زندگی نامهمطالب جدید

بیوگرافی و معرفی شخصیت امام ابوالاعلی مودودی

بیوگرافی و معرفی شخصیت امام ابوالاعلی مودودی

 

بیوگرافی مؤلف[۱]

استاد اَبُوالاعلی مودودی در سال ۱۹۰۳ م در شهر اورنگ آباد یکی از شهرهای ایالت مسلمان نشین حیدرآباد دَکَن هندوستان در  درخاندانی شریف، اصیل و معروف به علم، ورع و تقوا دیده به جهان گشود. نسب این خاندان به جدّ بزرگ مودودی­ها یعنی قطب الدین مودود، شریخ طریقه چشتی، برمی­گردد. این خاندان یکی از آن چند شاخه بزرگ مودودی­ها است که در نیمه آخر قرن نهم هجری در عهد اسکندر لودهی از هرات افغانستان به هندوستان مهاجرت کردند. شیخ این شاخه از طریقه چشتی­ها، ابوالاعلی مودودی نام داشت. این خاندان در طول مدت اقامت در هندوستان، همواره در بین مردم به کناره­گیری از دنیا و پایبندی به زهد و تقوا معروف بوده و هستند، به همین دلیل سید احمد حسن (پدر استاد) ، فرزند خویش را پس از تولد، هم نام جد بزرگ این طریقه، ابوالاعلی نام نهاد.

نشأت و تربیت استاد

استاد مودودی علوم ابتدایی (همچون عربی، قرآن، حدیث، فقه و زبان فارسی) را از محضر پدر بزرگوارش آموخت و نزد او کتاب موطأ امام مالک را نیز از برکرد. علاوه بر این ، سید احمد حسن به اخلاق و آبادا و رسوم فرزند خویش اهتمام فراوان داشت و به نحو احسن در تربیت او کوشید.

استاد مودودی بعدها برای ادامه تحصیل در شهر اورنگ آباد، وارد دبیرستان شد و تحصیلات خود را از سال دوم شروع کرد و به خاطر هوش و ذکاوت خاصی که داشت، در سن چهارده سالگی از دبیرستان فارغ التحصیل شد. سید احمد حسن در ابتدا به وکالت اشتغال داشت، اما به توصیه یکی از صالحان خاندان مودودی وکالت را رها کرد و در خانه به ذکر و دعا و عبادت مشغول گردید که این خود باعث تضعیف بنیه مالی وی شد و دیگر نتوانست در اورنگ آباد اقامت کند؛ بنابراین از آنجا رهسپار شهر بهوپال شد و ابوالاعلی و مادرش را تا پایان تحصیلات فرزندش در حیدرآباد ترک کرد.

وفات پدر

استاد مودودی همچنانکه خود بعدها تعریف می کرد در ایام زندگی در شهر اورنگ اباد در فقر مالی شدیدی به سر می برد. خانه آنان پانزده کیلومتر از دارالعلوم دور بود و هر روز با پای پیاده این مسیر را دو بار طی می­کرد. گاهی اوقات نیز پیش می­آمد که چیزی برای خوردن نداشت. این وضعیت شش ماه ادامه داشت تا اینکه پدر در اثر ابتلا به بیماری فلج شد و به کلی خانه نشین گشت. استاد نیز درس و مدرسه را رها کرد و همراه با مادرش رهسپار بهوپال شد و در آنجا تا زمان فوت پدر (۱۹۱۷م) کمر به خدمت او بست.

ورود استاد به عرصه روزنامه نگاری

استاد مودودی بعد از رحلت پدر سختی که و مصایب فراوانی به چشم دید و دریافت که اکنون وقت آن فرا رسیده است که برای خویش کار و باری دست و پا کند و از این وضع ناخوشایند رهایی یابد؛ به همین منظور از شهری به شهر دیگر سفر می کرد تا اینکه سرانجام در سال ۱۹۱۸ م به شهر بجنور هندوستان رسید.

او به واسطه تبحر در زمینه­های ادبیات، تالیف و ترجمه، حرفه روزنامه نگاری را برگزید و ابتدا به روزنامه المدینه و بعد از یک ماه و نیم به هفته نامه تاج پیوست. در آن زمان هندوستان متاثر از جنبش های سیاسی و در راس آنها جنبش «محافظت از خلافت اسلامی» بود. استاد در روزنامه تاج به قلمی آتشین مقاله می نوشت و احساسات و عواطف مسلمانان را به شدت تحریک می کرد. کار وی فقط به همین حد ختم نمی شد، بلکه در جنبش «محافظت از لافت اسلامی» نیز فعالانه شرکت داشت.

ارتباط با شخصیت های علمی

فعالیت های استاد در جنبش محافظت از خلافت، این فرصت خوب را برایش فراهم ساخته بود تا بتواند با شخصیت ها و رهبران بزرگ سیاسی هندوستان همچون شیخ کفایه اللله دهلوی، مفتی هندوستان و شیخ احمد سعید مشهور ارتباط برقرار و با آنان دیدار کند.

اخلاق متین، هوش سیاسی، توانمندی های شگفت انگیز و سبک زیبای روزنامه نگاری استاد مودودی، تعجب و تحسین این دو عالم بزرگوار را که از مهمترین رهبران «جمعیه العلمای» هند بود، برانگیخته بود.

در اوائل سال ۱۹۲۱م جمعیه العلماء نخستین روزنامه خود را با عنوان المسلم منتشر کرد و مودودی ۱۷ ساله رئیس بخش تحریریه آن شد. انتشار المسلم تا سال ۱۹۲۳ م ادامه یافت تا این که در سال ۱۹۲۴ حمعیه العلماء تصمیم گرفت روزنامه دیگری با عنوان الجمعیه منتشر سازد، بااین هدف که سخنگوی مکتوب این جمعیت و بیانگر آراء و نظرات جماعت دیوبند باشد. استاد مودودی بازهم به عنوان رئیس تحریریه انتخاب شد و این کار را تا سال ۱۹۲۸م ادامه داد.

توجه استاد به فرهنگ اسلامی و فرهنگ انگلیسی

اقامت استاد مودودی د ردهلی نو افق­های فراوانی از فرهنگ و معارف بر وی گشود، که این خود وسیله­ای شد تا سالهای ۱۹۲۱ الی ۱۹۲۸ میلادی را به تعمق در علوم اسلامی و بهره­گیری از منابع فرهنگی شهر دهلی، که تنی چند از نخبگان علم و دعوت در آنجا حضور داشتند، اختصاص هد.

استاد ضمن کار در مجله نزد ادیب روشنفکر شیخ عبدالسلام نیازی علوم معانی، بلاغت و آداب عربی را نیز آموخت. همچنانکه در نزد محدث معروف، اشفاق الرحمن کانهلوی جامع ترمذی و موطأ امام مالک را خواند و علم تفسیر، فقه و منطق را از شیخ شریف الله خان آموخت.

مودودی، باهوش و ذکاوت خاصی که داشت زبان انگلیسی را هم در ظرف چهارماه آموخت و به واسطه آن دیدِ جامعی از فرهنگ انگلیسی، تاریخ، فلسفه و علوم اجتماعی غرب پیدا کرد و این خود عاملی شد تا به خوبی بتواند فرهنگ اسلامی و فرهنگ عصر جدید را با هم مقایسه کند.

استاد در خلال چهارسال فعالیت در روزنامه الجمعیه به عنوان سردبیر، با شور و اشتیاق فراوان از اسلام و مسلمین آن هم با اسلوبی واقع گرایانه و مستدل دفاع می­کرد و این مهم برایش مقدور شد که در شماره­های پیاپی روزنامه الجمعیه دوکتاب ارزشمند خود را با عنوان «منبع نیروی یک مسلمان» و «جهاد در اسلام» به چاپ رساند تا آنجایی که تحسین محافل بزرگ علمی را برانگیخت و رواج فراوانی یافت.

آمادگی استاد برای دعوت به سوی اسلام

مودودی بعد از تالیف دو کتاب «جهاد در اسلام» و «منبع نیروی یک مسلمان» به کلی از حرفه روزنامه­نگاری کناره گرفت و دهلی را به سمت حیدرآباد دکن ترک گفت و در آنجا با یک سری کارهای ساده و پیش پا افتاده معاش خود را تأمین می­کرد. استاد در این دوران بیشتر وقت خود را صرف مطالعه می­کرد تا خود را برای دعوت به سوی اسلام در عصری پر از اندیشه­ها و جریان­های فکری آماده سازد؛ عصری که در آن بر هر دعوتگر مصلحی لازم است به زاد و توشه علم کاملاً مجهز باشد و با برهان و استدلال نظر و سخن خود را به کرسی بنشاند.

خروج از عزلت

استاد سرانجام در حالی که کوله باری از علم و تقوا به همراه داشت، از عزلت خود خارج شد و همزمان با آن سرپرستی اداره مجله ترجمان القرآن را در سال ۱۹۳۳ م به عهده گرفت و از طریق آن مجله با عزمی استوار و شیوه­ای منحصر بفرد دعوت خود را ارائه داد، به گونه­ای که ضمایر خفته انسانها را بیدار می­کرد و به رکودی که در افراد به وجود آمده بود؛ حرکت می­بخشید.

مجله ترجمان القرآن

استاد مودودی در اداره مجله تک وتنها بود و همه مسئولیت ها را یک تنه برعهده داشت؛ همزمان سرمقاله ها را می­نوشت و به سوالهای رسیده نیز پاسخ می­داد؛ برای چاپ مجله به چاپخانه رجوع می­کرد و شخصاً تمام مجلداتش را دسته بندی می­کرد؛ برآنها تمبر می­زد و به اداره پست می­برد و عنوان مشترکین را بر روی بسته های پستی می­نوشت و همه آنها را ارسال می­کرد. لذا دعوت استاد در اوائل آن دو رکن داشت: مودودی و مجله.

دوری استاد از پیشنهادهای فریب دهنده

نخست وزیر دولت ولایت حیدرآباد دکن از طریق شیخ مناظر الاحسن گیلانی به استاد پیشنهاد کرد که حکومت آماده است تا او را به عنوان استاد در دانشکده العثمانیه در برابر حقوق ۸۵۰  روپیه در ماه (که در آن سالها مبلغی هنگفت بود) به استخدام خود درآورد. استاد این پیشنهاد را رد کرد و ضمن تشکر از لطف و محبت آنان گفت: دعوت را هرگز نمی­فروشم و بر اسلام چانه زنی نمی کنم!

برادر استاد، ابوالخیر مودودی می­گوید: «به سهم خود برای متقاعد ساختن وی به پذیرش این پیشنهاد جهد وافری به خرج دادم تا از این وضعیت نابسامان رهایی یابد؛ اما هیچ نتیجه­ای نداشت».

استاد در سال ۱۹۳۲م تا آخرین لحظات حیات مبارکش به جز مزان­هایی که مجله ها به محاق توقیف سپرده می­شدند؛ به چاپ و انتشار آنها اهتمام کامل داشت.

استاد مودودی مباحث و مسائل مهمی را در مجله طرح می­کرد که دربرگیرنده تمام ابعاد مهم اسلام بود؛ حتی تمدن غرب را برای افکار مادیگرا و اندیشه­های منحرف آن شجاعانه نقد می­کرد.

 

دوموضوع اساسی مورد اهتمام استاد

مودودی در مدت این نه سل توانست به دو امر مهم پردازد:

نخست: تمامی اشکال جاهلیت را از قدیم گرفته تا انواع جدید آن به دقت مورد بحث و بررسی قرا رداد و نتایج نفوذ جاهلیت در پیکره جوامع اسلامی در گذشته و حال را کاملاً آشکار ساخت و با دید نقادانه و پژوهشگرانه مضرات و خطرات آن را بر اندیشه و اخلاق و اجتماع مسلمانان تجزیه و تحلیل کرد و در عین انتقاد از مذاهب فقهی به صورتی کاملاً علمی به همان شکل نیز داعیان جمود و تقلید، مدعیان اجتهاد مطلق، دعوتگران رهایی از دین، دین فروشان، منکرین حجیت سنت و متساهلان در آن را آماج نقد خویش قرار می­داد. این غربال­گری­ها، پاک­سازیها ، انتقادات و اصلاحات صرفاً به این هدف انجام می­شد تا جمودی را که در فکر و اندیشه صاحب­نظران و علما ریشه دوانده و منجربه فهم اسلام به صورتی مبهم و ناصحیح فهم شده، از بین ببرد.

دوم : استاد نظام حیات در اسلام را با الهام از کتاب خدا و سنت پیامبر بزرگوار او با اسلوبی عقلی، مستدل و خالی از هرگونه عیب ونقصی تشریح و عقیده راستین اسلامی و دیدگاه­های آن در مورد انسان و جهان، فلسفه اخلاق، عبادات و حکمت­های نهفته درآن، پایه­های تمدن و مدنیت بشر، ارکان اقتصاد، جامعه و سیاست، نظام تعلیمی و تربیتی سازگار با طبیعت انسان و چگونگی حل مشکلات دنیوی انسانها را در گذشته و حال به خوبی بیان کرد.

 

 

رابطه مودودی و اقبال لاهوری

از جمله افرادی که عنایت خاصی به مجله استاد مودودی و دعوت منحصر به فردش داشت، دکتر اقبال لاهوری بود. وی در مورد مودودی می­گفت: «این مرد دین پیامبر خدا (ص) را با قلمی که به خواست خدای متعال مورد تایید آن حضرت است، عرضه می­دارد». اقابل نیز به نوبه خود با اشعار زیبا، سخنرانی­های حماسی و بحث­های علمی روح جهاد را در نسل جدید این امت می دید.

اقبال جهت دیدار با استاد، دعوتنامه­ای را از طریق یکی از دوستان خودبرای ایشان فرستاد. استاد هم دعوتش را لبیک گفت و برای دیدار با اقبال به شهر لاهور رفت. در بین استاد مودودی و علامه اقبال لاهوری سه دیدار متوالی صورت گرفت و بعدها استاد مودودی در مورد اقبال و اندیشه­هایش گفت:

«من و اقبال اتفاق نظرهای زیادی در آراء و دیدگاه­های خویش داشتیم؛ زیرا آنچه را که من در سر می­پروراندم، دقیقاً همان چیزی بود که اقبال نیز در نظر داشت. این برنامه بر دو موضوع اساسی تمرکز داشت:

۱) بیان سمت و سوها و رویکردهای نظام اسلامی با اسلوبی علمی

۲) آماده سازی مردانی که شایستگی رهبری مسلمانان را چه از لحاظ فکری و چه از لحاظ علمی داشته باشند».

هجرت استاد به پنجاب به دعوت اقبال

محمد اقبال به استاد مودودی پیشنهاد کرد که از حیدرآباد به پنجاب مهد تمامی جنبش­ها و دعوت­ها هجرت کند. استاد نیز این پیشنهاد را پذیرفت و در مارس ۱۹۳۸م در روستایی کوچک از توابع پنجاب که دارالاسلام نام داشت و هرگز روی عمران و آبادانی را به خود ندیده بود و در عین حال به دور از هیاهوی زندگی جدید شهری بود، رحل اقامت افکند. زمین روستا را دوست محمد اقبال برای خدمت به اسلام وقف کرده بود. اما مدت زمان زیادی از اقامت استاد در این روستا نگذشته بود که خبر فوت محمداقبال به گوش وی رسید. استاد در مورد فوت اقبال می­گفت: «با مرگ این مرد بزرگ بزرگترین تکیه­گاه زندگی خود را از دست دادم».

استاد بعد از فوت اقبال، یک ماه و نیم دیگر در روستای دارالاسلام ماندگار شد، اما به سبب بروز اختلاف ما بین او و صاحب زمین وقفی بر سراهداف آن، آنجا را به سمت لاهور ترک کرد.

مسئولان «دانشکده حمایت الاسلام» با اطلاع از حضور استاد در لاهور به وی پیشنهاد کردند که به عنوان سخنران در دانشکده به فعالیت بپردازد. استاد نیز این پیشنهاد را پذیرفت، اما به عنوان سخنران افتخاری و در طول یک سالی که در آنجا مشغول فعالیت  و دعوت بود، کوچکترینن مبلغی به عنوان حقوق دریافت نکرد.

او به این ترتیب با حرکتی رو به رشد و از ماهنامه ترجمان القرآن، تدریس در دانشکده حمایت الاسلام و سخنرانی در مؤسسات و دانشگاه­ها نسل جدید از روشنفکران را مورد خطاب قرار داد؛ با این هدف که از آنان اسلامگرایانی با تقوا بسازد تا در آینده مسئولیت سنگین دعوت در شبه قاره هند را برعهده بگیرند.

تأسیس جماعت اسلامی

در بیست و چهارم اگوست ۱۹۴۱م با دعوت استاد مودودی جمعی از افرادی که شور و اشتیاق فراوانی به فکر، اندیشه و دعوت وی داشتند، گردهم جمع شدند تا در مورد تأسیس جماعتی اسلامی با هدف برپایی نظام اسلامی، به بحث و تبادل نظر بپردازند.

حاضران در پایان به اتفاق بر تأسیس چنین جماعتی تا مرحله اجرا تأکید کردند و در همان جمع نیز اساسنامه جماعت، که اهداف و عقاید آن را بیان می­داشت، تدوین شد.

تجدید بیعت خدا و رسول او

در بیست و ششم اگوست ۱۹۴۱م جماعت اسلامی اساسنامه خود را با حضور تمامی اعضا به تصویب رساند و استاد ابوالاعلی مودودی کسی که تمام جوانی خود را صرف تأسیس چنین الگویی از اجتماع مسلمانان نموده بود برخاست و دوباره شهادتین را بر زبان جاری کرد و پیوستن خود را به «جماعت اسلامی» اعلام کرد. دیگر اعضاء و حاضران در جلسه نیز به تبعیت از وی ادای شهادتین کردند و با خدا و رسولش تجدید بیعت کدرند. در آن جمع، تعریف می­کردند که جو حاکم بر جلسه بسیار احساس برانگیز بود، به گونه­ای که همه و بویژه استاد همچون نوجوانی که تازه سنگینی مسئولیت­های خویش را در عرصه زندگی دریافته باشد، گریه می­کردند و این صحنه مصداق بارز این بیت اقبال لاهوری بود:

چون می­گویم مسلمانم بلرزم                      که دانم مشکلات لااله را

استاد به جهت سنگینی مسئولیتش به نسبت دیگر اعضاء بیشتر از همه گریه می­کرد تا جایی که محاسنش با اشک­های پیاپی ریزان، خیس شده بود. این جماعت کوچک به موجب اساسنامه خود سید ابوالاعلی مودودی را به عنوان رهبر و امیر جماعت برگزید و کار خود را با ۷۵ عضو و با سرمایه­ای در حدود ۷۰ روپیه آغاز کرد.

هجرت به سوی مکانی آرام

ده ماه پس از تاسیس جماعت اسلامی در لاهور، مجلس مشورتی آن تصمیم گرفت که مقر اصلی خود را از انجا به مکانی آرام­تر منتقل کند.

مالک زمین وقفی قریه دارالاسلام که قبلاً درباره او صحبت کردیم با شنیدن این خبر به جماعت اسلامی پیشنهاد کرد که حاضر است بدون هیچ قید و شرطی بار دیگر زمین را در اختیار آنان قرار دهد. جماعت هم پذیرفت و استاد مودودی با جمعی از همکاران نخبه و فرهیخته خود به قریه دارالاسلام نقل مکان کرده و تا آغاز قیام پاکستان در آنجا حضور داشتند، اما بعد از کشتارهای فجیعی که در خلال تبادل ساکنان هند و پاکستان صورت گرفت؛ استاد مجدداً به لاهور بازگشت و تا پایان عمر همانجا را مقر اصلی جماعت ساخت.

به هنگام تأسیس کشور پاکستان در اگوست ۱۹۴۷م، استاد و یارانش نیز با عبور از دریایی از خون و آتش از دارالاسلام به لاهور بازگشتند و به این ترتیب جماعت اسلامی نیز به دو شاخه تقسیم شد که یک شاخه آن در هندوستان و شاخه دیگر در پاکستان هب فعالیت خود ادامه می­داد. هرکدام از این جماعت­ها دارای نظام اداری و شیوه عمل خاص خود بودند تا مسئولیت­هایی را که به آنان واگذار شده بود، به نحو احسن انجام دهند.

قیام پاکستان

بعد از اعلام تشکیل کشور پاکستان در ۱۹۴۷م و آزادی و استقلال ملت مسلمان آن کشور پس از تحمل دو قرن ظلم و ستم­های استعمار انگلیس، استاد مودودی وارد مرحله جدیدی از دعوت خویش شد. وی با هجرت به پاکستان، شهر لاهور را به عنوان اقامتگاه خود برگزید، اما بازهم سختی­ها و مشکلات، فرصت لحظه­ای استراحت به او نمی­داد و در نخستین اقدام خود ا زاعضای جماعت اسلامی دعوت کرد که برای خدمت به پناهندگان هندویی که سرزمین و مال و اموالشان را به جای گذاشته بودند، بسیج شوند؛ هزاران پناهنده­ای که به علت درگیری­های درگرفته مابین مسلمانان، هندوها و سیک­ها، در راه کشته و عده بسیاری نیز زخمی شده بودند؛ دخترانشان را به سرقت برده بودند و کودکان زیادی نیز تلف شده بودند، دار و ندارشان را به غارت برده و منازلشان را سوزانده بودند.

با دعوت استاد، همه اعضاء، همکاران و هواداران جماعت اسلامی به سوی مرزهای پاکستان شتافتند و اردوگاههایی را برای استقبال از پناهندگان بنا کردند. حتی برای آنان غذا نیز پخته، بیمارانشان را مداوا و مرده­هایشان را نیز دفن می­کردند.

استاد با هوشمندی و تیزبینی خاصی معتقد بود با شرایط جدید پیش آمده، عواقب وخیمی در انتظار حکومت پاکستان است و رویارویی با آن مستلزم ورود مردانی در عرصه است که با ایمانی صادقانه، عزمی استوار، همتی والا، شخصیتی ثابت و با هوشیاری عمیق به نیازهای عصر جدید پاسخ گویند و با همین انگیزه، تمام ذهن و فکر خود را بر سه امر مهم متمرکز ساخته بود:

۱) همکاران او ضمن قوت در زمینه عقیده اسلامی، در رفتار فردی خویش نیز باید عادل و قابل اعتماد باشند. استاد در این مورد می­گفت:

دعوت­ها ضربه می­زند، پذیرش اعضایی است که در زندگی خویش شخصیت ثابتی ندارند؛ برای مثال جنبش «الخلافه» را در نظر بگیرید. در کنار بی شمار مردان صالح و پاک، مسلمانان عامی زیادی نیز در آن عضو بودند که استقامت لازم را برای آن کار نداشتند و سرانجام با رفتارهای اشتباه خود، چهره این جنبش و رهبران فاضل آن را خدشه دار ساختند و از آنجا که مسلمانان میلیونها روپیه برای کمک به جنبش پرداخته بودند و عده­ای در آن خیانت کردند، بعد از آن در هر طح و پروژه­ای که با نام اسلام یا وطن انجام می­شد، به دیده شک و تردید می­نگریستند. به همین دلیل و برپایه مشاهدات و تجربیاتم معتقدم که هیچ ضرورتی ندارد به شمار و تعداد داعیان بیافزاییم، بلکه مهم آن است افرادی را گرد خود جمع کنیم که در پاکدامنی و نیکرفتاری زبانزد مردم باشند تا با سپردن امانات به آنان مطمئن باشیم که آن را به اهلش سپرده­ایم».

۲) نظام دعوت باید قوی و مستحکم باشد و به هیچ وجه تساهل و سستی در آن راه پیدا نکند. استاد در این زمینه می­گوید: « از جمله عوامل فروپاشی دعوت­ها رخنه­پذیر بودن آنهاست، به همین علت ما تصمیم گرفتیم که سیستم دعوت خود را در نهایت استحکام و استواری پی بریزیم، به گونه­ای که ضعف و کم کاری هیچ یک از اعضا برایمان قابل قبول نیست و از اینکه یکی از عزیزانمان ما را ترک کند بسیار خرسندتریم تا اینکه به جای او فردی ضعیف و سست اراده به ما بپیوندد، زیرا گروهی کوچک بانظامی قوی و اعضایی که همچون یک صف یکپارچه و نفوذناپذیر عمل می­کنند، از یک گروه با سیاه لشکرهای فراوان موفق­تر است، لذا یکی از شرایط عضویت در جماعت این است که هر عضوی به ادای فرایض ملتزم باشد و از گناهان کبیره بپرهیزد و حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام بداند، زیرا این شروط حداقل چیزهایی هستند که هرمسلمانی از طرف خدا و رسولش ملزم به اجرای آنها است. به همین دلیل کسی که نمی­تواند به چنین شرایطی التزام داشته باشد، از ما نیست».

۳) دعوت در آنِ واحد باید در برگیرنده دو عنصر مهم باشد: نخست عنصری که با فرهنگ اسلامی قدیمی تربیت می­کند و دوم عنصری که به شیوه عصر جدید فرهنگ­سازی می­کند. هر دوی این عناصر باید در جریان جنبشی که هدفش برپایی حکومت اسلامی و برچیدن اسطوره جدایی دین از سیاست است، به موازات هم حرکت کنند، زیرا روشنفکران عصر جدید هرچقدر با دین اسلام صادقانه و مخلصانه رفتار کنند، مادام که اسلام را به خوبی نفهمند، قادر نیستند که نظام اسلامی را برپا کنند و به همین شکل نیز، علما و دانشمندان علوم دینی هراندازه در علوم اسلامی آگاهی و تبحر داشته باشند، بازهم در مواجه بامسائل عصر جدید به تنهایی نمی­توانند سکان­دار کشتی حکومت اسلامی باشند. از این روست که این دو نوع فرهنگ، ناگزیر باید در هم ادغام شوند تا این آمیزه جدید در برپایی تمدنی کامل و مبتنی بر دین الهی به کار رود.

 

جهاداستاد برای برپایی حکومت اسلامی

بزرگترین فعالیت استاد مودودی ، جهاد طولانی و مستمر ایشان برای برپایی حکومت اسلامی در پاکستان بود و در این راه سختی­ها و مشکلات فراوانی به جان خرید. استاد به خوبی می­دانست که ایستادن در برابر باطل و مطالبه خضوع و گردن نهادن به حکم الهی از او و گفتن کلمه حق دربرابر حاکم زورگو یعنی راه رفتن در جاده­ای پر از خار، اما وی کاملاً بر این نکته واقف بود که راه مؤمنان همواره اینگونه بوده است و چیزی جز این نیست، زیرا کسی که ایمان دارد خداوند، رب او، اسلام، دین او و محمد(ص) پیامبر اوست، ناگزیر هم باید طاغوت را رد کند، چون در قلب یک مومن هرگز دو چیز جمع نمی­شود: ایمان به الوهیت خداوند و پذیرش او به عنوان یگانه حاکم و قانونگذار با اقرار و اعتراف به اینکه غیر او مصدر تشریع و قانونگذاری است.

زمام سلطه را در پاکستان طبقه­ای فرنگی مأب در اختیار داشتند که بدترین چیز در نظر آنان اسلام بود. چندماه پس از برپایی حکومت پاکستان این گروه شبهاتی در مورد اسلام و صلاحیت آن در مقام یک سیستم حکومتی در عصر جدید مطرح کردند. استاد خطر این وضعیت جدید را دریافت و همکارانش را گردهم جمع کرد و به آنان گفت:

«رهبران پاکستان نظرات گوناگونی در مورد شیوه اداره حکومت در آینده بیان می­کنند، در حالی که قرار بر این بود اسلام شیوه اداره حکومت پاکستان باشد. در ظرف این چندماه سخنانی از آنان شنیده­ایم که حاکی از آن است زمام امور در دست طبقه­ای قرار گرفته است که هیچ ارزشی برای اسلام قائل نیستند، لذا امروز بر ما واجب است که فرصت­ها را قبل از اینکه یکی یکی از دست بروند، غنیمت بشماریم؛ زیرا اگر این گروه بتوانند پایه­های حکومت پاکستان را براساس دیدگاه­های مردود و منحرف خود بنا نهند، محال است بعدها بتوان آن را تغییر داد، مگر با قربانی­هایی هزاران بیشتر از آن چیزی که وضعیت کنونی ثمره آن است».

بعد از این اعلان، استاد جهاد خود را برای برپایی حکومت براساس اصول اسلام آغاز کرد و در دانشکده حقوق لاهور در برابر جمع کثیری از حقوقدانان ، دو سخنرانی مفصل با فاصله زمانی کم تحت عنوان «قانون اسلامی و راه­های اجرای آن» ایراد کرد. وی در این دو سخنرانی بسیار موفق عمل کرد و نظر اکثر حقوقدانان را در تایید قانون اسلامی و اجرای آن در پاکستان به خود معطوف داشت.

استاد خواستار چهارامر مهم و اساسی برای برپایی حکومت است

استاد مودودی در مارس ۱۹۴۸م درخواستی را که شامل چهارنکته بارز بود، تهیه و تدوین کرد و از هیئت مؤسسان خواست که آنها را اهداف حکومت قرار دهد. این چهار امر مهم عبارت بودند از:

۱-حاکمیت در پاکستان فقط از آن خدای یگانه است و حکومت فقط باید احکامی را اجرا کند که مورد رضایت الهی است.

۲-قانون اساسی حکومت، باید شریعت اسلامی باشد.

۳- تمام قوانین مخالف با شریعت باید برچیده شوند ودر آینده نیز هیچ قانونی نباید در تضاد با شریعت تصویب شود.

۴- حکومت پاکستان فقط در چارچوب شریعت الهی باید اعمال قدرت نماید.

این خواسته­های استاد در پاکستان به سرعت منتشر شد. این موضوع برای سکولارها بسیار ناخوشایند بود و چیزی از دستشان برنمی­آمد، جز اینکه بر استاد دروغ و افترا ببندند، برای مثال شایعه کردند که مودودی گفته است سوگند وفاداری به حکومت حرام است. این اتهام در حقیقت تلفیقی از سخنان استاد بود و او هرگز چنین چیزی بر زبان نیاورده بود و تنها در پاسخ یک سوال گفته بود: «هیچ مسلمانی جایز نیست که مطلقاً به غیرخداوند سوگند یاد کند».

حاکمان وقت، زمانی که نتوانستند با چنین تهمتی فعالیت­های استاد و جماعتش را توقیف کنند، تهمت جدیدی متوجه استاد ساختند و گفتند: او جهاد برای آزادی کشمیر را حرام می­داند؛ اما کاملاً برعکس، استاد بر شروع فوری جهاد برای آزادسازی کشمیر پافشاری می­کرد، ولی سید ظفرالله خان، وزیر امور خارجه وقت پاکستان، مانع این حرکت استاد شد؛ زیرا او یک قادیانی ملتزم بود و از جمله سیاست­های قادیانی­ها این وبد که کشمیر، تحت سیطره هند باقی بماند، این فعالیت جدید جماعت اسلامی باعث شد بسیاری از پیروان استاد مودودی را دستگیر و روانه زندان کنند که شیخ طفیل محمد نیز یکی از آنان بود.

دستگیری استاد

استاد مودودی را نیز در اکتبر ۱۹۴۸م درحالی­که مشغول تدریس قرآن بود، بازداشت کردند و به زندان فرستادند. او بیست ماه را در زندان به سر برد و در آن ایام از بیماری سنگ کلیه بسیار رنج می­کشید و سختی­های بسیاری متحمل شد و پس از آزادی، مسافرت­های خود را به جای جای پاکستان آغاز کرد. هدف او از این مسافرت­ها این وبد که چارچوب­های حکومت اسلامی را برای عموم مردم به خصوص روشنفکران تبیین کند و شبهاتی را که فرنگی مآبان، قادیانی­ها و دین فروشان در مورد برپایی حکومت اسلامی د رعصر حاضر دامن زده بودند، از بین ببرد.

اتفاق نظر علما بر سر اصولی که حکومت اسلامی باید برپایه آن شکل گیرد

هیئت مؤسسان در سپتامبر ۱۹۵۰م نظر خود را در مورد اصول حکومت بیان داشت که بسیاری از مواد آن با روح اسلام ناسازگار بود. استاد به شدت این بیانیه را محکوم کرد و به همین مناسبت در شهر لاهور جلسه­ای ترتیب داد و در آنجا دیدگاه­های خود را در مورد بیانیه هیئت مؤسسان ابراز داشت و با شجاعت کامل خطرات نهفته در آن را برملا ساخت. این اظهارات استاد باعث شد که حکومت آن بیانیه را لغو و در این باره مجدداً تصمیم­گیری کند.

نظرات و دیدگاه­های مودودی، لیاقت علی خان؛ نخست وزیر وقت دولت پاکستان، را به تنگنا و فشار انداخت و به همین جهت از کارشناسان مربوطه و اهل علم خواست اصول ثابتی برای حکومت اسلامی پیشنهاد کنند که مسلمانان برسر آن با هم اختلاف و مناقشه­ای نداشته باشند.

لیاقت علی خان گمان می­کرد که علمای پاکستان هرگز با هم اتفاق نظر پیدا نخواهند کرد و می­تواند این امر را دستاویز و بهانه­ای برای تشکیل حکومت سکولار قرار دهد، اما گمان او باطل بود؛ زیرا علمای زیادی در شهرکراچی جمع شدند تا این مساله را مورد بحث و بررسی قرار دهند و درخصوص آن به شور بنشینند. در این نشست نمایندگان تمام گروه­های دینی پاکستان حضور داشتند. استاد مودودی در این جلسه نقش بسیار مهمی ایفا کرد، زیرا باعث شد که در بین علما و مشایخ اتفاق نظر حاصل شود، به این ترتیب که پیش نویسی ارائه داد که دربرگیرنده بیست و دو اصل از اصول اساسی حکومت اسلامی بود.

علمای حاضر در جلسه نیز پس از یک سری اصلاحات جزئی، تمام آن اصول را به تصویب رساندند.پیش نویس به هیئت مؤسسان تقدیم شد و با وصف آن، حکومت در تصویب قانون اساسی پاکستان وقت کشی می­کرد و این را بهترین فرصت می­دانست تا مسلمانان دچار یأس و نومیدی شوند و عزمشان سست گردد.

شیوه­های حکومت برای فشار بر استاد

حکومت پاکستان برای جلوگیری از تصویب قانون اسلامی از یک سو به سیاست وقت کشی، تعلل و فرسایش نیروی ملت روی آورده بود و از دیگر سو درصدد بود که از راه­های گوناگون آوازده و شهرت استاد را لکه دار سازد و با تهمت­های دروغین وی را از چشم مردم بیندازد؛ از جمله از طریق روزنامه­نگاران مزدور اعلام می­کرد که این مرد مخالف اندیشه مردم پاکستان و یا جاسوس هندوستان وآمریکاست. همچنین بوسیله بعضی از علما تلاش می­کرد که بگوید مودودی در هیچ حوزه­ای درس نخوانده است و دارای اجازه­نامه اجتهاد نیست و لذا حق ندارد که در مورد قضایای مهم فتوا صادر کند. و در حقیقت آمده است تفسیر جدیدی از اسلام عرضه کند که هیچ یک از متقدمان و متأخران این امت چنین چیزی نگفته­اند.

حکومت همچنین متخصصان امور تبلیغاتی  خویش را به کار گرفت تا چهره استاد را مخدوش سازند و در میان مردم شایع کنند که مودودی از جاه طلبان است و تمام هدفش نشستن بر مسند قدرت است. در این­گیرودار شاگردان خاورشناسان در بوق و کرنا می­دمیدند که مودودی می­خواهد سنتی را دومین منبع قانون قرار دهد که بسیاری از احادیثش ضعیف و جعلی است و استناد به آنها در مسائل قانونی صحیح نیست.

علاوه بر این، مسائل حاشیه­ای را نیز به وجود آوردند تا اسلامگرایان به خود مشغول شوند و به این ترتیب وسیله قضیه اساسی یعنی برپایی حکومت اسلامی را فراموش کنند. از جمله این مسائل حاشیه­ای، جمعیت زنان مسلمان بود که با نظارت همسر نخست­وزیر تأسیس شده بود. این جمعیت خواستار آن بود که زنان پاکستانی در زمینه حقوق و مسئولیت­ها از نمایندگی پارلمان گرفته تا کار در ادارات دولتی و حتی شرکت در مسابقات ورزشی با مردان مساوی باشند. جماعت اسلامی به ریاست استاد مودودی با قدرت هرچه تمام­تر جلوی این فتنه را گرفت و در نهایت حکمت با آن رفتار کرد.

مسائل حاشیه­ای دیگری نیز توسط عناصر سکولار؛ که در دستگاه­های حساس حکومتی کار می­کردند، به وجود آمد تا به این وسیله مردم قضایای اساسی را فراموش کنند. همچنین در این دوره قادیانی­ها بسیار فعال شدند؛ زیرا به کمک رهبرشان ظفرالله خان، وزیر امور خارجه وقت، در ارگان­های مهم حکومت نفوذ کرده بودند.

ادامه جهاد برای تصویب قانون اسلامی

استاد بعد از اینکه دریافت حکومت هیچ فعالیتی برای تصویب قانون اسلامی انجام نمی­دهد نشستی عمومی در پنجم مِی ۱۹۵۲م در شهر کراچی  ترتیب داد که در آن هزاران نفر از اهالی شهر حضور داشتند و در آن جلسه موضوع قانون اساسی را با جدیت تمام مطرح کرد و در پایان بیانیه جدیدی در هشت ماده صادر کرد و ضمن آن اصولی را که علما برای تشکیل حکومت اسلامی پیشنهاد کرده بودند، دوباره قیدنمود.  استاد به همین منظور شهر به شهر می­گشت و مردم طبقات گوناگون جامعه را مورد خطاب قرار می­داد و آنان را نسبت به تشکیل حکومت اسلامی تشویق می­کرد. جماعت اسلامی نیز طومارهایی با امضای مردم در تایید قانون اسلامی تهیه کرد که طول آن به کیلومترها می­رسید و در پایان آن را به هیئت مؤسسان ارسال کرد. این طومارها علاوه بر هزاران تلگراف و نامه­ای بود که به هیئت فرستاده شده بود تا جایی که حکومت مجبور شد هیئت مؤسسان را مؤظف کند دوباره در مورد قانون اساسی تصمیم بگیرد. یک روز قبل از اتخاذ چنین تصمیمی از جانب حکومت، جماعت اسلامی تظاهرات پرشکوهی در کراچی به راه انداخت که استاد هم یکی از افراد شرکت­کننده در آن بود. تظاهرکنندگان همگی خواهان تصویب قانون اسلامی برای پاکستان بودند، اما از آنجا که پیش نویس جدید بازهم خالی از روح اسلام بود؛ هیئت مؤسسان نتوانست در برابر فشارهای وحشتناک مردم، در روز موعود آن را اعلام کند و تاریخ آن را به تعویق انداخت و گفته شد که پیش نویس قانون در روزهای آینده به ملت عرضه خواهد شد.

حکومت سرانجام پس از یک ماه انتظار در آن زمان که خواجه نظام الدین نخست وزیر دولت بود توصیه­های جدیدی برای پیش نویس قانون اساسی به هیئت مؤسسان ارائه کرد که اکثراً مبتنی بر اصولی بود که علما دوسال قبل برای تشکیل حکومت اسلامی پیشنهاد کرده بودند.

آن روز برای مسمانان روز پیروزی بود. استاد نیز این پیش نویس را در عین ضعف­هایی که درآن وجود داشت تایید کرد؛ اما سکولارها قبل از تصویب و اجرای این قانون، در فکر توطئه­ای بودند تا آن را باطل نمایند.

انقلاب مسلمان برضد قادیانی­ها

در ایالت پنجاب درگیرهای خشونت بار و خونینی در بین مسلمانان و قادیانی­ها رخ داد که صدها نفر از مسلمانان در خلال آنها شهید شدند. استاد در این مورد کتاب کوچکی به نام «مسأله قادیانی­ها» نوشت و در آن به اختصار عقائد این گروه و توطئه­ای خطرناکشان برضد مسلمانان را برملا ساخت. حاکم پاکستان این حوادث را بهانه­ای کرد تا در ایالت پنجاب حکومت نظامی اعلام کند؛ به همین منظور هیئت مؤسسان را منحل و خواجه نظام الدین را از پست تخست وزیری برکنار کرد.

دستگیری مجدد استاد

حکومت به جرم تألیف کتاب برضد قادیانی­ها، استاد و بسیاری دیگر از مسلمانان را دستگیر کرد و به ناحق آنان را مقصر اصلی این درگیری ها و ناآرامی­ها دانست و به این بهانه استاد را به دادگاه نظامی کشاند وحکم اعدامش را صادر کرد، زیرا بهترین فرصتی بود که می­توانست از دست مودودی رهایی یابد و حکومتی سکولار بر اساس هوی و هوس­های خود تشکیل دهد.

استاد مودودی هنگامی که حکم دادگاه را شنید، در رخسارش هیچ تغییری حاصل نشد و خدا را مثل همیشه سپاس گفت. امام هنگامی که به وی گفته شد فقط یک هفته فرصت طلب عفو از دادگاه را دارد، چهره­اش چو آتش، سرخ شد و با شجاعت تمام گفت: هرگز از کسی طلب عفو نمی­کنم، زیرا احکام مرگ و حیات در آسمانها صادر می­شود نه در زمین و اگر آسمان حکم مرگ مرا صادر کرده باشد هیچ کس دیگری نمی­تواند آن را تغییر دهد. استاد همچنین به تمامی همکاران و از جمله خانواده­اش سفارش کرد که به هیچ وجه از دادگاه درخواست عفو نکنند.

مدتی نگذشته بود که همان دادگاه نظامی حکم جدیدی صادر کرد و مجازات اعدام را به حبس ابد تخفیف داد. استاد بیست و پنج ماه را در زندان به سر برد تا اینکه سرانجام شاگردانش به دیوان عالی کشور در مورد صلاحیت دادگاه بدوی برای رسیدگی به این پرونده اعتراض کردند.

دیوان حکم برائت را صادر کرد و استاد از زندان آزاد شد. با آزادی استاد تظاهرات، راهپیمایی­ها، نشست­ها و دیدارهای مختلفی در سراسر پاکستان برپا شد و جای جای ملت از آزادی رهبر جماعت اسلامی استقبال کردند و مجدداً خواستار اجرای شریعت اسلامی در پاکستان شدند.

قانون اسلامی جدید

استاد پس از آزادی همچنان به مبارزات خود ادامه داد و هیئت مؤسسان نیزکار خود را دوباره از سرگرفت تا اینکه در نهایت روز بیست و سوم مارس ۱۹۵۶م مژده تصویب قانون جدید به ملت پاکستان داده شد که به جز غرب­زده­ها، کمونیست­ها، قادیانی­ها و سرمایه داران منفعت طلب، مورد استقابل تمام طبقات ملت قرار گرفت. استاد در این مورد گفت:

«… ما امروز زندگی جدیدی را آغاز می­کنیم، زندگی یک ملت آزاد که با زبان نمایندگان خود اعلما داشت که حاکمیت در پاکستان باید از آن خدای متعال باشد و قدرت، امانتی از جانب خدای عزوجل است که نگهداری از آن در چارچوب حدود الهی برملت پاکستان واجب است».

 

کودتای نظامی

ملت پاکستان مدت زیادی طعم شیرین قانون اسلامی را که برای تحقق ان سالها مبارزه و شهدای زیادی را در این راه تقدیم نموده بود نچشید که ناگهان جریان تاریخ تغییر کرد و در روز ۸ اکتبر ۱۹۸۵م ژنرال محمد ایوب خان، فرمانده ارتش، کودتا و پارلمان را منحل اعلام کرد، همه چیز را از بین برد و کشور را به گرداب سختی­ها و مشکلات افکند.

موضع گیری­های استاد در دوران حکومت نظامی

دوران ایوب خان بهترین زمان ممکن برای دشمنان اسلام بود، بویژه اینکه گروه منکرین سنت که به «پرویزیه» مشهور بودند، فعال شدند و حکومت نظامی وقت نیز از آنان حمایت می­کرد. این موضوع باعث شد که اختلافات فکری در مورد سنت پاک نبوی به اوج خود برسد و حکومت از این آب گل آلود استفاده کند تا به این وسیله کتاب­ها و مجلات گمراه کننده را توسط ارگان­ها و دستگاه­های خود در میان مردم توزیع کند.

استاد این گمراه کردن مردم را بیشتر جهت دست داشتن حکومت در آن تحمل نمی­کرد و به همین جهت عملاً وارد عرصه مبارزه شدو یکی پس از دیگری شبهات و گمراهی­های این فرقه ضاله را پاسخ داد و آنان را از لحاظ علمی، تاریخی و عقلی کاملاً رد کرد و سرانجام به این غائله پایان داد.

در مارس ۱۹۶۱م حکومت قوانین جدیدی در مورد احوال شخصیه تصویب کرد که با شریعت اسلامی­کاملاً منافات داشت. این جسارت به حدی بود که انگلستان در دوران استعمار چنین جرأتی به خود نداده بود که احکام اسلامی را در مورد احوال شخصیه لغو کند.

استاد با شجاعت تمام در مقابل این قوانین ایستاد و اعلام کرد هر کس به آنها عمل کند گناهکار است و به همین منظور حواشی زیادی در تک تک قانون­ها نوشت و مخالفت آنها را با نصوص قرآن و سنت پاک پیامبر(ص) ثابت نمود. این موضوع ایوب خان را به شدت خشمگین ساخت، اما این بار متعرض استاد نشد، بلکه به جای او دبیرکل جماعت اسلامی و افراد بسیاری حتی صاحب چاپخانه­ای که نوشته­های استاد در آنجا چاپ می­شد را به زندان فرستاد. ایوب خان به خاطر سلطه مطلقی که بر پاکستان داشت، قوانین زیادی را که مخالف بااسلام و دمکراسی بود به تصویب رساند، همین مسئله باعث شد آزادی­های فردی محدود شود و روزنامه­ها تحت نظارت شدید حکومت قرار گیرد و کسی جرأت مخالفت با حکومت را نداشته باشد. تنها فردی که در این دوران خفقان وارد میدان شد، استاد مودودی وبد که قوانین ایوب خان را کاملاً نقد کرد و با شجاعتی بی نظیر تمام خطرات ناشی از آن قوانین را که در راستای تحکیم دیکتارتوری ایوب خان در پاکستان بود، به همگان اعلام کرد، به گونه­ای که به خاطر تندی مطالب، روزنامه­ها از چاپ سخنان استاد مودودی امتناع می­کردند. اما دهان­ها هرگز بسته نشد و صدای استاد به اقصی نقاط کشور رسیدو ارکان حکومت ایوب خان را به لرزه درآورد، به طوری که حکومت او ۵ سال بیشتر دوام نیاورد و این بت سرانجام در ۱۹۶۹م پس از کاشت بذر اختلاف و نابودی در ملت پاکستان و جدا کردن پاکستان غربی از پاکستان شرقی (بنگلادش) فرو ریخت.

جماعت اسلامی پس از تصویب وقانین ایوب خان در اکتبر ۱۹۶۳م نشست عمومی خود را با حضور هزاران نفر از اعضا و هواداران خود برگزار کرد. حکومت از برگزاری چنین نشستی بسیار ناخرسند بود، اما به رغم تمام مشکلات و سنگ اندازی­های او، جماعت در تاریخ تعیین شده جلسه را برگزار کرد، ولی حکومت استفاده از بلندگو را در حالی که ده هزار نفر در آنجا حضور داشتند، ممنوع اعلام کرده بود. بنابراین جماعت شیوه قدیمی رساندن صدا را انتخاب کرد، به این ترتیب که افرادی که تک کلمات استاد را برای مردم تکرار می­کردند و آن را به صف­های آخر می رساندند. استاد سخنرانی خود را آغاز کرد و هنوز مدت زیادی از شروع سخنانش نگذشته بود که اخلا­ل­گران  نظم جلسه را بر هم زدند و شعارهایی برضد مودودی و جماعت او سردادند و سپس به سوی استاد آتش گشودند. یکی از آشوبگران تیری به سوی استاد شلیک کرد که خوشبختانه به او اصابت نکرد، اما یکی از اعضای جماعت به سبب آن شهید شد. استاد ایستاده به سخنان خود ادامه داد و به رغم اینکه عده­ای به وی توصیه می­کردند که نشسته سخن بگوید با صدای بلند گفت: «اگر من بنشینم چه کسی خواهد ایستاد؟». وضعیت جلسه همچنان ناآرام بود و چیزی نمانده بود که مردم با آشوبگران مسلح درگیر شوند وهمان چیزی که رأس این توطئه می­خواست به وقوع بپیوندد. استاد همه را به آرامش فراخواند و اعلام کرد آشوبگران را در نهایت آرامش و بدون اینکه باآنها درگیر شوند، از چادرها بیرون کند. استاد در این جلسه جمله مشهوری را بر زبان آورد که در تمام پاکستان پیچید، استاد گفت: «جنبش اسلامی همچون آبی جاری است که هرگاه در مسیر خود صخره­ای بیابد در برابرش سرتسلیم فرود نمی­آورد، بلکه به حکم طبیعت خود ، به چپ و راست می­رود تا به جریانش ادامه دهد و صخره را در حالی که برانگشتانش از شدت خشم گاز می­گیرد، پشت سرنهد. مکر صخره تا به این حد است که سرانجام نابود می­گردد و خدا بهترین چاره­اندیشان است». حکومت بعد از شکست در توطئه­های منحوس خود، بدون هیچ بهانه­ای جماعت اسلامی را منحل و تمام اموال آن را مصادره کرد و رهبران جماعت اسلامی و در رأس آنان استاد ابوالاعلی مودودی را، دستگیر کرد. دستگیرشدگان ۴۰ نفر بودند که همگی به زندان افتادند اما در نهایت حکم برائت آنان در ۲۵ سپتامبر ۱۹۶۴م توسط دیوان عالی کشور صادر شد و همه پیروزمندانه به عرصه دعوت بازگشتند. استاد یک بار دیگر بر سر قضیه عید فطر دستگیر شد. جریان از این قرار بود که در ۱۹۷۵م روز عید مصادف با روز جمع شد. ایوب خان بر اساس مشتی خرافات قدیمی معتقد بود که هرگاه روز عید با روز جمعه همزمان شود، حکومت زمانه برچیده خواهد شد و بسیار تلاش کرد تا عید را به روز پنجشنبه موکول کند. به همین واسطه به همگان اعلام کرد هرکسی این موضوع را قبول نکند دستگیر خواهد شد. اما استاد این گفته ایوب خان را محکوم کرد و روز عید را منوسط به رؤیت هلال ماه کرد. سرانجام مردم جمعه را عید اعلام کردند و استاد مجدداً دستگیر شد و دو ماه دیگر را در زندان به سر برد. این مختصری از جهاد استاد ابوالاعلی مودودی در راه برپایی حکومت اسلامی بود. جهاد وی جنبه­های گوناگونی داشت و در عرصه­های مختلفی بود. او با تمام جریانات الحادی مبارزه کرد، با کمونیست­ها، غرب زده­ها، قادیانی­ها، منکرین سنت، خرافه پرستان، دین فروشان و… که در تمام مبارزات، پیروز و سربلند از میدان خارج شد. وی سرانجام پس از عمری تلاش طاقت فرسا در راه اعتلای کلمه حق و ابطال باطل در ۲۴ سپتامبر ۱۹۷۹م در سن ۷۶ سالگی دارفان را وداع گفت و به ملکوت اعلی پیوست و نسلی را پس از خود به جای گذاشت که به دعوت او ایمان و بر ادامه جهاد برحقش یقین کامل داشتند. استاد ابوالاعلی مودودی از نسل پاک پیامبر و از آن دسته سادات حسینی بود که روح جهاد در قطره قطره خونش جاری بود و در این راه به تأسی از نیاکان بزرگوارش از هیچ قدرتی جز خدای متعال باکی نداشت.

از استاد شش پسر و سه دختر به جای مانده است، پسرانش به ترتیب عمرفاروق، احمد فاروق، محمد فاروق، حسین فاروق، حیدرفاروق و خالد فاروق و دخترانش حمیرا، اسماء و عایشه نام دارند.

روحش شاد و یادش گرامی باد!

—————————-

منبع : کتاب اصطلاحات چهارگانه در قرآن / نویسنده: ابوالاعلی مودودی / مترجم: سامان یوسفی نژاد

[۱]-این شرح حال برگرفته از کتاب «الامام ابوالاعلی المودودی، دعوته-حیاته-جهاده» تالیف خلیل احمد الحامدی است.

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا