اندیشه

مشکلات ناشی از برنامه ی مکاتب بشری

« مقایسه ی دیدگاه قرآنی و بشری » – ۲

مشکلات ناشی از برنامه ی مکاتب بشری

مشکلات مورد نظر را می توان به
صورت فشرده در ۱۱ بند خلاصه کرد :

۱.   
عدم پاسخ یقینی و آرام بخش به سؤالات اساسی بشر ( از کجا آمده
ام ؟ اینجا چه کاری دارم؟به کجا می روم ؟ ) 
: از مهمترین دغدغه های بشریت خصوصاً فیلسوفان این بوده است  که منشأ وجود انسان را مشخص کنند  و در این مورد نظریات متعددی ابراز داشته‌اند
که بطور خلاصه می توان به سه منشأ اشاره نمود .

الف ) انسان  بدون منشأ
بوده و خودبخود وتصادفی پا به عرصه ی وجود نهاده است .

ب‌ )   منشأ وجود انسان
طبیعت مادی است .

ج)    منشأ وجود
انسان  خداوند علیم ، حکیم و رحیم است .

در این مجال قصد نداریم بطور
مفصل از لحاظ فلسفی این نظریات را بررسی نماییم . اما بطور خلاصه و از جهت روانی
از آثار مطلوب و نامطلوب هر کدام تا حدودی پرده برخواهیم داشت .

درباره ی نظریه ی اول که می گوید
( انسان خودبخود و تصادفی پابه عرصه ی وجود نهاده است ) می توان گفت این چنین
بینشی با بدیهیات عقلی متناقض و ناسازگار است . حتی اگر بفرض محال و با مماشات
آنرا بپذیریم باز حیات انسان را فاقد هدف مشخص دانسته و او را در میان ناملایمات
زندگی گرفتار نموده‌ است که به هیچ کدام از آرزوهایش نخواهد رسید .وسرانجام ،
زندگیش در میان این جهنم روانی  با مرگ
پایان می پذیرد . با این اشاره ی گذرا معلوم است که چنین ایده ای چه اندازه بشر را
از لحاظ روانی در تنگنا قرار خواهد داد که همان احساس پوچی است و دلبستگی بدان
موجب سعادت بشر نخواهد شد.

درباره ی نظریه ی دوم یعنی نظریه
ی خالق بودن طبیعت نیز با صرفنظر از اشکالات اساسی فلسفی وارده به این فکر متناقض
، باید پرسید چگونه می توان به تکامل  بشری
که آفریدگارش طبیعت فاقد نقشه ، هدف ، شعور و حیات است و خود، طبق پیش بینی های
علمی ، روزی نابود خواهد شد ، امیدوار بود ؟ چگونه می توان در سایه ی این چنین
خدای ناشنوا و نابینایی طیِ طریق کرد و از او یاری جست ؟انسان با داشتن این تفکر
خود را در میان موجوداتی بی رحم و دریایی از انواع سختیها سرگردان خواهد دید و حتی
روزنه ی امیدی برای دست یافتن به آرزوهایش نخواهد داشت . چون با چنین بینشی نمی
توان روانی آرام داشت و از زندگی سالمی برخوردار بود .

و اما درباره ی نظریه ی سوم که
همان منشأ خدائی برای بشر است می توان ادعا نمود[۱]  منشأ انسان 
خداوندی دانا ، حکیم ، رحمان و رحیم است که خود ، بی نیاز بوده و انسان را
برای کسب خوشبختی در دو جهان خلق نموده است نه برای رفع نیاز خودش . یعنی به این
خاطر اورا در این مرحله از حیات قرار داده 
تا طبق دستور خداوند به سعادت دنیا برسد و در پایان این زندگی و با شروع
مرگ به سعادت اخروی ابدی نایل شود . پرواضح است که روان انسان در سایه ی این
بینش  چقدر راحت و آرام زندگی می کند که در
نتیجه ی آن از عقده های روانی ودغدغه های فکری در مورد سؤالات اساسی بشر  رهایی یافته و با هدفی روشن و دلی آرام به
زندگی خویش ادامه می دهد . که البته این آرامش 
در افکار غیردینی هرگز بدست نخواهد آمد .

۲.  عدم جوابگویی به میل
بقا و جاودانگی حیات بشر : انسان فطرتاً از نیستی بیزار بوده و خواستار حیات
همیشگی است و هیچ انسانی از این میل محروم نیست . این حس قدرتمند فطری  خواستار حیاتی جاودانی است که طبعاً می تواند
محکی قوی برای صحت و عدم صحت مکاتب فکر ی در تطبیق واقعیات باشد . یعنی هماهنگی و
عدم هماهنگی با این میل ذاتی بشر ، توفیق و عدم توفیق مکاتب را مشخص می کند .

مسلماً مکاتب مادی  امیدی غیر از این حیات موقت نداشته و در این
باره حرفی برا ی گفتن ندارند و از ارضاء این حس فطری بشری عاجز هستند که البته این
فهم ، خود مولد انواع عقده های لاینحل روانی می شود .

۳.   عدم جوابگویی به
کمال مطلق خواهی و بی نهایت خواهی بشر: این حس نیز از امیال فطری و درونی آدمی است
که در هر حال او را به جلو برده و به هیچ درجه ای از کمال مادی و معنوی قانع نیست
و ناآرام و پرشتاب به سوی کمال مطلق ( که همان ذات خداست ) ، در تکاپو خواهد بود و
در این میان از هر محدودیتی گریزان است و هیچ پدیده ای نهادِ نا آرام وی را به
آرامش نخواهد رساند . وعده های مکاتب بشری ( به فرض تحقق کامل آنها ) نهایتاً
محدوده ی این زندگانی موقت و محدود دنیا را شامل می شود  و نمی تواند بلند پروازی روح آدمی را در    زمینه ی کمال مطلق خواهی و بی نهایت خواهی
جوابگو باشد . درنتیجه در این زمینه نیز حرفی برای گفتن ندارد و غیر از محدودخواهی
( آنهم با وجود آن همه معایب ) نمی توانند و عده ی دیگری به بشر بدهند .

۴.  حسرت عدم برخورداری
کامل و بی مانع از نعمات مادی : چنانکه قبلاً بیان شد انسان بعلت عدم خالقیت ،
تخصص و احاطه برکل عالم هستی  از تنظیم
برنامه ی کامل استفاده از امکانات عالم هستی عاجز است . لذا استفاده از هر برنامه
ای غیر از برنامه ی خداوند  نادرست وبدون
آگاهی و حکمت است و طبعاً رضایت جسمی و روحی را بدنبال نخواهد داشت . همچنین با
درنظر گرفتن کثرت مکاتب بشری  به سرگردانی
انسان بیشتر پی خواهیم برد . لذا انسان معتقد به این بینش همیشه در حسرت زندگی
سعادتمند خواهد سوخت[۲]
.

۵.   اعتراض انسان نسبت
به عدم اجرای عدالت اجتماعی در زندگی انسان به خاطر بی باوری به قیامت : همه ی ما
در آرزوی کسب حقوق از دست رفته ی خود و ایجاد یک سیستم قوی اجرای عدالت اجتماعی
هستیم . اما متأسفانه این آرزو در این مرحله از حیات و با استفاده از برنامه ی
ناقص مکاتب بشری  که از کنترل درونی و
بیرونی انسان عاجز هستند  میسر نخواهد بود
. با مثالی ساده این مفهوم روشن تر خواهد شد : بعضی از جرایم همانند قتل صدها
انسان بی گناه توسط یک نفر ، آن چنان بزرگ هستند که با یک بار قصاص قاتل ، قابل
جبران نیستند و بایستی چندین باره زنده شده و سپس قصاص شوند تا اجرای عدالت ممکن
شود . در حالیکه این کار در حیات موقت دنیا ممکن نیست زیرا انسانها تنها یکبار می
میرند. و چه بسا مجرمانی که با دادن رشوه و استفاده از وکیل مدافع تبرئه شده و
برعکس  بی گناهان زیادی بجای آنها مجازات
شوند. 

با این وصف  مکاتب بشری هرگز قادر به اجرای عدالت اجتماعی
نخواهند شد بلکه این موضوع را تنها به صورت یک آرزو  بیان و دنبال می کنند .

۶.  وجود غم و ترس و
احساس عدم امنیت روانی : از دیدگاه مکاتب بشری حیات دنیا با دومشکل چاره ناپذیر غم
و ترس ( که نمی توان از آنها جدا شد ) همراه است . انسان همیشه با یادآوری گذشته
درغم و حسرت از دست دادن نعمات و نیز ضرر دیدن در بسیاری از زمینه های مادی و
معنوی می سوزد لذا با این اندیشه ی ویرانگر ، زمان گذشته را از دست داده تلقی
نموده و راهی برای جبران آن ندارد .

همچنین با نگاهی به زمان حال و
آینده ی خود ، همیشه این نگرانی و ترس را دارد که با برخورد به موانع مختلف آنچه
را که بدست آورده از دست دهد . گرچه ظاهراً بسیار ثروتمند هم باشد باز خود را در
محاصره ی آن دو مشکل چاره ناپذیر خواهد دید واحساس کامیابی نخواهد داشت[۳]
.

۷.  عدم تفسیر آرام بخش
از ناملایمات زندگی : طبیعت حیات دنیا با امراض جسمی و روحی  ، فقر ، مرگِ خود و عزیزان ، ظلم و ستم انسانها
و خلاصه هرآنچه که بشر ذاتاً از آنها ناراضی است 
همراه شده و هیچ گاه نمی توان حیات دنیا را خالی از آنها تصور کرد .

 براساس تفسیری که مکاتب بشری در این باره
دارند  هدف ونقشه ی قبلی حکیمانه ای درکار
نیست و تنها توصیه ای که به پیروانشان دارند کنار آمدن با موانع و نداشتن اعتراض
نسبت به آنهاست .

پس آنها درباره ی چگونگی سازگاری
بشر باناملایمات زندگی  تفسیر آرام بخش و
قابل قبولی ندارند . چون در نزد مکاتب بشری هدفی از قبل تعیین شده  برای جهان و انسان وجود ندارد . با این وصف و
با عنایت به اینکه انسانها ظرفیت و پذیرش اندکی دارند  همیشه از ناملایمات زندگی شکایت داشته و آنها
را در ارتباط با زندگی خود ، بعنوان مانع و ضرر قلمداد می کنند .  البته بدیهی است که با داشتن این نگرش  نمی توان از مواهب عالم هستی با آرامش خاطر
استفاده نمود.

۸ .  محرومیت از بهره ی
نقد حقیقی از نعمات در دنیا ، بعلت عدم بکارگیری فرامین صانع و متخصص عالم هستی و
محرومیت از بهره ی نسیه در آخرت بعلت عدم ایمان به زندگی پس از مرگ .

۹ .   قبول ذلت و محرومیت
از عزت واقعی  برای حفظ زندگی دنیا از آفات
: دلیل آن این است که آنها معتقد به وجود طرحی جامع از جانب خداوندی قادر و حکیم
برای جهان هستی نیستند و تنها حیات دنیا را دارند . آنهم به شیوه ی ناقص .لذا باید
آن را به هر قیمتی ( حتی قبول ذلت و فساد)‌حفظ نمود .

۱۰ .  ایجاد افسردگی روحی
بعلت تفسیر نادرست از معنای زندگی : آنها حیات دنیا را برای تأمین زندگی کامل می
خواهند اما وقتی با موانع روبرو می شوند (خصوصاً موانع غیر قابل حل) دچار عقده های
روانی شده که به تدریج تبدیل به افسردگی می شود . زیرا با توقعات و انتظارات
انسان  هم خوانی ندارد .

۱۱ .  آثار گناهان جسمی و
روحی : گناه در نظام هستی متعادل ، عبارتست از عدم توازن و سرپیچی از قوانین
متخصصانه ی خالق عالم . که خداوند چنین مقرر نموده است  وجود گناهان 
باعث ایجاد زندگی ناخوشایند گردند .

ناتوانی مکاتب بشری در ایجاد خوشبختی برای انسان

باتوجه به مطالب گفته شده به این
نتیجه رسیدیم که اساساً مکاتب بشری فاقد توان اداره ی حیات بشر بوده و خواسته های
انسان و مکاتب بشری باهم تطابق ندارند  از
اینرو انسان  با استفاده از دستاوردهای
فکری بشر  به آرامش مادی و معنوی مود نظر
نخواهد رسید .

در خاتمه ی این فصل  دلایل ناتوانی مکاتب بشری در ایجاد خوشبختی
برای بشر را در نکات زیر خلاصه می کنیم :

۱.   
بشر در آرزوی رسیدن به نعمتهای مادی و معنوی بوده و همیشه
ترس  از سلب امنیت  با او همراه بوده است .بطوریکه نه ، می تواند
نسبت به علاج مشکلات گذشته اطمینان داشته باشد ونه برای حال و آینده دلخوش گردد .
زیرا هیچ تضمینی برای بقای نعمتها وجود ندارد .

   
با این توصیف  انسان براساس تفسیر
مکاتب بشری  مدام تحت فشار گذشته ، حال و
آینده خواهد بود و تنها کاری که می تواند انجام دهد  تحمل این زندگی پرازسختی است .

۲.   
هرچند هدف نهائی مکاتب بشری ایجاد یک زندگی دلخواه و بدون
مانع برای انسان است  اما با توجه به مطالب
گفته شده  مشخص گردید که واقعیت زندگی ، با
تفسیر مادی آنها همخوانی ندارد زیرا موانع زیادی در متن زندگی وجود دارد که آن را
از حالت دلخواه وایده آل بیرون آورده و فقط بایستی در آرزوی رسیدن به آنها باشند .

۳.   
انسان دارای دوبعد جسمی و روحی است و هر کدام خواسته ها و
نیازهایی دارند که         می بایست
برآورده شوند . همچنانکه گفته شد مکاتب مادی در زمینه ی بعد مادی ( که اهم ادعای
آنها است ) زندگی بشر ، نتوانسته و نخواهند توانست بهره برداری درستی را ازنعمات
به بشر نشان دهند . زیرا تنها طریق استفاده ی مفید و بی‌ضرر از نعمت ها (برای
انسان ) همان برنامه ی خداوندِ خالق و متخصص عالم است و طرق دیگر حتی اگر فعلاً
لذایذ فراوانی را در اختیار بشر قرار دهند حتماً به بدبختی انسان منجر خواهند شد (
گرچه بشر در این زمینه بسیار مدعی است و بیشترین حمله به ادیان را نیز از این منظر
مطرح می کنند) .واقعیت این است که بشر با این شیوه ی تفکر ، به ناحق گمان می کند
که استفاده ی درستی از نعمات را دارد در حالیکه زندگی نامطلوب کنونی اش  براین ادعا (که بدترین شیوه ی استفاده از نعم ،
برخورداری غیر خدایی از آنهاست )‌ صحه می گذارد .

در زمینه ی روحی و معنوی نیز این
را می دانیم که انسان  بسیار بیشتر از
حیوانات ، توان پیمودن کمالات معنوی را دارد که این کمالات جز با ادامه ی زندگی در
جهان دیگر میسر نخواهد بود و البته بشر در این زمینه سخنی برای گفتن ندارد . این
تفکر در دنیا نیز نمی تواندناراحتی های روحی را برطرف کند بلکه خودِ بینش مادی ،
زاینده ی این امراض است .

هم چنین اعتبار ( تعیین ) باید و
نبایدها  بنا به ادعای مکاتب بشری از
استدلال به حقایق عالم هستی استخراج گردیده است 
که قطعاً چنین ارتباطی بین بایدها ونبایدها و حقایق عالم هستی منطقاً وجود
ندارد . پس بشر در این زمینه نیز جز خواسته های نفسی خود  چیزی برای عرضه کردن ندارد .

پاسخ به دو شبهه

ممکن است خوانندگان گرامی در
هنگام مطالعه ی کتاب  با دو شبهه مواجه
شوند که
پاسخ آن به اختصار به اطلاع دوستداران دانش می رسد .

۱.   
شاید چنین گمان شود که نویسنده ، تجارب علمی و انسانی بشری را
در زمینه های مادی و معنوی انکار نموده است 
به عبارت دیگر نگارنده نسبت به تجارب بشری دارای انعطاف لازم نیست .

 جواب : نکته ای که رافع شبهه خواهد بود این است
که ما  درکتاب مورد نظر ، زندگی همراه با
خوشبختی را طبق موازین دینی ،آنهم در دو جنبه ی جسمی و روحی بصورت همزمان  منظور     
داشته ایم . به عبارت دیگر خوشبختی بشر را در اطاعت کامل از خالق و متخصص
عالم هستی      دانسته‌ایم  نه اینکه در بعضی از امور طبق سنن خداوند رفتار
شود و در سایر موارد طبق اهواء بشر. یعنی ما بشر را به اطاعت عابدانه ی کامل از
خداوندعلیم ، حکیم و رحیم دعوت نموده ایم که هر عبادتی دارای چهار رکن می باشد .

۱.   
لله باشد : یعنی تنها محرک و انگیزاننده ی حرکت  در هرکاری جلب رضایت خداوند باشد . که البته
جلب رضایت ایشان  تنها بخاطر سود رسانی به
ما می‌باشد نه بخاطر سود خداوند ، که او بی نیاز مطلق است .

۲.   
باالله باشد : یعنی طبق فرمان خدا باشد بدینگونه که صورت ،
قالب و کیفیت عبادت دقیقاً برابر فرمان خدا باشد، نه یک ذره کمتر و نه یک ذره
بیشتر .

۳.   
هدف از تحقق عبادت تأمین شود : یعنی هر قالبی از عبادات  بدنبال ایجاد کمالی مادی و معنوی در بشر است که
بایستی تأمین شود که اگر کسب نشود عبادت نیست 
مثلاً هدف از اقامه ی صلات ، یاد خدا و دور شدن از فحشا و منکر است که
هرگاه بعد از ادای نماز تأمین نشود  نماز
نبوده و قالبی خشک و بی روح است .

۴.      
هدف از عبادت ایجاد ملکات حسنه در نفس انسان است : یعنی تکرار
عبادت بخاطر ایجاد ملکات حسنه باشد نه فقط تکرار صِرف .

اینکه مکاتب بشری در بعضی از
امور از جمله علوم تجربی ونظام اجتماعی پیشرفتهایی کسب نموده‌اند  برای هیچ انسان منصفی قابل انکار نیست . اما
آنچه مورد نظر ما است عبادتی است که در چهار زمینه ی فوق  انجام شود که اینگونه اطاعت کامل از متخصص عالم
هستی  مایه ی  بهره برداری حقیقی از زندگی در دنیا و آخرت
خواهد شد . یعنی اگر در یکی از امور چهارگانه ی مذکور  در رابطه با استفاده از نعمات عالم هستی  خللی ایجاد شود نعمت را از بهره دهی حقیقی
خواهد انداخت .

ضمناً برنامه ای برای بشر نافع
خواهد بود که از روز اول خلق انسان تا آخر حیاتش بر روی  کره ی زمین 
قابل دسترسی باشد نه اینکه طی قرنها ضایعات حاصله از تجارب بشری حاصل شود
که آنهم قابل اعتماد نیست زیرا آیندگان نیز مانند گذشتگان  تغییراتی را در آنها خواهند داد که مکاتب بشری
برای همیشه ی تاریخ  از اینگونه تزلزل ، بی
ثباتی و بی اعتمادی سراپا در رنج هستند که آنهم بخاطر جهل بشر دراین مورد است .
اما برنامه ی خداوند اینگونه نیست . البته تغییر شرایع آسمانی در ظروف زمانی
مختلف  بخاطر جهل  خداوند در قانون گذاری نبوده است  بلکه بدلیل عدم توان بشر در طول زمان بوده و
این با مسئله‌ی جهل مکاتب بشری و تغییرات متنوع در قانون گذاری  تفاوت اساسی دارد .

هم چنین ما در این کتاب در پی
بیان هدف زندگی بشر یعنی سنت ابتلاء هستیم که مکاتب بشری بدین مسئله عنایتی نشان
نداده‌اند و زندگی بدون غایتی را به بشریت پیشنهاد نموده اند . که در سایه ی چنین
تفکری زندگی انسانها ( حتی در صورت برخورداری از محصولات علوم و فنون )‌ نه تنها
شیرین نیست بلکه با تلخی همیشگی همراه خواهد بود .

ب. شاید گمان شود نویسنده در
اثبات مسائل دینی مندرج در کتاب ، تعجیل نموده و بیان مسائل و نتیجه را در کمترین
توضیحات ادا نموده است .

جواب : موضوع ابتلاء بعنوان
فلسفه ی زندگی  موضوعی کاملاً جدید ( حداقل
برای بنده) است .

و نه تنها بنده  بلکه دیگران نیز در این زمینه  تاکنون کاری را صورت نداده اند . لذا ایجاز
مطالب بخاطر جدید بودن موضوع بوده است که امید است متخصصان امور با مطالعه ی کتاب  نواقص آنرا با تألیف کتب دیگر جبران نمایند .
ضمناً ما برآن بوده ایم که برای اولین بار این سنت غریب قرآنی را طرح و معرفی
نماییم و کار تخصصی دراین مورد را به ایشان واگذار نماییم . که امید است دانشمندان
محقق ، موضوع را پیگیری و نسبت به رفع نواقص آن عنایت کافی را مبذول فرمایند .

ذکر این مطلب نیز خالی از فایده
نیست که بحث ما برای کسانی مفید خواهد بود که قبلاً با شناختی مقایسه ای و عمیق
مسایل اساسی عقیده ( اثبات وجود خدا ، قیامت ، نبوت و…)‌ را گذرانده باشند که
این امر برعهده ی کتب عقاید می‌باشد و ما در پی اثبات و بیان مسایل مذکور نبوده و
تنها در مورد جوابگویی به آرزوهای بشر (خوشبختی ) سخن گفته ایم که امیدواریم
خوانندگان گرامی در چهارچوب محور کتاب انتظار داشته باشند تا موجب دلسردی از موضوع
نگردد . یعنی در ابتدا باید شناختی عمیق به موضوعات مذکور داشته باشیم آنگاه ایمان
و لذایذ آن را درک نماییم . نه اینکه قبلاً ایمان آورده و بعداً به شناخت آن
بپردازیم . در خاتمه باید این نکته را نیز ملاحظه نمود که عصر ماشینی زندگی پرشتاب
و سریع و پرمشغله ای را برا ی بشر فراهم آورده است که این مسئله بر میزان مطالعه ی
انسان تأثیر بسزائی گذاشته است یعنی استقبال خوانندگان  بیشتر از کتابهایی بوده که در بیان مطالب  بنا را برخلاصه گویی گذاشته‌اند  که البته مانیز سعی نموده ایم این خواسته را تا
حدودی تأمین نماییم .

در خاتمه ی این فصل باید بیان
داشت  گرچه مکاتب بشری خواهان زندگی دلخواه
برای انسان هستند اما موانع زیادی وجود دارد که از تحقق این آرمان جلوگیری می کنند
از جمله ی موانع مذکور می توان به امور ذیل فهرست وار اشاره نمود :

         
محدودیت امکانات وبی نهایت خواهی انسان

         
محدودیت عمر انسان

         
مزاحمت انسانهای دیگر

         
امراض جسمی و روحی

         
عدم جوابگویی به سؤالات اساسی بشر

         
عدم ارضاء میل کمال مطلق خواهی بشر

         
عدم برخورداری کامل و بی مانع از نعما ت زندگی

         
عدم تحقق عدالت اجتماعی کامل

         
عدم امنیت روانی و وجود 
غم وترس

         
عدم تفسیر آرام بخش ناملایمات زندگی

پس باید چاره ی کار را در جای
دیگر یافت که انشاء الله در فصل دوم با بیان نظریات قرآن  درباره ی مسایل فوق به تفوق دین خدا اشاره
خواهیم نمود .

————————————————–

         
منبع: انسان در جستجوی خوشبختی

         
مولف :محمّد حامدی

         
انتشارات : نشر احسان

 



[۱] این ادعا درصدها
کتاب به شیوه ی استدلالی اثبات گردیده است که ما در این کتاب در پی اثبات آن مدعا
نیستیم و شما عزیزان را به آن کتابها حوالت می نماییم .

 

[۲] به بند (درمکاتب بشری نه بهره‌ی نقد ونه بهره‌ی نسیه وجود
ندارد) مراجعه شود .

[۳] رجوع شود به
بحث قضاوقدر در همین کتاب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا