مطالب جدیدمقالاتمقالات ارسالی

حرکت به سوی خدا یعنی چه؟ ارکانش کدام است؟ سرآغازش کجاست؟

حرکت به سوی خدا یعنی انتقال از نفس ناپاک به سوی نفس پاک؛ از عقل غیرشرعی به عقل شرعی؛ از قلب کافر و منافق و فاسق یا بیمار و سنگین به قلب مطمئن و سالم؛ از روحی که از درگاه خداوند متواری است و به بندگی‌اش تن نمی‌دهد به روح خدا‌شناس و خداجویی که در برابر او کرنش می‌کند.
از پیکر ناسازگار و گریزان از ضوابط شرعی به پیکری که کاملا با شریعت خدا سازگار است. به طور خلاصه از ذاتی که ناقص است به ذاتی که در مسیر صلاح و اقتدای عملی و زبانی و حالی به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) کمال یافته است. همه‌ی این ویژگی‌ها در تعریف حرکت به سوی خدا جای می‌گیرد و با خدا بودن را شامل می‌شود. برخی حرکت به سوی خدا را تنها در یک حالت یعنی انتقال از ایمان عقلی به ایمان ذوقی و از احساس قلبی نسبت به افعال خداوند به آگاهی از صفات الهی و مشغولیت روحی یا اصطلاحا مقام فنا سپس بقا خلاصه می‌کنند.
اما در حقیقت این یکی از مظاهر این حرکت و یکی از بخش‌ها و مراحل آن است. در رابطه با این موضوع مردم چقدر دچار اشتباه می‌شوند و چه افکار و پندارهایی در مورد آن دارند. در این موضوع چقدر جوهر با عرض و حق با باطل آمیخته می‌شود به همین خاطر سخن گفتن از آن قدری دشوار و پیچیده است و شرح و تفصیل آن مشکلی است بزرگ؛ در این موضوع چه بسا وسیله به هدف و آغاز به انجام ختم می‌شود و آن‌چه به عنوان مقدمه برای پس از خود است به همه چیز تبدیل می‌شود. در این باره مثالی می‌آوریم: برخی گمان می‌کنند داشتن قلب سلیم و پر آرامش اصل و اساس حرکت به سوی خداست و آن را ‌‌نهایت هدف می‌دانند و باعث می‌شود بسیاری از واجبات را فراموش ‌کنند. داشتن قلب سلیم هدف است اما این قلب سلیم است که باید اوامر خدا را در ‌‌نهایت کرنش و رضامندی دریافت کند و جسم در این راستا بر حسب اوامر الهی و با قدرت و پویایی و جدیت کامل حرکت ‌کند. جهاد در راه خدا برای اعتلای آیین خداوندی یکی از اوامر الهی است اگر صوفی در طول حیاتش به مسأله‌ی قلب سلیم بپردازد در واقع امر خدا در تقویت دین الهی را به فراموشی سپرده است و از واجب وقت غفلت کرده است و چیزی را که کمال می‌پندارد او را از بسیاری از واجبات باز داشته است. این‌گونه اشتباهات زیاد روی می‌دهد؛ تفاوت بین صاحب قلب سلیم با دیگران‌‌ همان گونه که در جوهر قلب است، به درستی عمل و دریافت آن از کتاب خدا و احکام شریعت نیز بستگی دارد. در زمان قدیم ادعای شناخت خدا یکی از نشانه‌های ورع بود؛ این چه‌شناختی است که نور ورع را در دل انسان خاموش می‌کند؟ پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) بیش از همه از خداوند شناخت داشت و بیش از همه از او می‌ترسید خود می‌فرمود: (إنی لأتقاکم لله وأکثرکم له خشیه)؛ «من بیش از همه‌ی شما از خدا می‌ترسم و خشیت دارم» [متفق علیه].
از همه مهم‌تر آن است که به دقت به سیره‌ی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) نگاه کنیم؛ بسیاری از مردم تصوف و معما را به هم ربط داده‌اند و آن را آکنده از راز و رمز می‌دانند؛ به همین خاطر آن را تا حدی پیچیده کرده‌اند و گمان می‌کنند که تصوف راه یافتن به چیزی است که فهم آن به هیچ وجه امکان‌پذیر نیست. به باور آنان تصوف، پیشه‌ی مخصوصی برای گروهی از مردم است در حالی که اعمال آن در اصل به همه‌ی مردم مربوط می‌شود. آیا کسی از صحابه بوده است که روش خاصی برای عبادت برگزیده باشد؟ مگر صحابه در همه چیز الگوی مردم نیستند؟ این ادعا‌ها و قهرمان‌ بازی‌ها برای چیست؟
در اسلام هیچ چیز ظاهری وجود ندارد که بتواند باطنی را نقض کند یا امر باطنی که ظاهری نقض کند و هر کس چنین ادعایی داشته باشد به اجماع مسلمانان کافر است:
(قُلْ هَـٰذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّـهِ عَلَىٰ بَصِیرَهٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّـهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ) [یوسف: ۱۰۸]؛ «بگو: این راه من است که من (مردمان را) با آگاهی و بینش به سوی خدا می‌خوانم و پیروان من هم (چنین می‌باشند)، و خدا را منزّه (از انباز و نقص و دیگر ناشایست) می‌دانم، و من از زمره‌ی مشرکان نمی‌باشم (و کسی و چیزی را شریک خدا نمی‌انگارم).»
