اسماء الله، درس دوازدهم، حیات/حی
اسماء الله، درس دوازدهم، حیات/حی
جالبه قرآن، حیات دنیا رو مقابل حیات آخرت نزاشته. همیشه حَیَاهُ الدُّنْیَا، مقابل دَّارَ الْآخِرَهَ اومده (۶:۳۲). دنیا، از ریشۀ دون، یعنی پایین، نزدیک. همین عالمی که الان در دسترس ماست، توش هستیم. آخرت، از ریشه آخِر، یعنی دیگر. دار آخرت، یعنی یه دیار دیگه، یه جای دیگه.
پس حیات، یه تجربه موقته که تو این دنیا کسب میکنیم. دار یا دیار، جاییه که بهش تعلق داریم، خونۀ اصلیمونه. مال اون دیاریم، نه این دنیا.
حتی قرآن نمیگه آخرت، بعد از دنیاست. قبل و بعد، مربوط به بُعد زمان میشه، که آخرت، جدای از زمان و مکانه.
میگه خدا خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ، خلق کرد مرگ و حیات رو (۶۷:۲). نمیگه اول زندگی خلق شد، بعد مرگ. میگه اول مرگ خلق شد، بعد زندگی! یعنی قبل از اینجا، قبل از این دنیا، یه جا دیگه دیارمون بود، که از اون دیار دیگه، دارِ آخِر، با خلق شدن مرگ، بیرون اومدیم. با خلق شدن حیات، پا به این زمین گذاشتیم. از دیارمون مُردیم، در دنیا حیّ شدیم.
کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ، و آخر سرم هرکی اینجا اومده باشه، مرگ رو میچشه و میمیره. اونوقت جزای اعمال نیک و بدش رو یَوْمَ الْقِیَامَهِ میگیره. پس روز قیامت، یه دورانه بعد از دنیا. یعنی اول دنیاست، بعد قیامت. اما دار الآخره، یه جا دیگست، نه بعد از این دنیا. اون دیار دیگه، خونه اصلی ماست، که قبل از دنیا توش بودیم، بعد از دنیا هم بهش برمیگردیم. یه جایی جدای از زمان و مکان.
علت اصلی نگرانی ما تو زندگی، اینه که حیات خودمون رو، وابسته به این زمین و این دنیا میدونیم. میگیم از کجا معلوم اینهمه تقوا کنم، پا رو دلم بزارم، خودم رو کنترل کنم، بنده خدا باشم، اونوقت بعد از اینجا، بعد از این عالم، اصلا یه عالم دیگه هم باشه، آخرتی باشه؟!
یادمون رفته از کجا اومدیم، و به کجا برمیگردیم. مثل عالم خواب، که تا وقتی توشیم، داریم خواب میبینیم، یادمون رفته دیارمون دنیاست! از اونجا اومدیم، و به اونجا برمیگردیم. اگه بدونیم همش خوابه، و الان وسط خواب هستیم، اونوقته که از تجربه هایی که داریم، از تک تکشون، مثبت و منفی، لذت میبریم. تو هیچ صحنه ای از خوابمون، انقدر عمیق نمیشیم که تبدیل به یک کابوس بشه برامون.
پس این زندگی یه نعمت موقت و یه فرصت کوتاه و ارزشمنده. علت اینکه اکثر آدما فقط زنده هستن، ولی زندگی نمیکنن، حیّ نیستن، شور و شوق و انگیزۀ حیات ندارن، فراموش کردن دو چیزه:
اول، مرغ باغ ملکوتم، نِیم از عالم خاک. از یه جا دیگه پریدم اومدم اینجا، متعلق به این عالم خاکی نیستم.
دوم، چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم. این قالب جسمانی، این فرصت زندگی، موقته؛ دائم نیست.
توریستای خارجی رو دیدین، وقتی میان ایران. با اینکه شاید کشور خودشون خیلی پیشرفته تر و آزادتر از اینجا باشه، و طبیعتا مشکلات زیادی در طول سفر براشون ایجاد بشه، حاضرن هزینش رو بپردازن و بیان اینجا. چون تجربه ایران گردی براشون جذابه! از همه مکانهای دیدنی بازدید میکنن، برای هر روز و هر ساعت سفرشون برنامه ریزی میکنن، قدر زمانِ کوتاهِ بودنشون، دور از دیار خودشون رو میدونن، حیّ و حاضرن. چون میدونن متعلق به اینجا نیستن و باز به دیارشون بر میگردن. از زمان محدود سفرشون، بهترین استفاده ها رو میبرن.
پس کلید زندگی کردن، یادآوری دائم همین حقیقت به خودمونه. که فراموش نکنیم، اینجا دیار من نیست. و سفرم به اینجا، ابدی نیست. اونوقته که میتونیم مثل یه توریست، در همه لحظات عمر دنیاییمون، پویا و حیّ و حاضر باشیم. کنجکاو و پرسشگر و پر انرژی باشیم، زندگی رو زندگی کنیم.
اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ (۲:۲۵۵)، خدا، اون الهۀ ما که هیچ الهی جز خودش نیست و نداریم، حیّه. حیات داره، زندست، کنارمون حیّ و حاضره، کنارش حیّ و حاضریم.
درنتیجه قدم اول، حیّ شدنه. بعد از حیّ، نوبت به قیّوم میرسه…
مطالب مرتبط: اسماء الحسنی