پژوهشی جدید درباره فرهنگ سیاسی ایران
پژوهشی
جدید درباره فرهنگ سیاسی ایران
دکتر
محمود سریع القلم در جدیدترین اثر خود تحت عنوان «فرهنگ سیاسی ایران» به بررسی
مولفه های مختلف سیاست ورزی در جامعه ایرانی پرداخته است. وی در قسمتی از نتیجه
گیری خود بیان می کند: اینکه شهروند ایرانی عموماً هیجانی است و حوصله فکر در
پدیدههای اطراف خود را ندارد و با چند مشاهده سریع به استنتاج میرسد و پس از چند
ساعت آن را مجدداً تغییرمیدهد، بهطور طبیعی نتیجه نوع و ماهیت تربیت خانوادگی و
نظام آموزش است.
در
قسمت هایی از این کتاب که توسط پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم
منتشر شده آمده است: اینکه ایرانیان ظرفیت فهم تفاوتهای یکدیگر را ندارند، امری
است اجتماعی و آموزشی و در صورتی که اهمیت انسانی و عقلایی چنین خصلتی احراز گردد،
میتوان با آموزش از دوره ابتدایی در دبستان و حداکثر راهنمایی، فرد را متحول کرد
تا بهجای آنکه خودخواه، خودمحور و مغرور بار آید، رعایت خواستهها، منافع و حقوق
دیگران را بنماید.
—————————————-
فرهنگ
سیاسی ایران
دکتر
محمود سریع القلم
نکته
شگفتانگیز تحقیق پیرامون فرهنگ سیاسی ایران، تداوم ویژگیهای اصلی این فرهنگ طی
چند قرن تاریخ کشور است.
در
یک نظر سنجی از پاسخهای۹۰۰ نفر در پرسشنامهها، سه گروه رفتارشناسی شامل:
۱.
سطح فرد؛ ۲. سطح ماهیت روابط میان شهروندان؛ و ۳. سطح ساختارها، قابل استخراج است
که هر گروه بهترتیب عبارتند از:
۱.
سطح فرد:
–
احساسی و هیجانی بودن فرد
–
غرور کاذب
– کم
فکر کردن
–
گوش نکردن به دیگران
– کم
حوصلگی در تحلیل و شناخت
–
منفیبافی
–
تفاوت قابل توجه میان ظاهر و باطن
–
فرصتهای بسیار محدود برای رشد فرد
۲.
سطح ماهیت روابط میان شهروندان:
–
ضعف در حاکمیت شایستهسالاری
–
احترام قائل نبودن واقعی برای دیگران
–
نگاه ابزاری به دیگران
–
ضعف در پیگیری اهداف جمعی
–
آشنا نبودن با قواعد رقابت
–
نپذیرفتن تفاوتهای یکدیگر
–
ظرفیت فهم منافع و خواستههای دیگران
–
اولویت خواستههای فردی برخواستههای جمعی
– بیاعتمادی
و استفاده از روش تخریب دیگران
۳.
سطح ساختارها:
–
فرهنگ عمومی غیر عقلایی
–
دولتی بودن نظام اقتصادی
– بی
ثباتی نظام اجتماعی
اگر
بخواهیم بین سه سطح تحلیل فوق رابطه علت و معلولی برقرار کنیم، طبیعی است که سطح
تحلیل سوم یا ساختارها را باید علت و دو سطح تحلیل دیگر را معلول تلقی کنیم. بهعبارت
دیگر، اینکه ایرانیان ظرفیت فهم تفاوتهای یکدیگر را ندارند، امری است اجتماعی و
آموزشی و در صورتی که اهمیت انسانی و عقلایی چنین خصلتی احراز گردد، میتوان با
آموزش از دوره ابتدایی در دبستان و حداکثر راهنمایی، فرد را متحول کرد تا بهجای
آنکه خودخواه، خودمحور و مغرور بار آید، رعایت خواستهها، منافع و حقوق دیگران را
بنماید. همچنین، فرد بیاموزد که هر انسانی دارای ویژگیهای مثبت و منفی بوده و باید
هر دو وجه را در شخصیت و ارزیابی شخصیت دیگران مدنظر قرار داد. اینکه شهروندان
ایرانی از کودکی میآموزند با پنهان ساختن خواستههای واقعی، افکار، داراییها و
ارتباطات خود، بهتدریج از یک شخصیت مخفی درونی و یک شخصیت ظاهرالصلاح بیرونی
برخوردار شوند، امری ژنتیک نیست بلکه نتیجه وضع اجتماعی و ساختارهای عمومی است،
کما اینکه ایرانی مقیم آلمان یا فرانسه یا ژاپن اینگونه رفتار نمیکند و دارای یک
شخصیت است و همه او را با همان شخصیت واحد میشناسند؛ زیرا معرفی افکار و گرایشهای
واقعی فرد در آن جوامع پیآمد اجتماعی و امنیتی ندارد. اینکه شهروند ایرانی عموماً
احساسی و هیجانی است و حوصله دقت و فکر در پدیدههای اطراف خود را ندارد و با چند
مشاهده و خیلی سریع به استنتاج میرسد و پس از چند ساعت آن را مجدداً تغییرمیدهد،
بهطور طبیعی نتیجه نوع و ماهیت تربیت خانوادگی و نظام آموزش است.
