سياسي اجتماعي

داستان کودتا از مجاهدین تا پیام کردستان

داستان کودتا از مجاهدین تا پیام کردستان

دکتر صلاح‌الدین خدیو
در مقاله«روحانی جدید- روحانی قدیم» به توصیف دو نوع یا دو تیپ روحانی در جامعه کردستان و مقایسه نقش ها و کارکردهایشان پرداختم. اکنون می‌کوشم با ارائه یک نمونه عینی و دم دست،زوایای بیشتری از این بحث را کاویده و منظور خود را روشنتر نمایم.در این راه با بهره‌گیری از مدل مقایسه تطبیقی تلاش خواهم کرد شباهت‌ها و آثار و پیامد های دو پدیده کودتای ایدئولوژیک سال ۵۴ مجاهدین خلق وتغییر مسیر هفته نامه پیام کردستان ( از شهریور ۸۵)را مقایسه نمایم. هر چند به لحاظ اهمیت تاریخی اولی و تأثیر و تأثرات بزرگ آ ن در ابعاد گوناگون ، شاید مقایسه‌اش  با پدیده‌ای محلی و نسبتاً کم‌اهمیت مانند تغییر راه هفته‌نامه‌ی  پیام کردستان، درست نباشد.اما مقایسه تنها یک وجه نسبتاً مشابه و مشترک این دو نمونه و بررسی سیر تحول آن در روند حوادث بعدی، تا حدودی می‌تواند امکان سیاسی- اگرنه علمی-این قیاس را فراهم نماید.مساله‌ای که در این نوشته مورد بحث قرار می‌گیرد،بررسی عوارض این دو تغییر،بر مفهوم یا پدیده‌ای به نام"همبستگی یا نقاط وصل و پیوستگی بین گروههای سیاسی و یا نیروهای فعال اجتماعی"است.

 

ارزش این مفهوم و تلاش در راستای تقویت و گسترش آن« به ویژه زمانی است که جامعه از هر نظر در حال طی دوران گذار است و نه طبقه به مفهوم اقتصادی دقیق آن بوجود آمده و نه نهادهای مدرن لازم برای توسعه و استواری سیاسی موجودند.خلاصه جامعه در سططح پایینی از همبستگی اجتماعی قرار دارد و هر تلاشی در راستای افزایش درجه استحکام و انسجام آن ممدوح و ستودنی است.
۱-
مازیار بهروز نویسنده کتاب معروف « شورشیان آرمانخواه» معتقد است آثار و پیامدهای منفی و بدشگون کودتای داخلی و تصفیه‌ی خونین سال ۱۳۵۴ مجاهدین خلق، تنها محدود به این گروه نبود،.بلکه اثرات سوء آن دامن کلیه نیروهای سیاسی فعال آن مقطع و از جمله نیروهای مذهبی و چپی را هم گرفت.بهروز معتقد است که مجاهدین اولیه به لحاظ نوع ایدئولوژی و سازماندهی‌اشان درست در میانه نیروهای اسلامی (مذهبی ) و مارکسیست (سکولار ) قرار داشتند و از امکان مناسب برای همکاری و گفتگو با هردو بر خوردار بودند. پدیده‌ای نادر که برای جامعه‌ی سیاسی پاره پاره و از هم گسیخته آن مقطع در حکم کیمیا بود و نبودش فقدانی کشنده.ایدئولوژی اسلامی مجاهدین انها را در صف مقدم مبارزان مذهبی آن دوران قرار داده و به جز قشر کوچکی از محافظه‌کاران مذهبی (مانند نزدیکان هیأت‌های مؤتلفه اسلامی ) حتی روحانیت مترقی را هم با خود همراه کرده بود. زبان و ادبیات مارکسیستی موجود در گفتمانشان هم، می توانست آنها را در مجموعه ای مشترک با گروه‌های چپ و از آن جمله فدائیان خلق و شاخه خارج از کشور جبهه ملی ( که عمدتا مارکسیست بودند ) قرار دهد. اما کودتای خونین سال ۵۴ و عزم بخش مارکسیست‌شده سازمان برای تصفیه بخش مذهبی و یا مذهبی مانده ، کلیه این معادلات را به هم ریخت.نخستین پیامدهای این وضعیت در زندانها خود را نشان داد. جائیکه رهبران آینده جمهوری اسلامی در جوار اپوزیسیون آینده خود، در کنار هم در بند زندانبانان رژیم سلطنتی بودند.تغییر ایدئولوزی سازمان و تصفیه سران جناح مذهبی آن، موجب تقویت موضع جناحی از مذهبی های محافظه کار در درون مجموعه نیروهای مذهبی شد که از اساس مخالف مغازله بخشهایی از همقطارانشان با مجاهدین بودند.در کنار این ، تحول مذکور موجب صف آرایی نیروهای سابقاً طرفدار مجاهدین ( مانند رفسنجانی ، رجایی و …) با زندانیان بخش مسلمان مجاهدین تحت رهبری رجوی و خیابانی گردید و این گمان را نزد آنها بوجود آورد که عدم اصالت اندیشه‌های مجاهدین و حتی التقاطی بودن آن در زمان بنیانگذارانشان موجب چنین فاجعه‌ای شده است. در مقابل مجاهدین زندانی هم علیرغم ضربه شدید وارد آمده بر پیکر سازمانشان، هنوز به چیزی کمتر از پیشاهنگ جامعه و « نوک پیکان تکامل» راضی نبودند. از طرف دیگر تشکیل سازمان مجاهدین خلق شاخه (مارکسیست- لنیست) با استقبال گروه‌های چپ و از ان جمله فدائیان خلق هم مواجه نشد و از جانب رهبری آنها با لقب « چپ‌نماهای اپورتونیست » مورد استقبال قرار گرفتند.
شگفتا از این طرف هم ادعای « اصالت مارکسیستی» اندیشه و سازمان مجاهدین کودتاچی با علامت سؤال روبرو شد.مجموعه این تحولات، شکاف‌های بزرگ و جبران‌ناپذیری را بین نیروهای معارض رژیم پهلوی در سال های منتهی به انقلاب فراهم آوردو دستگاه امنیتی کشور هم تا توانست از آن سوءاستفاده نمود..اما قضیه به اینجا ختم نشد. و زخم حاصل از این کودتا به صورت دمل چرکینی در آمد که پس از پیروزی انقلاب، جویهای خون شکاف‌های حاصل از آن را پر نمود.روشن است که یکی از عوامل اصلی استیلای گفتمان خشونت و منطق تفنگ بجای منطق گفتگو، در اغاز دهه‌ی شصت، همین خاطرات تلخ و عداوت و دشمنی‌های بوجود آمده از رهگذر کودتای مجاهدین در سال ۵۴بود که در کنار عوامل دیگری، برای سالهای متمادی آرمان استقرار دموکراسی و رسیدن به توسعه سیاسی را عقب انداخت. همانگونه که کینه‌های تاریخی بجا مانده از دعوای مصدق – کاشانی و بر جسته‌سازی تعمدی آن از جانب برخی بقایای حزب زحمتکشان بقایی هم،بهانه و زمینه لازم را برای ترویج اقتدار گرایی و میل به سوی قرائت‌های غیر‌دموکراتیک از فقه سیاسی شیعه فراهم آورد. کوتاه سخن اینکه، سازمانی که بدلیل ماهیت ایدئولوژیک و نوع پایگاه اجتماعی‌اش می‌توانست نوعی نقش واسطه و میانجی را بین جناح مختلف سیاسی آن روز، ( از اسلامی گرفته تا ملی و مارکسیست) ایفا نموده و نتیجتاً مسیر انقلاب قریب‌الوقوع سال ۵۷ را به راه‌های کم هزینه تر و مفید تری رهنمون شود،خود به کاتالیزور درگیری و خشونتی تبدیل شد که هنوز جامعه به تمامی از آثار آن خلاصی نیافته است. شاید همین ضد کارکرد، به تنهایی برای محکومیت اخلاقی این کودتا ، آن هم پس از سالها و فرونشستن گرد و خاکهای اولیه کافی باشد.
۲-
همانگونه که در ابتدای این بحث هم اشاره شد،مراد مقایسه دقیق و همه جانبه تجربه تاریخی و پر اهمیت دگرگونی در مجاهدین با تغییر خط مشی نمونه محدود و کم اهمیت، هفته نامه پیام کردستان نیست.بلکه مقصود،قیاس یک کارکرد مشابه مهم و ضمنی (در مقایسه با کارکردهای اصلی و تعریف شده) آنها در مقام میانجی و واسطگی بین گروههای مختلف و سپس دگرگونی در این کارکرد و تبدیل ان به ضد خود و آسیبهای وارده از ناحیه آن است.هفته نامه پیام کردستان ، با حداقل امکانات و با تاکید بر دو محور استقلال در هر دو بعد سخت افزاری (عدم وابستگی مالی)و نرم افزاری(دارا بودن گفتمان علمی و واقعیت محور) و نیز انتقاد(ایفای نقش روشنفکر در هر دو مفهوم فوکویی و ادوارد سعیدی آن)، در چارچوب گفتمان عمومی حرفه روزنامه‌نگاری پایه‌گذاری شد.ناگفته نماند که در پیش گرفتن این راهبرد که در روزنامه نگاری حرفه ای ما چندان مسبوق به سابقه نیست،در ابتدا با مقاومتهایی از جانب خوانندگان خو گرفته با گفتمانهای سنتی و سیاسی مرسوم روبرو گردید.بودند کسانی هم که بوسیله مدیر مسوول دعوت به همکاری شده و قرار بود در هیات تحریریه حضور داشته باشند.اینان که تصوری ایدیولوژیک،سیاسی و غیرعلمی از مقوله روزنامه‌نگاری داشتنه و دارای دلبستگی‌های آشکار و پنهانی هم به قرائت‌های خشونت‌آمیز از دین و گروههای حامی آن بودند،به دلیل عدم توان تطابق با روند حرفه‌ای حاکم بر نشریه در همان اوایل کنار رفتند.اما هنگام تغییر خط مشی نشریه بعد از شماره ۳۴،نقشی اساسی بازی کردند.پیام کردستان اولیه ،به تجربه‌ای متفاوت و مورد وثوق و اطمینان طیفهای مختلف  خوانندگان (ملی،مذهبی و حتی چپ)تبدیل شده و غیر از قشرهایی اندک و افراطی هر کدام از این نحله ها ،بقیه آن را بر دیگر نشریات موجود ،نسبتا ترجیح می‌دادند.رویکرد حرفه‌ای پیام و نگاه علمی و غیر‌جانبدارانه‌اش به مقولاتی چون دین،ناسیونالیسم و نیز وجود سردبیری مشهور به داشتن گرایشهای مذهبی ،مجموعا باعث شده بود که طیف خوانندگان مدهبی،آن را نزدیکترین نشریه به خود بدانند.در حالیکه اکثریت خوانندگان متمایل به ناسیونالیزم قومی همه  به‌ دلیل گرایش کلی نشریه در این زمینه و مخصوصا نقش آن به عنوان تنها نشریه منتقد قدرت در ۲۵ شماره آخر دوره اول آن،به صورت نسبی از عملکرد آن راضی بودند.ایفای این نقش متعادل و متوازن که حاصل تجربه‌ای گرانسنگ و دشوار در عرصه عمل بود،می‌توانست در صورت تعمیق و تداوم و نیز تکثیر نمونه‌های مشابه در زمینه‌های گوناگون،به مقدمه ظهور نوعی گفتمان مدنی،اجماع بخش و اهل گفت و گو تبدیل شود که بخصوص در این برهه نیازی اساسی است.اما در ادامه، روند کار اینگونه پیش نرفت.در پرتو رویکردهای دولت جدید، مبتی بر ایجاد محدودیت و اعمال فشار بر مطبوعات مستقل و منتقد و جریان اطلاع‌رسانی آزاد،همه اعضای تحریریه و حتی کادر فنی آن ،مجبور به ترک نشریه‌ای شدند که با زحمات و رنج‌های فراوان به تجربه‌ای حرفه‌ای و درخور تبدیل شده بود.بعد از این تحول شماره‌های جدید پیام کردستان در حالی منتشر شدکه،نشانه‌های واضح افت شدید از نظر موازین حرفه‌ای،و نیز روی آوری به استراتژی "صفحه پرکنی" به جای استراتژی تولید محور و هدفمند سابق را بر تارک خود داشتند.در اینجا البته مراد ما بررسی و واکاوی این قسمت مساله نیست که بحثی متفاوت و مجالی جدا می‌طلبد، بلکه مقصود بیشتر ، همراهی تعدادی از روحانیت "جدید" با این تحول غیر دمکراتیک و بازتابهای منفی آن در میان جامعه خوانندگان و حتی اثر منفی بر مواردی چون جایگاه کلی دین می‌باشد.این همراهی که البته همراستا با فشارهای قدرت صورت گرفت-علیرغم اینکه ارتباط مستقیم و ارگانیک با آن نداشت-دارای سویه های پررنگ فرصت‌طلبانه و نیز پیامد های بارز انزواگرایانه بود.پیامدی که در تضاد آشکار و فاحش با کارکرد میانجی و انسجام بخش سابق پیام کردستان قرار داشت.فرصت‌طلبانه از این نظر که سابق برآن،نوشته‌های این دوستان به دلیل ضعف علمی و ایرادات حرفه‌ای ، عموماً غیر قابل چاپ تشخیص داده می‌شدند، در حالیکه اکنون با استفاده از خلأ بوجود آمده که بخشی از آن ناشی از عدم حضور تحریریه و قسمتی هم مرهون عدم همکاری "قلمهای جدی"با هفته نامه قلب ماهیت شده بود،راه بر نوشته‌های ضعیف باز شده و این خود شاید پاسخگوی برخی نیازهای درونی و روان‌شناختی نویسندگان آن بود.اینهم "اپورتونیسم" ویژه این حیطه است تا در تداعی تاریخی با "اپورتونیسم چپ نمای" معروف پیشگفته قرار گیرد و دایره شباهتها کامل شود!اما کارکرد انزواگرایانه هم از آنجا بوجود آمد که بدلیل بدبینی عمومی و تاریخی نسبت به جریان اسلام سیاسی(شاید بدلیل احساس این همانی آن با قدرت و در این اواخر هم با جریان سلفیت)تغییر موضع ناگهانی و شدید نشریه-آنهم در چارچوب محدودیت‌های دولتی برای مطبوعات که به تنهایی برای فعال شدن گمانه‌زنی‌های منبعث از "تئوری توطئه‌ "کافی است-موجب انزوای اجتماعی و آفت جایگاه و منزلت فعالان و داعیه‌داران آن در افواه عمومی شده و این به خودی خود در تضاد آشکار با کارکرد سابق پیام کردستان قرار داشت .چرا که نقش سابقا میانجی آن را به کارکردی جناحی و ستیزه‌جو  فرو می‌کاست.شاید از همین زاویه است که می‌توان آثار منفی و زیانبار این تحول غیردمکراتیک را با تبعات و پیامدهای کودتای داخلی مجاهدین و آثار ناگوار آن مقایسه نمود.قیاسی که در درون خود نمایانگر تراژدی استحاله و تبدیل کارکرد مثبت و مستحسن "واسطه و میانجی" به ضد کارکرد "ستیزه‌گر" و ضد همبستگی جناحی است.اثبات این و اقعیت چندان دشوار نیست که همراهی با این تحول ضد همبستگی و انسجام اجتماعی ،حتی به سود گردانندگان آن هم تمام نشد.چه هزینه‌هایی که در راه آن پرداختند بسی بزرگتر از دستاوردها و منافع ناچیز و اندک آن بود.

منبع : سایت نیشتمان

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا