آزادسازی حلب سرنوشت جنگ سوریه را روشن نمیکند
وضعیت خطرناک
آزادسازی حلب سرنوشت جنگ سوریه را روشن نمیکند
هادی خسروشاهین
سوریه ۲۰۱۶ هیچ شباهتی به دوران قبلترش در ۱۹۸۲ ندارد. حلب هم حما نیست که با فتحاش بتوان به ویرانی پایان داد و تاریخ انقضای جنگ را اعلام کرد. اگر رفعت اسد در فوریه ۱۹۸۲ حمام خون راه انداخت تا خیال برادرش در کاخ ریاستجمهوری از هر گزندی آسوده شود و مخالفان به رهبری اخوانالمسلمین به لانههایشان پناه ببرند اما اینبار حتی با آزادسازی حلب، سوریه روی آرامش به خود نخواهد دید. اگرچه در چند ماه گذشته و به دلیل ورود بازیگر روس به معادلات شام، توازن نیروها به سود ارتش بشار دگرگون شده ولی این همه یارای برابری در مقابل نیروهای گریز از مرکز را ندارد. سال ۱۹۸۲ خاورمیانه زیر بیرق قطبیت بود و آمریکا و شوروی ساز بازیگران منطقهای را کوک میکردند. در آن سال عزت و اقتدار در دستان دولتهای ملی بود تا هرآنچه بخواهند، عملیاتی کنند و چیزی روی کاغذ باقی نماند. در آن دهه بازیگران فروملی حکم تیر در تاریکی را داشتند که یا به هدف نمیخوردند یا زخمی که بر پیکره دولتهای ملی میزدند آنچنان قوت و قدرت نداشت که آنها را از پا بیندازد.
اما امروز خاورمیانه نه میزبان نظام دوقطبی است و نه دولتهایش عزت و شکوت پیشین را دارند. خاورمیانه و مرزهایش در معرض تهاجم افسارگسیخته نیروهای آنارشیک قرار گرفته است. همه این نیروها فصل مشترکشان، برهم زدن وضع موجود و ساختن آیندهای متفاوت با آن چیزی است که در آیینه امروز تحولات منطقه به نمایش گذاشته میشود. حرکت بازیگران فروملی و فراملی بطئی، تدریجی و تکوینی است و به همین دلیل هم غیرطبیعی، خارج از مناسبات اجتماعی و سیاسی این منطقه از جهان و بهصورت تحمیلی تعریف نمیشوند. گسلهای قومیتی و مذهبی به کمک آمده است تا این جریانات در متن و بطن تحولات، نفوذی عمیقتر از آن چیزی که تصور میشود داشته باشند.
همانطور که عراق پس از مرگ زرقاوی و نابودسازی بنیانها و زیرساختهای القاعده روی آرامش به خود ندید، سوریه نیز پس از فتح نُبل و الزهرا و حتی آزادسازی حلب با آرامش، امنیت و ثبات فرسنگها فاصله دارد. این درست که اپوزیسیون سوری دیگر چیزی در چنته ندارد و این درستتر که با فتح سنگر به سنگر مقر نیروهای مخالف مذاکرات ژنو معنا و اهمیت خود را از دست داده است اما چنین تحولاتی نمیتواند تضمینکننده سکون و آسایش در ماههای آینده باشد. خلاء قدرت برآمده از ضعف دولتهای ملی از عراق تا یمن و از سوریه تا لیبی زمین حاصلخیزی را در اختیار گروههای غیرملی قرار داده است تا در بستر ستیز و تضادهای اجتماعی و سیاسی آن را شخم بزنند و محصول نامیمونی را به مردمان خاورمیانهای تقدیم کنند. به همین دلیل هم با آزادسازی حلب کار تمام نمیشود؛ تازه تحولات شامات در نقطه حساس قرار میگیرد و اتفاقاً از دل برهمخوردن موازنه به سود نیروهای اسد مقدمات برای دوئل بزرگتر فراهم میشود.
به نظر میرسد بخشی از قدرت نیروهای فروملی در سوریه و عراق به دلیل کشاکش بیوقفه میان دولتهای ملی در خاورمیانه بوده است. درواقع حضور و بروز چنین نیروهایی اسباب و لوازم را برای جنگ نیابتی فراهم کرده بود اما در صورت برهم خوردن چنین توازنی ظن آن میرود که نایبین جنگ به کناری گذاشته شوند تا بازیگران اصلی از پشت پرده به میانه جنگ بیایند و در آن صورت سطح منازعه و جدال و جنگ ابعادی فزونتر و دهشتناکتر خواهد داشت؛ در دل تحولات شام، شبی تاریک و طولانی خفته است که هر آن میتواند کل معادلات خاورمیانه را تحتتأثیر قرار دهد. سوریه هیچ دستکمی از اتریش قبل از جنگ جهانی ندارد. هم از سطح تضاد نیروهای محلی و هم از بُعد ستیز بازیگران منطقهای و هم از حیث چالشگری دولتهای فرامنطقهای. سوریه پتانسیل تبدیلشدن به یک بحران جهانی و بینالمللی را دارد. در آن صورتباید بر این مسئله پای فشرد که سوریه این روزها، ساعتهای قبل از آغاز طوفان را پشت سر میگذارد؛ طوفانی سهمگین که احتمالا خاورمیانه را به تلی از خاکستر مبدل میکند.
هرچه در برگزاری مذاکرات چندجانبه ژنو تعلل شود، به همان میزان بر پتانسیل فراگیرتر شدن بحران هم افزوده میشود. اگر درایتی نباشد، جنگی همهجانبه و پرشدت در راه خواهد بود. سوریۀ امروز را نباید با سال ۱۹۸۲ اشتباه گرفت. و حلب را نباید حمای این روزهای سوریه خواند. تا دیر نشده باید درنگی کرد و تأمل و تحملی.