حركات و احزابمطالب جدیدمقالات

نامه سرگشاده به عفاسی

نامه ای سرگشاده به شیخ مشاری العفاسی قاری قرآن ، آرام تر ای؛ ای قاری قرآن!

نویسنده: احسان الفقیه / ترجمه: یوسف ساجد

زمانی که زید بن خطاب در نبرد یمامه به شهادت رسید و پرچم از دستش افتاد، سالم برده آزاد شده ابوحذیفه ، یکی از چهار حافظ قرآن که پیامبر صلی الله علیه و سلم توصیه نموده بود مسلمانان نزد آنان قرآن را فراگیرند آن پرچم را برافراشت، جمعی از همرزمانش خطاب به او گفتند: ای سالم؛ ای سالم ما نگران این هستیم که از طرف شما آسسب ببینیم! که سالم در واکنش به این سخن گفت: چه حافظ قرآنی بدی خواهم بود اگر دشمن، از سنگر من به میان شما رخنه کند!

این اوج احساس مسئولیت شخصی است که در سینه اش قرآن دارد و بدان عمل نموده و آموزه هایش را ترجمه عملی کرده است و با الهام گرفتن از آن به پاسداری از دین پرداخته است و اعلام می دارد  که شایسته نیست از سنگری که او سنگربانش است بدی و ضضری متوجه امت اسلامی شود.

آری؛ کسی که اهل قرآن باشد مسئولیتش در قبال دین سنگین تر از دیگران است ؛ چرا که او در اجر و پاداش نیز با انسان های عادی یکسان نیست؛ پس او باید آیات قرآن را آگاهانه ترجه عملی نماید.

جادارد برای درک اهمیت جایگاه حاملان قرآن به توصیه طلایی ابوحذیفه دقت نماییم  که این گونه قاریان و حاملان کلام وحی را مخاطب قرار می دهد:ای اهل قرآن، بر تو لازم است که کلام خدا را با عملی نمودن آیاتش مزین نمایی.

شیخ مشاری بن راشد عفاسی یکی از قاریان مشهور قرآن به شمار می آید، عده زیادی از جوانان و بزرگسالان تلاوتش را دوست دارند و از آن لذت می برند و علاوه بر فعالیت های قرآنی، سرودهای دینی – دلنشینی -هم می سراید.

ولی نمی دانم چرا احساس می کنم این قاری قرآن ، به جای اینکه مدافع سنگر مسلمانان باشد به دشمن اجازه می دهد از آن سنگر به اسلام و مسلمین حمله ور شوند! و به جای اینکه آتش فتنه را خاموش نماید آن را شعله ور می نماید?!

از آنجا که برای حافظان و قاریان قرآن ، احترام خاصی قایلم سعی می کنم در این یادداشت با لحنی آرام ،شیخ عفاسی را به چالش بکشم؛ امیدوارم نقدهای من به او برسد و باعث اصلاح ایرادهای مذکور در یادداشتم شودد و یا حداقل بتوانم با نوشتن این یادداشت حقایقی را پیرامون این قاری قرآن – که بر بسیاری پوشیده است – برملا سازم .

بدون مقدمه، باید به اطلاع شما عزیزان برسانم که ظاهرا استاد عفاسی داوطلبانه و یک تنه وظیفه بدگویی از جنبش حماس فلسطین و اخوان المسلمون و جریان سروری را تقبل نموده است!

استاد عفاسی! بارها اظهار داشته است که از برملانمودن جنایت ها – و خیانتها- ی اخوان المسلمین ساکت نخواهد نشست و در سمیناری تحت عنوان “جهاد با زبان” از جوانان باورمند خواست که مادر تمام جریانات گمراه ؛ همانا اخوان المسلمین را رسوا نمایند!

سوگند به خدا سخنی نمی یابم که موضع – منفی عفاسی در قبال اخوان – را به نقد بکشم جز گفته ایاس بن معاویه که خطاب به شخصی که از دوستش بدگویی می کرد گفت: چرا به ملامت او می پردازی؟ مگر تو با رومی ها جنگیده ای? پاسخ داد:خیر . پرسید:با سپاهیان سند و هند و تُرک چی? پاسخ داد: نخیر. گفت: پس لشکریان روم و سند و هند و ترک از جنگ افروزی تو در امان مانده اند ولی برادر مسلمانت را این گونه غیبت می کنی?!