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) می‌فرماید: «به خدا سوگند آیین روشنی از خود بر جای گذاشته‌ام که شبش همانند روز روشن است» [ابن ماجه]. پس چرا هر مسأله‌ای به بهانه‌ی سرّی بودن دارای راز و رمز شده است و به بهانه‌ی شناخت اسرار ذات الهی برخی مسأله‌ی وحدت وجود را مطرح می‌کنند تا وانمود سازند که گویی مسلمان خدا را نمی‌شناسد و می‌بینیم برخی در این مورد فریب‌کاری می‌کنند چنان که مسأله را برای اهل شریعت به گونه‌ای تفسیر می‌کند و برای فرد عامی به گونه‌ی دیگر.
تصوف علمی است که همه‌ی مردم به آن نیاز دارند و در وسع همگان است؛ گاهی فهم برخی از رهروان نسبت به پاره‌ای از نصوص قدری دقیق است و برخی از رهروان از معانی نصوص چیزی را می‌فه‌مند که دیگران نفهمیده‌اند. همه‌ی این مسائل اگر نصی را نقض نکند و مخالف نص یا اجماع نباشد اشکالی ندارد. اما از بسیاری از صوفیان سخنانی می‌شنویم که نه در دوران صحابه و نه در دوران تابعین و تبع تابعین وجود داشته است و مخالف نصوص و اجماع است. آن‌گاه تصوف را این گونه به امت ارائه می‌دهند و از مردم می‌خواهند از آنان بپذیرند و اگر نپذیرند وای به حال آنان که با چه زبان‌های تند و دل‌های مخالفی طرف حساب خواهند بود. به همه‌ی آنان می‌گوییم:
خداوند حدودی را تعیین کرده است و نصوص شرعی را فرو فرستاده است که فیصله دهنده‌ی حق و باطل باشد؛ شریعت تنها ابزار سنجش و داوری است و غیر از آن گمراهی و خیال‌پردازی است. با توجه به آن‌چه درباره‌ی تصوف گفتیم مسأله حرکت به سوی خدا را طرح می‌کنیم؛ اما می‌خواهیم این نکته را یادآور شویم که ما می‌خواهیم تصوف را به دانشی برای همگان معنا کنیم و نشانه‌هایی برای این راه ترسیم کنیم که گنجایش همگان را داشته باشد. ما باید در حکم کردن درنگ کنیم. از بسیاری از پیشوایان تصوف یک سری مفاهیم نقل شده است که ممکن است وجهه‌ی فقهی و علمی و شرعی داشته باشد بنابراین ما باید در حکم کردن درباره‌ی آن‌چه در کتاب‌هایشان می‌خوانیم و از زبانشان می‌شنویم و در پیرامون خود می‌بینیم قدری تأمل کنیم. باید در حکم کردن شتاب نداشته باشیم تا کار ما از روی بینش و آگاهی باشد. زمانی حکم کنیم مطمئن هستیم حکم ما در یک مسأله حکم صحیح شرعی است و احتمال دیگری ندارد. ما در این رساله بر آنیم تا بسیاری از مسایل را در جای خود قرار ‌دهیم تا درستی یا نادرستی پاره‌ای از مسایلی که به تصوف و اهل تصوف مربوط است روشن شود.
علم و ذکر، توشه‌ی راه
دو رکن اساسی و اجتناب‌ناپذیر در حرکت به سوی خدا علم و ذکر است که حرکت بدون این دو ناممکن است؛ علم راه را روشن می‌کند و ذکر توشه‌ی راه را فراهم می‌کند. پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) می‌فرماید: (الدنیا ملعونه ملعون ما فی‌ها إلا ذکر الله وما والاه أو عالماً ومتعلماً)؛
«دنیا و آن‌چه در آن است ملعون است مگر ذکر خدا و آن‌چه به آن مربوط است و عالم و متعلم» [ابن ماجه با سند صحیح].
ما برای فراگیری اوامر الهی به علم نیاز داریم تا حکمت خدا را دریابیم و اوامرش را اجرا کنیم؛ به ذکر نیازمندیم تا خداوند در مسیر حرکت با ما باشد. خدای متعال در حدیث قدسی می‌فرماید: «من با او هستم هر‌گاه مرا به خاطر آورد» [متفق علیه]. در ادامه‌، اهمیت مسأله‌ی ذکر در حرکت به سوی خدا را به وضوح مشاهده خواهید کرد.
رهروان دو گروهند: گروهی بیشتر اهل ذکر هستند و در عین حال توانسته‌اند بخشی از علم را فراگیرند و گروهی که علم بر آنان چیره است و توانسته‌اند توشه‌ای از ذکر هم بردارند و هر دو گروه به یاری الهی به سرانجام خواهند رسید. شکی نیست که مراد از علم، آگاهی از کتاب و سنت و آگاهی از مسایلی است که سالک پیش از هر چیز به آن نیازمند است و مراد از ذکر، اذکار مأثور یا ذکرهای سنت است که در داخل اوامر خدا و رسول در باب ذکر جای می‌گیرد.
مردم در حالت کلی دو گروه هستند: گروهی که علاقه‌ی فراوانی به علم دارند و توانایی فراگیری هم در آنان موجود است و گروهی که قدرت علمی محدودی دارند و اما در باب عبادت و عمل و ذکر بسیار توانا هستند این گروه باید به لحاظ علمی بیشتر بکوشند. سری سقطی گفته است: مردم در این امر دو دسته‌اند و دو حکم دارند:
دسته‌ای که کردارشان بر اساس عقاید و حسن نیت است و این نیازمند علم و روی آوردن به خداوند است؛ در این زمینه گفته‌اند که نفس مانند آینه است که گذشته و آینده در آن نقش می‌بندد. یعنی معرفت و عبودیتی که در اصل آفرینش روح در آن وجود دارد اما برخی از عوامل مانع آن می‌شوند. از جمله غفلت و زنگاری که بر اثر انباشت گناهان بر دل می‌نشیند که درمان آن هم زدودن زنگار غفلت با یاد خدا است.
گفته‌اند: گاهی چشمه در زمین فرو می‌رود و آب آن پس از فرو رفتن در حفره‌ها به چشمه بازمی‌گردد؛ مراد از چشمه در این‌جا اصل فطرت است که می‌تواند پس از کدورت تجلی یابد و این کار از راه ذکر انجام می‌گیرد که به آن اشراق می‌گویند. ابن عجیبه آن را جلا و صیقلی نامیده است زیرا بدین وسیله دل‌ها از زشتی‌ و گناه پاک و به فضایل آراسته می‌شود.
دسته‌ی دوم بر این باورند که علم در خارج برای یادگیری سزاوار‌تر است و این راهی است که اصل در آن علم است و به ذکر هم نیازمند است. در این نوع حرکت علم را شرط دانسته‌اند زیرا هر دری نیاز به کلید دارد و علم کلید رسیدن به خدا است اما مقصود کدام علم است؟ سالک قطعا باید چهار نوع علم را فراگیرد و این علوم همراه با ذکر شرط وصال هستند و عبارتند از: علم ذات و صفات یعنی شناخت ذات و صفات و اسماء الهی و فقه و حدیث و علم حال یعنی علم فقه و علم حدیث و قرآن و سپس علم احوال و مقامات و منازل و شناخت فریب و نیرنگ نفس و مشابه آن. این روش برهان است یعنی این نوع حرکت در هر مسأله دلیل تفصیلی دارد. همان‌ طور که گفتیم راه علم از جهت نسبت عمل مقام اول را داراست و ذکر مقام دوم.
اولویت را تنها از جهت وقتی که به هر یک اختصاص داده می‌شود قید کرده‌ایم زیرا اولویت مطلق در هر دو طریق از آنِ علم است زیرا علم پیشوا است و به همین خاطر گفته‌اند: هر که بدون علم عمل کند اعمالش مردود و غیرقابل قبول است. علم، سرآغاز هر چیز برای هر دسته از سالکان است.
ه‌مان طور که گفتیم علم و ذکر دو رکن اساسی راه هستند و باید هر یک به دقت تعریف شود. از هر کس بسته به حالت و به اندازه‌ی نیاز خود علم خواسته می‌شود و این مسأله با توجه به اختلاف مردم و محیط و زمان‌ با هم فرق دارد. برخی از مسایل است که به همه‌ی مردم مربوط می‌شود و پاره‌ای نیز به تعدادی از افراد. به عنوان مثال صحابی نیازی به فراگیری زبان عربی نداشت زیرا عربی را به درستی می‌فهمید و صحبت می‌کرد؛ به علم تجوید هم نیازی نداشت زیرا قرآن را‌‌ همان گونه گونه که نازل شده بود از رسول خدا (ص) دریافت و ادا می‌کرد. نسل اول با بسیاری از شبهات و بدعت‌ها و انواع کفریات و انحرافات که گریبان‌گیر نسل‌های بعدی شد روبرو نبود. یا ممکن است فردی در یک مکان با چنین مسایلی روبرو باشد و در مکان دیگر وجود نداشته باشد. برخی از مسایل نیز وجود دارد که به یک نسل مربوط است و با نسل دیگر ارتباطی ندارد. مسأله‌ی علم و ذکر به عنوان دو رکن اساسی حرکت به سوی خدا باید به درستی فهمیده شود به ویژه در دوران ما که مردم از بسیاری از فرایض غافل هستند و بخش مهمی از توانمندی‌های خود را در کارهایی به هدر داده‌اند که از باب سنت نیست بلکه یا از مباحات است یا بدعت‌ها و سزاوار نیست که مسلمان وقت خود را در آن تباه کند.
حال که مسأله‌ی علم و ذکر به عنوان دو رکن حرکت به سوی خدا قدری روشن شد زمان آن رسیده است به صورت گسترده‌تری به اصل موضوع بپردازیم؛ اصل موضوع حرکت به سوی خدا قلب سلیم است. در حدیث آمده است: (إن فی الجسد لمضغه إذا صلحت صلح الجسد کله وإذا فسدت فسد الجسد کله ألا وهی القلب)؛ «در بدن پاره گوشتی وجود دارد که اگر اصلاح شود تمام بدن اصلاح می‌شود و اگر فاسد شود تمام بدن فاسد می‌شود بدانید که آن قلب است» [بخاری]. اگر قلب اصلاح شود، نفس و جسد اصلاح می‌شود و این‌جاست که روح در وضعیت صحیح خود قرار می‌گیرد. این سرآغاز استقامت است و انسان آمادگی آن را می‌یابد که کاملا خدا را بیابد و به یاری او از فتنه‌های پیرامون رهایی یابد.
زندگی صحیح اسلامی از صلاح قلب و اصلاح آن آغاز می‌شود و حرکت به سوی خدا در اصل همین سیر و سلوک قلبی است سپس در حالت صلاح آن ادامه می‌یابد و حقوق عبادی خدا را سر حد مرگ انجام ‌می‌دهد. در این دایره نیز خطاهای زیادی وجود دارد که سالکان راه خدا در آن می‌افتند و ما در ادامه آن را تشریح خواهیم کرد.
پیرامون ماهیت سیر قلبی به سوی خدا پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) می‌فرماید: قلب‌ها چهار گونه‌اند؛ قلب خالص که همانند چراغ می‌درخشد؛ قلب بسته؛ قلب وارونه و قلب آمیخته. قلب خالص قلب مؤمن است؛ قلب وارونه قلب منافق است که حق را می‌شناسد اما انکار می‌کند؛ قلب آمیخته آن است که ایمان و نفاق را با هم ترکیب کرده است، ایمان در این قلب مانند سبزه‌ای است که از آب رشد می‌کند و نفاق همانند زخمی است که چرکی شده است و هر ماده‌ای که بیشتر باشد غلبه با آن است.
این حدیث انواع قلب بشری را به نسبت ایمان نشان می‌دهد؛ پیدا است که قلب بسته‌ی کافر و قلب وارونه در مسأله‌ی ایمان هیچ حظ و بهره‌ای ندارد. قلبی که چراغی در آن می‌درخشد‌‌ همان قلب سلیم و مطلوب است. این قلب، هدف سالکان است و قلبی که قابل درمان است قلبی است که هنوز بخشی از نور فطرت یا ذره‌ای از ایمان در آن وجود دارد. چنین قلبی قابل درمان است. صاحبان چنین قلب‌هایی در درجه‌ی اول وظیفه دارند در راه صلاح و اصلاح گام بردارند تا به قلب مؤمن عارف برسند. اما قلب‌های کافر و منافق باید اسلام و ایمان را بپذیرند که البته چنین امیدی ضعیف است؛ زیرا چنین کسانی حتی اهل سماع هم نیستند چه رسد به استجابت و خداوند متعال درباره‌ی آنان فرموده است:
(إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ * وَمَا أَنتَ بِهَادِی الْعُمْیِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ) [نمل: ۸۰ -۸۱]؛ «بی‌گمان تو نمی‌توانی مرده دلان (زنده‌نما) را شنوا بگردانی، و ندای (دعوت خود) را به گوش کران برسانی، وقتی که (به حق) پشت می‌کنند و (از آن) می‌گریزند. تو نمی‌توانی کوردلان را از گمراهیشان بازگردانی و به سوی حق رهنمودشان کنی. تو تنها کسانی را می‌توانی شنوا (و با حق آشنا) گردانی که به آیات ما ایمان داشته باشند، چرا که آنان تسلیم شوندگان (حقائق و مخلصان و فرمانبرداران اوامر خدا) هستند.»
پس نخستین وظیفه‌ی صاحبان قلب‌های بیمار آن است که قلب‌هایشان را اصلاح کنند سپس استقامت داشته باشند و توشه‌ی روزانه‌ی لازم و غذای مورد نیاز را در اختیارش قرار دهند. این هم به نسبت افراد مختلف متفاوت است.
کسی که در یکی از فرایض کوتاهی کند یا به انجام منکرات ادامه دهد نمی‌تواند از سلامت قلب خود محافظت کند؛ ببینیم که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) فرموده است: (إنه لیغان على قلبی حتى استغفر فی الیوم مائه مره)؛ «بر قلبم حالاتی می‌رود که روزانه صد بار استغفار می‌کنم» [مسلم و ابوداود]. زیرا می‌خواست قلبش بر حالت معینی باقی بماند. ایشان می‌فرماید:
(إن الإیمان لیخلق فی جوف أحدکم کما یخلق الثوب فاسألوا الله أن یجدد الإیمان فی قلوبکم)؛ «ایمان در درون شما کهنه می‌شود‌‌ همان گونه که لباس کهنه می‌شود پس از خدا بخواهید ایمان را در دل‌هایتان تازه کند.» [طبرانی در معجم کبیر و دیگران؛ حدیث حسن]. ایشان هم‌چنین می‌فرماید: ایمان خود را تازه کنید. گفتند: چگونه‌ای رسول خدا؟ فرمود: ذکر لا اله الا الله را فراوان بر زبان داشته باشید. [امام احمد با سند صحیح].
مرحله‌ی اول انتقال قلب از بیماری به سلامتی و سپس دادن توشه‌ی روزانه به آن است تا قلب حالت ایمانی خود را حفظ کند و لازم است هر انسانی این حالت را داشته باشد و تمام زندگی خود را با این حالت سپری کند تا به ملاقات پروردگارش بشتابد:
(وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّىٰ یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ) [حجر: ۹۹]؛ «و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ به سراغ تو می‌آید.»
راه اصلاح قلب، نخست علم و سپس عمل است و جایگاه ذکر در عمل بر همه مقدم است و این خود سه مرحله دارد که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) در حدیثی به آن اشاره کرده است:
(إن مثل ما بعثنی الله به من الهدى والعلم کمثل غیث أصاب أرضاً فکانت منها طائفه طیبه قبلت الماء فأنبتت الکلأ والعشب الکثیر وکان منها أجادب أمسکت الماء فنفع الله بها الناس فشربوا منها وسقوا وزرعوا، وأصاب طائفه أخرى منها إنما هی قیعان لا تمسک ماء ولا تنبت کلأ فذلک من فقه دین الله ونفعه ما بعثنی الله به فعلم وعلم ومثل من لم یرفع بذلک رأس اً ولم یقبل هدى الله الذی أرسلت به)
«هدایت و علمی که از جانب خدا آورده‌ام همانند بارانی است که بر زمینی ببارد؛ آن بخش از زمین که مناسب باشد آب را در خود می‌گیرد و گیاه و علف فراوانی می‌رویاند. آن بخش که خشک است آب را نگه می‌دارد تا مردم از آن سود جویند بخورند و به چهارپایانشان بدهند و در کشاورزی به کار گیرند. اما زمینی که سنگلاخ است نه آب را جمع می‌کند و نه گیاهی می‌رویاند. زمین نخست مثال کسانی است که دین خدا را به درستی فرا می‌گیرند و با یاد دادن آن به دیگران به خود و دیگران سود می‌بخشند. زمین دوم مثال کسانی است که علم دارند اما از آن سودی نمی‌برند و زمین سوم مثال کسانی است که هدایت خداوندی را نمی‌پذیرند» [مسلم و بخاری].
از این حدیث در می‌یابیم که طبیعت قلب‌ها بر حسب جایگاه آن در دریافت علم و هدایت الهی با هم متفاوت است. همراهی یا عدم همراهی قلب‌ها با وحی و فراگیری علم یا عدم آن همه در درجه‌ی اول به علم بستگی دارد. علم نخستین وسیله‌ی اصلاح است اما قلب‌ها با توجه به نوع خود با هم متفاوتند. اگر از گروهی است که آب را می‌گیرد اما چیزی نمی‌رویاند یا نه آب می‌گیرد و نه چیزی می‌رویاند و در آن‌ها ایمان وجود داشته باشد، باید مورد اصلاح و درمان قرار گیرند و در این‌جا نقش مربی و ولی و شیخ و مرشد بسیار مهم است.
از این حدیث به طور کلی چنین برداشت می‌شود که علم، امری اجتناب‌ناپذیر است و عمل اسلامی ناگزیر از راه علم انجام می‌گیرد؛ نور ایمان از این راه رفته رفته به قلب راه می‌یابد تا آن نورانی می‌کند:
(قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَـٰکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ…) [حجرات: ۱۴]؛ «عربهای بادیه‌نشین می‌گویند: ایمان آورده‌ایم. بگو: شما ایمان نیاورده‌اید، بلکه بگوئید: تسلیم (ظاهری رسالت تو) شده‌ایم. چرا که ایمان هنوز به دل‌هایتان راه نیافته است.»
ایمان هنوز وارد قلب‌ها نشده بود اما به واسطه‌ی اسلام و اعمال اسلامی در آستانه‌ی وارد شدن بود. هر عملی اسلامی که انسان مسلمان انجام می‌دهد در صورت صحت نیت، نوری دارد که به قلب نفوذ می‌کند؛ اگر انسانی را تصور کنیم که ایمان و نفاق در قلبش وجود داشت اما توانست نفاق را با ترک گناهان و اعمال کفرآمیز از خود ریشه‌کن کند و با همت و نشاط به نماز و روزه و زکات و جهاد و ذکر و قرائت قرآن روی آورد، پس از مدتی قلبش نورانی می‌شود و به سرعت به قلب درخشان مؤمن تبدیل می‌شود. فرایض راهی برای اصلاح قلب هستند؛ نماز یکی از فرایض است نماز خود ذکر است اما باب ذکر گسترده‌تر است و ذکر در مسأله‌ی قلب جایگاه مهمی دارد:
(… أَلَا بِذِکْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) [رعد: ۲۸]؛ «هان! دل‌ها با یاد خدا آرام می‌گیرند.»
اما رسیدن به حالتی که ذکر به قلب، اطمینان و آرامش ببخشد در سیر ایمانی اولویت دارد به همین خاطر خداوند متعال می‌فرماید:
(الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّـهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ) [رعد: ۲۸]؛ «آن کسانی که ایمان می‌آورند و دل‌هایشان با یاد خدا سکون و آرامش پیدا می‌کند. هان! دل‌ها با یاد خدا آرام می‌گیرند.»
انسان‌ها به اندازه‌ی همتی که نسبت به علم و عمل به ویژه ذکر دارند می‌توانند مراحل بزرگی را بگذرانند؛ به همین خاطر می‌بینیم که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) و اصحاب او یک سال کامل را با آیات اولیه‌ی سوره‌ی مزمل سپری کردند:
(یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا * نِّصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا * إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا * إِنَّ نَاشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِیلًا * إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا * وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا) [مزمل: ۱- ۸]؛ «ای جامه به خود پیچیده! شب، جز اندکی (از آن) بیدار بمان. نیمی از شب، یا کمی از نیمه بکاه (تا به یک سوم شب می‌رسد). یا بر نیمه‌ی آن بیفزا (تا به دو سوم شب می‌رسد) و قرآن را بخوان خواندنی. ما سخن سنگینی را بر تو نازل خواهیم کرد (که قرآن است). عبادت شبانه، (افعال آن) مؤثّر‌تر و ماندگار‌تر، و اقوال (آن) درست‌تر و پابرجا‌تر است. تو در روز، تلاش فراوان و طولانی‌داری. نام پروردگارت را بِبَر، و از همه چیز بِبُر و بدو بپیوند.»
اگر انسان به واسطه‌ی نمازهای واجب و سنت و اذکار و قرائت قرآن بتواند قلبش را اصلاح کند و به آرامش قلب و پویایی آن برسد نوبت آن است که از این حالت مراقب کند و نورانیت قلبش را افزایش دهد. در این حالت به مقداری از اذکار نیازمند است تا احتیاجات قلبش را برآورده کند و این احتیاجات از انسانی به انسان دیگر متفاوت است. وضعیت کسی که به ناچار در محیط‌های فاسد یا کافر زندگی ‌می‌کند با انسانی که شب و روزش را در فضای مسجد و در کنار صالحان سپری می‌کند فرق دارد. به همین خاطر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) بسیاری از اذکار و اوراد را از خود برجای گذاشته است و پس از فرایض، انسان مؤمن را آزاد گذاشته است تا با توجه به شرایط قلبی خود بخشی از آن‌ها را اختیار کند و ایمانش را با آن تجدید و تازه کند. خداوند متعال نیز برخی از فرایض را به صورت سالانه قرار داده است همانند روزه و برخی را در طول عمر یک بار همانند حج. همه‌ی این‌ها در استمرار ایمان و تجدید و پویایی آن به اندازه‌ی خود نقش دارند. البته در این باب نیز خطاهای زیادی وجود دارد که برخی از مردم به آن مرتکب می‌شوند و در ادامه به بخشی از آن‌ها اشاره می‌کنیم.
نخست: خداوند هیچ‌گاه به کاری امر یا از آن نهی نمی‌کند مگر اینکه حکمت و مصلحتی برای انسان در پی داشته باشد و مجموعه‌ مسایلی که برای انسان‌ها فرض و تشریع کرده است علاج و درمانش در آن وجود دارد. اگر کسی از یکی از این اوامر فروگذار کند یقیناً موجب فساد در نفس و پیرامون خواهد شد. این از یک سو و از سوی دیگر هر امر و نهی‌ای که از سوی خدا صادر می‌شود بی‌شک در آن حکمتی وجود دارد و اگر انسان حکمت مورد نظر را از اجرای امر الهی به دست نیاورد باز موجب فساد در نفس و پیرامون می‌شود. در این زمینه مثال‌هایی می‌آوریم تا مطلب روشن شود: خداوند نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و کسب حلال و صله‌ی رحم و نیکی به والدین و دیگر فرایض را بر انسان واجب کرده است. در هر یک از این فرایض مصلحتی وجود دارد که تنها در صورت انجام آن به دست می‌آید و در صورت ترک آن هم مفسده‌ای به دنبال دارد و تنها با انجام فرض مورد نظر آن مفسده از بین می‌رود. جهاد فریضه‌ای است که در صورت کوتاهی از انجام آن مفسده‌ای به دنبال دارد:
(فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ) [محمد: ۲۲]؛ «آیا اگر (از قرآن و برنامه‌ی اسلام) روی‌گردان شوید، جز این انتظار دارید که در زمین فساد کنید و پیوند خویشاوندی میان خویش را بگسلید؟»
در این‌جا رویگردانی از جهاد به فساد و قطع صله‌ی رحم منجر می‌شود. این واقعیت در هر فریضه‌ای که تعطیل شود یا حرامی که انجام گیرد ثابت است:
(… فأغرینا بینهم العداوه والبغضاء…) [مائده: ۱۴]؛ «امّا آنان قسمت قابل ملاحظه‌ای از آنچه بدانان تذکّر داده شده بود به دست فراموشی سپردند؛ لذا به پاداش آن میان (گروههای مختلف) ایشان کینه و دشمنی افکندیم.»
نمازی که با غفلت ادا شود و از فحشا و منکر جلوگیری نکند؛ روزه‌ای که در آن آداب شرعی مراعات نشود و حاصل آنکه تقوا است به دست نیاید در هیچ یک حکمت مورد نظر به دست نیامده است و گویی که حق فریضه ادا نشده است. پس اصلاح قلب بشری هم با کوتاهی و بی‌مبالاتی ناممکن است.
دوم: بسیاری از کسانی که کار اصلاح قلب را بر عهده دارند نمی‌دانند که شرط اصلاح قلب تحقق برخی معانی و‌‌ رها کردن برخی دیگر است؛ ذکر و انواع آن و اعمال اسلامی همه به مسأله‌ی اصلاح قلب ارتباط دارند؛ جدیت در انجام امر و ترک نهی هم از شروط اصلاح قلب است در همین رابطه هستند کسانی که از بدیهیات غفلت می‌کنند؛ و برای تشریح این مطلب از آیاتی از کتاب خدا کمک می‌گیریم:
(یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لَا یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ ۛ وَمِنَ الَّذِینَ هَادُوا ۛ سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوکَ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِن بَعْدِ مَوَاضِعِهِ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هَـٰذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَمَن یُرِدِ اللَّـهُ فِتْنَتَهُ فَلَن تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّـهِ شَیْئًا أُولَـٰئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّـهُ أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ) [مائده: ۴۱]؛ «ای پیغمبر! مایه‌ی اندوه تو نشود (کار کافرانی که) در کفر بر یکدیگر سبقت می‌گیرند. کسانی (از منافقان گول‌خورده‌ای) که به زبان می‌گویند مؤمن هستیم، ولی از دل مؤمن نمی‌باشند و کسانی که خویشتن را یهودی می‌دانند و پیوسته گوش به دروغ فرا می‌دارند گروه دیگری (از خود) را می‌پذیرند که به پیش تو نمی‌آیند و سخنان (آسمانی تورات) را از جاهای خود به دور و تحریف می‌کنند (و به پیروان خود) می‌گویند: اگر این (چیزهائی را که ما می‌گوئیم، توسّط محمّد) به شما گفته شد، آن را بپذیرید، و اگر چنین به شما گفته نشد خویشتن را برحذر دارید. اگر خداوند (بر اثر گناهان پی در پی) بلای کسی را بخواهد، تو نمی‌توانی اصلاً ازطرف خدا برای او کاری بکنی. آنان کسانیند که (در ضلال و عناد اسراف کرده‌اند و) خداوند نمی‌خواهد دل‌هایشان را (از کثافت کفر و شرک) پاک گرداند. بهره‌ی ایشان در دنیا خواری و رسوائی، و در آخرت عذاب بزرگی است.»
در این‌جا یک بیماری وجود دارد که علاج قلب با وجود آن محال است؛ علت اساسی، انسان است که استعداد شنیدن دروغ‌ها را دارد و می‌تواند به نفع کافران در میان مسلمانان جاسوسی کند. چه بسیارند کسانی که شایعات دروغ را در میان مسلمانان پخش می‌کنند و چه بسیارند افرادی که آماده‌اند تا اخبار مؤمنان را به کافران برسانند. از این‌جا می‌فهمیم که مسأله‌ی صلاح قلب شروط مثبت و منفی هم دارد اما کمتر کسی این حقیقت را می‌فهمد.
خداوند متعال فرموده است:
(وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّـهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبًا وَقَالَ اللَّـهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلَاهَ وَآتَیْتُمُ الزَّکَاهَ وَآمَنتُم بِرُسُلِی وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللَّـهَ قَرْضًا حَسَنًا لَّأُکَفِّرَنَّ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَلَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ فَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِکَ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ * فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَهً…) [مائده: ۱۲-۱۳]؛ «در حقیقت، خدا از فرزندان اسرائیل پیمان گرفت. و از آنان دوازده سرکرده برانگیختیم. و خدا فرمود: «من با شما هستم.» اگر نماز برپا دارید و زکات بدهید و به فرستادگانم ایمان بیاورید و یاریشان کنید و وام نیکویى به خدا بدهید، قطعاً گناهانتان را از شما مى‌زدایم، و شما را به باغهایى که از زیر [درختان‌] آن نهر‌ها روان است در مى‌آورم. پس هر کس از شما بعد از این کفر ورزد، در حقیقت از راه راست گمراه شده است. پس به [سزاى‌] پیمان شکستنشان لعنتشان کردیم و دل‌هایشان را سخت گردانیدیم…»
می‌ببینیم که قسوت قلب در این‌جا مجازاتی است که بر اثر پیمان‌شکنی‌های متعدد به آن دچار شده‌اند؛ اقامه‌ی نماز، پرداخت زکات، ایمان به پیامبران و یاری آنان و قرض دادن به خدا؛ اکنون می‌بینیم که خداوند قول «سمعنا و اطعنا» از انسان مسلمان را عهد و پیمان می‌داند و می‌فرماید:
(وَاذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّـهِ عَلَیْکُمْ وَمِیثَاقَهُ الَّذِی وَاثَقَکُم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا…) [مائده: ۷]؛ «و (ای مؤمنان!) به یاد آورید نعمت (هدایت دین) خدای را بر خود، و به یاد آورید پیمانی را که با شما بست، بدان‌گاه که گفتید: شنیدیم و اطاعت کردیم.»
از خود می‌پرسیم خداوند در این آیه چه عهدی از بنی اسرائیل گرفته است که از ما نگرفته است؟ نماز، زکات، ایمان به پیامبران و یاری آنان یا قرض دادن به خدا. خداوند متعال می‌فرماید:
(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا) [احزاب: ۴۵]؛ «ای پیغمبر! ما تو را به عنوان گواه و مژده‌رسان و بیم‌دهنده فرستادیم.»
حال اگر کسانی که به اصلاح قلب مشغولند این مسأله را ملاحظه نکنند و در بخش نصرت و یاری رسول در یاری شریعت و سنت و دین او کوتاهی کنند، این کار چگونه با اصلاح قلب سازگار است؟ از این مثال در می‌یابیم که مسأله‌ی اصلاح قلب شروط منفی و مثبت خود را دارد و از این مثال و مثال پیش از آن روشن می‌شود که گرایش به جماعت مسلمانان و اخلاص برای آنان و نبرد با دشمنان امت به جای یاری دادن یا جاسوسی کردن برای آن‌ها از شرط‌های اولیه‌ی صلاح قلب است.
اصلاح قلب یکی از وظایف اصلی پیامبران است و زهی خیال باطل که هر کس بخواهد بدون هزینه کار پیامبرگونه انجام دهد. خداوند متعال می‌فرماید:
(وَکَأَیِّن مِّن نَّبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ…) [آل‌عمران: ۱۴۶]؛ و چه بسیار پیغمبرانی که مردان خدای فراوانی به همراه آنان کارزار می‌کرده‌اند…
پس بسیاری از پیامبران کشته شده‌اند. برخی از کسانی که مدعی هستند در مسیر اصلاح قلب گام برمی‌دارند می‌گویند قتل نشانه‌ی عدم کمال است! آیا این با خرد سازگار است؟ مگر عمر کشته نشد؟ مگر عثمان کشته نشد؟ علی چطور؟ طلحه و زبیر و… چطور؟ آیا اینان به کمال نرسیده بودند و خانه‌نشینان کامل هستند؟ آیا این تربیت قلب است یا فاسد کردن آن؟
از این‌جا می‌فهمیم که صلاح قلب علاوه بر پرهیز از لقمه‌ی حرام و سخنان بیهوده، شروط منفی و مثبت زیادی دارد و بسیاری از کسانی که به امر تربیت مشغولند از این امر غافند.
سوم: قلب، زمانی مؤمن و خالص و درخشان می‌شود که به معرفت خدا برسد، معرفتی ذوقی و بی‌آلایش؛ و انسان به اندازه‌ی شناخت خود از خدا در برابر احکام و اوامر او کرنش می‌کند و آن را با جدیت انجام می‌دهد اگر چه با عادات و رسوم جامعه هم‌خوانی نداشته باشد و با فشار جامعه و قدرت حاکم روبرو شود. کرنش کامل در برابر خدا و عمل به شریعت الهی و حرکت در راستای کتاب خدا از شرایط صلاح قلب است. خداوند متعال می‌فرماید:
(یَا یَحْیَىٰ خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّهٍ…) [مریم: ۱۲]؛ «ای یحیی! کتاب (تورات) را با قوّت و (قدرتِ هرچه تمام‌تر) برگیر (و با جدّ و جهدِ هرچه بیشتر بدان عمل کن).»
همه‌ی این‌ها نشان می‌دهد که داشتن قلب آگاه، مقدمه‌ی کرنش کامل در برابر خداوند است و از همین‌جا به اشتباه کسانی پی می‌بریم که گمان می‌کنند حرکت در مسیر شناخت خدا نیازی به فراگیری احکام ندارد و هر‌گاه کسی به درجه‌ی شناخت برسد و در احکام کوتاهی کند ایرادی بر او وارد نیست. اما ببینیم اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) را که بیش از همه خدا را می‌شناختند و بیش از همه در راه او جهاد می‌کردند و به احکام شریعت هم پایبند بودند. پس کجاست آن اراده‌ای که آنان داشتند و مدعیان امروزی ندارند؟ بنابراین ناگزیر باید هر چیزی را در جایگاه خود قرار دهیم. صاحب رساله‌ی قشیریه از دو نفر از بزرگان تصوف نقل می‌کند که در حین نبرد با کفر یکی از آن دو به دیگری گفت: آیا هم‌اکنون خوشی و لذتی را که شب عروسی داشتی احساس می‌کنی؟ سپس گفت: به راستی من این گونه‌ام. شما را به خدا قدری در حال این دسته از صوفیان تأمل کنید که‌‌ همان حال اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) را داشتند که جهاد را شیرین‌ترین لحظات عمر خود می‌دانستند. خالد بن ولید (رضی‌الله‌عنه) می‌گوید: روز سخت جهاد و حرکت در گرمای آن همراه با شماری از مهاجرین برایم خوش‌تر از شبی است که عروس دلخواهم را بیابم و با او خلوت کنم. مقایسه کنید آن بزرگ‌مردان را با مدعیان امروزی که مسلمانان در بد‌ترین وضعیت قرار دارند اما به خود مشغولند. کوتاه سخن این است که حرکت قلبی یعنی برخورداری از ایمان خالص و شناخت کامل خداوند و همه‌ی این‌ها مقدمه‌ای است برای عمل درست به شریعت الهی و احکام آن و تلاش برای اعتلای آیین الهی. در میان این آغاز و انجام خطا‌ها و سستی‌هایی وجود دارد که از خداوند متعال می‌خواهیم حق را به ما نشان دهد.

منبع:پایگاه اطلاع رسانی اصلاح

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا