فیمینیسم و بررسی تاریخی آن و گرایشهایش
فمینیسم
۱ – کلیات
۲ – پیشینه و سیر تاریخى ۳ – گرایشهاى فمینیستى ۴ – فمینیسم اسلامى از
جمله مسائلی است که در این مقاله بررسی می شود .
واژه فمینیسم (۲) از ریشه (feminine زنانه، زن آسا، مادینه، مؤنث) است که
در اصل از زبان فرانسه و نهایتا از ریشه لاتینى femina اخذ شده است.
فمینیسم در دو معناى قریب به هم در زبان
انگلیسى به کار مىرود; در معناى نخست فمینیسم عبارت است از: نظریهاى که معتقد
است زنان باید به فرصتها و امکانات مساوى با مردان در تمامى جنبههاى سیاسى،
اقتصادى و اجتماعى دست پیدا کنند. در زبان فارسى معادلهایى از قبیل «زنگرایى»،
«زنباورى»، «زنورى»، «زنانهنگرى» و «زن آزادخواهى» براى این استعمال از لفظ
فمینیسم ذکر شده است.
معناى دیگر براى واژه فمینیسم این است که
این لفظ بر جنبشهاى اجتماعى اطلاق مىشود که تلاش مىکنند تا اعتقاد و باور فوق –
که در معناى نخست ذکر شد – را نهادینه کنند. در زبان فارسى معادل این معنا از
فمینیست واژه «نهضت زنان» و یا «نهضت آزادى زنان» قرار داده مىشود.
تنوع آرا و افکار و گرایشهاى گوناگون فکرى
که میان فمینیستها وجود دارد ما را بر آن مىدارد که فمینیسم را یک رویکرد بدانیم;
نه یک مکتب و همین نکته باعثشده که گروهى از اندیشمندان به جاى استفاده از کلمه
«فمینیسم» از واژه «فمینیسمها» استفاده کنند. اما با این حال مىتوان گفت تقریبا
تمام نحلههاى فمینیستى خصوصا یک وجه مشترک مبنایى با هم دارند و آن این است که در
آبشخور اندیشه «اومانیسم» به همدیگر مىرسند. همچنین دو مؤلفه اساسى وجود دارد که
همه فمینیستها بر آن اتفاق دارند: اول آن که زنان تحت ظلم و تبعیض قرار گرفتهاند
و این ظلم و تبعیض ریشه در جنسیت آنها دارد (در واقع فمینیسم به مسائلى مىپردازد
که تحت عنوان زن بودن، براى زنان به وجود آمد نه تحت عناوین دیگر، همچون سیاه بودن
و یا شرقى بودن و..). ; دوم آن که این ظلم و تبعیض اصالت ندارد و باید از بین
برود. پس مىتوان ادعا کرد هر نهضت و جریان فکرى که داراى دو ویژگى فوق است، یک
نهضت و جریان فمینیستى است. به عبارتى این جریان در تمام اشکال آن بر مبناى تفکرات
اومانیستى، «خانواده هستهاى» را که بر مدیریت و سرپرستى مرد تاکید دارد مورد
حمله قرار مىدهد و خواهان برچیدن تمام اختلافهاى جنسى در فرصتها، حقوق و امکانات
و… است.
۲
– پیشینه و سیر تاریخى
اگر چه انتقاد از وضعیت موجود زنان و به
چالش کشیدن کلیشههاى جنسیتى در طول تاریخ مطرح بوده است; ولى آغاز جنبشهاى
فمینیستى و رواج این واژه (به معناى امروزین آن) به اواخر قرن نوزدهم نسبت داده
مىشود. در این زمان بود که واژه فمینیسم پیدا آمد و به سرعت رواج و مقبولیتیافت.
مبارزات اولیه فمینیستى در ابتدا بر روى
اصلاح وضعیت اجتماعى و اقتصادى زنان متمرکز بود و عمدتا ناظر به کسب حق راى،
دسترسى به تحصیل و اشتغال، دستیابى زنان به حق حضانت فرزند و… مىشد.
نوشتهجات اولیهاى که در دفاع از آزادى
زنان منتشر شد عموما توسط کسانى صورت گرفت که درگیر امور سیاسى بودند; مانند نظریه
برابرى زن و مرد در کتاب کنیزک کردن زنان (یا انقیاد زنان) که در ۱۸۶۹ توسط جان
استوارت میل نوشته و به پارلمان انگلستان پیشنهاد شد.
به وجود آمدن این مبارزات در مغرب زمین امرى
است که زمینههاى آن وجود داشته است: از بعد نظرى اصولا زن، انسان درجه دوم محسوب
مىشد; ارسطو زن را مرد ناکامى مىدانست که حاصل ناتوانى طبیعت در خلق مردان است و
به هیچ روى سزاوار شرکت در امور اجتماعى نیست. به موجود درجه دوم بودن زن از ناحیه
عالمان دینى و نهاد دین (کلیسا) نیز دامن زده مىشد; در کتاب مقدس حوا، عامل اصلى
گناه اولیه آدم و مسؤول خروج وى از بهشت معرفى مىشود. وجود بحثهاى نظرى از قبیل
این که آیا زن انسان است؟ آیا زن مخلوق کامل خداستیا نسخه ناقص مرد است؟ آیا زن و
مرد در پیشگاه خداوند مساوىاند؟ نشانگر جایگاه زن در سنت مغرب زمین است.
در بعد عملى نیز بسیارى از حقوق فردى و
اجتماعى از قبیل حق مالکیت، ارث بردن، حق راى، و… از زنان سلب شده بود. به
گونهاى که حتى تا اواخر دهه دوم قرن بیستم، در آمریکا و انگلستان، هنوز زنان از
حق راى محروم بودند. در چنین فضایى زمزمههاى مختلف بتدریج آغاز شد. این مخالفتها
عموما به طور غیرمستقیم و در آثار ادبى جلوهگر شد. در ابتدا وجهه همت این آثار
اثبات توانایىها و شایستگىهاى زنان بود; و سپس بتدریج گرایش به اثبات برابرى
زنان و مردان، قوت و رواج یافت.
۳ –
گرایشهاى فمینیستى
با توجه به گرایشها و نحلههاى فمینیستى و
تفاوتهاى بسیار میان آنها به برخى از مهمترین گرایشهاى فمینیستى اشاره مىشود:
۱ – فیمینسم لیبرال: این گروه از فمینیستها
با الگوپذیرى از فلسفه لیبرالیسم، اصل را بر آزادى عملکردها، لذتجویى و ضایتخود
محورانه قرار دادهاند و نسبتبه نقش مادرى و همسرى (از آن رو که محدود کننده
تمایلات افراد خانواده است) بدبین هستند و معتقدند که با اصلاح قوانین و ساختار
سیاسى و اجتماعى جامعه مىتوان به اهداف برابرى طلبانه رسید.
این نظریه معتقد به وجود نابرابریهاى
ساختارى در جامعه (همچون نهاد خانواده، زبان و فرهنگ..). نیست و در اصلاح وضع
موجود تحولات قانونى و سیاسى را در نیل به اهداف فمینیستى کافى مىداند. در مقابل
این نظر، فمینیستهاى رادیکال قرار مىگیرند. مارى ولستن کرافت، جان استوارت میل،
و بتى فریدان از چهرههاى برجسته این گرایش هستند.
۲ –
فمینیسم مارکسیستى: این گروه معتقدند که «مالکیتخصوصى» در جوامع، سبب اسارت زنان
شده است و تا زمانى که مالکیت و نظم بورژوازى و خانواده بورژوازى وجود دارد، این
اسارت تداوم خواهد داشت. سؤال اساسى که براى این گروه مطرح است این است که آیا
زنان مىتوانند به گونهاى رضایتبخش در طبقات جامعه قرار گیرند؟ به عقیده این
گروه براى رهایى زن از این اسارت تاریخى چارهاى جز تغییر شکل نظام اقتصادى وجود
ندارد. زنان در کنار مردان براى ایجاد چنین تغییرى باید تلاش کنند و مسائل جنسیتى
را تا سرنگونى نظام سرمایهدارى به فراموشى بسپارند. از مهمترین شخصیتهاى مارکسیست
فمینیست، مىتوان به رزالو گزامبورک اشاره کرد.
۳ –
فمینیسم رادیکال: این گروه معتقدند از میان تمام تبعیضها و ستمهاى طبقاتى، قومى،
مذهبى، و نژادى، بنیادىترین ساختار ستمگرى به جنسیت تعلق دارد، که همان نظام
پدرسالارى است. بر خلاف دیدگاه لیبرال، ریشه فرودستى زنان نه در وضع قوانین، بلکه
در تمام حوزههاى حیات انسانى زنان است و هیچ حوزهاى از حوزههاى زندگى اجتماعى
از نگاه مردمسالار جدا نیست. در نهایت، این گروه، معتقد شدند که اساسا ریشه سایر
ستمها و بنیادىترین شکل ستم، ستم بر زنان است. به عقیده آنها موتور حرکت تاریخ،
دیالکتیک جنسیت و تلاش براى تسلط بر زنان است. رویکرد اساسى این گرایش، از بین
بردن تمایزات موجود میان موجود مؤنث و مذکر است. بسیارى از این رادیکالها بر خلاف
آرمان دو جنسى (۳) (که متضمن ترکیبى از صفات مردانه و زنانه است) صفات ارزشمند را
صفات زنانه مىدانند. این دسته، ازدواج را که موجب خانهدار و بچهزا کردن زن و
باعث نان آور (عنصر اصلى) شدن مرد مىشود تحقیر مىکنند.
سیمون دوبوار و شولامیت فایرستون، از
چهرههاى برجسته این گرایش محسوب مىشوند.
۴ – سوسیال فمینیسم: گرایش سوسیال فمینیسم
از تلفیق دو دیدگاه مارکسیسم فمینیسم و رادیکال فمینیسم به وجود آمده است. به نظر
پیروان این گروه، هم نظام جنسیتى مردسالارانه و هم نظام سرمایهدارى، در ستم علیه
زنان نقش اساسى دارند. بنابراین، به منظور رهایى جنس مؤنث علاوه بر اصلاح نظام
اقتصادى جامعه و حاکمیتسوسیالیسم، لازم است در ابعاد فرهنگى و روانشناختى نیز به
اصلاح وضعیت موجود پرداخت. از مهمترین نظریهپردازان این گروه مىتوان از هایدى
هارتمن نام برد.
۵ – فمینیسم پستمدرن (جدید): فمینیسم پست
مدرن را مىتوان به نوعى، نقد گرایشهاى فمینیستى دیگر دانست. به عقیده این
فمینیستهاى جدید، تمام نحلههاى فمینیستى (بویژه رادیکالها) تلاش مىکنند که
تفسیرى واحد و جهان شمول از جهان و از نگاه زنان ارائه کنند. اما تلاش در راه
ارائه تفسیرى واحد از جهان و ارائه دیدگاه خاص فمینیستى، در واقع تداوم فرهنگ
مردسالارانهاى است که تلاش مىکند حکایت کلى و واحدى در باب واقعیت، حقیقت،
معرفت، اخلاق و سیاست ارائه کند. پست مدرنیسم، که از اساس در تضاد و خصومتبا هر
گونه کلیتبخشى و مخالف با تئورىپردازیهاى عام مدرنیته است و بر نسبیت (۴) و وجود
تفاوتهاى فرهنگى، منطقهاى، جنسیتى و… تاکید مىکند، چنین کلیت و وحدتى را نه
مطلوب مىداند و نه ممکن. ممکن نیست; زیرا تجارب زنان با توجه به طبقه، نژاد و
ملیت آنان از یکدیگر متفاوت است و مطلوب نیست; زیرا امر واحد و کلى، اسطورهاى است
که فلسفه و تفکر مدرن و مرسوم به کار مىبرد تا از طریق آن صداهاى دیگر را خاموش
کند. چندگانگى و کثرت (۵) در این تفکر فمینیستى امرى مطلوب تلقى مىشود; و عقیده
بر آن است که باورهاى جهان شمول فمینیستهاى رادیکال، اشکال جدیدى از ستم را
مىآفریند; چرا که در گرایش رادیکال، تفاوت شرایط جوامع و فرهنگها مغفول واقع شده
است. این گرایش معتقد است، روابطى که بر زنان تحمیل مىشود و برخوردهایى که میان
دختر و پسر تفاوت ایجاد مىکند، موجب بردگى زن در طول تاریخ شده است; نه امورى
مانند ازدواج و نقش مادرى.
قرائتهاى پست مدرن از فمینیسم – که به نوعى،
نقد فمینیسم است – با واکنش منفى دیگر گرایشها روبهرو شده است و اساسا یکى از علل
افول فمینیسم در اواخر قرن بیستم را، ظهور فمینیسم پست مدرن دانستهاند.
۴ – فمینیسم اسلامى
فمینیسم اسلامى بر اساس قرائت پست مدرن از
فمینیسم، معتقد است ارائه نسخه واحد فمینیستى، بدون در نظر گرفتن شرایط منطقهاى و
خصوصیات فرهنگى ملل مختلف، امرى ناممکن است. این گرایش مىخواهد نسخهاى بومى و
متناسب با عقاید دینى، اما در عین حال مبتنى بر بسیارى از مبانى فمینیستى براى این
تفکر ارائه و ترویج دهد. در واقع این گرایش براى جمع میان تفکر اسلامى از سویى و
تفکر فمینیستى از سوى دیگر، پیشنهاد شده است. از جمله اهداف این گرایش، از بین
بردن جو مخالف در جوامع اسلامى است; با این ادعا که آموزههاى فمینیسم قابل تطبیق
با اسلام است و یا این ادعا که اسلام با نگرشهاى فمینیستى نیز قابل قرائت و تفسیر
است.
ایده فمینیسم اسلامى با چالشهاى نظرى بسیارى
روبهرو است، همانگونه که نظریهپردازان فمینیسم تاکید کردهاند، جنبش فمینیسم در
غرب به رغم وجود گرایشهاى مختلف عمدتا محصول لیبرالیسم است; و نیز اصل سکولاریسم و
تفکیک حوزه دستورات دینى از متن جامعه، در نظریههاى گوناگون این جنبش تعبیه شده
است. حال اگر تئورى فمینیسم اسلامى منجر به قرائتى از اسلام شود که در آن از اصول
مسلم اسلامى دستبرداشته شود مسلما چنین گرایشى، اسلامى نخواهد بود. بنابراین به
نظر مىرسد واژه فمینیسم اسلامى – با حفظ مفهوم غربى آن – واژهاى متناقض نما
(پارادکسیکال) است. تاکید نظریهپردازان فمینیسم اسلامى بر تفکیک میان دینباورى و
دینمدارى، تاکید بر تشابه حقوق زن و مرد و عدم ثبات در شریعت، مؤید این مدعاست.
۵ – ملاحظه
نکته اول: امروز پس از گذشتبیش از یک قرن
از آغاز گسترده جنبش فمینیسم، ارزیابى نکات مثبت و منفى در کنار آراى موافق و
مخالف آن تا حد زیادى امکانپذیر شده است. سعى در از بین بردن تبعیضات و ستمهاى
نارواى جنسیتى; مشارکتسیاسى – اجتماعى زنان; برخوردارى از حق مالکیت و استقلال
اقتصادى; اعتماد به نفس زنان براى حضور در صحنههاى اقتصادى، سیاسى و اجتماعى;
ارتقاى سطح علمى، فرهنگى و هنرى زنان، از ویژگیهاى مثبت جنبش فمینیسم ذکر مىشود.
نکته دوم: در کنار ذکر این نکات بهایى که
براى به دست آمدن این ویژگیها پرداخته شده نیز مورد توجه منتقدان قرار گرفته است.
این گرایش علاوه بر افراطکاریها و مشکلات تئوریک و نادیدهگرفتن واقعیتهاى
زیستشناختى و روانشناختى، در عمل نیز به عقیده منتقدان پیامدهاى منفى فراوانى در
پى داشته است. مهمترین پیامدهاى منفى فمینیسم عبارت است از:
۱ – فروپاشى نهاد خانواده، ازدواجهاى
غیررسمى و نامشروع، طلاقهاى مکرر و تولد فرزندان نامشروع، نقش خانواده را به عنوان
پایگاه مطمئن براى آرامش روحى و روانى از بین برده است; و حتى تاثیرات آن بر جامعه
نیز آشکار شده است. وجود فرزندان تک والد; زایمان در سنین بالا; فناورى تولید مثل
یا پدیده مادران میانجى (۶) (مادرانى که با پذیرش نطفه دیگران، به عنوان ظرف جنین
زحمت اجاره را متحمل مىشوند و در قبال آن پول دریافت مىکنند) ; کودکان سرراهى;
اشتغال والدین و گریز از مسؤولیت عاطفى و تربیتى; و پرورش نسلى آسیبپذیر،
خشونتگرا، غیراخلاقى و نابهنجار، همگى از جمله پیامدهاى فروپاشى بنیان خانواده
است.
۲ – انکار ارزشها و هنجارهاى اخلاقى، موجب
رواج فساد، فحشا و بىبند و بارىهاى اخلاقى گردیده است. رواج تجارت سکس و استفاده
ابزارى از چهره، اندام و صداى زن در تبلیغات تجارى و سیاسى، نوع جدیدى از تحقیر
شخصیت و بردگى زنان را به تصویر مىکشد.
۳ – پرداختن یک سویه و شتابکارانه به برخى
از ارزشهاى از دست رفته زنان، نظیر حق مالکیت، حق راى و مشارکتسیاسى، اجتماعى و
اقتصادى، موجب شده است که بسیارى از ارزشهاى دیگر زنان; همچون همسرى و مادرى، مورد
غفلت و یا حمله قرار گیرد.
۴ – شکست فمینیسم در اهداف پیشبینى شده یکى
از مهمترین چالشهاى فراروى نظریهپردازان این جنبش است. رسیدن به استقلال اقتصادى
و کسب موقعیتهاى برتر شغلى از مهمترین اهداف جنبشهاى زنانه در غرب است; ولى امروزه
بر اساس آمارهاى سازمانهاى بینالمللى، زنان فقیرترین افراد جامعه بشرى هستند; که
از سویى امکان دسترسى به سرمایهها را ندارند، و از سویى دیگر با از دست دادن
کانون خانواده از امتیاز حمایتخانواده نیز محرومند.
در بعد مشارکتسیاسى – اجتماعى نیز آنچه که
آرمان جنبشهاى فمینیستى را تشکیل مىدهد با آنچه که واقعیت امروز غرب است تفاوتهاى
چشمگیر دارد.
۵ – دامن زدن به تقابل و تعارض میان مرد و
زن از نتایج جنبشهاى فمینیستى است; که صرفنظر از این که خلاف فطرت و ناموس طبیعت
استبروز ناهنجاریها در سطح اجتماعى را در پى دارد.
۶ – تحقیر نقش مادرى، آسیبپذیرى نهاد
خانواده و پذیرش مسؤولیتهاى اجتماعى و اقتصادى از سوى زنان، خود باعث کاهش نرخ رشد
جمعیت در بسیارى از کشورهاى غربى شده و بسیارى از این کشورها را با بحران کاهش جمعیت
روبهرو کرده است.
نکته سوم: به هر تقدیر فمینیسم هم در ناحیه
تئورى و هم در میدان عمل متاثر از بسیارى از آموزهها و مؤلفههاى دنیاى مدرن،
بویژه فلسفه لیبرالى و سرمایهدارى است. به همین دلیل اگر چه تلاش جدى و بدون طفره
براى رفع تبعیضها و زدودن تفاوتهاى ناروا و ستمهاى تاریخى به زنان، ضرورتى
انکارناپذیر است، اما مسلما اندیشههاى فمینیستى (در معناى اصطلاحى) با این مبانى
و مؤلفههاى ویژه و با این لوازم زیانبار، نمىتواند براى هر نظام معرفتى و هر
بافت فرهنگى قابل تطبیق و توصیه باشد.
پىنوشت:
۱) مطالب این بخش برگرفته و تلخیصى است از
کتاب «فرهنگ واژهها» نوشته عبدالرسول بیات، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینى، قم، چاپ
دوم، ۱۳۸۱، صص ۴۲۳ – ۴۳۶.
۲. Feminism.
۳. anderoguny.
۴. relativity.
۵. plurality.
۶. surrogate mother.
منبع : باشگاه اندیشه