مشرق زمین

نویسنده: : استاد ابوالحسن علی حسنی ندوی / مترجم: داوود نارویی

این کشورهای سرسبز و حاصل خیز اسلامی که اکثریت قریب به اتفاق جمعیت آن ها را مسلمانان تشکیل می دهند و گنجینه ای بزرگ از میراث و تمدن اسلام مشرق زمین را در اختیار داردند و مدت زمانی دراز، مرکز خلافت اسلامی بوده اند، از زمان رهایی از یوغ استعمار فرانسه و بریتانیا، مراحل گوناگون سیاسی و انقلاب های نظامی پیوسته ای را پشت سر گذرانده اند. دو کشور مسلمان و عرب سوریه و عراق، خاکی مناسب برای گرایش های فکری، اخلاقی و اجتماعی غرب بوده اند. قشر تحصیل کرده و رهبران سیاسی هنوز که هنوز است بر شور و هیجانشان نسبت به ملی گرایی عرب ، سکولاریسم، تجدّد و غرب گرایی افزوده می شود. با وجود این، توده ی این دو کشور هم چنان به اسلام،دین دوستی، و وفاداری به دین و بسیاری سنت های اجتماعی کهن، پایبندند. در این دو کشور شمار بزرگی از عالمان متبّحر وجود دارد که نظیرشان به ندرت در دیگر کشورهای اسلامی یافت می شود. اما سیطره ی دین بر جامعه پیوسته در حال سست شدن و رنگ باختن است.حرمت و جایگاه عالمان در جامعه در معرض زوال و نابودی قرار دارد. بی حجابی زنان به سرعت در حال گسترش است. جشنواره های فرهنگی و اختلاط زن و مرد رو به فزونی دارد. از آموزش مختلط در ملّت استقبال عمومی شده است. عناصر غیر دینی بر سکان کشور سیطره دارند و بر گردن ملت حکومت می کنند. بر این موارد می باید وجود عناصر و قومیت هایی را افزود که از آموزه های اسلام هیچ اثری نپذیرفته اند و هم چنان به اعتقادات جاهلی و افراطی ای باور دارند که هیچ پیوندی با اسلام ندارند، و نیز اقلیت هایی که نسبت به توده های مسلمان و سواد اعظم هم چنان کینه ای نهان و خصومتی سخت در دل دارند. داشتن روحیه ی نظامی و اشتغال در ارتش از ویژگی های این اقلیت است. بخش بزرگ ارتش سوریه را علویان و دروزیان تشکیل می دهند. حکومت های گذشته ی اسلامی به آموزش دادن و ترویج دین راستین در بین آنان، توجه نکرده اند، این اقلیت ها در هر روزگاری، معضلی بزرگ و تهدیدی برای امنیت و وحدت کشور بوده اند و همواره با نیروهای غیر اسلامی و بیگانه تبانی می کرده اند و چنان آشفتگی فکری پدید آورده اند که جز در کشورهای تحت اشغال فاتحان و جهان گشایان و نیز کشورهایی که بستری برای مکاتب ویران گر و دیانت های افراطی بوده اند، یافت نمی شود. اخیرا” این اقلیت ها بر سکان حکومت و مراکز مهم و حساس کشور، سیطره یافته اند. موفق شدن حزب سوسیالیست بعث بر سیطره یافتن بر عراق و نیز مدت ها بر سر قدرت ماندن در سوریه، دلیلی است آشکار بر نفوذ اندیشه ی ملی گرایی و غیر دینی و میزان نفوذ آن در جامعه.

شعار و نگاه این حزب به میهن و ملت عرب چنین است: عرب، ملتی یگانه و دارای رسالتی جاودان است و زمینی را که در آن ساکن است، میهن عربی خود تلقی می کند: « زمینی که بین کوه های طورس و بشتکویه و بندر بصره، دریای عرب، کوه های حبشه، صحرای بزرگ، اقیانوس اطلس و مدیترانه، امتداد دارد.»

در این جا گزیده ای از نوشته های رهبران و مسولان حزب را می آورم که بر اندیشه و مبانی آن روشنی می اندازد:

  • ملت عرب، دارای فرهنگی یگانه است و تمام تفاوت های موجود میان اعضای آن، تفاوت هایی عارضی و غیر اصیل است که با بیداری وجدان ملت عرب، همه از بین می روند.
  • ملت عرب دارای رسالتی جاودان است که در ادوار تاریخ در اشکال نو و روبه کمال، توسعه یکپارچه و رشد همکاری بین ملت هاست.
  • حزب سوسیالیست بعث، حزبی ملی گراست و باور دارد که ملی گرایی، حقیقتی زنده و ابدی است و حس آگاهانه ی ملی که فرد را با ملت خود به استواری پیوند می دهد، حسی پاک و مقدس و سرشار از نیروی ملی آفرینش گر و محرّک فداکاری و مسولیت پذیری و عامل نیرومند جهت دهی عملی و فعالیت فرد است.
  • حزب سوسیالیت بعث، حزبی سوسیالیستی است و باور دارد که سوسیالیسم نیازی برخواسته از ژرفای ملی گرایی عرب است: زیرا سوسیالیسم نظامی است ایده آل که به ملت عرب، اجازه ی عملی کردن امکانات و داده های خود را می دهد و نبوغ و استعدادهایش را به طور کامل شکوفا می کند و توسعه ی همه جانبه ی تولیدات مادی و معنوی و حسّ برادری نیرومند اعضای ملت را برایش تضمین می کند.
  • پیوند ملی تنها پیوند موجود در دولت عربی است. این پیوند یکپارچگی شهروندان آن را تضمین می کند و با دیگر تعصبات مذهبی، گروهی ، نژادی و منطقه ای مبارزه می کند.
  • با آزادی کامل، قانونی یگانه برای دولت عربی وضع خواهد شد که با روح زمان کنونی سازگار باشد. این قانون در پرتو تجربه های گذشته ی ملت عرب، وضع خواهد شد.

بنیان گذار و مغز متفکر این حزب، میشل عفلق مسیحی است. او در کتاب « فی سبیل البعث »، اندیشه ها و نظرگاه های خود را به صراحت بازگفته است. مطالب زیر را از این کتاب اقتباس می کنیم:

« طبیعی است هر کسی با هر مقدار توان اندک در برابر محمد( ص)، کوچک و ناچیز باشد، مادام که بهملتی وابسته است که همهنیروهایش را بسیج کرد و محمد( ص) را پدید آورد، یا به سخن درست تر، مادام که این شخص عضوی از ملتی باشد که محمد( ص) در گذشته همه ی توانش را بسیج کرد و این ملت را پدید آورد. همه زیست ملت، در یک کس خلاصه شده است. امروز باید تمام زیست این ملت در خیزش نوین آن، شرح زیست ابر مرد خویش باشد. (در گذشته ) محمد همه ی عرب بود و امروز باید ملت عرب خود محمد باشد.

واپس افتادن کامیابی اسلام در طول این همه سال، با این هدف بود که عربان با کوشش ویژه ی خود و د راثر خود آزمایی و آزمودن جهان و پس از دشواری ها، دردها، ناامیدی ها، آرزوها، ناکامی ها و کامیابی ها، به حقیقت برسند. به سخن دیگر، ایمان از ژرفنای درون خودشان برخیزد، تا ایمان، راستین و آمیخته با تجربه و پیوسته با متن زندگی باشد. بنابراین، اسلام جنبشی عربی بود و مفهوم آن، تجدّد و تکامل پان عربیسم بود.

اسلام بهتر از هر چیز دیگر، گرایش ملت عرب را به جاودانگی و فراگیرندگی نشان می دهد. اسلام در ماهیت خود، عربی است و در آرمان های ایده آلی خود، انسانی است. بنابراین، رسالت اسلام، منشی انسانی – عربی است.

مفهومی که اسلام در این مقطع حساس تاریخی و در این مرحله ی سرنوشت ساز تحوّل از آن سخن می گوید، این است که همه ی کوشش ها در راستای تقویت و خیزش ملت عرب، سمتو سو داده شوند و این کوشش ها در دایره ی ملی گرایی عرب، محصور شوند.

اندیشه ی ملی گرایی محض در غرب، کاملا” منطقی است. در آن جا جدایی ملیت از دین پذیرفته شده است؛ زیرا در اروپا دین از بیرون آمده است و بنابراین با ساخت و تاریخ آن بیگانه است. دین، چکیده ی اخلاق و اعتماد به آخرت است. دین نه با زبان آنان آمده، نه نیازهای محیط شان را بازگو می کند و نه با تاریخ آنان آمیخته است. در حالی که اسلام نسبت به عربان تنها اعتقاد اخروی یا اخلاق محض نیست، بلکه بزرگ ترین بازتاب احساس کیهانی و جهان بینی آنان و نیرومندترین تعبیر کننده ی هویت یگانه ی آنان است که طی آن، سخن با احساس و اندیشه، تأمل با کردار، و روان با سرنوشت در آمیخته است. »

ناکامی حزب بعث و نگون بختی ملت سوریه

این طرز فکر یا این فلسفه ی زیست در عموم نظامیان و دانشگاهیان سوریه نفوذ کرد و دسته ها و گروه های وابسته به اعتقادات و دیانت های گوناگون، که بر ارتش سیطره داشتند، به طور ویژه به این طرز فکر روی آوردند و آن را پذیرفتند. این حزب و هوادارنش هم چنان اوضاع و شریط و نیز کلید قدرت را در سوریه در دست داند. سیاست سکولار، ملی گرایی عربو رویکردهای سوسیالیستی به طور کامل بر شرایط کشور سیطره دارند. مسلمانان زادگان و حاملان اندیشه ی اسلامی نیز تسلیم شرایط عینی شده اند. میدان فعالیت برای فعالان اسلام و منادیان اندیشه اسلامی تنگ شده است. شمار بسیاری از آنان، سوریه را ترک گفته اند و به دیگر کشورهای عربی و حتی اروپایی پناهنده شده اند. سوریه و عراق که پس از مصر، دز و پناهگاه دانش دینی و اندیشه ی اسلامی به شمار می آمدند، از عالمان، نویسندگان و ادبیان بزرگ، فرماندهان توانای نظامی، رهبران خردمند سیاسی و دانش وران آگاه دین محروم شده اند. دین در کشور سوریه مثل درختی که در فصل پاییز از برگ برهنه می شود، از مغزها و کفایت ها تهی شده است و گروهی از جوانان بر آن سیطره یافته اند که نه پختگی فکری دارند، نه پشتوانه ی عملی، نه خرد بالا و نه اندیشه ی صائب.

از سوی دیگر، این کشور که با سرمایه های طبیعی و کشاورزی خود بی نیاز بود، گرفتار بحران اقتصادی گسترده ای شده است. بخش بزرگی ازدرآمد کشور و ملت، از بیم شورش های متوالی روزانه، به خارج منقل شده است. ملی گرایی و اندیشه ی محض مادی و سوسیالیسم، بر خرد و اندیشه ی مردم چیره شده است. تا جایی که شمار انبوهی از نویسندگان نسل نو و مسؤلان و افسران بزرگ به آن دسته از ارزش های پایدار دینی، که دیگر ادیان آسمانی به آن ها باور دارند، آشکارا ریشخند می کنند. ما می توانیم تصویری از این اندیشه و رویکرد را در مقاله ای که نشریه ی رسمی جیش الشعب به قلم یک افسر بزرگ منتشر کرده، ببینیم، در مقاله آمده است:

« ملّت عرب از خدا کمک خواست. ارزش های کهن را در اسلام و مسیحیت جست و از نظام فئودالی، سرمایه داری و پاره ای از نظام های معروف سده های میانه، کمک خواست. از هیچ کدام از این ها سودی به دست نیاورد… با همه ی این ها، ملت عرب آستین هایش را بالا زد و به دور دست نگریست تا نوزادش را ببیند که اندک اندک به او نزدیک می شود. این نوزاد جز انسان سوسیابیست و عرب نو نیست، انسانی که بر همه ی ارزش های بیمار و نزار جامعه می شورد. ارزش هایی که جز زاده ی فئودالیته، سرمایه داری و استعمار نیستند و از انسان عرب، آدمی تنبل و زبود، جبرگرا و تسلیم سرنوشت ساخته اند که جز گفتن « لا حول و لا قوه إلا بالله العلی العظیم » چیز دیگری بلد نیست. اما ارزش های نوینی که انسان نو عرب را برخواهد آفرید، ارزش های برخاسته از متن انسان زحمت کش انقلابی، گرسنه، انسان سوسیالیست انقلابی و نو است که جز به انسان باور ندارد.

تنها راه برافراشتن تمدن عرب و جامعه عرب، آفریدن انسان سوسیالیست و عرب نو است که باور دارد، خدا، ادیان، فئودالیته، سرمایه داری، استعمار، تن آسایان و تمام ارزش های حاکم بر جامعه ی پیشین، جز عروسکی مومیایی شده در موزه ی تاریخ نیستند. ما هنگامی که برای انسان نو شرط می گذاریم که همه ی ارزش های پیشین را دور بریزد، می باید ارزش هایی نو و مشخص بگذاریم. بیش از یک ارزش وجود ندارد و آن عبارت است از باور مطلق داشتن به انسان، به سرنوشت نو، به انسانی که جز به خود، به کردارش و آن چه به بشر تقدیم می کند، تکیه ندارد؛ زیرا وی می داند که پایان جبرای ش مرگ خواهد بود و جز مرگ چیز دیگری نخواهد بود، نه بهشت خواهد بود، نه دوزخ، با مرگ، تبدیل به گردی خواهد شد که با گردش زمین خواهد گشت. از این رو ناگزیر است که هر چه دارد به ملّت خویش و انسان تقدیم کند، بی آن که چشم داشت عوضی، مثل گوشه کوچکی در بهشت، داشته باشد. »

در این سرمستی و شور ملی گرایی و سوسیالیسم و از جان گذشتگی در راه آن ها، جنگ اسراییل و اعراب درگرفت و سوریه ناگزیر شد با دشمن، که مدت ها ریشخندش کرده و با شکوه پان عربیسم و ملی گرایی عرب، آن را به چالش کشیده بود، روبه رو شود و درصف مقدم جبهه با آن بجنگد. اماسوریه گذشته از پیروزی بر دشمن، حتی نتوانست از مرزهایش دفاع کند. قضیه کاملا” عکس شد، دشمن پا به خاک سوریه گذارد و سوریه نتوانست او را باز پس براند. این بود که اعصابش درهم ریخت و نیروهایش به ضعف گرایید و از دوستان سوسیالیت خود کمک خواست و به وجدان های جهان ندا در داد و در حوزه های اقتصادی، سیاسی و نظامی سخت فرو ریخت. پیش بینی درباره ی برون رفت سوریه از این تنگنا و خطر فراگیر و چیره شده آن بر معضلات و بحران های موجود، دشوار است.

در ماه رجب۱۳۹۳ه.ق/اگوست ۱۹۷۳م. نویسنده از سوریه دیدن کرد و مدتی را در دمشق سپری کرد. پاره ای از نقش هایی که نویسنده در سفرنامه «من نهر کابل الی نهر یرموک» ثبت کرده، این بیم نویسنده را درباره ی بهره نبردن ملت سوریه از نظام کمونسیتی، تأیید می کند:

« نان، لقمه نان گرسنگان، تدارک نیازمندهای ملت و تضمین زندگی توده ی مردم، شعار رهبران بود. اگر این امو تحقق نیافت و به فرض همه چیز تحقق یافت، بدان معنا خواهد بود که سوسیالیسم، ملی گرایی و کمونیسم، عبارت از نظام ها و فلسفه هایی تعبدی هستند که بر شالوده ی اعتقاد، ایمان و احساس استوارند و در ترازوی خرد، اجرا و نتیجه، سنجش پذیر نیستند، یا مبانی سلبی هستند که غایت آن ها جز ویرانی یک ساختار یا رهایی از یک نظام نیست. »

مسایل پیش گفته افزون بر عملیات کورکورانه و وحشیانه ی نظامی است که ملت و جوانان فعال را آماج خود قرار می دهند. اینک کشور سوریه، مثل درختی که در خزان از برگ و بار برهنه می شود، در آستانه ی تهی شدن از مغزها، متخصصان و صاحب دلان است. در همان سفر، نویسنده از بغداد نیز دیدن کرد و در تحلیل این دیدار، مطالب زیر را نوشت:

« هنگام گشت و گذار در خیابان های بغداد و واکاویدن چهره ی مردمان و گوش دادن به سخنانشان و به ویژه در پرتو تجربه ی ویژه ام از سفر اخیر، احساس می کردم که کشور عراق پیش از کودتای عبدالکریم قاسم، رفاه و شادکامی بیشتری داشت و ملت، از اعتماد به نفس و آزادی بیشتری برخوردار بود.

راستی، کشور پس از انقلاب هایی که با هدف بازگرداندن اوضاع به حالت طبیعی و گرفتن حقوق مردم و رهایی ملت از ستم و استبداد و خودکامگی و سرکوب آزادی ها صورت می پذیرند، چه بهره ای برده است؟ »

____________________________

منبع: رویارویی اندیشه ی اسلامی و غرب در جهان اسلام / مؤلف: استاد ابوالحسن علی حسنی ندوی / مترجم: داوود نارویی /انتشارات: نشر احسان/اول۱۳۸۸/تهران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا