الحاد بیماری و کفر خرافات است …
الحاد بیماری و کفر خرافات است …
نویسنده : محمد غزالی/ مترجم: مولود مصطفایی
نگاهی به موضوع تکامل تدریجی از دیدگاه «داروین» میاندازیم. «شیخ ندیم جسر» در کتاب ارزشمند «قصه الایمان بین الفلسفه و العلم و القرآن» معتقد است که «داروین» به خدا اعتقاد داشته و فعالیتهای فکریش در این زمینه بوده که: آیا جهان هستی به همین صورتی که اینک مشاهده میکنیم از خداوند صادر شده و یا به صورت پایینتری خلق شده و سپس در نردبان ارتقا و تکامل به شکل کنونی که ما میبینیم صعود کرده است؟!
و البته داروین هیچ پاسخ روشنی به این موضوعی که خود طرح کرده، نداد. چون در این میان حلقههای گمشدهی بسیاری وجود دارد که نظریهی رشد و تکامل را به تلاش بینتیجه و بیهودهای تبدیل کرده است. علاوه بر این، بسیاری از شاگردان نزدیک «داروین» بیشتر مقدمات او را نقض کردند. و این سبب شد که اندیشهی «داروینی» دچار رکود و سیر قهقرایی شود!
دیگر مؤلف با کدام منطق علمی، اندیشه و نظریهی داروین را برای دانشآموزان دبیرستانی، به عنوان یک حقیقت علمی و ثابت شده جلوه میدهد؟ و چگونه از آن نتیجه میگیرد که انسان تنها از خاک است و خاک از بین میرود و تجزیه میشود و دیگر حیات دوباره و جزا و پاداشی در کار نیست؟
در کدام آزمایشگاه شیمی و یا در کدام رصدخانه، ثابت شده که روح خرافات است و نفس انسان با ویژگیهای عالی و والایی که دارد، عرضی زودگذر و یا وهم و پنداری بیسرانجام بیش نیست؟!
شکی نیست که انسان از همین زمین آفریده شده است، چنانکه خداوند میفرماید:
«مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَى» طه/۵۵
«ما شما را از زمین آفریدهایم، و بدان باز میگردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون میآوریم.»
و ما شاهد تغییر یافتن گیاهان زمین در درون خود و تبدیل شدنشان به گوشت و خون هستیم، اما چه کسی چنین تحولی ایجاد میکند؟ چه کسی آنها را به سلولهایی با وظایف حیرتآورشان تبدیل میکند؟ چگونه میتوان تصور کزد که روح نیز تنها مشتی خاک است، و شعور و فکر و عاطفه و حافظه و خیال از گل و خاک منتشر در روی زمین نشأت میگیرند؟!
برخی در بیان و پخش سخنان پر از دروغ، جنون خاصی دارند. یکی از این افراد به من گفت: علم دارد در لولهی آزمایشگاه انسان خلق میکند! گفتم چگونه؟ پزشک نطفهی مردی را میآورد ـ که خود آنرا نیافریده ـ و با تخمک مؤنث ـ که آنرا نیز خود نیافریده ـ لقاح میدهد و ساعاتی در آزمایشگاه نگه میدارد، و سپس آنرا در رحم زنی جای میدهد تا مدت نه ماه در آن رشد کند، و این همان مراحل عادی خلقت جنین است که خداوند مقرر فرموده است، و پس از آن تولد عادی صورت میگیرد، حال چه کسی آنرا آفریده، علم؟! به راستی که کفر نیز همانند جنون، اقسامی دارد…!
ملحد دیگری میگفت: من پس از آنکه به دانشجویان درس دادهام به این نتیجه رسیدم که، ماده نه از بین میرود و نه ایجاد میشود!
گفتم: من هم در دوران تحصیل این را شنیدهام و به نظرم امروز نادرستی آن روشن شده باشد!
گفت: نه! هرگز، این علم و دانش است!
گفتم: من و تو هر دو قدیمی هستیم، ما صد سال پیش کجا بودیم؟ مگر نه این است که من و تو با تولد پا به عرصهی وجود نهادهایم؟
گفت: اما مادهی اصلی ما قدیمی است ممکن است ما خاکی از سرزمینی دور یا قطرهای آب از رودخانه و دریای دور باشیم. و ولادت ما چیزی جز تغییری در شکل وجودی ما نبوده است!
گفتم: ولی من فکر میکنم لااقل روح و ویژگیهای فکری و عاطفی ما یقیناً حادث هستند!
گفت: افکار و احساسات چیزی جز فعل و انفعالات مادی بیارزش نیست… و روح هم خرافات است!
گفتم: من به خاطر دوری از جهل میپذیرم که ایجاد ما تغییر و تحولی در مادهی قدیمی بوده، و چیزی از عدم نیامده، اما تغییردهندهی آن کیست؟ کیست که خاک بیارزش را به پیاز و سیر و سبزی و گیاهان، و سپس به میمون و حیوانات دیگر و پس از آن به انسان والامقام تبدیل کرده است؟
بدون شک این تغییر و تحول به قابلیتها و صلاحیتهای والایی نیاز دارد؟
گفت: منظورت چیست؟
گفتم: در دو سوی چهرهی من، دو گوش قرار دارد که دستگاه ردیابی و تعادل در آن تعبیه شده است، و دو چشم دارم که در آن دستگاه تصویربرداری و آتلیه ظهور فیلم و انعکاس نور و… قرار دارد. و این مخ شگفتانگیز! همانند کامپیوتر یا ماشین حسابگری است با شیوهای سحرآمیز بر شبکهی اعصاب مسلط شده و تمام جسم را کنترل میکند…
و این پمپ مکنده و پرفشاری که در قلب نصب است، خون را با نظم خاصی بیرون میفرستد و باز میآورد! و آیا به کلیهها توجه کردهای؟ اگر کارشان را تعطیل کنند برای معالجه و جبران کار آنها باید به دستگاه عظیم دیالیز روی آوریم تا این نارسایی را با سختی معالجه نماییم!
چه کسی تمامی این دستگاهها را آفریده است؟
گفت: طبیعت باهوش!
گفتم: چقدر شبیه کسی هستی که در برابر قصر باشکوهی میایستد میگوید: این پنجرهی باهوش در جای مناسبی نشسته تا نور را به داخل هدایت کند! و این تراس عجب نابغهای است که در چنین جای مناسبی قرار گرفته و هوا دریافت میکند! و این سقف هنرمند در چنان ارتفاع معینی است که اجازهی ورود ساکنان را به قصر میدهد!… و به همین صورت تمامی تواناییها و صفات مهندس سازنده را به چوب و آجر و شیشه نسبت میدهد!…
گوش کن دوست من، الاغ حکیم از او زیرکتر بود، چون حکیم روزی درسی همانند دروس تو به دانشآموزان میداد، و دیدند که الاغ او این شعر را زمزمه میکند!…
قال حمار الحکیم یوماً لو انصف الدهر کنت أرکب
فانتی جاهل بسیط و صاحبی جهله مرکب!
الاغ حکیم میگفت روزی گر انصاف داشتی این دهر روزی
بیابد من سوار و حکیم بودی مرکب که من در جهل بسیطم و او در جهل مرکب!
این پندار که الحاد و انکار خالق، نشانهی هوش و معرفت سرشار است، آن گونه که غافلان میپندارند، هیچ پایه و اساسی ندارد. حقیقت آن است که الحاد و کفر یک بیماری درونی و روانی است:
«إِنَّ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِیهِ…» غافر/۵۶
« کسانی که بدون دلیلی که ( از سوی خدا ) در دست داشته باشند ، دربارهی آیات الهی به ستیزهگری و کشمکش میپردازند ، در سینههایشان جز برتری جوئی نیست و هرگز هم به برتری نمیرسند…»
و زندیقهای عرب هنگامی که گفتههای «سکولارها» یا «مادیگرایان» را تکرار میکنند، در نقل و بیان آن نوعی فریب و نیرنگ خباثت آمیز از خود نشان میدهند. اما کسانی که واقعاً توانایی شناخت دین را ندارند و مردان دینی را نمییابند، در گفتارشان معذور هستند!!
کسی که در جنوب یا شرق آسیا، جایی که بودا و برهما پرستش میشود، زندگی میکند، از اینکه برای بتی دولا شود، و یا به روی گاوی لبخند توأم با احترام بر لب آورد، فکر و اندیشهاش را معاف کرده و صراحتاً اعلام میکند که او از دین دور است و به معبودی که با او پیمان بسته، کافر است! آیا این گفتهی او را میتوان بر تمرد بر دین و کفر بر پروردگار جهانیان حمل کرد؟…
در دورانی در قرون وسطی رجال کلیسا معتقد بودند زمین ثابت است و مرکز جهان است و خورشید به گرد آن میچرخد، و قبل و بعد از آن هم اساطیر و خرافاتی را در عقیده و رفتار و سلوک ابداع کردند! آیا کسانی که منکر اعمال و رفتار این کاهنان گشتهاند، کافر به عیسی و انجیل و وحی الهی و دین پروردگار محسوب میشوند؟؟
در واقع آنان بیشتر به فطرت الهی خود نزدیک بودهاند تا رجال دین! و انکار طاغوت و کفر به او، راهی به سوی ایمان به خدا به شمار میرود، و ما ـ مسلمانان ـ بیشتر از سایر مردمان عیسی را میشناسیم و به حکمت و دینی که از جانب خدا به او رسیده آگاهی داریم:
«وَلَمَّا جَاءَ عِیسَى بِالْبَیِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَهِ وَلِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ*إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ » زخرف/۶۳-۶۴
«هنگامی که عیسی با در دست داشتن معجزات آشکار و آیات روشن (به پیش بنیاسرائیل) آمد، گفت: من شریعت حکیمانهای را (دربارهی مبدأ و معاد و نیازهای زندگی بشر) برای شما آوردهام، و آمدهام تا برایتان برخی از امور (دینی) را روشن گردانم که در آنها اختلاف میورزید. پس از خدا بترسید و از من پیروی کنید. به طور قطع خداوند پروردگار من و پروردگار شما است ، پس او را پرستش کنید ، راه راست این است.»
مدتها در سخنان «انیشتین» اندیشه کردهام، سخنانی که شگفتی عمیق او را از خلقت خداوند، و توجه ویژهی قلبش را به عظمت پروردگار میرساند، که این خود نتیجهی مشاهدهی آثار بدیع و حکمت والای او است، و احساس کردم که این دانشمند هوشمند به خدای حقیقی مؤمن است.
و احساس کردم که او ـ گرچه خود نمیداند ـ به آیات قرآنی که در وصف خداوند متعال نازل شدهاند، آگاهی دارد:
«هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» حدید/۴
« او است که آسمانها و زمین را در شش دوره آفرید و سپس بر تخت (فرمانروائی کائنات) قرار گرفت. و او میداند چه چیز به زمین نازل و از آن خارج میشود ، و چه چیز از آسمان پائین میآید و بدان بالا میرود. و او در هر کجا که باشید، با شما است. و خدا میبیند هر چیزی را که میکنید.»
او زیرکتر از آن است که هستی را با هستیبخش و مخلوق را با خالق درهم آمیزد، جز اینکه او با تمام توان ایمان به خدایی را که در کلیساهای غرب تصویرش را رسم کردهاند، رد کرده است، خدایی که حامل صفات عجز و غفلت است، و به همین سبب او چنین خدایی را رها کرده و از او دوری گزیده است!
و نیرنگ فضیحتبار اینجاست که مؤلف فلسفهی عمومی دورهی دبیرستان، «انیشتین» را کافر میخواند، یا کسی که گفتههایش نشان از انکار وجود خدا دارد؛ میگوید: «هنگامی که میپرسیم آیا خدا هست یا نه؟ پاسخی که به این سؤال میدهیم به مفهوم کلمهی «الله» بستگی دارد، و این نکتهای است که «انیشتین» در پاسخ سؤال روزنامهنگاری بر آن تأکید میکند. هنگامی که از او پرسید: آیا به وجود خدا ایمان داری؟ پاسخ داد: نخست کلمهی «خدا» را برایم مشخص کن و پس از آن میگویم که به وجودش ایمان دارم یا نه!
و جدل میان کسی که به وجود خدا باور دارد، با کسی که وجود او را انکار میکند، معمولا! به جدل «بیزانسی» منتهی میشود، چرا که هر یک از آنان معنی و مفهوم خاصی از کلمه «خدا» دارند.
به همین خاطر اجماع بر وجود خدا، دلیل کافی نمیتواند باشد بر اینکه بگوئیم خدا اینک موجود است، چون اجماع گاه اجماع ظاهری است!
و البته فکر بشری گاه بر سر امر اشتباهی نیز اجماع کرده است، مانند اجماع بر اینکه زمین ثابت و مرکز جهان است، که البته این اجماع اشتباه مانع حرکت و چرخش زمین نشد، هر چند اجماع دیگری جز آن هم وجود داشته است.»
و با این لفاظی و نیرنگ در نقل جملات، و جعل و دروغ در شرح و بیان آنها، مؤلف به «حقیقت بزرگ»! در اندیشهی بشری دست مییابد، و سپس آنرا بدون هیچ توجیهی به پرتگاهی عمیق پرتاب میکند…
و پس از آن به گزینش سخنانی میپردازد که در راستای هدفش باشد، و سایر نظراتی را که مورد توجه او نیستند، به خواری کنار مینهد.
و آنچه در نهایت از این گفتهها دریافت میشود این است که، غایت مطلوب، گمراه ساختن جوانان مسلمان، و القای خرافی بودن دین است، تا ثابت شود که الحاد و کفر منطق علم و جهتگیری عقلا و دانشمندان میباشد!…
و چه مسکیناند این جوانان بیسرپرست…
کفر به خدایی که خرافهپرستان آنرا ساختهاند، عقلی است، و تحقیر آراء و اندیشههایی که کاهنان و کشیشان بدون هیچ دلیلی بیان کردهاند نیز، عقلی است! اما آیا انکار خداوند حقیقی که خالق آسمانها و زمین است، و هر چیزی را به نیکوترین صورت آفریده و هر آنچه را که آفریده، از ذره تا کهکشان، در کنترل خود دارد، عقلی است؟!
تلاش برای کندن تنها یک تار مو از انگشت پا، مغز را وادار میکند فریادهای دردآلود متوالی سر دهد، و تمامی اسباب دفاعی خود را گرد آورد، آیا تنها تصادف موهوم است که این دستگاه عصبی سرسامآور را ساخته است؟!
قانون احتمالات هر گونه ادعای تصادفی بودن خلقت اشیاء را قاطعانه رو میکند.
قانون علیت نیز بر تمامی افکار ما حاکم است، چرا نمیپذیریم که چیزی بدون سبب و بدون فاعل رخ دهد و ایجاد شود؟! و آنگاه که کار به خلقت آسمانها و زمین میرسد، کسانی سر میرسند و گمان میبرند که این امور بدون فاعل و بدون علت به اتمام رسیدهاند؟!
«اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ*لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ*قُلْ أَفَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجَاهِلُونَ » زمر/۶۲-۶۴
« خدا آفریدگار همه چیز است و همه چیز را میپاید و مراقبت مینماید. کلیدهای آسمانها و زمین از آن او است. کسانی که آیات خدا را باور نمیدارند ایشان زیانکارند. بگو: ای نادانان! آیا به من دستور میدهید که غیر خدا را پرستش کنم ؟ »
و شگفت اینجاست که مؤلف «فلسفه برای داوطلبان دیپلم» میگوید: این برهان با مشکل بزرگی روبرو میشود، و آن مشکل «شرور» است! چرا شر و بدی وجود دارد؟ چگونه میتوان به خداوند قادر و خیری معتقد باشیم و در همان حال شرور و بدیها را نیز بپذیریم؟ چرا شر و بدی از بین نمیرود؟
این سؤالات کودکانه، نکتهی ظریفی را به یاد من آورد، آزمونی برای یکی از کلاسهای درسی طرح کرده بودم، به نظرم یکی از دانشجویان در پاسخ دادن درمانده بود، بنابراین در حالی که جلسه را ترک میکرد گفت: اگر استاد آنگونه که میگویند، مرد صالحی بود، هرگز چنین سؤالات مشکلی را طرح نمیکرد؟!
دانشجوی تنبل، تنها صفت صالح بودن مرا انکار کرد، اما اگر فیلسوفی از این نوع که دیدیم میبود، حتما! وجودم را به طور کلی منکر میشد!!
خداوند در مورد خود و اعمالش میفرماید:
«تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ*الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ» ملک/۱-۲
« بزرگوار و دارای برکات بسیار، آن کسی که فرمانروائی (جهان هستی) از آن او است و او بر هر چیزی کاملاً قادر و توانا است. همان کسی که مرگ و زندگی را پدید آورده است تا شما را بیازماید کدامتان کارتان بهتر و نیکوتر خواهد بود. او چیره و توانا، و آمرزگار و بخشاینده است.»
و میفرماید:
«…وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَهً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ» انبیاء/۳۵
«ما شما را با سود و زیان و بدیها و خوبیها (در زندگی دنیا) کاملاً میآزمائیم، و سرانجام به سوی ما برگردانده میشوید»
آیا میتوان خطاب به خداوند گفت: چون تو ما را امتحان میکنی، ما هم وجود تو را انکار میکنیم!؟
آیا این همان مشکل بزرگی است که دلایل وجود خداوند قادر و حکیم با آن روبرو میشود؟!
در نهایت ـ با درونی پر اندوه میگویم ـ این همان نبوغ کفر و الحادی است که سرزمین ما را مورد تاخت و تاز قرار داده، و در جهتگیرهایش به صورت یکسان، با شرق کمونیست و غرب صلیبی هماهنگ و همگام است.
————————
منبع: چرا ما عقب ماندهایم/ مؤلف: محمد غزالی/ مترجم: مولود مصطفایی/ نشر احسان