به نوبه خودم از از استاد عفاسی می پرسم: آیا تاکنون علیه سکولارها و لیبرال ها و سرمایه دارها و امپریالیزم آمریکا و همچنین رژیم های خودکامه منطقه سخنی گفته ای و پرچم جهاد برافراشته ای?!

این مکاتب خطرناک و رژیم های دیکتاتور،  که همه بر گمراهیشان اتفاق نظر دارند از بدگویی شما در امان مانده اند ولی بردارانت که خوبی ها و بدی هایشان – در یوم الحساب – به حساب خودشان نوشته می شود – نه تو – و پرچم دفاع از دین و سرزمین مسلمانان را بلند نگهداشته اند ، از بد زبانی تو در امان نمانده اند?!

باز از او می پرسم: اگر بدگویی شما از جنبش حماس و اخوان کاری درست و مشروع است – و تو واقعا مامور کسی نیستی! -پس چرا در طول سال های گذشته ؛ علیه آنان موضع نمی گرفتی? آیا نمی دانی؛ ای قاری قرآن که طبق قاعده اصول الفقه، عدم بیان به موقع واقعیت ها  گناهی است نابخشودنی?!

اینجانب-نویسنده- به شما استاد گرامی هشدار می دهم که مبادا در نبردهای نیابتی و تحمیلی از یکی از طرفین درگیر حمایت نمایی! یا اینکه مبادا به آلت دست رژیم ها و حکومت هایی مبدل شوی که نگران تسلط اخوانی- های متعهد و متخصص- بر تخت ریاست غصبی اشان هستند!

آیا خودت را می بخشی بابت اینکه بر جنبش حماس که تنها حرکتی است که به سمت اسرائیل موشک شلیک می کند و  به اعتراف دوست و دشمن تنها جنبش تاثیر گذار مقاومت فلسطینی است، می تازی?

از جنبش حماس برایت بگویم ، جنبشی که مبارزاتش تنها عاملی است که رژیم اشغالگر را وادار می کند با فلسطینی ها مذاکره نماید و آن رژیم  به مذاکرات سازش توجهی نمی کند اگر از ترس موشک هایی نباشد که گاه و بیگاه به قلب اسرائیل شلیک می شود!

متاسفم که حماس را به عنوان جنبشی وابسته به ایران توصیف نموده و منکر این حقیقت شده ای که جنبش یادشده برای آزادی فلسطین و مسجد اقصی مبارزه می کند! از امثال شما انتظار می رود که آن رژیم های عربی را به چالش بکشی که حماس و برنامه های مبارزاتی اش حمایت ننموده اند ؛ تازه به دشمنی با آن هم پرداخته اند! تا پس از بسته شدن همه درها و به منظور دریافت کمک های مالی و تسلیحاتی ناگزیرشود با دولت ایران رابطه اش را که مدت ها قطع بود، از سرگیرد!

متاسفانه از آن رژیم های عربی که روابطشان را با صهیونیست ها به حالت عادی درآورده اند و به دولت صهیونیستی بر سرزمین فلسطین اعتراف نموده اند  بدگویی نمی نمایی؛ ولی تهمت ناروا و کذب زیادی را بار جنبش حماس می نمایی؛ چرا که حمای با ایران ارتباط دارد!

آری؛ حماس شاید در پاره ای موارد اشتباه کرده باشد ؛ ولی با این وصف آیا شایسته نیست آن جنبش را در ترازوی انتقاد سالم قرار دهیم? آیا بخاطریک امر – که به گمان تو اشتباه است – شایسته است تمام مبارزات آن جنبش در طول چند دهه علیه رژیم صهیونیستی را نادیده بگیریم?!

بر صفحه ی شخصی ات می خوانم که با شدت هرچه تمام علیه حماس موضع می گیری؛ آن هم تنها بخاطر اینکه آن جنبش حملات هوایی آمریکا و انگلستان و فرانسه بر مواقع نظامی وابسته به بشار اسد را محکوم نموده است!

چرا با همین لحن واکنش رسانه های وابسته به کودتاگران مصر دراین باره را محکوم نمی نمایی? این در حالی است که حماس چون قضایای اقلیمی و جهانی را از منظر  مقابله با صهیونیست ها نگاه می کند ؛ پس ناگزیر است اینگونه موضع بگیرد ؛ ولی رژیم حاکم بر مصر که چنین نیست!

در سخنان شما بر صفحه های شخصی ات خواندم که از گفتگو ، انتقاد و نصیحت مودبانه سخن می رانی! ولی خودت در این باب دچار تناقض شده ای ؛ آن گاه که بارها و بارها در مواضع خصمانه ات علیه جنبش مقاومت اسلامی فلسطین حماس و اخوان المسلمین چیزی جز ناسزا گفتن و تمسخر به چشم نمی خورد! و باید اعتراف کنی که با اظهار این گونه اظهارات زننده و نامودبانه در همان تله ای افتاده ای که دیگران را از سقوط در آن برحذر می داری و عملا مرتکب بدگویی و سیاه نمایی شده ای و از اسلوب انتقاد سالم و گفتگوی سازنده منحرف شده ای!

می گویی اخوانی ها نسبت به علمای اهل سنت  و سایر بزرگواران بی ادب اند و از آنان بدگویی می نمایند؛ ولی وقتی به عملکرد تو نگاه می کنم می بینم که تو هم به شخصیت و حیثیت بزرگانی چون استاد یوسف القرضاوی بی حرمتی نموده و او را این گونه به باد انتقاد می کشی که او چندین رنگ دارد و دین خدا را به خرید و فروش گذاشته است!!

ای حافظ قرآن؛!  آیا مبادی دینی را می توان یک بام و دو هوا إعمال نمود?! آیا تنها به دلیل اینکه فلان عالم و دعوتگر اخوانی است می توان از او بدگویی نمود و اینگونه و به سبک خاص تو رسوایش نمود?!

آنچه من را شوکه نمود این است که می بینم تو – در تاختن بر علما و جریانات اسلامی- از مشی کسانی پیروی می کنی که نصوص را به دلخواه و آنگونه که می خواهند تفسیر می کنند؛ برای مثال می بینیم که به سراغ  نامه های حسن البنا رفته ای و مطالبی را به گمان خودت درآورده ای که ثابت می کند جنبش اخوان کلیه کسانی که عضو آن نباشند را کافر دانسته و در واقع آن جنبش، تکفیری است!

و این قضاوت عجولانه شما از این سخن حسن البنا سرچشمه می گیرد که می گوید:”هر مسلمانی که این روش -اسلام – را قبول نداشته و برای عملی شدن آن تلاش ننماید بویی از اسلام نبرده است”

اگر یک طلبه کم سن و سال ، آن سخن حسن البنا را بخواند به شرطی که  کینه توز نباشد خیلی راحت خواهد فهمید که منظورش روش و اندیشه اسلام است نه اخوان!  که کسی نباید از آن تخطی نماید ؛ به همین خاطر است که می بینیم هیچ یک از اهل علم سخنان حسن البنا را آنگونه که شیخ عفاسی کج فهمیده! تفسیر ننموده اند!

آیا منصفانه است منهج و مشی فکری شخصی -چون حسن البنا- را با نگاه سطحی به دو جمله از سخنانش و بدون تحقیق در نوشته ها و آثارش به قضاوت نشست و او را تکفیری پنداشت?!

ای حافظ قران؛ شایسته است بدانی که هیچ  یک از جنبش های اسلامی به اندازه اخوان المسلمین از تکفیر مُبرا نیست؛ تا جایی که جریان های سلفی همواره آن را به سهل انگاری در مسایل مربوط به عقیده و تفریط در احکام ایمان و کفر متهم می نمایند و در واقع جریان ها و چنبش های تندرو و افراطی و تکفیری ، زاده جریانات سلفی اند نه اخوان!

حتی جنبش تکفیر و هجرت که در زندان های – فرعون وقت مصر – جمال عبدالناصر ظهور کرد توسط تعدادی از اعضای دربند اخوانی که تحت شکنجه های بی رحمانه بودند تاسیس شد ؛ آن موسسانی که بعدها جز یک نفرشان از مبادی تکفیر و هجرت اظهار ندامت و پشیمانی نمودند و پس از آن که جنبش های اسلامی از جمله اخوان که رهبر وقت آن استاد حسن الهضیبی کتابی تحت عنوان”ما دعوتگریم نه قاضی”تالیف نمود و بدین گونه با آن مقابله نمودند، تکفیر و هجرت جایگاه قابل ذکری از آن باقی نماند…

می بینم که در باره شهید سیدقطب که هیچ کتابخانه اسلامی از تفسیر نامی او “فی ظلال القرآن” خالی نیست سخن گزافه رانده ای!- و از بس که بی انصاف و البته بی سوادی که- میان نوشته های قبل و بعد از مشرف شدن به اسلام او تفاوت قایل نشده ای و مانند سایر دوستان گرامی ات! به قیچی نمودن سخنانش مبادرت ورزیده و بدین گونه آن را از سیاق واقعی آن خارج ساخته ای و تا او را مانند یک زندیق و دشمن باورهای دینی به نمایش بگذری و به نقل سخنان عده ای از علما -که مانند تو می اندیشند! – در باره او پرداخته و از نقل سخنان آن عده از علما که او را می ستایند و از خدماتش تجلیل می کنند سرباز زده ای!

آیا این است روش صحیح قضاوت بر دیگران؛ جناب حافظ قرآن!?

– شما اخیرا که بر همه دعوتگران نامی می تازی و کمتر کسی از نیشت در امان مانده است- استاد سلمان عوده هم که تنها به جرم اینکه منادی هنبستگی کشورهای برادر خلیجی بود اکنون در زندان عربستان به سر می برد، از شر زبان تو در امان نمانده است!

او بدون هیاهوی رسانه ای به فعالیت دینیمی پرداخت، ولی تو شمشیر قلمت را بر او مسلط نمودی و علیه او موضع گرفتی ؛ چرا که به زعم تو “سروری” است!

ایشان کسی است که سال ها از عمرش را  در گفتگو با مردم و بویژه جوانان ؛ آن هم پیرامون مسایلی اساسی و مورد اتفاق همه , سپری نموده است و از آنجا که او بر این باور است که اصلاح مردم سودمندتر است از اصلاح نظام های حاکم، هرگز به انتقاد وضع نارضایتبخش کشورهای منطقه نپرداخت…

آیا این کار تو شایسته است?!

علیه حماس و اخوان و سروری ها سخن می گویی و به همان شیوه که حکام خودکام منطقه بر آنان می شورند ، تو هم به انتقاد از آنان می پردازی! و دشمنی با جریان های اسلامی را هم مانند سرکردگان کشورهای خلیجی ؛ از ترس اینکه مبادا کرسی غصب شده ریاستشان بدست اسلام گرایان مردمی بیفتد  و همچنین به منظورعادی ساختن رابطه با رژیم اشغالگر اسرائیل ، در دستور کارها و برنامه هایت قرار داده ای!

ای کسی که قرآن در سینه داری ؛بدان که اعضای جنبش جهانی اخوان، نه فرشتگانی معصوم هستند و نه شیاطین-ی که  جز شر و شیطنت پیشه ای نداشته باشند- پس بهتر است پرچم نبرد علیه دشمنان واقعی مسلمانان به اهتزاز درآوری – و از کینه توزی علیه دعوتگران مخلص و مومن دست برداری!-

این جانب، نویسنده این نامه سرگشاده، خدا را گواه می گیرم که به هیچ یک از تشکل های اسلامی، اخوان و غیرهم،  نه از لحاظ فکری و نه تشکیلاتی، وابستگی ندارم و آنچه برایم اهمیت دارد چیزی نیست جز اینکه حق به حق دار برسد، به  مظلوم یاری شود و از مسایل مربوط به پیروان حضرت محمد پاسداری شود.

البته خدا بر کارش چیره و مسلط است ولی بیشتر مردم نمی فهمند!

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا