اندیشه

آزادی دینی، سیاسی، فکری و عملی

آزادی دینی، سیاسی، فکری و عملی

استاد سید سابق / مترجم:کمال روحانی

آزادی فطرتی است که خداوند مردم را بر اساس آن آفرید… و حقّ طبیعی هر انسان است و وجود آن برای هر فرد ضروری و لازم چونان ضرورت هوا برای ریه ها، نور برای چشم و روح برای بدن. آزادی آن نغمه و شعری است که ادبا و شعرا با آن می سرایند و در باره ی آن می گویند…

آرزوی شیرینی است که آزادگان و مصلحان برای رسیدن به آن هر رنج و عذابی را گوارا و شیرین می یابند…

یکی از اصول و پایه هایی است که قوانین کشوری بدان آراسته می شود، برای این که شخصیت و سیادت افراد و گروه ها بر اساس آن محفوظ و مصون بماند…

ولی دولت­ها به اندازه ای به این حق مجال بروز می دهند که آن را بازیچه ای در دست خود قرار دهند تا منزلت و مقامشان در نزد مردم محفوظ و مصون بماند و در دل مردم جای گیرند.

برای همین اسلام آمد تا آزادی ها را به مردم بگوید و آنان را از عبث و بیهودگی دور دارد، خواه آزادی در دین، مذهب، سیاست، فکر، دخل و تصرف در امور خویشتن یا آزادی در عمل، در سکونت و مقام و یا انواع دیگر آزادی ها باشد، که باعث ثبات و پایداری جنبه های مختلف شخصیت است.

بهتر است نگاهی کوتاه به انواع مختلف آزادی بیندازیم که در ذیل خواهند آمد.

 

آزادی دین و مذهب

آزادی دین و مذهب شامل موارد زیر است:

اول: وادار نکردن هیچ کس بر ترک دین خود، یا وادار کردن بر عقیده و مرامی مشخص.

 پس یک قاعده ی کلی برای ما در برابر غیر مسلمان وجود دارد، که در پذیرفتن دین سودی که برای ماست برای آن­ها نیز هست اگر قبول کنند و ضرری که در نپذیرفتن دین متوجه آن­هاست متوجه ما نیز هست اگر قبول نکنیم .«لهم ما لنا و علیهم ما علینا».

خداوند بلند مرتبه می فرماید:

(لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ(  (بقره/ ۲۵۶)

« اجبار و اکراهی در ( قبول ) دین نیست ، چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخّص شده است.»

(وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ ‏ وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ ‏ ‏ قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا تُغْنِی الآیَاتُ وَالنُّذُرُ عَن قَوْمٍ لاَّ یُؤْمِنُونَ ‏) یونس/۱۰۱- ۹۹

« اگر پروردگارت می‌خواست ، تمام مردمان کره زمین جملگی ( به صورت اضطرار و اجبار ) ایمان می‌آوردند ( امّا ایمان اضطراری و اجباری به درد نمی‌خورد ) . آیا تو ( ای پیغمبر ! ) می‌خواهی مردمان را مجبور سازی که ایمان بیاورند ؟  ( این کار نه صحیح و سودمند است و نه از دست تو ساخته است ) . ‏ هیچ کسی نمی‌تواند ایمان بیاورد ، مگر این که ( بدان گرایش پیدا نماید و برای آن تلاش کند و ) خدا اجازه دهد ( و اسباب و وسائل ایمان را برای او میسّر سازد . امّا کسی که به ایمان رو نکند و حاضر به استفاده از سرمایه فکر و خرد خویش نباشد ، او مستحقّ خشم و عذاب خدا است ، ) و خدا عذاب را نصیب کسانی می‌سازد که تعقّل و تفکّر نمی‌ورزند . ‏‏ بگو : بنگرید ( و چشم برون و درون را باز کنید و ببینید ) در آسمانها و زمین چه چیزهائی است‌ ؟ ! آیات ( خواندنی کتابهای آسمانی ، از جمله قرآن ، و دیدنی جهان هستی ) و بیم‌دهندگان ( پیغمبر نام ، و اندرزها و انذارها هیچ کدام ) به حال کسانی سودمند نمی‌افتد که نمی‌خواهند ایمان بیاورند. ‏»

( وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ ) کهف/ ۲۹

« بگو : حق ( همان چیزی است که ) از سوی پروردگارتان ( آمده ) است ( و من آن را با خود آورده‌ام و برنامه من و همه مؤمنان است ) پس هرکس که می‌خواهد ( بدان ) ایمان بیاورد و هرکس می‌خواهد ( بدان ) کافر شود.»

(‏ فَإنْ حَآجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُل لِّلَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ وَالأُمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ ‏) آل عمران/ ۲۰

«‏ پس اگر با تو به ستیز پرداختند ، بگو : من و کسانی که از من پیروی نموده‌اند ، خویشتن را تسلیم خدا کرده‌ایم و رو بدو نموده‌ایم . و بگو به اهل کتاب ( یعنی یهودیان و مسیحیان ) و به بیسوادان ( یعنی مشرکان عرب ) : آیا شما تسلیم شده‌اید ؟ اگر تسلیم شوند ، بیگمان هدایت یافته‌اند ( و راه را از چاه باز شناخته‌اند ) و اگر سرپیچی کنند ( نگران مباش‌ ؛ زیرا ) بر تو ابلاغ ( رسالت ) است و بس ، و خدا بینا به ( اعمال و عقائد ) بندگان است . ‏»

دوم: از حقوق اهل کتاب (یهودی- مسیحی) است که می­توانند شعایر دینی خود

را انجام دهند، پس نه معبدی از ایشان ویران می­شود و نه صلیبی از آنان           شکسته.

حضرت رسول (ص) می فرماید: «آن­ها را به حال خود واگذارید و دینشان را نیز».

همچنین اگر زن یک مرد مسلمان یهودی یا مسیحی باشد حق دارد به معبد و کلیسا برود و شوهرش را حق ندارد او را از آن کار منع کند.

 

سوم: اسلام برای آن­ها مباح کرد هر چه را که دینشان از غذا و دیگر امور حلال نموده است، پس خوک­های ایشان را نمی­کشند و شرابشان را نمی­ریزند مادامی که در نزد آنان حلال باشد…

اسلام با این کار جولانگاه بیشتری به آنان بخشیده، نسبت به مسلمانانی که بر ایشان گوشت خوک و شراب را حرام نمود.

چهارم:برای اهل کتاب آزادی در امور ازدواج، طلاق، نفقه وجود دارد و می­توانند در امور خود هر گونه که می خواهند دخل و تصرّف نمایند بدون اینکه موانع و قیودی برایشان در میان باشد.

پنجم: اسلام از کرامت و شأن اهل کتاب (و دیگران) حمایت می­کند و حقوقشان را مصون می­دارد، و برای آنان آزادی­هایی را در بحث و مناظره قرار داده است، به شرطی که در محدوده ی عقل و منطق و همراه با رعایت ادب و دوری از خشونت و درشتی باشد.

خداوند بلند مرتبه می فرماید:

( وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ) عنکبوت/ ۴۶

«با اهل کتاب ( یعنی با یهودیان و مسیحیان ) جز به روشی که نیکوتر ( و نرمتر و آرامتر و به قبول نزدیکتر ) باشد ، بحث و گفتگو مکن ، مگر با کسانی از ایشان که ستم کنند ( و متوسّل به زور یا گستاخی شوند و از حدّ اعتدال در جدال ، خارج گردند . در این صورت شدّت و حدّت در مقابله با آنان بلامانع است ) . بگوئید : به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و بر شما نازل شده است ایمان داریم ( که قرآن و تورات و انجیل است ) . معبود ما و معبود شما یکی است ، و ما تنها تسلیم و فرمانبردار او هستیم.»

و می فرماید:

( ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ) نحل/ ۱۲۵

« ( ای پیغمبر ! ) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان ، و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن‌. »

 

آزادی فکر و بیان

اسلام به تفکّر دعوت می­کند و اینکه در آفرینش آسمان و زمین تأمّل نماییم؛ در این صورت تأمّل و تفکر وظیفه ی عقل است، با عقل است که انسان از حیوان ممتاز می­شود، و اگر عقل از انجام وظیفه ی خود بری باشد، به درستی که انسان از یکی از مهم­ترین ویژگی­های خود (که تفکر و تأمّل است) بری می­گرددو بشر به پیشرفت و ترقّی در زندگی نایل نمی­آید. متفکران متفق القولند که تفکر و تأمّل راز پیشرفت آدمی است، و رکود و تقلید باعث خاموشی اخگرهای روشن عقل است و سقوط انسان در گمراهی و فرو افتادن او در نهایت عقب ماندگی و پستی. برای همین منظور اسلام آمد تا عقل را از اسارت آزاد گرداند و زنجیرهایی که عقل را مدّت زمان مدیدی به رکود کشیده بودند از او بردارد. خداوند بلند مرتبه می فرماید:

( قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ ) یونس/ ۱۰۱

« بگو : بنگرید ( و چشم برون و درون را باز کنید و ببینید ) در آسمانها و زمین چه چیزهائی است. »

و می فرماید:

( أَوَلَمْ یَنظُرُواْ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَیْءٍ ) اعراف/ ۱۸۵

«آیا تفکر و تأمّل در آفرینش آسمان و زمین نمی­کنند و در هر چه خداوند آفریده به چشم تعقل نمی­نگرند.»

در این آیات فوق هیچ حدّ و حصری برای تفکر و تأمل عقل مشخص نشده است. خداوند بلند مرتبه می فرماید:

( کَذَلِکَ یُبیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ ) بقره/ ۲۱۹

« این چنین خداوند آیات ( و احکام ) را برای شما روشن می‌سازد ، شاید ( درباره مصالح دنیا و آخرت خود ) بیندیشید.»

اسلام هیچ نوع تفکری را منع نمی­کند، مگر اینکه در کنه و ذات پروردگار باشد، زیرا اندیشه ی آدمی به ذات خداوند احاطه نمی­یابد و نمی­تواند آن را دارک باشد. عقیده ی هر فرد اساس و پایه اش بر تفکّر است و تعقّل، و بعد از آن به ناچار قناعت و یقین حاصل می­شود نه اینکه یقین و قناعت در عقیده بر پایه ی تقلید و پیروی از آباء و اجداد صورت گیرد. برای همین است که در ایمان مقلّد شکّ و تردید وجود دارد.

آزادی در تفکّر به آزادی بیان منتهی می­شود، خواه این آزادی با زبان باشد یا قلم. همچنانکه به آزادی رأی و گفتن حق نیز نایل می­آید. رسول خدا (ص) از اصحاب خود عهد گرفت که همیشه حق را بگویند اگر چه (در کام دشمنان و دوستان) تلخ بنماید و در گفتن آن از لوم سرزنش کنندگان ابایی نداشته باشند.

حضرت رسول (ص) می فرماید:« سکوت کننده ی بر حق شیطانی است لال».

و این آزادی در اسلامی است که زن حق ارائه ی نظر دارد و خطای – ندانسته ی- امیرالمؤمنین عمربن خطاب (رض) را گوشزد می­کند چون خلیفه می­خواست از مهر زیاد زنان نهی کند و از آن جلوگیری نماید پس به امیرالمؤمنین پروردگار می­فرماید:

«‏ و اگر خواستید همسری را به جای همسری برگزینید ، هر چند مال فراوانی هم مهر یکی از آنان کرده باشید ، برای شما درست نیست که چیزی از آن مال دریافت دارید . آیا با بهتان و گناه آشکار ، آن را دریافت می‌دارید ؟ !  ( مگر مؤمنان را چنین کاری سزد؟! ).» نساء/ ۲۰

عمر گفت:

«ای عمر همه ی مردم از تو داناترند حتی زنان، عمر به اشتباه رفت و این زن است که راست گفت».

 

آزادی فکر

آزادی روزنامه نگاری، نطق و سخنرانی را در برمی­گیرد و آزادی اعتقاد و نظر به هر آنچه انسان از ظواهر افلاک، طبیعت، حیوان و آدمی می­بیند. اسلام یک عقیده ی خاص را لازم نمی­داند یا اینکه پذیرش یک نظریه ی علمی را بر عقل واجب نمی­شمرد، پس برای هر انسانی حقی است در دیدگاهش به جهان و به کارگیری وسایلی که به سنت­ها می­رسند و قوانینی که ظواهر گیتی منقاد آنند. به درستی که از آثار آزادی فکر و بیان آن ذخیره های فرهنگی است که مکتب اسلامی با آن­ها در فلسفه، منطق، یکتاپرستی(توحید)، اصول، فقه، عرفان، علوم پزشکی، شیمی، فیزیولوژی، هندسه، ریاضی، و غیره رونق یافت و سبب و عاملی شد در برپایی نهضت علمی اروپای معاصر.

تنها چیزی که اسلام آن را حرام می­داند تلاش است برای سست کردن دین، اخلاق و اشاعه ی الحاد و کفر و نفاق. عاقل دچار شکّ و تردید نمی­شود که هر دعوت و فراخوانی برای سست کردن دین، یا متزلزل کردن و نابودی اخلاق یا اشاعه ی کفر و الحاد و نفاق، دعوتی است خبیثانه که جلوگیری و سدّ آن واجب است.

 

آزادی سیاسی

آزادی سیاسی موارد زیر را در بر می­گیرد:

۱- شرکت در امور کشورداری با نامزد شدن، یا رأی دادن در انتخابات یا شرکت در همه پرسی­ها .

۲- مراقبت و نظارت بر اعمال فرمانروایان و مسئولان کشوری و انتقاد و ارائه نظر درباره ی ایشان.

شرکت در انتخابات و کاندیداتوری برای منصب­های دولتی، وظیفه و حقّ طبیعی هر مسلمان است. همچنین اگر فرد شرایط لازم را داشته باشد می­تواند به کاندیدایی مناصب دولتی درآید و فرد آزاد است رأی و نظر خود را به نفع هرکس که می­خواهد و صلاح می­بیند ارائه دهد. اسلام لازم می­داند که انتخابات فرمانروایان از طریق بیعت صورت گیرد یعنی به واسطه ی بیعت و انتخابات اهل حلّ و عقد (خبرگان مردم ) که در حقیقت نماینده ی خود مردمند یا از طریق رأی مردم و همه پرسی. اینگونه حاکمیت حاکم برقرار می­شود و استمداد می­یابد و حاکم وکیل مردم می­گردد تا نگهبان دین و امور دنیوی آنان باشد. (در اسلام ) شرط گرفته نمی­شود که فرمانروا و حاکم حتما" از طایفه ای خاص یا خانواده ی ویژه باشد.

حاکم باید قدرت اداره ی امور مملکت را دارا باشد و هر کسی که شروط کامل یک حاکم را – که اسلام تعیین فرموده- دارا بود می­تواند نامزد گردد و عهده دار حکومت شود و بعد از اینکه با او بیعت شد و مردم به او رأی دادند جایز نیست اقدام به کاری کند مگر اینکه به مردم رجوع نماید و آن امر را با مردم در میان گذارد و رأی ایشان را جویا شود و موافقت آنان را جذب کند زیرا او وکیل و وصی مردم در امورشان است، چه وکالت اقتضا می­کند تصّرف وکیل در امور، تحت نظر موکّل باشد و مظهری برای دیدگاه های او. پس اگر در چیزی تصرف نمود و کاری انجام داد که صحیح نبود و از اراده ی موکل به دور، به آن امر اعتباری داده نمی­شود و باطل است و هیچ کس ملزم آن نیست.

نمونه ی بارز در این احکام رسول خدا (ص) است که هر آنچه را خداوند به او وحی می­فرمود ابلاغ ­می­کرد:( قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ ) کهف/ ۱۱۰

« ( ای پیغمبر ! ) بگو : من فقط انسانی همچون شما هستم ( و امتیاز من این است که من پیغمبر خدایم و آنچه گفت : بگو ؛ می‌گویم ) و به من وحی می‌شود که معبود شما یکی است و بس.»

(‏ فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ ‏‏ لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ ‏) غاشیه/ ۲۲-۲۱

« تو پند و اندرز بده و ( مردمان را به وظائفشان ) یادآوری کن . چرا که تو تنها پند دهنده و یادآوری کننده‌ای و بس . ‏ تو بر آنان چیره و مسلّط نیستی ( تا ایشان را به ایمان واداری ).»

( وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِجَبَّارٍ ) ق/ ۴۵« و تو ای پیامبر بر مردم جبّار و مسلط نیستی.»

پیامبر و حاکمان کشور در احکامی که خداوند نازل کرده، دارای یک وظیفه ی مشترک اند، اینکه در اموری که در آن­ها نصّ قرآن وجود نارد به مردم رجوع کنند و با آنان مشورت نمایند، رسول خدا (ص) در امور امّت خود مستبد و خود رأی نبود بلکه  مشورت می­نمود و چیزی را انتخاب می­کرد که اصحاب بر آن اجماع داشتند اگر چه مخالف نظر خودش می­بود (مثلا" در جنگ خندق). تفاوت حاکمان با پیامبر در این است که رسول را خداوند انتخاب می­کند و به او وحی می­نماید و او را از خطا معصوم می­دارد ولی حاکم را مردم برمی­گزینند و اختیار امور را به او تفویض می­نمایند و به او وحی نمی­­شود و از خطا و اشتباه معصوم نیست و امّا حق ابراز نظر و آزادی انتقاد و بیان و نظارت بر اعمال و دستوراتی که حاکم روا می­دارد امری است که در اسلام مقرّر و تعیین گشته و حق طبیعی هر فرد است. پس در خطبه ی ابوبکر صدیق(رض) می­خوانیم که فرمود:

ای مردم من حاکم شما شده ام ولی از شما بهتر نییم، اگر دیدید بر طریق حق هستم یارییم دهید و اگر راه باطل را می­پیمایم راه را بر من ببندید، در امری که خداوند اطاعت آن را واجب کرده از من اطاعت کنید و در امری که راه عصیان را پیمودم هیچ اطاعتی از جانب شما بر اوامر من نیست.

مردی به عمربن الخطاب(رض) گفت:ای عمر از خدا بترسید.

دیگری بر او اعتراض کرد و گفت:چرا به امیرالمؤمنین می­گویی از خدا بترس؟

عمر در جواب فرمود:بگذار سخن خود را بگوید، چه اگر این سخنان را نگویند خیری در آنان نیست و چون ما این سخنان را نپذیریم خیری در ما نیست.

روزی عمربن الخطاب (رض) خطبه می­خواند گفت:ای مردم هر کس از شما در من انحرافی دید درصدد اصلاح آن برآید.

در این هنگام یکی از اعراب بادیه نشین بلند شد و گفت:به خدا قسم امیرالمؤمنین اگر در شما کجی و انحرافی ببینم با این شمشیر هدایتت می­کنیم.

عمر گفت:سپاس خداوندی راست که در این امّت افرادی را قرار داد اگر عمر راه خطا رفت او را با شمشیر هدایت می­کنند و به راه راست برمی­گردانند.

چه آزادیی کامل­تر از این که رسول خدا(ص) منافقان را بدون مجازات آزاد کرد، در حالی که علیه وی به انواع شرّ و فتنه انگیزی دست یازیده بودند ولی حضرت در مقابل آزارشان عفو و گذشت نمود و از ایشان به شیوه ی نیکو درگذشت و در مقابل گشاده رویی نشان داد.

آزادی در عمل

حقّ انسان است هر گونه که بخواهد به تکاپو و تلاش بپردازد و در هر جنبه که خواهان است کار کند و هر گونه که خواست به دخل و تصرف بپردازد و در زمین حرکت و تلاش کند و بر روی آن سیر نماید، مادامی که کلیه ی این اعمال در محدوده ی قوانین الهی باشد و خداوند آن­ها را حلال خوانده باشد.

(‏ أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ ‏ ) حج/ ۴۶

«‏ آیا در زمین به سیر و سفر نپرداخته‌اند تا ( از دیدن آثار گذشتگان و مشاهده ویرانه‌های کاخهای ستمگران ) دلهائی به هم رسانند که بدانها ( وظیفه خود را در قبال دعوت حق درک و ) فهم کنند ، و گوشهائی داشته باشند که بدانها ( اخبار جبّاران ، و ندای وجدان ، و فرمان یزدان را ) بشنوند ؟ چرا که این چشمها نیستند که کور می‌گردند ، و بلکه این دلهای درون سینه‌ها هستند که نابینا می‌شوند.»

و می­فرماید:(‏ قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشْأَهَ الْآخِرَهَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏) عنکبوت/ ۲۰

«‏ بگو : در زمین بگردید و بنگرید که خدا چگونه در آغاز موجودات را پدید آورده است و ( چه رنگ و بو و سیما و ویژگیهائی به هر یک داده است ، و چه اسراری در آنها به ودیعت نهاده است . تا از مشاهده اشیاء پی به راز و رمز آنها ببرید و در برابر قدرت مافوق تصوّر آفریدگارشان سر تسلیم فرود آورید ، و بدانید کسی که اوّل این جهان را از نیستی به هستی آورده است ) بعداً هم جهان دیگر را پدیدار می‌کند . چرا که خدا بر هر چیزی توانا است.»

و می فرماید:(‏ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِی مَنَاکِبِهَا وَکُلُوا مِن رِّزْقِهِ وَإِلَیْهِ النُّشُورُ ‏) ملک/ ۱۵«‏ او کسی است که زمین را رام شما گردانیده است . در اطراف و جوانب آن راه بروید ، و از روزی خدا بخورید . زنده شدن دوباره در دست او است.»

حضرت رسول (ص) می فرماید:بر هر مسلمانی لازم است صدقه پرداخت کند.

گفتند:اگر نداشت؟

فرمود:با دستان خود کار کند صدقه است و خود از آن بهره مند می­گردد…

برای کسی جایز نیست آزادی فردی از افراد جامعه را سلب کند و به بند بکشد مگر اینکه در این سلب مصلحت اجتماع یا فرد نهفته باشد همچنان که عمر (رض) چنین کرد. وی شبی در کوچه های مدینه می­گشت «برای نگهبانی از مردم و پی بردن به اوضاع آنان» از زنی شنید که این عبارت را زمزمه می­کند:

آگاه باشید آیا راهی جز این است که به سوی شراب بروم؟ یا آیا راهی جز این است که به سوی نصربن حجاج بروم؟

عمر (رض) با خود گفت:ولی در عهد عمر چنین راهی نیست.

عمر فردای آن شب نصربن حجاج را احضار نمود دریافت که از بهترین جوانان مدینه است. پس دستور تراشیدن موی سر او داد ولی باز از این بهترین جوانان مدینه بود، خلیفه او را به سوی شام فرستاد و از مدینه دور داشت بدون اینکه مرتکب گناهی شده باشد چه این کار (عمر ) برای مصلحت عموم و جلوگیری از مفتون شدن زنان به او بوده است.

در این امر گفته اند:زیبایی باعث جنایت بر نصر شد و او را غریب و از وطن خود دور ساخت.

                                                                          والسلام

                                                          والله اکبر و المستقبل للاسلام

                                                و خداوند بزرگتر است و آینده از آن اسلام.

————————————————                                   

منبع:آزادی و عدالت

مؤلف:سید سابق

مترجم:کمال روحانی

انتشارات:محمدی سقز ۱۳۸۰

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا