زندگی نامه

شیخ الاسلام ابن تیمیه در مقام عارفی کامل

معرفی شیخ الاسلام ابن تیمیه شیخ الاسلام ابن تیمیه در مقام عارفی کامل

نویسنده: امام ابوالحسن ندوی / مترجم: شهباز محسنی

به طور کلی شیخ الاسلام ابن تیمیه به عنوان عالمی متکلم و فقیهی جدلی و محدثی بزرگ مشهور است و محققان از روی کتاب های علمی و مؤلفاتش او را به عنوان انسانی دارای علم فراوان، قوی الحجه و مایه دار تصور کرده و تذکره نویسان و اکثر مورخان نیز چیزی بیش از این اوصاف درباره اش ننوشته اند لیکن بر اساس آنچه ابن قیم جوزی و علامه ذهبی و دیگران در شرح حال ابن تیمیه در باب اخلاق و عادات و شمایل و احوالش آورده اند دلالت دارد بر اینکه ابن تیمیه به راستی مستحق آن است که عارفان و مردان خدا در این امت به شمار رود. احوال و اخلاق او نشانگر آن است که او به مکان و رتبه ای رسیده بود که جز با تحمل ریاضت و مجاهدات فراوان هرگز به دست نمی آید و این همان تعبیر قرآنی صوفیه است:(ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ)

 

تنوع راه ها و وحدت غایت

بر صاحبان بصیرت پوشیده نیست که برای دست یافتن بر ذوق و معرفت، ایمان راستین و یقین و اخلاص و استقامت و تزکیه ی باطن و تهذیب اخلاق و اتباع کامل از سنت و فنای در شریعت- که غایتند- وسایل و طرق مختلف و متعددی را می توان به کار گرفت و محققان در اکتساب آن بر طریق واحدی اکتفا ننموده اند. تنها طریق مؤثر و نیرومند برای حصول این غایات در فجر تاریخ دعوت اسلام، مصاحبت و همراهی با پیامبر بود که تأثیر و قوت آن بر احدی پوشیده نیست. اما چون امت اسلام از این نعمت محروم گشت خلفای رسول آمدند و بعدها طبیبان این امت در زمان های مختلف بیشتر عنایت و همت شان را محصور در صحبت و کثرت ذکر کردند و بر آن طریقه ای ترتیب دادند که به نظام تصوف و سلوک شناخته شده است که البته نباید انکار کرد که حصول این غایات و مقاصد تنها بر این طرق متوقف نیست بلکه ایمان و محاسبه ی نفس و تبعیت از سنت و اشتغال به سنت و خدمت و نشر آن همراه با عشق و اجلال و کثرت صلوات بر پیامبر و خدمت به خلق و امر به معروف و نهی از منکر و دعوت و تبلیغ با صدق نیت همه اسبابی است برای تقرب به خداوند و نزدیکی به او ( البته بعضی افراد برگزیده هستند و موهبت الهی شامل حال آنهاست) پس مانعی ندارد که وسایل و طرق متعدد باشد زیرا هدف یکی است و بدون تردید احوال ابن تیمیه به وضوح دلالت دارد بر آن که او به این غایت رسیده بود و این آن چیزی است که ما در سطور زیر می خواهیم روشن کنیم.

 

میزان کمال و رشد وی

ما از روی دلایل و آثاری چون احوال و عاداتی که در آن زیسته بود می توانیم شهادت دهیم برای مردی که از عارفان و محققان کامل بود. این علامات و دلایل مثلا" می تواند این ها باشد: اینکه شخص از عامه ی مردم بالاتر است. از اخلاق و ذوق مردان خدا بهره مند است،از دین فهمی صحیح دارد. به عبودیت و انابت به سوی خدا بسیار علاقه مند است. از دعا و ابتهال و زهد لذت می برد، از دنیا و اسبابش روگردان است. در اخلاقش سخاوت و ایثار و تواضع دارد. خودبین نیست. آرام و مسرور است. کاملا" تابع سنت و مقبول نظر صالحان است و علما بر وی شهادت نیک می دهند. اتباع و محبانش در دین استوار و جدی اند. سیره شان نیک است.

نمونه هایی که ذکر شد اوصاف عارفان کامل است. حال در اینجا می خواهیم شهادت معاصران«شیخ الاسلام ابن تیمیه» را که مورخان درباره ی وی آورده اند نقل کنیم:

 

علاقه به بندگی و انابت به سوی خدا

ذوق راستین و صحیح به عبودیت و انابت به سوی خداوند دلیل روشنی است بر این که قلب شخص، آباد به یقین و پوشیده از جلال و کبریای خداوند و منور به مشاهده ی قدرت خدای سبحان و درک عجز و ضعف خویش است و چون این یقین و مشاهده در باطن ریشه پیدا کند، آثار آن در اعمال و گفتار شخص نیز تجلی می یابد. انسان در این باره نمی تواند تصنع کند؛ تصنع خیلی زود آشکار می شود و احوالی که شیخ الاسلام ابن تیمیه در آن زیسته است شهادت می دهد که او آراسته به یقین و مشاهده ای بود که از فقر و اضطرار به خدا و عبودیت و انابت سرچشمه داشت. روایت شده که چون مسأله ای مشکل به او رو می نمود یا در فهم آیه ای درمی ماند به مسجد پناه می برد و در گوشه ای پیشانی اش را بر خاک می مالید و می گفت:ای معلم ابراهیم این مسأله را به من بفهمان.

 

قول علامه ذهبی:

«در ابتهال، تضرع، استغاثه و کثرت توجه کسی چون او را ندیده ام. شیخ الاسلام می گفت:« چون در مسأله یا شرح معمایی دربمانم هزار بار استغفار می کنم تا سینه ام گشاده شود و مشکلم مرتفع گردد». در هر مکان و جایی این حالت را داشت به طوری که خود می گفت: در بازار یا مسجد یا به هنگام راه رفتن و یا در مدرسه هیچ چیز مرا از ذکر خدا و استغفار باز نمی دارد.

و چون حالت یقین و ذوق عبودیت در نفس رشد نمود و در باطن تمکن یافت آدمی عجز و فقر و ضعف و قلت بضاعت خود را درمی یابد و تصور می کند که بر آستان پادشاهی با کشکول خالی اش ایستاده است تا از خداوند رحمت و فضل طلب کند.

ابن قیم می گوید: این حالت را جز در وی در کسی مشاهده نکرده ام. او می گفت: من چیزی ندارم. از من چیزی نیست و نه در منچیزی هست و این بیت را به دنبال آن می گفت:

                       من گدایم من گدایم                                      پدر و جدم نیز چنین بودند

 

ذوق به عبادت و غرقه شدن در آن:

هر انسانی قادر به انجام دادن عبادت و کوشیدن در آن نیست مادام که لذت آن را با تمام وجود حس نکند.عبادت غذای روح است، از این رو آدمی به درجه ای می تواند برسد که نماز به منزله ی نور دیده و موجب مسرت روحش خواهد شد. معاصران شیخ و آنان که بر احوالش اطلاع داشته اند مقام بلند وی و ذوق خاصش را در عبادات و مناجات و فرو رفتن در آن نقل می کنند. در الکواکب الدریه آمده است: وی شب ها را تنها به صبح می رساند. با خدایش خلوت می کرد و تضرع می نمود. قرآن تلاوت می کرد و به عبادت مشغول می شد و چون به نماز می ایستاد اعضا و اندامش آن چنان می لرزید که گاهی تعادلش را از دست می داد. بی شک نیرو و نشاط صاحبان ذوق در ذکر و عبادت است که چون اختلالی در ذکر و عبادتشان ایجاد شود قوایشان مختل می شود و احساس رنج و دردی بزرگ می کنند.

 

ابن قیم می گوید: چون نماز صبح می گزارد در همان جایش به ذکر می نشست تا خورشید کاملا" طلوع کند و می گفت: صبحگاهان این چنینم؛ اگر شاهد طلوع نباشم از قوایم کاسته می شود.

خداوند به چنین افرادی علاوه بر ذوق و اهتمام، صبر و استقامت را نیز روزی می دهد. از این رو ذکر و عبادت و مواظبت بر آن جزو طبیعت آدمی می شود و علامه ذهبی گوید:«او اوراد و اذکاری داشت که خواندن همه ی آن ها جزء عاداتش بود» و بدان تصریح داشت.

 

زهد از دنیا:

تا حقیقت دنیا بر آدمی آشکار نشود، زهد از دنیابه طور کامل میسر نیست و وصف(إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ) و (وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَى) برای ما دقیقا" معنی نمی دهد. این بدون یقین و معرفت صحیح و پیوند با خدا تحقق نمی یابد. معاصران شیخ همین احوال را از او در باب زهد و تجرد از دنیا و فقر به خداوند نقل کرده اند. شاگرد و معاصرش شیخ علم الدین برزایی(متوفای ۷۳۸ هجری) می گوید:«طریقی که وی اختیار کرده بود فقر و کم توجهی به دنیا بود»

هر کس به این زیور فقر آراسته گردد خداوند قلبی غنی و جاوید به او عنایت می دهد که مملکت کسری و قیصر در برابر دیدگانش بی ارزش می شود. حتی یک بار نظر افکندن بدان را کفر نعمت الهی و ناسپاسی در برابر وی می شمارد. شیخ الاسلام می گوید: هرگز راضی نیستم به عطای ملوک.حاضر نیستم فقرم را بدهم و ملک سلیمان را در عوض آن بستانم،ثروتی را که در آلام و دردهای فقر یافته ام با تنعم ملوک عوض نمی کنم.

یک بار ملک ناصر( پادشاه وقت مصر) به او گفت: شنیده ام که مردم از تو حرف شنوی دارند و تو در اندیشه ی دست یافتن بر حکومت هستی، شیخ با صدایی بلند که همه ی حاضران می شنیدند گفت:«من و این کار؟! به خدا قسم ملک تو و ملک مغول از نظر من پشیزی نمی ارزد»

 

جوانمردی و بخشش :

یکی از اوصاف خاص مردان خدا و عاملان به سنت نبوی، جوانمردی و بخشش است که ابن قیم سخن در اسباب شرح صدر را در کتاب زادالمعاد و در رابطه با احسان به خلق و نفع رساندن به آنان با مال و جاه و جسم بسط می دهد و آن را عامل مؤثری در انشراح صدر و طیب نفس و سعادت دل برمی شمارد.

معاصران ابن تیمیه بخشش و جوانمردی او را اعتراف دارند و جود و انفاقش را می ستایند. در کتاب «الکواکب الدریه» آمده که او یکی از بخشندگان جوانمردی بود که نزد همه مشهور بود.

حافظ ابن فضل الله عمری- یکی از معاصران او- می نویسد: پول و مال زیادی چون طلا، نقره، چهارپا،زمین، و…به او عطا می شد ولی وی همه ی آن ها را می بخشید و به نیازمندان میداد؛ چیزی به او داده نمی شد مگر آن که آن را می بخشید و برای خود نگه نمی داشت.

 

در یکی از روایات آمده که یک بار پیراهنش را کند و به گدایی داد چون چیز دیگری نداشت. حافظ ابن فضل الله می گوید:«او صدقه می داد تا چیزی برایش باقی نمی ماند آن گاه لباسش را در می آورد و به فقرا می رساند.»

یکی از راویان می گوید:حتی از قوتش- که یک یا دو گرده نان بود- می کاست و می بخشید به طوری که در ضعف جسمش تأثیر داشت.

 

یکی از بخشش ها و جوانمردی های بزرگ آن است که آدمی با دشمنانش ب خوبی رفتار کند، به آنان احسان کند و حتی دعا و نصیحت شان کند و این مقام مهمی است که بدان نایل نمی شود جز کسی که از مرزهای کبر و أنانیت درگذشته باشد و خود را فراموش نموده و خداوند او را منعم کرده و سرور و مسرتی را به او داده باشد که هرچیز تلخی را به دل نگیرد. در سال ۷۰۹ سلطان او را خواست و از او درباره ی قتل قضاتی که به حمایت از «جاشنگیر» برخاسته بودند و به عزل سلطان فتوا داده بودند نظر خواست. سلطان افزود که آنان بر تو نیز درشتی ها و بدی ها کرده اند، اما ابن تیمیه از آنان ستایش کرد و عفوشان را از سلطان درخواست و وی را از کشتن آنان بازداشت. قاضی ابن محلوف مالکی که از سرسخت ترین مخالفان شیخ بود او را مدح کرده و گفته:انسانی کریم و بزرگ چون ابن تیمیه ندیده ام. ما او را اذیت کردیم, لیکن او به هنگام قدرت، ما را عفو کرد؛ به طوری که عمر ما را دوباره به ما داد و حمایتمان کرد.

شاگرد و همراه گرامی او ابن قیم می گوید: او حتی برای دشمنانش دعا می کرد. ندیده ام که یکی از آن ها را دعای شر کند. روزی خبر مرگ یکی از مخالفلنش را به او دادم که بیش از هر کس ابن تیمیه را اذیت کرده بود. شیخ از من دور شد و گفت:« إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ».

در همان لحظه به خانه ی متوفی شتافت و به خانواده اش تعزیت گفت و افزود: مرا دوست و برادر خود و جانشین او به شمار آورید، در هر آن چه احتیاج داشته باشید کمک تان می کنم و با لطف و اکرام با آنانا سخن گفت. خانواده ی مرد متوفی هم مسرور و خوشحال شدند. ابن تیمیه در ابراز لطف و دعای خیر برای آنان آن قدر مبالغه نمود که از آن همه اظهار لطف تعجب کردند.

مقام عفو و احسان و شفقت و رحمت با دشمنان بسیار والاتر و با ارزشتر از ایثار و بخشش مالی است. آن مکانی است که جز اولیا و صدیقان بدان نمی رسند. ابن تیمیه به این مقام رسیده بود و این شعر فارسی بیان حال اوست:

هر آن کس با من بد است و مرا یاری نمی کند خداوند همواره او را کمک و معین باشد. هر آن که با من دشمن است و در ایذاء من مبالغه کرده خداوند صفای زندگیش را تیره و کدر نکند و هرگز او را در غم و ناراحتی نبینم، هر آن که در راهم خار می نهد و راه را بر من تنگ می کند امیدوارم عرصه برایش باز باشد و پیروز و موفق باشد.

 

تواضع و نفی خود:

تواضع و نفی خود از خصایص عارفان و مردان خداست. آن مقام والایی است در دین؛ و برتر از هزاران فضیلت و کرامت. انسان بدین منزلت نمی رسد جز با زیر پا گذاشتن انانیت و تزکیه ی قلب از جمیع شوائب و علایق.

شیخ الاسلام به این فضیلت بزرگ آراسته بود؛ او شخصیتی صرفا" علمی نبود بلکه هم دینی بود و هم علمی.سخنانش حکایت از تواضع، ربانیت و نفی خود داشت. حافظ ابن قیم نقل می کند که شیخ فراوان می گفت:«ما لی شیء و لا منی شیء و لا فی شیء».به خدا سوگند تاکنون همیشه اسلام خود را تجدید کرده ام و باز احساس می کنم که به خوبی مسلمان نشده ام.

شیخ گاهی به کسی که او را ستایش می کرد می گفت:

(من مرد مردم هستم نه حکومت)و چون آدمی به این مرحله از عبودیت و نفی خود برسد، حقی برای خود بر گردن کس نمی بیند و چیزی از کسی نمی طلبد؛ احدی را سرزنش نمی کند و در حال انتقام نمی جوید. باید گفت که خداوند او را به این رتبه رسانده بود.

ابن قیم می گوید از شیخ الاسلام ابن تیمیه شنیدم که می گفت:عارف حقی برای خود بر کسی نمی بیند؛ فضلی برای خود در قیاس با دیگران نمی بیند و بدین جهت سرزنشگر و طلب کننده و انتقام گیرنده نیست و مطلعین از احوالش به خوبی می دانند که او همه ی آن حالت ها را داشت و تنها از خود و احوال خود سخن می گفت.

 

وقار و سرور :

پس از این ایمان و یقین و پیوند صحیح با خدای متعال و رهایی از خلق و آزادی قلب از قیود مادی،وقار و سرور بر عارف دست می دهد و لذت بهشت را در دنیا با آن می چشد. ابن قیم نقل می کند که شیخ الاسلام یک بار گفت: همانا در دنیا بهشتی است که اگر کسی داخلش نشد داخل بهشت دیگر نشود و بر اهل بصیرت پوشیده نیست که عباد مخلص و کامل خداوند این گونه توصیف شده اند:« لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»که بی شک شیخ الاسلام بر این حالت دست یافته بود که اصحابش فراوان یاد کرده اند. یک بار در شعرذی گفت:«دشمنانم با من چه می کنند، باغ و بهشت من در سینه ام است و از من جدا نمی شود.»

ابن قیم می گوید: شبی او را در خواب دیدم. بعضی اعمال قلبی را به او یادآور شدم، گفت: اما طریقه ی من فرح و سرور است.

همچنین ابن قیم در مدارج السالکین می نویسد: این احوال او بود در حیات که بیانگر شخصیت اوست و ظاهرش نیز گویای همین احوال بود.

 

اتباع کامل از سنت:

مقام قبول ولایت از اتباع سنت آغاز می شود و به کمال آن منتهی می گردد. همه ی مردم حتی دشمنان به تلاش شیخ الاسلام در اتباع از سنت و غور در حدیث اعتراف دارند. این غور و فرو رفتن در حدیث و سنت تنها علمی یا نظری نبوده بلکه عملی بود. معاصران وی شاهد بوده اند که آن ارزش و اعتباری را که ابن تیمیه برای تبعیت از سنت رسول الله(ص) قایل بود و عامل بدان بود در کس دیگری از علما ندیده اند. حافظ سراج الدین بزاز سوگند می خورد و می گوید:«به خدا سوگند کسی را ندیدم چون شیخ الاسلام که آن قدر رسول الله(ص) را بزرگ بدارد و بر اتباع از وی و یاری رساندن به تحکیم آن چه از وی رسیده حریص باشد.» این حالت بر قلبش چیره بود و هرکس او را می دید دلش گواهی می داد بر اتباع کامل او از سنت و عشق عمیقش به پیامبر.

علامه عمادالدین واسطی می گوید: جز این مرد(ابن تیمیه) کسی را ندیده ایم که نبوت محمدی و سنن وی کاملا" از اقوال و افعالش ظاهر شود. قلب گواهی می دهد که این همان اتباع حقیقی است.

مقبولیت«شیخ الاسلام» نزد صالحان و شهادت علمای معاصر وی در رابطه با او.

شتایش عده ای از مردم ممکن است همیشه دلیل معتبری بر قبول آن شخص نزد خداوند و علو منزلت وی نباشد لیکن چون مردان علم و بصیرت و صاحبان صلاح و تقوی که با او هم عصر بوده اند بر این امر شهادت دهند بی شک دلیل معتبری است در قبول و علو منزلت وی و لابد اتباع و محبان و همنشینانش صلاح و سداد و حسن اعتقاد و تقوی و اهتمام وی به آخرت را وصف می کنند. لذا بزرگ ترین مردان علم و بصیرت و صاحبان صلاح و رشد در عصرش بر فضل و صحت اعتقاد و سلامت عقیده و مکان عالی ابن تیمیه شهادت داده اند و بر علم منزلتش اعتراف نموده و ستایشش کرده اند، اما مخالفانش بزرگترینشان کسانی بوده اند که با حکومت نزدیک بوده و دنیاطلب و دوست دار جاه و مقام دایمی بوده اند.

 

مؤلف الکواکب الدریه می گوید:«گفتند: چه کسی دارای بصیرت دقیق اوست و چه کسی بیش از او از کتاب و سنت تبعیت کند و بیشتر به فکر آخرت و اهل دوری از دنیا و بی توجهی بدان است؟ کسی را حقیقتا" نیافتند. هیچ دانشمندی را مخالف وی نیافتند مگر آن که از کسانیبود که بیشترین حرص و آز را در جمع آوری مال دنیا داشت و اهل ریا بود. والله اعلم.»

علامه ذهبی می نویسد: می ترسیدم از این که این شیوه ی مرضیه(حفظ سنت) ترک شود تا این که خداوند علم نور او را بر افراشت و قلوب اهل تقوی بر محبت و دعا برای او قرار گرفت.

 

فراست و کرامات:

به رغم این که کشف و کرامات نه بخشی از ولایت است و نه دلیل آن؛ محققان گفته اند: شکیبایی و استقامت، فوق کرامت است و این مطلبی است که جای مناقشه نیست لیکن حقیقت آن است که خدای سبحان این نعمت را به بسیاری از بندگان مخلص خود ارزانی می دهد. از دست ها و زبان هایشان چیزهایی سر می زند که مؤید وجاهت و قبولشان نزد مردم است و اهل سنت توافق دارند بر اینکه کرامات اولیا حق است و پاره ای وقایع و شواهد نیز در کتاب و سنت این مطلب را تأیید می کند و در مؤلفات شیخ الاسلام نیز اثبات این حقیقت و بیان این نکته آمده است.

 

معاصران، شاگردان و محبان شیخ بعضا" سرزدن خوارق عادات را از وی دیده اند و حتی متأخران همه آن را اعتراف داشته اند و گفته اند: به سبب کثرت نقل(تواتر) انکار آن ممکن نیست. علامه بدرالدین عینی صاحب عمدهالقاری در شرح صحیح بخاری و تقریظ الردالوافر می نویسد: و این امام علاوه بر مقام شامخ وی در علوم، بر زبان بسیاری از مردم پاک کرامت هایی از وی نقل شده که تردیدی در آن ها نیست.

فراست و ادراک باطنی بخشی از این کرامت هاست که خداوند آن را به بندگان متقی و مؤمنان بزرگ خود ارزانی می بخشد. حکایات عجیبی در این باب نقل می شود که ابن قیم برخی از آن ها را در کتابش مدارج السالکین و دیگر مؤلفاتش آورده است.

در مدارج السالکین می نویسد: امور عجیبی را در باب ادراک باطنی شیخ الاسلام شاهد بوده ام که بزرگ تر از آن را از کس دیگری ندیده ام و نوشتن این وقایع خود کتابی حجیم می طلبد.

علامه علی بن سلطان محمد قاری هروی(متوفا در مکه به سال ۱۰۱۴ هجری)می نویسد: هر کس شرح السائرین را بخواند برایش روشن می شود که آن دو (شیخ الاسلام و ابن قیم جوزیه) از اکابر اهل سنت و جماعت و از اولیای این امت اند.

_________________
منبع: سلاطین اقلیم عشق / مؤلف: ابوالحسن ندوی / مترجم: شهباز محسنی / انشارات:نشر احسان/۱۳۷۹

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا