اندیشهسياسي اجتماعيمطالب جدیدمقالات

دین و آزادی

دین و آزادی

نویسنده : دکتر یوسف قرضاوی

 

با آمدن اسلام اصل آزادی تثبیت ومورد توجه قرار گرفت امیرالمؤمنین عمربن الخطاب(رض) کلام مشهوری در این باره دارد که می فرماید: ( متی استعبدتم الناس و قد ولدتهم امهاتهم احراراً)

(از کی مردمان را به بردگی گرفته اید. در حالی که آزادانه از مادر زاده اند)

وعلی بن ابیطالب در یک از سفارشهایش می گوید: ( لاتکن عبد غیرک وقد خلقک الله حراً)

(بنده غیر خود مباش در حالی که خداوند تو را آزاد آفریده است)

 

به حکم آفرینش پروردگار و بر حسب طبیعت ولادت، انسانها، کاملا آزاد اند و از حق آزادی بر خوردار می باشند و نباید بنده و برده کسی باشند، اسلام هنگامی آزادی را برای بشریت قرار داده که مردمان در آن زمان از لحاظ فکری، سیاسی، اجتماعی دینی و اقتصادی به بندگی کشیده می شدند. اسلام اصل آزادی اعم از آزادی اعتقادی، ازادی اندیشه، آزادی گفتار، آزادی انتقاد و مهم ترین آزادیهایی را که بشریت بدان نیازمند است برای امت، قرار داد.

اسلام به عنوان یک دین، آزادی دینی واعتقادی را سر لوحه کار خود قرار داد و نمی پذیرد که مردم به اجبار به اسلام و یا یکی دیگراز ادیان دیگر، تن در دهند. نمونۀ بارز آن قول خداوند متعال است که می فرماید:

{ولوشاء ربک لآمن من فی الارض کلهم جمیعاً افأنت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین}

( و اگرپروردگارتو می خواست قطعا هرکه در زمین است همه یکسر ایمان می آوردند

آیا تو مردم را نا گزیر می کنی که ایمان بیاورند.) این آیه مربوط دوران مکی بود و در عصر مدنی در سورۀ بقره آیه اینگونه نازل گردید.

 

{ لا اِکراه فی الدین قد تبیّن الرشد من الغی} اجباری در دین نیست، هدایت ازگمراهی مشخص شده است

سبب نزول آیه بر ما مشخص می کند که اسلام در مقدس شمردن آزادی، د ر بزرگ داشت این مفهوم و تحکیم این اصل، تا چه اندازه پیش رفته است. در عصر جاهلیت، درطایفه اوس و خزرج هرگاه زنی بار ور نمی شد، نذر می کرد که اگر بچه ای به دنیا آورد او را به دین یهود در آورد تا اینکه در میان این دو طایفه بزرگ عرب( اوس وخزرج) بعضی از فرزندان متدین به کیش یهودی پرورش یافتند.

هنگامی که اسلام نازل شد و خداوند آنها را به و سیله این دین عزیز و گرامی داشت و نعمتش را بر آنان تمام نمود، بعضی از پدران خواستند که دین فرزندان خود را به دین اسلام باز گردانند و آنان را از دین یهود حارج سازند. علی رغم شرایطی که یهود داشت و علی رغم جنگهایی که میان مسلمانان ویهود وجود داشت،اسلام مجبور نمودن هیچ شخصی را بر ترک دین خود و داخل شدن در دین دیگر اگر چه اسلام باشد، روا نمی داشت و گفت: {لا اکراه فی الدین}( در دین اجباری نیست)

در حالی که دولت بیزانس در آن هنگام می گفت: یا نصرانیت یا مرگ و مصلحان دینی در ایران به زشت ترین تهمت، متهم می شدند و…

اصل آزادی، در نتیجه پیشرفت جامعه، یا انقلابی که خواهان آن باشد و یا در اثر بلوغ سیاسی و فرهنگی مردم به وجود نیا مد، بلکه آزادی به عنوان یک اصل بر تر در جامعه آن روز قرارگرفت و این اصل از آسمان نازل شد تا به و سیله آن زمینیان به آسمان برسند. اسلام آمد تا بشریت را با بیان این اصل، یعنی اصل آزادی عقیده و آزادی دین، بالا ببرد، ولی این اصل که اسلام آن را برای مسلمانان قرار داده باز مشروط و مقید است که دین بازیچه دست مردمان نشود. همانگونه که دین یهود می گفت:

 

{ امنوا بالذی انزل علی الذین امنوا وجه النهارواکفروا اخره لعلهم یرجعون}

درآغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شد ایمان بیاورید و در پایان روز انکارکنید شاید آنان از اسلام بر گردند.

 

می گفتند صبح بدان ایمان بیاورید و غروب کافر شوید. ما دین محمد را چنین وچنان یافتیم.. آن را رها کردیم. یا امروز بدان ایمان آورید وفردا از آن پشت کنید.. یا پس از یک هفته ازآن رو بر تابید. خلاصه این دین جدید را زشت گردانید…

خداوند متعال نخواسته که این دین اسلام بازیچه دست کسانی باشد. سپس هر کس بعد از قانع شدن و بعد از آگاهی وبینش صحیح بدون جبر و اکراه دین اسلام را پذیرفت باید بدان پایبند باشد در غیر این صورت مشمول مجازات ارتداد خواهد شد. نخستین آزادی، آزادی پذیرش دین و عقیده است.

 

آزادی دوم،آزادی تفکرو اندیشه است . اسلام مردم را در تفکر در هستی و اندیشه دعوت نمود.

(انما اعظکم بواحده أن تقوموا لله مثنی وفرادی ثم تتفکروا)

من فقط به شما یک اندرزمی دهم که: دو دو و به تنهایی برای خدا بپاخیزید سپس بیاندیشید

(قل انظروا ما ذا فی السموات والارض) بگو بنگرید که در آسمانها وزمین چیست؟

{افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها او آذان یسمعون بها فانها لاتعمی الابصار ولکن تعمی القلوب التی فی الصدور}

آیا در زمین گردش نکرده اند تا دلهایی داشته باشند که با آن بیاندیشند یا گوشهایی که با آن بشنوند؟ در حقیقت چشمها کورنیست بلکه دلهایی که در سینه هاست کور است.

 

اسلام به کسانی که دنباله رو اوهام و گمانها هستند به شدت حمله می کند و می گوید:

«ان الظن لایغنی من الحق شئیا» گمان دروصل به حق هیچ سودی را نمی رساند.

 

 

همچنان اسلام بر کسانی که دنباله رو هوا و هوس هستند و بر کسانی که مقلد نیاکان خود و یا مقلد بزرگان و رؤسای خود هستند حمله می کند. همچنین به کسانی حمله می کند که روز قیامت می گویند:

 

«إنا اطعنا ساداتنا و کبرآءنا فأضلونا السبیلا»

ما رؤسا وبزرگتران خود را اطاعت کردیم و ما را از راه بدور کردند.

وکسانی را نکوهش می کند که می گویند:« إنا وجدنا أباءنا علی امه وإنا علی أثارهم مهتدون»

ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و ما هم پیگیری از آنان راه یافتگانیم

 

اسلام آنان را از نظر راه و مقصد مانند چهارپایان بلکه بدتر از آنان قرار داده است. اسلام به تقلید کنندگان و متحجران حمله ور شده و امت را به آزادی فکر و اندیشه و به کارگیری عقل و نظر، دعوت نموده و درمیان مردم فریاد می کشد( هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین) بگو اگر راست می گویید دلیل خود را بیاورید.

 

اسلام در اثبات عقیده اسلامی بر ادله عقلی تکیه نموده است به همین خاطر دانشمندان اسلامی گفته اند:

(ان العقل الصحیح اساس النقل الصحیح) عقل صحیح اساس نقل صحیح می باشد.

یعنی عقل پایه نقل است. بنابر این قضیه وجود خداوند به وسیله عقل به اثبات رسیده است و قضیه نبوت حضرت محمدصلی الله علیه واله وسلم نخست با عقل ثابت می گردد. عقل است که می گوید: این پیامبر خداست. به دلیل اینکه بر صدق او، برصحت نبوتش معجزه اقامه گردیده است و عقل است که می گوید: این دروغگو و دجال است به دلیل اینکه معجزه ای همراه ندارد. اسلام این گونه به عقل و اندیشه احترام قائل است. و در نتیجه آزادی اندیشه در اسلام، آزادی عملی را به دنبال خواهد داشت آنجا که می یابیم دانشمندان با هم اختلاف دارند. گروهی، گروه دیگر را درخطا می داند و گروهی، گروه دیگر را رد می کند بدون اینکه هیچ کدام مرتکب گناهی شوند.

 

و می بینیم که در یک کتاب دو گروه معتزلی و سنی از آن بهرمند می شوند مانند کتاب (الکشاف) که مؤلف آن علامه زمخشری است و معتقد به نظرات معتزلی است و از آن طرف پیروان اهل سنت هم ازآن استفاده می کند بدون اینکه احساس گناهی کنند. تا آنجا که یک عالم بزرگ اهل سنت مانند(ابن المنیر) حاشیه ای بنام(الانتصاف من الکشاف) بر آن می نویسد و یا امام و پیشوایی همچون حافظ ابن حجر عسقلانی کتابی را به نام (الکافی الشافی فی تخریج احادیث الکشاف) تالیف می نماید و به همین صورت می بینیم که عالمان اسلامی از کتب ونظرات هم دیگر استفاده می نمودند.

با نگاهی به اختلاف فقیهان و سعه صدر آنان کاملا مشاهده می کنیم که تمام آنگونه موارد دال بر آزادی اندیشه و آزادی علمی در میان امت اسلامی می باشد.

همچنین اسلام به آزادی بیان و نقد معتقد است وآن را سر لوحه راهکار خود قرار داده است، بلکه اسلام بیشتر ازآن پا را فراتر نهاده، که هرگاه گفتار و نقد، مصالح اخلاقی و آداب عمومی امتی را دربر داشته باشد، آن بیان و انتقاد به عنوان امر واجبی در خواهد آمد… اینکه حق را بگویی وبه امر به معروف ونهی ازمنکر اقدام نمایی و مردم را بسوی خیردعوت نمایی و در این راه از نکوهش و سرزنش کنندگان نهراسی… به نیکو کار بگویی خوب کردی و به بد کار بگویی که بد کردی. در این صورت وقتی کسی نباشد که در این موارد اقدام نماید و یا سکوت شما مستوجب ضرر و زیان امت گردد و یا فساد عمومی را به بار آورد، در این هنگام بیان حق بر شما واجب می گردد و نباید از پیامد آن بیم داشته باشی. قرآن می فرماید:

«وأمر با المعروف وانه عن المنکرواصبرعلی ما أصابک ان ذالک من عزم الأمور»

به کارپسندیده وادار و از کارنا پسند باز دار وبرآسیبی که برتو وارد آید شکیبا باش این حاکی از عزم و اراده تو در کار تو هست.

 

این همان چیزی است که اسلام بدان رسیده است. اسلام نفسهای مردم را نمی بندد و زبانها را در بند نمی کشد و دهانها را افسار نمی کند که جز با اجازه کسی نه سخن بگویند ونه ایمان بیاورند همانگونه که فرعون به ساحرانش می گفت: «أءمنتم قبل ان آذن لکم» ایا پیش ازآنکه به شما رخصت دهم به او ایمان آوردید؟

منظور این است که مردم جزء با اجازه نباید ایمان بیاورند و جزء با إذن از طرف سلطان عالی نباید به سخن آید.

اسلام تفکر واندیشیدن را برای مردم مباح نمود وحتی اجازه داد که مردم با آنچه که خود آنرا حق می دانند، معتقد و با ور داشته باشند و بر صاحب عقیده واجب گردانیده که از عقیده خود اگر چه با نیروی سلاح باشد محافظت کند و به مسلمانان دستور داده که از آزادی عقیده و با ور دفاع کنند تا اینکه فتنه به وجود نیاید و دین همه از آن خداوند متعال است.

با شمشیر تیز و سلاح برنده از آزادی حمایت می شود تا هرکس در دین و عقیده خود آزاد باشد و مورد فتنه قرار نگیرد. خداوند متعال در نخستین آیه ای که مشروعیت قتال و جهاد در اسلام وارد شده است می فرماید:

«اذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا» به کسانی که جنگ بر انان تحمیل شده رخصت جهاد داده شده است.

 

وبازمی فرماید:«ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیرا»

اگرخدا بعضی از مردم را با بعضی دیگر دفع نمی کرد صومعه ها، کنیسه ها و مساجدی که نام خدا بسیار در آنها برده می شد، سخت ویران می گردد. واگر خدا مقدر نمی کرد که کسانی همچون مؤمنین ومسلمانان با شمشیرهایشان از آزادیهای عمومی دفاع کنند کسی جرأت نمی داشت که در روی زمین خداوند را پرستش کند و هیچ کلیسا و هیچ مسجد و عبادتگاهی یافت نمی شد که ذکر خدا جل جلاله فراوان در آن برده شود.

بنابر این اسلام است که این آزادیها را به ما ارزانی داشته است. اسلام آزادی را به ارمغان آورد. کدام آزادی؟ آزادی حقوق نه آزادی کفرو فسق و فجور نه همان آزادی که امروز می پندارند و بدان آزادی شخصی نام نهاده اند به این معنا به نام زنا کنی و شرای بخوری و مرتکب گناه کبیره و سیئات عظیم گردی!!.

ودر رابطه با امور مصلحتی(نه آزادی) نباید انتقاد کنی و نباید نسبت به آنچه که باور داری سخن بگویی. به نیکو کار نگویی، که خوب کردی و به منحرف نگویی که تو از راه به در شده ای، نه، تو آزادی شخصی داری، آزادی فاسد کردن خود، اخلاق، درون، عبادت وخانواه ات، اگر این آزادی باشد اسلام آن را قطعا تأیید نمی کند، زیرا چنین آزادیی، آزادی فسق و فجور است وفساد عمومی را به دنبال دارد و نمی توان بدان فساد حقوقی گفت.

اسلام به آزادی، اعتراف می کند مدافع آن است اما کدام آزادی؟ آزادی اندیشه، آزادی نظر، آزادی بیان، آزادی انتقاد، آزادی عقیده و آزادی دیانت. اینها آزادیهایی هستند که قوام زندگی بشریت بر آنها است و آزادی عقد و قرار داد، دادو ستد و هم زیستی و تصرف: در صورتی که موجب اذیت و آزار کسی قرار نگیرد، آزادی تملک و چیزی را به ملکیت خود در آوردن با شروط و قیود شرعی خود بدون ضرر وزیان رساندن به خود و دیگران که این یک قاعده کلی در اسلام است.

(لاضرر ولاضرا) زیان و زیان رساندن در اسلام وجود ندارد.

بنابر این هرگونه آزادیی که موجب ضررخود یا موجب ضررر دیگران گردد باید جلو آن را گرفت.

لذا باید آزادی مقید شود به اینکه باعث سلب آزادی دیگران نگردد. معنی ندارد که با نام آزادی مردم را لگد کوب وله کنی هیچ کس قائل به چنین آزادی نیست. تو در رفت و آمد راهها آزاد هستی به شرط اینکه قوانین راهنمایی و رانندگی را مراعات کنی، با ماشینها تصادف نکنی و عابران پیاده را زیر نگیری و قوانین راهنمایی و رانندگی را بر هم نزنی. این است تقید در آزادی یعنی آزادی تو مقید و مشروط است به این معنی هنگام چراع قرمز باید توقف کنی، و از سمت راست حرکت کنی و ….

این گونه قید و بندها در آزادی به نفع و مصالح عمومی می باشد وهر دین و نظامی نا گزیر نمونه هایی از این قید و بندها را دارد. این است برنامه حیاتی اسلام و قوانین و فرامین آن بهترین چیزی است که تا کنون بشریت بدان رسیده است.

منبع سنی آنلاین

بخوانید :

مفهوم و جایگاه آزادی ، آزادی زینتی انسانی و مدنی

آزادی عقیده و اندیشه در اسلام ، آیا با اجبار و زور می توان کسی را مسلمان کرد ؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا