شعر و داستان

  • داستان‌های تراژیک و حماسی از کوردهای خراسان(براساس واقعیت)

    داستان عشق «گلجان» و «مردان بریوانلو» از کوردهای خراسان

    ❤️ داستان عشق «گلجان» و «مردان بریوانلو» از کوردهای خراسان داستان‌های تراژیک و حماسی از کوردهای خراسان(براساس واقعیت) نویسنده: مصطفی معزز باغچقی باغکانلو در دوران ناصرالدین شاه قاجار و زمان حکومت “امیر حسین ایلخان زعفرانلو شجاع دوله قوچانی” و “یار ممد خان شادلو سهام الدوله بجنوردی” یکی از ایلات کورد خراسان به نام “بریوانلو” در کوهستان هزار مسجد (هزار چیل) تا میل مرزی کلات نادر شاه افشار کوچ نشینی و  «آران»، «زوزان» می رفتند. پدر و مادر «گلجان» به نام…

    ادامه »»»
  • حامد بهرامی

    آمدنت فرخنده باد… ای ماه نور

    حامد بهرامی – مریوان  درونت ابری است تاریک تاریک. فرصتی لازم است. جرقه ای، رعد و برقی تا این ابر سیاه ببارد . می خواهی کمی هم که شده با خود باشی درونت را بکاوی و پنجره ای به سوی آسمان بگشایی. مدتهاست که پنجره ات ، بسته است . مدتهاست که عنکبوت ها بر آن پرده ای کشیده اند و گرد و غبار بر آن نشسته و چرکین و دود گرفته شده. مدتهاست آسمان را نمی شناسدو گنجشکی را…

    ادامه »»»
  • مشکلات مالى و پاسداشت آدابى اسلامى، در دادن بدهی و قرض

    مشکلات مالى و پاسداشت آدابى اسلامى، در دادن بدهی و قرض ⁨نویسنده: ⁨فرزاد ولیدى – دانشجوى دکتراى علوم قرآن و حدیث⁩   ♻️در خیابان با هم قدم مى زدیم، که زنگ موبایلش به صدا در آمد. با دیدن صفحه نمایش موبایل، رنگ چهره اش تغییر کرد. بعد از سلام و احوال پرسى و بدون مقدمه صدایش را بلند کرد و با گله مندى طرف مقابل را به اهمال در بازپرداخت مبلغ قرضی که داده بود، متهم کرد. کم کم صدایش…

    ادامه »»»
  • حکمت کیلویی چند؟!!! داستانی خواندنی 

    حکمت کیلویی چند؟!!! داستانی خواندنی   چند روز پیش سفری با اسنپ داشتم. آن روز باطری و زاپاس ماشینم را دزدیده بودند. راننده‌ی اسنپ آرامش عجیبی داشت که باعث شد با او حرف بزنم و از بدشانسی‌‌هایی که در زندگی‌ام داشته‌ام بگویم. صحبتم که تمام شد گفت مسافری داشتم هم سن و سال خودم. خیلی عصبانی بود، طوریکه چشمانش سرخ شده بود. گفتم چی شده؟ گفت ۸ بار درخواست دادم، راننده‌ها گفتند یک دقیقه دیگر می‌رسند ولی لغو کردند! گفتم…

    ادامه »»»
  • عاشقانه

    داستان عاشقانه از عشق سمیرا و حمید و دکتر آرام و مریضش

    داستان عاشقانه از عشق سمیرا و حمید و دکتر آرام و مریضش نویسنده : دکتر محمد رضا سر گلزایی   یک بعداز ظهر پاییزی، یک مرکز مشاوره، روی یک مبل نشسته ام. یک میز کوچک و یک فنجان چای داغ. استراحت کوتاهی بین دو مراجع. به بخاری که از فنجان بلند می شود، نگاه می کنم و به آهنگ ملایمی که از سالن مرکز به گوشم می رسد، گوش می سپارم. خانم منشی در می زند و وارد می شود…

    ادامه »»»
  • نماز

    تمثیلی دردناک و قابل تامل از شیخ احمد بسام ساعی، مدیریت نماز

    تمثیلی دردناک و قابل تامل از شیخ احمد بسام ساعی، مدیریت نماز نویسنده : احمد بسام ساعی / مترجم عبدالرئوف مخلص در یک روز رمضانی، چنین اتفاق افتاد که اتحادیه‌ی دانشجویان کشور سعودی در آکسفورد مرا برای ایراد سخنرانی قبل از افطار دعوت کردند. من موضوع سخنرانی خود برای ایشان را به فریضه نماز اختصاص داده و برای آن سخنان، عنوان «اداره نماز» را برگزیدم. در زمان مقرر در تالار کنفرانس حاضر شده، پشت تریبون رفتم و در حالی که…

    ادامه »»»
  • زندگی زیباست چشمی باز کن

    شعر، زندگی زیبـاســـت !

    شعری از مولانا ، زندگـــی زیبـاســـت ! زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن               گردشـــی در کوچــه باغ راز کن هر که عشقش در تماشا نقش بست               عینک بد بینی خود را شکسـت

    ادامه »»»
  • کاوان صادقی

    شعر توحید / لااله الاالله

    تهیه و تنظیم برای نوگرا: کاوان صادقی هدیه نماید ایمان                  زنده کند دل و جان فریاد بزن مسلمان                  لااله الاالله لااله الاالله                           محمّد رسول الله                علیه الصلاه الله

    ادامه »»»
  • جوراب قبر

    جوراب قبر ? شخصی به پسرش وصیت کرد که پس از مرگم جوراب کهنه ای به پایم بپوشانید، میخواهم در قبر در پایم باشد. وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی تخته شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند، پسر وصیت پدر خود را به عالم اظهار کرد، ولی عالم ممانعت کرد و گفت: طبق اساس دین ما ، هیچ میت را به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمیشود! ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را بجای…

    ادامه »»»
  • اصلاح رفتار

    رفتار و سلوک خویش را با خداوند اصلاح کن

    رفتار و سلوک خویش را با خداوند اصلاح کن نویسنده: حمید جاسم البلالی/ مترجم: عبدالصمد مرتضوی نویسندۀ کتاب «المستطرف» می‌گوید: «حاتم اصم» مردی صالح بود که عیال‌وار (و فقیر بود) در مجلسی حدیثی در مورد حج شنید و مشتاق آن گردید که به سفر حج برود. وی نزد اهل و عیال خویش رفت و از همسر و فرزندان خود خواست که به وی اجازه دهند به سفر حج برود. آن‌ها گفتند: ما فقیر و نیازمندیم و قوت یومیۀ خود را…

    ادامه »»»
  • گفتگوی جالب پدر و پسر …

    ? گفتگوی جالب پدر و پسر … ? پسر: پدر چرا بعضیا با اسلام مخالف هستن؟! ? پدر: اسلام کهنه‌ست، مال اعراب ۱۴۰۰ سال پیشه و خرافه‌ست پسرم… فقط گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک. ? پسر: جمله ای که گفتین از کیه؟ ? پدر: زرتشت گفته ? پسر: زرتشت کی هست؟ ? پدر: پیغمبر ایرانیه که ۲۵۰۰ سال پیش زندگی می کرده. ? پسر: این که خیلی کهنه تره! ? پدر : ? ? پسر: پدر، یعنی الان ما…

    ادامه »»»
  • زن حجاب

    ماجرای زنی که در مقابل … همچون کوه مقاوم و استوار بود

    ماجرای زنی که در مقابل … همچون کوه مقاوم و استوار بود نویسنده: د. محمد العریفی / مترجم : ضیاء احمد فاضلی بازگشت همه به سوی اوست یکی از دوستان خاطره­ای از خود را به شرح زیر برایم بیان کرد، گفت: سوار بر موتر قصد سفر به مکه را داشتم، در راه ناگهان با موتری که دچار حادثه شده بود مواجه شدم، من اولین کسی بودم که بر سراین حادثه می­رسیدم، موترم را ایستاد کردم و شتابان خود را به…

    ادامه »»»
  • یوسف قرضاوی

    من مسلمانم ، من ستاره ام ، قصیده ای زیبا از دکتر یوسف قرضاوی

    من مسلمانم ، من ستاره ام ، قصیده ای زیبا از دکتر یوسف قرضاوی   أنا المسلم دستوری ومنهاجی کتاب الله وقائد دربی الهادی محمدنا رسول الله وداری موطن الإسلام وما دوى نداء الله وهمی فی الحیاه هدایه الدنیا لدین الله أنا المسلم لا أرجو ولا أخشى سوى ربی عزیز النفس لا أحنی لغیر الله من صلبی سلیم القلب لا أحمل للناس سوى الحب أنا بالعدل والإحسان مأمور وأمار رحیم القلب لکنی على الطاغین جبار أنا نجم أنا رجم أنا…

    ادامه »»»
  • داستان مردی که اسیر زن … ایمان، پاکدامن ، عشق

    داستان مردی که اسیر زن … ایمان، پاکدامن ، عشق نویسنده: احمد هلالی / مترجم: دکتر ابراهیم ساعدی رودی از عمرو بن شعیب، از پدرش، از پدربزرگش روایت شده است که گفت: مردی که به او مرثد پسر ابومرثد غنوی می‌گفتند، مسلمانان مستضعف و اسیر را مخفیانه از مکه با خود به مدینه می‌برد. یک زن فاحشه به نام عناق در مکه بود که در جاهلیت دوست مرثد بود. مرثد با مردی از اسیران مکه وعده داشت که او را…

    ادامه »»»
  • اخی انت حر وراء السدود ، ای برادرم ،شعری زیبا از سید قطب با ترجمه

    نويسنده: : عبدالله رسول نژاد اخي انت حر وراء السدود               اخي انت حر بتلك القيود اذا كنت بلله مستعصما                  فما ذا يضيرك كيد العبيد اخي ستبيد جيوش الظلام            ويشرق في الكون فجر جديد

    ادامه »»»
دکمه بازگشت به بالا