بههمین
دلیل است که ماهاتیر محمد در مالزی و چوئنلای و دن شاپینگ در چین بهجای آنکه کار
سیاسیکنند و در پی بیانیههای سیاسی و بهراه انداختن تظاهرات باشند، کار عمیق
فرهنگی و اقتصادی کردهاند تا ساختارهایی بنا کنند که جامعه مدنی، عقلانیت فرهنگی
و استقلال مالی جامعه از حکومت تحقق بیابد. ایرانی در مقام مقایسه با کار فرهنگی و
بنیانگذاری در کار اقتصادی، علاقه قابلتوجهی به کار سیاسی دارد. شاید دو دلیل
برای این گرایش قابل ذکر باشد: ۱. نمایش در کار سیاسی بیشتر است و فرصت مطرح شدن،
در صحنه بودن، بهرهبرداری از امکانات و ظاهرشدن در رسانهها را فراهم میکند؛ و
2. کار فرهنگی و اقتصادی در درازمدت و یا در میانمدت نتیجه میدهد و ایرانی حوصله
کار درازمدت را ندارد و خصلت کانونی او عمدتاً نگاه به پدیدهها و مسایل در کوتاهمدت
است. اصولاً ذهن ایرانی دچار پرش است و تمرکز را برنمیتابد. ایرانی حوصله ندارد
سیسال بر موضوع یا مسئلهای تمرکز کند تا پاسخ گیرد. ایرانی حوصله ندارد که خصلت
منفی خود را تشخیص دهد و هشت سال وقت گذارد و بهتدریج آن را از شخصیت خود بزداید.
بدون تردید، ایرانیان یکی از نادر ملتهای باهوش و بااستعداد جهان هستند، ولی گرچه
هوش لازم است اما کافی نیست. استعداد همراه با فکر، تدبیر، اهتمام، برنامهریزی و
رهیافتهای کلان سیستمی و درازمدت تبدیل به کارهای بزرگ میشود. ایرانی باهوش زمانی
که در ساختار آلمانی یا ژاپنی قرار میگیرد، موفق و برجسته میشود و دیگر نیازی
ندارد به ارتباطات، تعریفکردنهای ناشایسته، رفتارهای چندگانه، مخفیکاری و رشد
مبتنی بر اتصالات تکیه زند. ایرانی مقیم آلمان در ساختاری قرار میگیرد که با هوش
قابلتوجه خود بهسرعت میآموزد که برای رشد باید فکر را بهکار انداخت، رقابت
کرد، ناقد را تخریب نکرد، بدگویی ننمود و درازمدت اندیشید. این همان ایرانی است که
ده سال قبل در ساختاری دیگر از اتومبیل خود زباله به خیابان پرت میکرد، در ادارات
رشوه میداد، به مدیران تملق مینمود، بهعنوان مرئوس دائماً بیعت میکرد و
ساعتهای قابلتوجهی از روز را صرف فهم کارهای دیگران، بدگویی، دشنام و تخریب آنان
میگذراند. ساختار آلمانی به ایرانی متولد ایران میآموزد که او مسئول زندگی خود
است و سرنوشت را خود رقم میزند و تغییر در وضعیت او نتیجه تغییر در اندیشه و نفس
اوست. در فرهنگ آلمانی، اگر کسی بهطور غیرواقعی و نامعقولی از دیگران تعریف کند،
بهسرعت طرد میشود. ایرانی مقیم آلمان میآموزد که تا شایستگی نداشته باشد، بر
سمتی نخواهد نشست. چنانکه بهواسطه شایستگی، سه نفر از مدیران اصلی دویچ بانک
آلمان، آلمانی نیستند و در سیستم آنچنان اعتماد و شایستهسالاری وجود دارد که
مدیران ارشد خود را از سه ملیت دیگر انتخاب کرده است.
سطح
دوم از عوامل شکلدهنده فرهنگ سیاسی ایران، به روابط میان ایرانیان با یکدیگر
مربوط میشود. نتیجه کانونی مطالعات تاریخی و پرسشنامه این تحقیق، بهوضوح نشان میدهد
که ایرانیان در معاشرت با یکدیگر مشکل دارند و بهسرعت به سمت تنش، بدبینی و
اختلاف سوق مییابند. این فضا، هم میتواند در سطح همسایگی باشد و هم در سطح کلان
سیاست که پیآمدهای وسیعی را بههمراه دارد. تحقیقات علمی نشان میدهد که بین
هارمونی میان مردم در یک کشور و سطح توسعهیافتگی آنها رابطه وجود دارد. ژاپن،
آلمان، هلند، سوئد و آمریکا از جمله این کشورها هستند، همانطوری که فصل دوم این
کتاب، چنین تفاوتهایی را مورد بررسی قرار میدهد. بهنظر میرسد که نظریه کانونی
در شناخت چرایی تنش و اصطکاک قابلتوجه میان ایرانیان از دو استوانه برخوردار
باشد:۱. خودمحوری و رعایت نکردن حقوق، منافع و خواستههای دیگران؛ و ۲. ضعف در
فرهنگ جمعی، نگاه جمعی، روح جمعی، تصمیمگیری جمعی و تلقی مشترک از سرنوشت جمعی.
این دو استوانه، خاص ایرانیان نیست بلکه در بسیاری از جوامع در حال توسعه و حتی در
ایتالیای صنعتی نیز وجود دارد. ایتالیا بهتناسب قرابت جغرافیایی با کشورهایی
مانند فرانسه و آلمان، صنعتی و دموکراتیک شد، ولی بهواسطه فرهنگ سیاسی غیرمنسجم
به همان درجه در ردههای پایینی کشورهای صنعتی قرار گرفته است. رعایت نکردن حقوق
انسانهای دیگر، ریشه عمیقی در فرهنگ کشورهای جهان سوم دارد. تاریخ طولانی نظامهای
پادشاهی و استبدادی، زمینهساز ازبین بردن ارزش انسان و فضایل و کرامت او شده
است. حاکمیت مطلق دولتها و نگاه رعیتی به انسان باعث نادیده گرفتن حقوق آنها شده
است.
بههمین
دلیل است که در جوامع جهان سومی، ریاست بر مردم مطرح است تا مدیریت مسایل و خواستههای
آنها. همانگونه که در بحث دوره قاجاریه و پهلوی مطرح شد، مخالفت، اعتراض و
انتقاد حکم مسایل امنیتی پیدا میکردند. انتقاد چه در سطح فردی و چه در سطح جمعی
نهادینهشده و آموزش داده شده نیست. افراد و نهادها در نظامهای شاهنشاهی و
استبدادی عادت کردهاند تا منحصراً از آنها تعریف شود و همه آنها را مورد تأیید
قرار دهند. این فرهنگ ضد توسعه، فضای جمود و منحطی را بهارمغان میآورد. در کشوری
مانند برمه فقط یک طرز تفکر، یک تلویزیون، یک روزنامه و یک استنباط مرکزی وجود
دارد و این ساختار، انسان ویژه خود را نیز بهدنبال میآورد. قاجاریه و پهلوی نیز
همینگونه بودند و انسانی چندشخصیتی، دروغگو و ظاهرالصلاح بهوجود آوردند. در
نهایت، سه ویژگی میتواند هر جامعهای را از هر نوع خطر و تهدیدی نجات دهد و از
تضعیف و عدم رشد آن جلوگیری کند: فرهنگ رقابت، فرهنگ نقد و فرهنگ مناظره. در هر
جامعهای که مقررات و فرهنگ ناگفته آن، نقد را تسهیل و ترغیب کند، خودبهخود رشد و
توسعه ایجاد میشود. فضاهای رقابت، نقد و مناظره در تمامی سطوح جامعه میتواند
ظهور کند: صنعت، دانشگاه، سیاست خارجی، انتخابات، سیاستگذاریها، تولید ثروت و
رسانهها. مهمترین پیآمد ساختاری برای شهروندان در فضایی که رقابت، نقد و
مناظره باشد، امنیت روانی و امید به آینده است. آیا تا بهحال دیده شده که گروهی
از ژاپن بهعنوان مثال به چین بروند و از آنجا مسایل کشور خود را نقد کنند؟ عموم
فضاها برای تقابل فکری و مناظره در ژاپن فراهم است. طرح دیدگاههای مختلف نسبت به
یک موضوع، فکر انسانها را فعال، تحقیقات را واقعیتر و پدرسالاری را تضعیف مینماید.
هنگامی که نقد و مناظره نباشد، فرد هر سخنی را از بزرگتر میپذیرد. را در این
ساختارها از دست میدهد. تحول در فرهنگ سیاسی، دو نقطه شروع دارد: استقلال فکری و
استقلال مالی. معقول کردن رفتار دولت نیز از طریق تقویت فرد آغاز میگردد. این بهمعنای
فردیت مثبت است که زمینهساز تحول در جامعه و روابط میان جامعه و دولت میشود.
جامعه
ایرانی، جامعهای با یک لایه مشترک فرهنگی نیست. درمناطق مختلف کشور، سطوح مختلف
توسعهیافتگی فردی و محیطی مشاهده میشود. تنها در شهر تهران، دهها فرهنگ رفتاری و
نظام فکری وجود دارد. بهرغم این تنوع، مهمترین وظیفه نظام آموزشی و رسانهها،
انتقال مدنیت است که فرد را متحول میکند، به او استقلال میبخشد و روابط او با
محیط بیرونی و انسانهای دیگر را دوجانبه، منطقی و استدلالی مینماید. تحول در نظام
آموزشی فقط بخشی از معادله تغییر در فرهنگ سیاسی ایرانی است. ارادهای قوی و
اندیشهای والا لازم است تا ساختار معیشت و تولید ثروت را به نفع جامعه متحول
نماید. همانگونه که استوانه اصلی در مثلث شکل یک این فصل، غیردولتی کردن اقتصاد
ملی قلمداد شده است. در شرایطی که انسانها با همت و فکر و سازماندهی خود، نیازهای
ملی خود را تأمین میکنند، جامعهای که در آن زندگی می کنند اهمیت مییابد. این
اهمیت، از محیط زیست آن جامعه گرفته تا سرنوشت سیاسی و جهتگیریهای آینده آن
ارزشمند میشود. شهروندان نسبت به جغرافیایی که در آن ثروت تولید میکنند، احساس
مسئولیت خواهند کرد. در این بحث میتوانیم تا آنجا پیش رویم که تعلق به خاک و وطن
و ملیگرایی سیاسی را در گروی خصوصیسازی اقتصادی جستجو کنیم. علاقه به ثبات فکری،
سیاسی و اجتماعی، خواسته تشکل یافته قشر عظیمی از جامعه خواهد بود که نه از طریق
رانت، بلکه از مسیر اهتمام و فکر، ثروت تولید میکنند و بهواسطه شایستگیهایی که
دارند، مناصب را تصاحب مینمایند. بنابراین، فرهنگ سیاسی معقول و منسجم که تقویتکننده
و تسهیلکننده توسعه عمومی ایران باشد، در راستای خصوصیسازی اقتصادی از یک سو و
بارور کردن شهروندان ایرانی از طریق تحول در نظام آموزشی و رسانهای از سوی دیگر، امکانپذیر
خواهد بود.
منبع
: فردا