احزاب و بحران برنامهی سیاسی و راه حل آ
احزاب
و بحران برنامهی سیاسی
مهندس
رضا فانی یزدی
ناکامی
تجربهی حکومت اسلامی در تحقق وعدههای عدالتخواهانهی آن و اِعمال انواع خشونتها
و حذفهای سیاسی پس از انقلاب، فروپاشی سوسیالیسم در تمامی کشورهای سابق بلوک
سوسیالیستی و بیاعتباری گفتمان چپ و از موضوعیت افتادن جنبشهای ضد استعماری با
توجه به تغییرات سیاسی و عملکرد حکومتهای جدید، در حقیقت هر سه نحلهی فکری و
سیاسی ایرانی را که در مقاطع معینی در تاریخ کشور ما در موضع احزاب پیشتاز موفق به
سازماندهی بزرگترین احزاب سیاسی شده بودند، امروز با بحرانِ نداشتن چشمانداز و
برنامهی سیاسی مواجه نموده است.
با
وجود اینکه روشنفکران و فعالان سیاسی در جامعهی ایران از یکصد سال پیش یعنی از
آغاز نهضت مشروطه به فعالیت حزبی عنایت و توجه نشان دادهاند و در دورههای معینی
احزاب نیرومند سیاسی در کشور پاگرفته و در حیات سیاسی کشور نقش قابلتوجهی ایفا
کردهاند، متأسفانه هنوز کشور ما فاقد ساختار حزبی بوده و شاهد حضور احزاب ماندگار
و اثرگذار با استمرار حضور سیاسی و حزبی آنها نیستیم. تاریخ یکصد سالهی اخیر
ایران شاهد حضور بیش از یکصد حزب و سازمان سیاسی و انجمن بوده است؛ احزاب، سازمانها،
انجمنهای مخفی و علنی، هیأتها و ائتلافها و جبهههای متعددی بهوجود آمده و از
بین رفتهاند.
تمایل
به فعالیت حزبی و سازمانیافته در تمام این دوران منحصر به نحلهی معینی نبوده
است، اساساً هر سه نحلهی عمدهی فکری، سیاسی و تأثیرگذار در تحولات یکصد سالهی
اخیر ایران، اعم از ملّیون، چپها و مذهبیون در شکلگیری احزاب نقش جدی ایفا نموده
و احزاب معتبری را در ابعاد کوچک و بزرگ سازماندهی کردهاند. شکلگیری احزاب و
تمایل به سازماندهی حزبی در تاریخ معاصر ما همیشه با رفتار حکومت و قدرت حاکم
رابطهی مستقیم داشته است. در هر دوران متناسب با میزان فشار و سرکوب شاهد اُفتوخیزهای
جدی در فعالیت حزبی در جامعه هستیم. در تاریخ یکصد سالهی اخیر دورههای معینی
وجود دارد که ویژگی آنها وجود فضای نسبتاً باز سیاسی در کشور و پذیرش آزادیهای
نسبی برای فعالیتهای سیاسی و اجتماعی است. رشد چشمگیر آزادیهای سیاسی و صنفی
ویژگی این دورههاست.
دورهی
مشروطیت و پیدایش احزاب مدرن
این
دوره همزمان است با آخرین سالهای حکومت قاجار و همزمان با شکلگیری انقلاب
مشروطیت که شاهد رشد چشمگیر احزاب سیاسی در ایران هستیم.
این
احزاب که عمدتاً میتوان آنها را در سه نحلهی کلی دستهبندی نمود، گرچه محصول
این دوران تاریخی هستند اما تأثیر و ردپای آنها را میتوان تا دو دهه پس از
انقلاب بهمن ۵۷ یعنی بیشتر از ۸۰ سال پس از تأسیس و پیدایش آنها در تاریخ دنبال
نمود. این دوران در حقیقت دوران جدیدی در تاریخ کشور ماست؛ نخبگان جامعه برای
اولینبار از طریق مطبوعات، روزنامهها و نشریات روزانه و هفتگی به انتشار نظریات
خود در جامعه اقدام میکنند. مهمترین نشریات تاریخی مطبوعات ایران همچون صور
اسرافیل، مساوات، روحالقدس، حبلالمتین، نسیمشمال، قانون، حکمت، وقایع اتفاقیه و
دهها نشریهی دیگر محصول این دوران بوده است که در تیراژ وسیع در تهران، تبریز و
دیگر شهرهای مهم کشور توزیع میشدهاند.
هستههای
جدیترین احزاب سیاسی کشور در میان گروههای مختلف جامعه در این دوران شکل میگیرد.
اولین سازمان سیاسی مدرن ایرانی بهنام «همت» که در حقیقت نطفهی اولیهی جریان چپ
در ایران است، در سال ۱۹۰۴ در باکو شکل میگیرد. فرقهی اجتماعیون-عامیون ایران که
در حقیقت اولین حزب سوسیال-دموکرات ایرانی است، از درون این سازمان بیرون میآید و
از همین حزب است که اولین حزب مدرن سیاسی در ایران یعنی حزب دموکرات ایران متولد
میشود. حزب دموکرات ایران در حقیقت پــِدَرجَد جنبش چپ (سوسیال- دموکرات) ایرانی
است، دیگر احزاب چپ ایرانی از حزب عدالت گرفته تا حزب کمونیستایران و حزب توده در
دورههای بعدی همه درواقع فرزندان، نوادهها و نبیرههای حزب دموکرات ایران هستند.
همین دوران تاریخی است که برای اولینبار روحانیان و علمای دینی با هر دو گرایش
مخالف و موافق مشروطه با تشکیل احزاب و جمعیتهای سیاسی در میدان سیاست ایران ظاهر
میشوند.
گروه از این علما، آیتالله نایینی، ثقهالسلام، سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد
طباطبایی هستند که با حمایت از مشروطه در کنار دیگر گروههای مشروطهخواه از جمله
سوسیال-دموکراتها، عدالتخواهها و سرداران ملی بر علیه استبداد و برای آزادی و
حکومت قانون قرار میگیرند. در مقابل بخش دیگری از روحانیت تحت رهبری شیخ فضلالله
نوری است که در مقابله با مشروطیت و دفاع از استبداد تا جایی پیشرفت که جان خود
را از دست داده و بهدار آویخته شد.
علمیه اولین گروه سازمانیافتهی حزبی وابسته به روحانیان است که از حمایت اکثریت
روحانیان و بازار برخوردار بوده و درحقیقت در مجلس سوم پس از فراکسیون دموکرات و
اعتدالیون سومین فراکسیون قدرتمند مجلس است. مدرس چهرهی شاخص و رهبر هیأت علمیه
است.
اصلی دیگر در این دوران حزب اعتدالیون است که بیشتر از جانب بازار و کسبه و بخشی
از روحانیان حمایت شده و ویژگی عمدهی آن مخالفت با حزب دموکرات و برنامههای
اصلاحات اجتماعی این حزب، بهخصوص تأکید آن بر جدایی دین از حکومت میباشد. اعتدالیون
با علم به مخالفت بخش قابلتوجهی از بازاریان، اصناف و روحانیت با بحث جدایی دین
از حکومت که در مرامنامهی حزب دموکرات به صراحت بیان گردیده بود و با اتهام بیدینی
و ضدیت با دین به حزب دموکرات، درصدد جذب و حمایت این بخش برآمده بودند.
این دوران علاوه بر سه حزب عمده و اصلی فوقالذکر، احزاب و جمعیتها و انجمنهای
بسیاری در سراسر کشور شکل گرفته بود که برخی از آنها در حقیقت اولین سازمانهای
مدنی و صنفی در کشور ماست. اولین انجمنهای زنان که تعداد آنها بر دهها انجمن
بالغ میگردید با حضور زنان تحصیلکرده و مبارز ایرانی در حقیقت اولین هستههای
جنبش فمینیستی ایران را پایهگذاری کردند.
این
دوره اگرچه از نقطهنظر تولید اندیشهی مدرن در جامعه در مقایسه با جوامع مدرن
غربی در دوران گذار به مدرنیته قابل قیاس نمیباشد، اما از نگاه سازماندهی احزاب
و جمعیتها و ایجاد مطبوعات بهعنوان بستر آشنایی با نوع زندگی مدرن و نقد جامعهی
سنتی از اهمیت یگانهای در تاریخ ایران برخوردار است.
مباحث امروز جامعهی ما و موانع و مشکلات تحول و توسعه، هنوز شباهت بسیاری به این
دورهی تاریخی دارند. بیجهت نیست که بخش قابلتوجهی از روشنفکران و نخبگان امروز
کشور معتقد هستند که ما هنوز در عصر مشروطیت متوقف ماندهایم.
از جمله جدایی دین از حکومت، نظام پارلمانی و تفکیک و استقلال قوای سهگانه، حکومت
قانون و حقوق ملی و مبارزات زنان علیهی بیعدالتیهای جنسیتی، ازدواجهای اجباری،
حجاب، حق طلاق و حضانت از جمله مباحثی هستند که هنوز با گذشت یکصد سال از دوران
مشروطیت غیرقابل پاسخ و غیرقابل حل ماندهاند.
دوران
آزادیهای نسبی و شکلگیری نهضت ملی
دورهی
پس از شهریور ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دورهی دیگری در زندگی و تاریخ کشور ما
است؛ دورهای که ما در آن بار دیگر شاهد حضور احزاب و سازمانهای سیاسی و رشد چشمگیر
سازمانهای صنفی و مدنی هستیم. این دوره که ویژگی و اهمیت آن بیشتر از هرچیز با
جنبش ملیشدن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق عجینگردیده، در حقیقت اوج حزبیشدن
جامعهی ایرانی است. دو جریان اصلی و عمدهی سیاسی در این مقطع تاریخی یعنی جبههیملی
ایران و احزاب تشکیلدهندهی آن از یکطرف و حزب تودهی ایران از طرفی دیگر موفق
شدند که نهتنها الیتها و نخبگان سیاسی و فرهنگی جامعه را به فعالیت تشکیلاتی و
حزبی جامعه جلبنمایند بلکه تشکیلات حزبی و سازمانهای صنفی وابسته و حاشیهای خود
را تا دوردستترین نقاط کشور گسترش دهند.
تودهی ایران نهتنها بزرگترین حزب سیاسی کشور بود که از آن بهعنوان بزرگترین
تشکیلات و حزب سیاسی در خاورمیانهی آن دوران یاد شده است، این حزب با داشتن بیش
از بیستهزار عضو و با تکیه بر سازمانهای وسیع صنفی و مدنی از جمله شورای متحدهی
مرکزی و سازمانهای زنان، دانشجویان، دانشآموزان و اتحادیههای دهقانی در حقیقت
بزرگترین شبکهی سازمانی را در تمام بافت شهری و روستایی کشور گسترده بود. اکثریت
قریب به اتفاق روشنفکران، هنرمندان، متخصصان و نخبگان سیاسی زن و مرد ایرانی در
ایندوره یا عضو حزب تودهی ایران یا احزاب تشکیلدهندهی جبههی ملی ایران بودند
یا در سازمانهای صنفی و مدنی حاشیهای این احزاب فعالیت میکردند. حزب توده با
شرکت در انتخابات مجلس چهاردهم در سال ۱۳۲۲ موفق شد که با فرستادن هشت تن از
رهبران این حزب در مقام نمایندگی و وکالت در مجلس شورای ملی برای اولینبار
فراکسیون چپ ایران را در تاریخ مجلس قانونگذاری کشور تشکیل دهد.
در
ایندوره احزاب و سازمانهای سیاسی ایرانی با تشکیل ائتلافها و جبهههایی چون “جبههی
مؤتلف احزاب آزادیخواه” متشکل از حزب ایران، حزب تودهی ایران، حزب دموکرات
کردستان ایران، فرقهی دموکرات آذربایجان، حزب جنگل و حزب دموکرات ایران، توانستند
تعداد قابل ملاحظهای از اعضا و رهبران خود را به مجلس فرستاده یا در کابینههای
ائتلافی شرکت نمایند.
حوزهی مطبوعات نیز “جبههی آزادی” که بهمنظور مقابله با فاشیسم با
حضور بیشتر از پنجاه نشریهی آنزمان تشکیل شده بود، درحقیقت بزرگترین جبههی
ائتلافی مطبوعاتی در تاریخ معاصر ایران است. با وجود اختلافات حزبی و گروهی، تلاش
برای ایجاد ائتلافهای سیاسی وسیع عموماً به نتایج ملموسی میرسید که نتایج آنرا
در جبهههای فوقالذکر شاهدیم.
احزاب
و جریانات مذهبی
مذهبیون
در ایندوره نیز در قالب گروههای مختلف فعالند. حزب مجاهدین اسلام به رهبری آیتالله
کاشانی یکی از احزاب تشکیلدهندهی جبههی ملی ایران در کنار سایر احزاب چون حزب
ایران، حزب پانایرانیست ایران و حزب زحمتکشان میباشد.
اسلام نیز که پس از ترور احمد کسروی به رهبری نواب صفوی در اسفندماه ۱۳۴۴ اعلام
موجودیت کردند، عمده فعالیت خود را در ضدیت با شخصیتهای سکولار و در مقابله با
فرهنگ غربی و اشاعهی کمونیسم در ایران و تجدد قرار داده و از آنجا که حرکت آنها
همراستا و همجهت با دربار بود، تا پایان حکومت ملی از حمایت ضمنی دربار برخوردار
بودند.
کاشانی در این دوران بهدلیل ضدیت شدید با انگلیس و طرفداران آن و همراهی با جبههی
ملی و دکتر مصدق در مبارزات ایشان بر علیه استیلای انگلیس بر منابع کشور، ضمن تماسهای
نزدیک با برخی از رهبران فداییان اسلام، هیچگاه از سیاست این گروه حمایت نمیکند.
قابل ملاحظهی دیگری از روشنفکران دینی از جمله مهندس مهدی بازرگان که خود از
بنیانگذاران کانون مهندسین ایران بود بیشتر در حاشیهی حزب ایران فعال بودند این
حزب که در حقیقت اعضای اصلی کابینهی دکتر محمد مصدق را تشکیل میدادند، از حمایت
و همکاری برخی از شخصیتهای روحانی آنزمان از جمله آیتاللهزنجانی و آیتالله
غروی برخوردار بودند. بخش دیگری از نیروهای مذهبی حزب ایران با تشکیل گروه “نهضت
خداپرستان سوسیالیست” از این حزب جدا شده و بعداً اقدام به تشکیل “جمعیت
آزادی ایران” کردند.
تأثیرات
ویرانگر شکست نهضت ملی در آیندهی احزاب ایرانی
دوران
بین سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ بهویژه دوران حکومت دکترمصدق پس از دوران خفقان رضاخانی
اوج دیگری در اعتلای جنبش دموکراتیک و ملی در کشور و همچنین اعتلای زندگی حزبی در
ایران است. شکست نهضت ملی و بهدنبال آن فروپاشی احزاب و سرکوب گستردهی جنبش
دموکراتیک مردم ایران بیشترین صدمات را به ساختارهای کشور وارد آورد. استمرار
حکومت دیکتاتوری کودتا و خروج بخش قابلملاحظهای از رهبران احزاب سیاسی به خارج
از کشور یا گوشهگیری و حاشیهنشین شدن آنها در ایران، درحقیقت مهلکترین ضربه به
جنبش دموکراتیک و حزبی در تاریخ معاصر ایران است.
احزاب که تا آنزمان عمدتاً از شخصیتهای فرهیخته، متخصص و معتمد جامعه با تجارب
مدیریت سیاسی از جمله نمایندگی در مجلس، شرکت در کابینههای ائتلافی و حداقل حضور
در محافل بالای مدیریت کلان سیاسی و اقتصادی کشور هستند، بهیکباره از گردونهی
حضور در بخش مدیریت جامعه خارج میشوند. خانهنشینی درازمدت یا حضور طولانی در
خارج از کشور، عملاً باعث شد که مسایل مبتلابه احزاب و سازمانهای سیاسی کشور از
حوزهی مسایل کلان جامعه به مخالفت صرف با حکومت و کمکم به دشمنی کینهتوزانهای
با حکومت شاه تقلیل پیدا کرده و سیاست از حوزهی یک کار تخصصی به سطح نازل مخالفت
صرف تقلیل پیدا کند. تقلیل احزاب سیاسی از احزاب مدعی حکومت با کادرهای توانمند
متخصص در تمامی حوزههای مدیریت در یک جامعه به سازمانهای کوچک مخالف که بیشتر
گروههای فشار به حکومت بودند و عمدتاً در خارج از کشور و در حوزههای دانشجویی
فعالیت میکردند، متأسفانه فقر آیندهی جنبش سیاسی و حزبی در ایران را موجب شد.
تأثیر
این فقر را در رهبری احزاب و سازمانهای بعدی بهخوبی میتوان مشاهدهکرد.
سازمانهای چریکی و غلبهی فقر سیاسی بر جنبش دموکراتیک ایران:
در
دههی ۴۰ و ۵۰ موج جدیدی از سازمانهای سیاسی در خارج و داخل کشور بهوجود آمد. این
سازمانها که عمدتاً تحتتأثیر مبارزات چریکی و متأثر از جنبشهای کوبا، الجزایر،
فلسطین و دیگر جنبشهای چریکی در کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزی بودند، مبارزهی
سیاسی را تا حد مبارزهی مسلحانهی چریکی و احزاب سیاسی را تا حد سازمانهای چند
نفری مخفی و زیرزمینی در داخل و خارج از کشور تقلیل دادند.
دیگر
برای رهبری سازمانهای سیاسی و احزاب نه تخصص لازم بود و نه سرمایهی تجربه و
کارشناسی و مدیریت بهکار میآمد. در ایندوره با توجه به تئوریهای سادهشدهی
مارکسیستی از جمله اندیشههای مائو تسه تونگ و انور خوجه، یا کاستریسم یا الهام از
فکر سادهی بنا کردن جامعهی بیطبقهی توحیدی و مدینههای فاضلهی دینی، رهبران
جوان و کمتجربهی سیاسی با کمترین تجربهی فعالیت سیاسی از کلاسهای درسی
دانشگاه به خانههای تیمی رفته و در هیأت رهبری سازمانهای سیاسی ظاهر شدند.
دانش بیشتر این رهبران نوظهور، حداکثر مطالعهی چند اثر ابتدایی مارکسیستی در
زمینهی فلسفه، اقتصاد و تجربیات مبارزان آمریکای جنوبی بود یا حداکثر سفرهای چند
روزه به کوبا، الجزایر و چین، که بیشتر نصیب خارج کشوریها شده بود. دلیل این
مدعا مقایسهای است بین رهبران سازمانهای چریکی از جمله سازمان چریکهای فدایی
خلق، سازمان مجاهدین خلق ایران، و دهها سازمان کوچک دیگر چند نفری مثل گروه
فلسطین، گروه گلسرخی، گروه واعظزاده، گروه اعظمی، گروه تربتحیدریه، گروه ساکا،
یا سازمانهایی چون سازمان انقلابی حزب توده و گروههای مشابه آنها در داخل و
خارج از کشور با رهبری احزاب در دوران نهضت ملی یا حتی پیش از آن در دوران مشروطیت.
رهبری سازمانهای دوران اخیر برخلاف رهبران احزاب پیشین، فاقد کمترین تجربهی
زندگی اجتماعی، تحصیلات عالیه دانشگاهی، مدیریت سازمانهای اقتصادی و سیاسی در بخشهای
خصوصی و دولتی بوده و از کمترین شناخت از جامعه و تاریخ ایران برخوردار بودند. این
درحالی است که در دوران مشروطیت و دوران نهضتملی شاهدیم که بهترین کادرها و روشنفکران
و مدیران جامعه و نخبگان و الیتهای شناختهشدهی کشور برخوردار از بهترین تحصیلات
دانشگاهی در کادر رهبری احزاب میباشند، برخلاف آن در این دوره شاهد هستیم که
اکثریت روشنفکران و صاحبنظران و مدیران کشور در عین مخالفت با دیکتاتوری شاه در
بهترین حالت فقط حمایت و سمپاتی عاطفی به سازمانهای مذکور نشان میدهند. رهبری
سازمانهای سیاسی در ایندوره فاقد اتوریتهی لازم برای جلب حمایت نخبگان و روشنفکران
جامعه است.
بیتجربگی، عدم شناخت از تاریخ، فرهنگ، آداب و رسوم و سنن، مناسبات و روابط
اجتماعی آشکار و پنهان، بیتوجهی به اتوریتههای فرهنگی، سیاسی و تاریخی در کشور و
انتخاب شیوهی مبارزهی مسلحانهی مخفی و مخاطرهآمیز و حتی اِعمال روشهای
تروریستی در حذف مخالفان درونگروهی و سطح نازل مبارزه و محدودکردن آن به عملیات
ترور و بمبگذاری نهتنها کشش و اتوریتهی لازم را برای جلب روشنفکران و نخبگان و
مدیران جامعه در سطوح گوناگون موجب نمیشد که حتی قادر به برانگیختن کمترین توجه
لایههای میانی و پایینی جامعه در شهرها و کارخانهها و روستاهای کشور نیز نگردید.
در خارج از کشور هم بهتر از این نیست. کنفدراسیون دانشجویان که پس از هجوم وسیع
دانشجویان از طبقات متوسط و پایین جامعه بهشدت متوّرم شده بود، در ایندوره
برخلاف سالهای اولیهی پیدایش آن که از کیفیت قابلتوجهی برخوردار است، بهشدت به
سمتوسوی پوپولیسم سیاسی رفته و بیشتر به جریانی پاسخگو به احساسات عصبانی
دانشجویان ایرانی مخالف رژیم در خارج مبدل میشود.
سیاسی سنتی همچون حزب تودهی ایران و جبههی ملی و سازمانهای وابسته به آن در
داخل و خارج از ایران در این دوره نیز بیشتر بهدلیل دوری از کشور و خارجشدن از
گردونهی مناسبات حقیقی سیاسی در داخل کشور، به محفلهای سیاسی کوچکی تبدیل شدند
که بیشتر از آنکه حضور بیرونی و نمود سیاسی حزبی داشته باشند، درگیر اختلافات
شخصی و کشمکشهای دورنی بودند. شاپور بختیار بهعنوان یکی از بازماندگان رهبران
سیاسی نسل گذشته با انتخاب نابههنگام خویش در پذیرش مقام نخستوزیری شاه در زمانی
که بحران سیاسی تمام کشور را فرا گرفته بود و امواج انقلاب پایههای رژیم را
متزلزل کره بود نهتنها اعتبار سیاسی خود را قمارکرد که به اعتبار نهضت ملی و
مجموعه نیروهای آن ضربهی جبرانناپذیری وارد آورد که آنها را برای دورانی طولانی
از مدار سیاسی کشور خارجکرد.
چنین شرایطی است که بحران اجتماعی، جامعهی ایران را فرا گرفته و انقلاب ۵۷ بهوقوع
میپیوندد. بیاعتباری و فقدان اتوریتهی سازمانها و احزاب سیاسی و رهبران آنها
در جامعه از یکسو و اتوریتهی تاریخی، سنتی روحانیت در زندگی روزمرهی اکثریت
جامعه از سوی دیگر، باعث شد که رهبری انقلاب در اختیار روحانیت ایران و شخص آیتالله
خمینی قرارگیرد. فعالیت ایشان بهدلیل استمرار مواضع در مخالفت با حکومت شاه و
حضور شبکهای از روحانیان و طلاب، در حقیقت بهنوعی شبیه یک ساختار حزبی برای پیامرسانی
در سراسر کشور بود.
سازمانهای
سیاسی و احزاب در سالهای اولیهی پس از انقلاب
گشایش
سیاسی و فضای آزاد فعالیت در یکی-دو سالهی پس از انقلاب، بار دیگر به اوجگیری
فعالیت سازمانهای سیاسی و احزاب ایران منجرگردید.
بیشماری از احزاب سیاسی در صحنهی کشور صفآرایی کردند، از احزاب سنتی مثل حزب
تودهی ایران، جبههی ملی، نهضت آزادی و حزب مؤتلفهی اسلامی گرفته تا سازمانهای
چریکی که پس از انقلاب نقاب از چهرهی رهبری آنها برداشته شد و شخصیتهای آنها
در مقام یک شخصیت حقیقی بهدور از افسانهپردازیهای ویژهی دوران دیکتاتوری به
نمایش گذاشته میشد. جدای از جریانات سنتی و تاریخی قبلی در این دوره گروههای
متعدد دیگری در صحنه ظاهر شدند که بیشتر آنها تازه از خارج اسبابکشی کرده و به
وطن آمده بودند، برخی نیز براساس محفلهای درون زندان یا انشعاب از دیگر گروههای
موجود شکل گرفته بودند؛ ویژگی بیشتر گروههای جدید اما در این بود که بدون توجه
به تعداد اعضا و هواداران خود و بدون اینکه کمترین سابقهای در مدیریت سیاسی یا
حتی ادارهی یک انجمن دانشجویی یا حتی تجربهی موفق در ادارهی یک مغازهی کوچک
کتابفروشی و خواربارفروشی داشته باشند، به کمتر از حکومت کشور راضی نبودند.
جامعه با وجود مخالفت با بخش قابلتوجهی از سیاستهای تبعیضگرانهی نظام جدید که
کمکم خود را با اشکال گوناگون در ساختارهای در حال شکلگیری نظام مینمایاند، رغبت
و تمایلی به همکاری و حمایت از اپوزیسیون نظام اسلامی و سازمانهای سیاسی و احزاب
موجود نشان نمیدادند، در حقیقت بخش قابلتوجهی از بدنهی مدیریت بالایی و متوسط
کشور و روشنفکران و نخبگان در آن سالها در مقایسه با رهبری سازمانهای سیاسی،
خود را بهمراتب قابلتر و ظرفیتهای خویش را به مراتب بالاتر از اکثر رهبران
سازمانهای سیاسی ارزیابی میکرد و از اینجهت حاضر به پذیرش اتوریتهی رهبری آنها
نبود. این امر بیشتر موجب آن گردید که تودهی هوادار این سازمانها که رهبری را
میپذیرفت، بیشتر از جوانان دانشجو و دانشآموز کمتجربه و غیرمتخصص تشکیل
شدهبود، تا بیشتر به رهبری شبیه باشد.
این
مجموعهی ضعیف از رهبران و اعضا و هواداران کمتجربه برای این سازمانها فاجعهآفرین
گردید. بیتجربگی سیاسی و انتخاب میدانهای نبرد نابرابر با حکومتی که در آن دوران
از حمایت اکثریت قاطع مردم کشور برخوردار بود، موجب آن گردید که این سازمانها که
در برخی موارد موفق به جذب هزاران نفر هوادار و سمپات شده بودند، در فاصلهای
کوتاه از صحنهی سیاسی کشور حذف شوند. فقدان پایگاه مؤثر اجتماعی بهویژه در میان
بخش میانسال کشور و مدیران جامعه یا زحمتکشان و تولیدکنندگان نیز از طرفی این
امکان را در اختیار حاکمیت آنزمان قرار داد که بتواند با شدت هرچه تمامتر و بدون
هراس و نگرانی از مقاومت و اعتراض جدی همهجانبه و بحرانزا در جامعه به سرکوب همهجانبه
دست زده و به حذف کامل این جریانات از عرصهیسیاسی کشور مبادرت نماید.
سیاستهای
کودکانهی سازمانها و احزاب سیاسی مخالف در سالهای اولیهی پس از انقلاب و تحلیل
نادرست تقریباً تمامی احزاب و سازمانهای سیاسی در این دوران از جناحبندیهای
داخل حکومت نهتنها به سرکوب مجموعه احزاب و سازمانهای خارج از حاکمیت منجر شد که
حتی به حذف لیبرالترین گرایشات درون حکومت و خروج نیروهای ملی و مذهبی لیبرال
درون حکومتی نیز ختم گردید. ابعاد این سرکوب بعدها گریبانگیر وسیعترین لایههای
روشنفکری و دگراندیش جامعه هم شد.
رهبری ماجراجویانهی برخی از سازمانهای سیاسی و احزاب آن دوران در درگیریهای
زودهنگام و انتخاب اشکال خشن مقابلهی سیاسی و بهکارگیری سلاح و تجمع در خانههای
تیمی و تدارک نظامی برای سرنگونی حاکمیت یا تحریک اقوام و ملیتها را نباید در شکلگیری
سرکوب و تقویت گرایشات سرکوبگر در نظام حکومتی نادیدهگرفت.
تغییر
و جابهجایی در عرصهی مقابلهی سیاسی و چالش حکومت از اشکال مسالمتآمیز یعنی از
عرصهی مطبوعات، مجالس سخنرانی، میتینگها و فعالیت در سازمانهای صنفی و مدنی و
شرکت در انتخابات و در یک کلام ایجاد یک ساختار دموکراتیک برای کسب اعتماد و آرای
مردم به میدان مقابلهی نظامی، جنگ خیابانی، انفجار مراکز حکومتی، جنگ قومی و ترور
سران حکومتی نهتنها به سرکوب مجموعهی جنبش دگراندیش در کشور منتهی شد و به
شدیدترین شیوههای سرکوب، مشروعیت موقت بخشید که سطح رهبری سازمانهای سیاسی را از
رقابت با رهبری نظام به رقابت با مسؤولان اطلاعاتی و نیروهای ویژهی سرکوب تقلیل
داد.
سیاسی سازمانها بیشتر از آنکه با ارایهی پلاتفرمهای سیاسی، اقتصادی در عرصههای
کلان جامعه، رهبری نظام را به چالشبطلبند و پایههای اجتماعی آنها را مورد تعرض
قرار دهند، گرفتار برنامهریزی برای حفظ خانههای تیمی مخفی، نقشهبرای ترور
مسؤولان حکومتی، سازماندهی شبکههای مخفی و نظامی و جابهجایی شبانهروزی از وحشت
دستگیری بوده و عملاً موقعیت خود را تا سطح کادرهای دست چندم امنیتی- اطلاعاتی و
گروههای شکار و بازجویی تقلیل میدادند.
سرکوب و حذف بخش رادیکال دگراندیش مخالف نظام اسلامی و بهانهی جنگ، فضایی را در
کشور بهوجود آورد که بخش قابلتوجهی از احزاب سیاسی لیبرال که در ابتدای انقلاب
در موقعیت حاکمیت و پیرامون رهبری نظام قرار گرفته بودند نیز نهتنها از تمامی
عرصههای قدرت حذف شدند که اکثریت آنها از جمله بخشی از اعضای جبههی ملی ایران،
نهضت آزادی ایران، جنبش مسلمان مبارز و گروههایی از منفردان نیز داوطلبانه برای
سالیان طولانی سازمانهای خود را بهحالت تعطیل یا نیمهتعطیل درآوردند. حضور این
بخش تا دورهی بعدی گشایش نسبی فضای سیاسی در کشور یعنی دورهی اصلاحات کاملاً
غیرمحسوس است، گشایش مجدد در فضای سیاسی کشور تکاپوی جدیدی را در عرصهی فعالیت
حزبی در این بخش بهوجود آورد. علاوه بر جریانات فوق، بخش دیگری از کادرهای درجه
دوم حکومتی که اینک در جبههی اصلاحات تجمع کرده بودند، اینبار فارغ از حضور
سازمانهای سیاسی دههی اول انقلاب، به اهمیت بازسازی حزبی جامعه و تحزب برای
مقابله با رقیب سیاسی خود توجه نشان میدهند. بازسازی و فعالیت نهضت آزادی، محافلی
از جبههی ملی در درون کشور و گروههای ملی-مذهبی و احزاب متعدد اصلاحطلب عضو
جبههی دوم خرداد، محصول این دوره بوده و بیشتر متوجه تضعیف و کنترل گرایش
اقتدارگرای حکومت و تغییر رویهی نظام اسلامی است.
اساسی این گروه از احزاب با احزاب سیاسی و سازمانهای سنتی و فعالان دورهی اولیهی
انقلاب، عمدتاً در این است که راهکارهای آنها بیشتر متوجه شرکت در کارزارهای
انتخاباتی و سازوکارهای مسالمتآمیز و استفاده از امکانات موجود ضمن التزام به
قوانین جاری کشور بوده و تغییرات اصلاحی و تدریجی درساختارهای حقیقی و حقوقی نظام
اسلامی را بدون شعار سرنگونی گروههای رادیکال دههی اول انقلاب در راستای تغییر
رویهی نظام اسلامی دنبال میکنند.
وضعیت
کنونی احزاب
اگرچه
امروز در کشور بهلحاظ تعداد اسامی احزاب، دهها حزب و سازمان سیاسی را میتوان
سراغگرفت اما واقعیت حاکی از آن است که مجموعهی فعالان سیاسی کشور در احزاب
غیرحکومتی در داخل و خارج از کشور بیش از چندصد نفر نمیباشند. جامعهی ایران در
مقایسه با دوران نهضت ملی و آغاز مشروطیت تقریباً فاقد تحزب بهمعنای واقعی آن است.
سیاسی کنونی کمترین تأثیری در روند تحولات سیاسی کشور ندارند و بیشتر آنها به
حاشیهنشین و نظارهگر میدان سیاست کشور مبدل شدهاند.
بسیاری
از آنها ماندگار نبوده و ادواری و موسمی هستند، از اکثر احزابِ نیمقرن گذشته جز
نامی باقی نمانده است. پُرسابقهترین احزاب سیاسی ایران از جمله حزب تودهی ایران،
جبههی ملی و نهضت آزادی با بیشتر از ۵۰ سال سابقهی فعالیت سیاسی، در شرایط
کنونی کمترین تأثیری بر روند تحولات و تصمیمگیریهای سیاسی در کشور ندارند، این
در حالی است که همین احزاب پنجاه سال پیش از آن در جریان نهضت ملی مؤثرترین
بازیگران میدان سیاست ایران بوده و تأثیرات چشمگیری در شکلگیری جنبشهای ملی و
احزاب سیاسی در کل منطقهی خاورمیانه ایفا نمودهاند.
غلبه
بر بحران کنونی
برای
برونرفت از بحران کنونی و غلبه بر مشکل تحزب در ایران باتوجه به سابقهی هر سه
جریان و نحلهی اساسی روشنفکری ایرانی باید به چند مسأله توجهکرد:
اساس نهضت ملی و احزاب درونی آن بر مبارزهی ضد استعماری بنا شده بود، قدرت تجهیز
احزاب ملی متکی بر احساسات ناسیونالیستی و مقابله با دخالت خارجی در ادارهی امور
کشور بوده و مبارزهی آنها با استبداد حاکم در آن دوران بیشتر متوجه خلع ید از
گرایشات استعماری بر منابع ملی و کنترل قدرت حکومتی است.
–
جنبش چپ در ایران از ابتدای شکلگیری آن گرفته تا تأسیس حزب کمونیست و شاخص برجستهی
آن در تاریخ معاصر ایران “حزب توده ایران” با اتکا بر اندیشهی مارکسیسم
و توجه به مدل سوسیالیسم که مورد قبول و ستایش بخش قابلتوجهی از روشنفکران در
سراسر جهان قرار گرفته بود، موفق گردید بخش قابلتوجهی از روشنفکران کشور را برای
چندین دههی متوالی مجذوب خود نماید.
نظام قدرتمند سوسیالیستی بهعنوان یک مدل واقعاً موجود با قدرت و توانایی رقابت در
تمامی عرصههای علمی، تکنولوژیک، ورزشی، فرهنگی و توان تسلیحاتی در مقابل رقیب
امپریالیستی در دنیای غرب و حمایت این نظام از جنبشهای رهاییبخش ملی و ضداستعماری
در حقیقت بهمثابه آهنربایی در محافل روشنفکری و نخبگان ایرانی بهنفع احزاب چپ
عمل میکرد.
روحانیت ایران، روشنفکران دینی و تمامی احزاب و سازمانهای سیاسی مذهبی یا
التقاطی با توجه و تأکید بر مفاهیم عدالتخواهانهی دینی همچون قسط اسلامی، جامعهی
بیطبقهی توحیدی، مدینهالنبی، عدالت علی و اتوپیای حکومت اسلامی و مقابله با غربزدگی
و غلبه بر فرهنگ ازخودبیگانگی و بازگشت به خویشتن و همچنین ستیز با سیاستهای
استعماری انگلیس و روس موفق شده بودند که بخش قابلتوجهی از روشنفکران و جامعهی
مذهبی را بهدور خود گرد آورده و وعدههایی را در قالب یک نظام مطلوب اسلامی به
جامعه ارایه دهند.
تجربهی حکومت اسلامی در تحقق وعدههای عدالتخواهانهی آن و اِعمال انواع خشونتها
و حذفهای سیاسی پس از انقلاب، فروپاشی سوسیالیسم در تمامی کشورهای سابق بلوک
سوسیالیستی و بیاعتباری گفتمان چپ و از موضوعیت افتادن جنبشهای ضد استعماری با
توجه به تغییرات سیاسی و عملکرد حکومتهای جدید، در حقیقت هر سه نحلهی فکری و
سیاسی ایرانی را که در مقاطع معینی در تاریخ کشور ما در موضع احزاب پیشتاز موفق به
سازماندهی بزرگترین احزاب سیاسی شده بودند، امروز با بحرانِ نداشتن چشمانداز و
برنامهی سیاسی مواجه نموده است.
از بحران کنونی و بازسازی احزاب مدرن و پاسخگو به نیازهای دورهی کنونی، بدون
شناخت و مطالعهی تاریخ گذشته، نقد بیرحمانهی آن، درک تحولات جهانی، آشنایی و
شناخت مدلهای موجود موفق سیاسی- اقتصادی و ارایهی یک چشمانداز واقعی ممکن نیست.
ساختمان یک جامعهی مدرن، به احزاب مدرن نیازمندیم، احزاب مدرن نیازمند وجود
رهبران توانمند و آشنا به سیاست بهمفهوم مدرن آن یعنی عالیترین شکل مدیریت جامعه
میباشند.
در کشور ما باید همچون سایر حوزههای تخصصی از حوزهی افراد عادی و آماتور به حوزهی
تخصصی و کارشناسی بازگردد. حوزهای که در آن افراد براساس کیفیتهای کارشناسانه و
تجربههای موفق در حوزههای کلان زندگی قابل اندازهگیری باشند.
احزاب و سازمانهای سیاسی در گرو درک این مهم است که احزاب سیاسی گروههای فشار
اجتماعی یا نهادهای صنفی و مدنی نیستند و برای مدیریت سیاسی یک کشور که پیچیدهترین
بخش از مدیریت در یک جامعه است، باید کادرهای توانمند و لایق و مدیر و در همان حال
مسؤول و پاسخگو داشت.
منبع
: نشریه نامه شماره ۵۱