شعر و داستان

  • شعر سعدی، در عدل و تدبیر و تاثیر حاکم عادل و ظالم

    شعر سعدی، در عدل و تدبیر و تاثیر حاکم عادل و ظالم شاعر: سعدی شیرازی یکی از بزرگان اهل تمیز حکایت کند ز ابن عبدالعزیز که بودش نگینی بر انگشتری فرو مانده در قیمتش جوهری به شب گفتی از جرم گیتی فروز دری بود در روشنایی چو روز قضا را درآمد یکی خشک سال که شد بدر سیمای مردم هلال چو در مردم آرام و قوت ندید خود آسوده بودن مروت ندید چو بیند کسی زهر در کام خلق کیش…

    ادامه »»»
  • بو ئالان کوردی ، شعری از دکتر جلالی زاده

    دکتر جلال جلالی زاده وامردی به مه ردی ، تو کانگای ده ردی ، له لیوی ده ریا به لاشه سه ردی ، روانیت بو دایکت به ره نگ زه ردی پرسیارت کرد هه و دایکه گیان !بو وات لی هات ؟ بو تو نیته خاکو وه لات؟ بو ئاواره بووین؟ بو کوی بروین ؟ بو که س نه هات به هانامه و؟ بو لات نه کرد تو به لامه و ؟ دایکه بده ده ستم قه له م؟ تا…

    ادامه »»»
  • مناجات ، کاک احمد مفتی زاده (رح)

    مناجات ، کاک احمد مفتی زاده (رح) الهی‌،حکمت‌ تو بود که‌ از رحمت‌ تو هر زنده‌ای‌ را سهمی‌ داد. و گرنه‌ همه‌ از این آب‌ و گل اند و به این‌ آب‌ و گل‌ زنده‌. الهی، اگر رحمت‌ تو نبود، نه‌ آب‌ و گل‌ را توانایی‌ گرفتن‌ یا دادن‌ حیات‌ بود، نه‌ طبیعت‌ و حیات‌ را قدرت‌ آفرینش‌ انواع. ای‌ انسان، تو نیز از همین‌ آب‌ و گلی‌ و با همین‌ حیات. تو که‌ خود نیز یکی‌ از جانوران‌ خاکی‌…

    ادامه »»»
  • ایمان تنها راه سعادت انسان(سروده ای زیبا از رییس اتحاد علما)

    ایمان تنها راه سعادت انسان(سروده ای زیبا از رییس اتحاد علما) قـل للـذی یبـغی السعـاده هل علمـت من السعیـــــــــد؟                                       إن السعـاده: أن تـعـیـش لفـکره الحــــــــــــــق التـلیـد بگو به شخصی که در جستجوی خوشبختی است: آیا دانستی خوشبخت چه کسی است؟ به راستی سعادت این است که زنده باشی برای اندیشه‌ی حقیقت ارزشمند و قدیمی لعقـیـده کـبـرى تـحـل قضیـه الکـــــــــــون العتـیــــــــد                                         وتـجیـب عما یسأل الحیران فـی وعــی رشـیــــــــــــد برای عقیده‌ی بزرگ که قضیه جهان هستی را حل می کند و در…

    ادامه »»»
  • چگونه همسرم زیباترین زن دنیا بشود ؟ !!!

    چگونه همسرم زیباترین زن دنیا بشود ؟ !!! جوانی به حکیمی گفت: «وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلی‌ها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که را با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زن‌ها از همسرم بهتراند.» حکیم گفت: «آیا دوست داری بدانی از همه این‌ها تلخ‌تر و ناگوارتر چیست؟» جوان گفت:…

    ادامه »»»
  • شێعر – په یامی به هاری

    ماموستا صه لاح قادری أمام و خه تٍیبی مز گه وتی جو جه سازی   شێعر – په یامی به هاری وه ره بخوێنه وانه ی جوان، له مه د ره سه ی به ها ری دا له دڵ ده رکه غه م و حه سره ت، له شاخی؛ کورده واری دا بکه سه یری گوڵاڵه ی سوور، هه تا چاوت نه بێ بێ نوور هیلاکی لاشه  که ت ده رکه ، به ئاوی ساردی وه ک کافوور هه وای…

    ادامه »»»
  • مناجات … بار الها … یا الله … یا ربی

    مناجات … بار الها … یا الله … یا ربی نویسنده : نسیبه عبدی بسم الله النور السماوات والارض بارالها ای پروردگار تنهایی های مومنان و دردمندان و ناتوانان ای بخشنده ی مهربان! بسیاری ازبندگانت در ظلمت شبانه و در روشنی روزشان به یاد توأند  و برای خدمت به خلق تو در تلاش … خدایا همراه آنانی باش که با اخلاص به سویت آمدند و راه ظلمت شبانه را به امید رضایت تو برای خودشان روشن کردند… در میان بندگانت…

    ادامه »»»
  • هارون الرشید در مجلس درس امام مالک

    هارون الرشید در مجلس درس امام مالک باری خلیفه هارون الرشید به مدینه‌ی طیبه آمد و وزیر خود، جعفر برمکی، را پیش امام مالک فرستاد که سلام مرا به او برسان و بگو: کتاب مؤطا را بیاور و به سمع من برسان.امام مالک فرمود: به خلیفه بعد از سلام بگو: علم پیش کسی نمی‌رود، بلکه مردم پیش علم می‌آیند. جعفر پیام او را به خلیفه رساند، باز امام مالک نیز با خلیفه ملاقات نمود، خلیفه از او گله نمود که…

    ادامه »»»
  • داستان – رازی همسری که بعد از ۴۵ سال فاش شد

    داستان – رازی همسری که بعد از ۴۵ سال فاش شد نویسنده : سایه فارس /ترجمه : سه وزه حیدری بعد از ۴۵ سال ازدواج و زندگی مشترک مالامال از عشق ، یادگاری ، همکاری ، همیاری و خدمات متقابل و با هم بودن در خوشی و ناخوشی ، هیچ راز و ناگفته ای بین آن دو زن و شوهر وجود نداشت. ولی پیرزن صندوقچه ای را بر روی یکی از طاقچه های منزلش گذاشته بود، و چند بار به…

    ادامه »»»
  • حضرت مسیح (ع) سبب شد که من به اسلام روی بیاورم…

    حضرت مسیح (ع) سبب شد که من به اسلام روی بیاورم… نویسنده :بانو مظفر حلیم / مترجم: عبدالعزیز ویسی شارن (Sharon) پرسشنامه ای در سایت « اسلامیک سیتی وب سایت» قرار دادیم تا نومسلمان سرگذشت « سفر به اسلام» خویش را برایمان بفرستند. آنچه در زیر می آید سرگذشت یکی دیگر از نومسلمانان است. این سرگذشت توسط « شارن» یکی دیگر از این نومسلمانان نوشته شده است. در جستجوی انجیل حقیقی حضرت مسیح (ع) سبب راهنمایی من به اسلام شد…

    ادامه »»»
  • چگونگی ایمان آوردن داعی الله فردان در زندان وینچرا و اینکه اسلام چگونه در این زندان اجرا می شود

    چگونگی ایمان آوردن داعی الله فردان در زندان وینچرا و اینکه اسلام چگونه در این زندان اجرا می شود نویسنده :بانو مظفر حلیم /مترجم: عبدالعزیز ویسی خداوند بهترین مدبر است داعی الله فردان (Daaiy Allah Fardan) در ژوئن ۱۹۸۸ با یکی از اعضای فعال انجمن دانشجویان مسلمان آشنا شدم. او درباره طرحی که این انجمن داشت، مسائلیبرای من مطرح کرد. او گفت طبق این طرح آنها در نظر دارند که به نو مسلمانانی که در مدرسۀ ونچرا مسلمان می شوند،…

    ادامه »»»
  • داستان – زمانی که دختر قشنگ و موطلایی ام سرش را تراشید!!

    داستان – زمانی که دختر قشنگ و موطلایی ام سرش را تراشید!! نویسنده: عادل شاسواری .ترجمه : سه وزه حیدری همسرم با صدای بلند داد زد و گفت :تا کی می خواهی روزنامه بخوانی ؟ چرا نمیایی و به دختر دُردانه ات نمی گویی که بیاید سر سفره و نهارش را بخورد؟! مرد روزنامه را زمین گذاشت و به طرف آشپزخانه رفت، دخترش “آوا” با ناراحتی و گریه و زاری جلوی پدرش آمد و در حالی که چشمانش پر از…

    ادامه »»»
  • من و دنیایم…

    من و دنیایم… نویسنده : نسیبه عبدی دنیازیباست وگذرا… کاش گذری زیباداشته باشیم ازدنیای فانی. دنیاپرازهمه چیزاست…،همه چیز… . عشق،خدا،عشق،خدا… دنیامی رودبه مقصدش و من در این راه مسافری بیش نیستم؛ مسافری که گاه خسته است و گاه می خندد،دمی از سر اجبار گاهی از سر شوق. مسافری که دشمن می‌شناسد و هنوز در شناخت دوست مانده. مسافری که می‌بیند… راه می‌رود…گاه می‌ایستد… و اینجا است که سفرش زیرسؤال می‌رود. من مسافرم… امادنیا برایم حتی مسافرخانه هم نیست!… محبت را…

    ادامه »»»
  • شعری درباره مرگ

    شعری درباره مرگ خواب بودم، خواب دیدم مرده ام بی نهایت خسته و افسرده ام تا میان گور رفتم دل گرفت قبرکن سنگ لحد را گل گرفت روی من خروارها خاک بود وای، قبر من چه وحشتناک بود بالش زیر سرم از سنگ بود غرق ظلمت، سوت و کور و تنگ بود هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت سوره ی حمدی برایم خواند و رفت خسته بودم هیچ کس یارم نشد زان میان یک تن خریدارم نشد نه…

    ادامه »»»
  • به او اعتماد کن

    به او اعتماد کن مردی ثروتمند وجود داشت که همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود. با اینکه از همه ثروتهای دنیا بهره مند بود، هیچـگاه شاد نبود. او خدمتکاری داشت که ایمان درونش موج می زد. روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت: ” ارباب، آیا حقیقت دارد که خداوند پیش از بدنیا آمدن شما ، جهان را اداره می کرد؟ ” او پاسخ داد: “بله” خدمتکار پرسید: …. “آیا درست است که…

    ادامه »»»
دکمه بازگشت به بالا