دعوت عمومی
*(قل انما اعظکم بواحدهٍ … ان تقوموا لله مثنی و فرادی ، ثم تتفکروا.ما بصاحبکم من جنهٍ . ان هو الا نذیر لکم بین یدی عذابٍ شدیدٍ)*
بگو: من شما را تنهایک نصیحت می کنم ، وآن این است که: خالصانه برای خدا، دونفر دونفر، برخیزید(و اندیشه های خفته را زنده کنید) . سپس (درباره محمد که سالها با او بسر برده اید فکر خود را به کار گیریدو) بیندیشید (تا پاکی و امانتداری و سلامت جسمانی و روحانی او ، در خاطره ها مجسم شود… این) همدم و همنشین (دیرینه) شما ، جن زده و دیوانه نیست .بلکه او بیم دهنده شما از عذاب سختی است که در پیش است .
این دعوت جهت به پاخاستن برای خداست . برای خدا دور از هوا وهوس ، دور از مصلحت شخصی ، دور از شرایط و ظروف زمین ، دور از انگیزه ها وخاطره هایی که در دل جایی می گیرند و دل را از خدا دور می کنند ، و دور از متاثر شدن از امواج حاکم بر محیط ، وتاثیراتی که در میان مردمان شایع و پراکنده است .
دعوت برای همزیستی با واقعیت سهل و ساده است ، نه دعوت برای همراهی با مسائل و ادعاهای رائج و شائع ، و پیروی از عبارتهای شاعرانه و جذاب خوشایندی که دل و عقل را از روبروشدن با حقیقت ساده وبدون شیله وپیله دور می دارند.
دعوت به سوی منطق آرام و صاف وصوف فطرت است ، دعوتی دور از فریاد و غوغا و سروصدا و اختلاط واشتباه ، و دور از دیدار پریشان و نابسامان، و دور از تاریکی و ظلمتی که صفای حقیقت را بپوشاند ونهان گرداند.
این دعوت در عین حال برنامه ای در جستجوی حقیقت است . برنامه ساده ای است که برزدودن دوری گزیدن از رسوبات و ته نشتها و فروپوشندگان و تاثیر و انگیزه ها ، و بر مراقبت خدا و ترس از او تکیه می کند .
این دعوت ((واحده)) یعنی یک چیز است … گر این یک چیز تحقق پیدا کند،برنامه صحیح می شود، و راه درست می گردد ، وآن خیزش و پویش و جهش وکوشش برای خدا است و بس… نه برای هدف و مقصودی … و نه برای هوا و هوسی … و نه برای مصلحتی … و نه برای نتیجه ای ، جز رضای یزدان سبحان… آن گاه اندیشیدن و بررسی و وارسی است بدون انگیزه ای بیرون از واقعیتی که برخاستگان مخلص یزدان با آن رویارویی می گردند.
*(ان تقوموا لله مثنی و فرادی)*
این که خالصانه برای خدا ، دونفر دونفر،و یا یک نفر یک نفر، برخیزید(و اندیشه های خفته را زنده کنید)
دو نفر دونفر ،تایکی با دیگری رایزنی کند و به بررسی و وارسی بپردازد، و از او استفاده نماید، و بدو استفاده برساند، بدون این که از خرد و شعور همگان و عامه مردمان متاثر گردد، مردمانی که از انگیزه مؤقت و تاثیرگذار پیروی می کنند ، و درکمال آرامش حجت و برهان را پیگیری نمی نمایند… یک نفر یک نفر ، تابا خویشتن خلوت کنند، و با خود رو در رو شوند ، و آرام وژرف به بررسی و وارسی بنشینند.
*(ثم تتفکرو . ماصاحبکم من جنه)*
سپس (درباره محمد که سالها با او بسر برده اید فکر خود را بکارگیریدو) بیندیشید(تا پاکیو امانتداری و سلامت جسمانی و روحانی او ،در خاطره ها مجسم شود…این) همدم و همنشین (دیرینه) شما ، جن زده و دیوانه نیست .
شما که از او جز خرد و اندیه و سنگینی و متانت ندیده اید. او که چیزی نمی گوید انسان را به شک وگمان درباره عقل وخرد و راهیابی و راهگشایی او بیندازد.آنچه می گوید استوار و نیرومندو روشن و روشنگر است .
*(ان هو الا نذیر لکم بین یدی عذابٍ شدیدٍ)*
بلکه او بیم دهنده شما از عذاب سختی است که در پیش است .
این پسوده ای است که عذاب شدید را به تصویر می کشد، عذابی که چه بسا هرچه زودتر فرا رسد.گامی جلوتر از آن عذاب ،بیم دهنده ای پیشی گرفته است ، تا نجات دهد هرکه را که بشنود و بپذیرد. بسان کسی که فریاد برآورد و دیگران را برحذر دارداز آتشی که دارد فرو می گیرد هرکه را که از آن آتش نگریزد. این هم تصویری است-گذشته از این که راست و درست است- والا و برجسته و الهامگر و برانگیزنده است.
امام احمد فرموده است : ابونعیم بشیر پسر مهاجر برایمان روایت کرده است که گفته است که گفته است ، عبدالله پسر بربره از پدرش (رض) برای من نقل نموده است و گفته است : پیغمبر خدا (ص) روزی بیرون آمد و سه بار فریاد زد و فرمود :
((ایها الناس اتدرون ما مثلی و مثلکم))
ای مردمان می دانید داستان من و شما چگونه است ؟
مردمان گفتند خدا وفرستاده اش بهتر می دانند . فرمود :
((انما مثلی و مثلکم مثل قوم خافوا عدواً یاتیهم . فبعثوا رجلاً یتراءی’ لهم ،فینا هو کذلک ابصرالعدو ، فاقبل لینذرهم ، و خشی ان یدرکه العدو قبل ان ینذر قومه ، فاهوی بثوبه . ایهاالناس اتیتم. ایهاالناس اتیتم))
داستان من و شما بسان داستان قومی است که ترسیدند دشمنان به سویشان بیایند(وبرسرشان بتازند). مردی را فرستادند تا برایشان بنگردو دیده بانی کند. در آن هنگام که او می نگریست و دیده بانی می کرد دشمنان را دید .به سوی قوم خود برگشت تا آنان را بیم دهد و برحذرشان دارد. ترسیدکه دشمنان به او برسند و او را بگیرند پیش از آن که قوم خود رابیم دهد و برحذر دارد. جامه خود را بالای سرش تکان داد و اشاره کرد که ای مردم دشمنان به سویتان آمدند. ای مردم دشمنان به سویتان آمدند.
با همین سند روایت شده است که گفته است : پیغمبر خدا (ص) فرموده است :
((بعثت انا والساعه جمیعاً . ان کادت لتسبقی ))
من و قیامت با یکدیگر هستیم . نزدیک است که قیامت بر من پیشی بگیرد.
این آهنگ مؤثر و الهام بخش نخستین بود . به دنبال آن آهنگ دوم می آید :
*((قل : ما سالتکم من اجرٍ فهو لکم . ان اجری الا علی الله . وهو علی کل شیٍ شهید))*
بگو : هر مزدی که(در قبال دعوت آسمانی) از شما خواسته باشم ، برای خودتان .(من پاداش مادی چشم نمی دارم ،وبلکه) اجر و مزد من بر خداست و بس . او آگاه از هرچیزی و حاضر و ناظر بر هر امری است .
بار اول ایشان را دعوت کرد که آهسته و آرام و دور از هر چیزی بنشینند و بیندیشند… همدم و همنشین آنان جن زده ودیوانه نیست … در اینجا ایشان را فرا می خواند که بیندیشند و از خویشتن بپرسند درباره چیزی که آنان را از آن می ترساندو می گوید عذاب سختی در پیش است. بیندیشید در این کار او چه مصلحتی باید داشته باشد ؟ انگیزه او در این کار چیست ؟ چه چیز عائد او می گردد؟ خدا به پیغمبر (ص) دستور می فرماید که منطق ایشان را لمس کند و بپساید و وجدانشان را بیدار کند و به صورت الهام بخشی متوجه این حقیقت نماید :
*((قل ما سالتکم من اجرٍ فهو لکم))*
بگو :هر مزدی که(درقبال تبلیغ دعوت آسمانی) از شما خواسته باشم ، برای خودتان .
شما مزدی را بگیرید که من از شما خواسته ام !… این هم شیوه ریشخند آمیزی است . در آن رهنمون و رهنمود و هوشیارباش و بیدارباش است .
*((ان اجری الا علی الله))*
اجر و مزد من برخداست و بش .
خدا است که مرا وادار فرموده است و برعهده من انداخته است . او است که به من اجر و مزد می دهد . اجر و مزد او است که بدان چشم می دوزم . کسی که به چیزی چشم می دوزد که در نزد خداست همه چیزهایی که درنزد مردمان است به نظر او هیچ و ناچیز و کم واندک است و سزاوار این نیست که بدان اندیشیده شود .
*((و هو علی کل شیءٍ شهید))*
او آگاه از هر چیزی و حاظر وناظر بر هر امری است .
خدا می داند و می بیند و چیزی بر او مخفی و پنهان نمی شود . او بر من حاضر و ناظر است . می داند و می بیند چه چیز می کنم و چه چیز به دل می گیرم و چه چیز می گویم .
آهنگ سوم شدت می گیرد و گامهایش کوتاه می گردد:
*((قل :ان ربی یقذف بالحق علام الغیوب ))*
بگو: پروردگار من ، حق را آشکارا بیان می دارد(و با آن باطل را ازمیان بر می دارد…او) دانای نهانیها و کاملاً آگاه از پنهانیها است .
آنچه برایتان آورده ام حق است . حق نیرومندی است که خدا آن را القاء و ارسال می کند. چه کسی می تواند در برابر حقی ایستادگی کند که خدا آن را القاء و ارسال می فرماید، تعبیری است مصور و مجسم و متحرک . انگار حق گداخته پرتابی است که می شکافد و سوراخ و پاره می کند و کسی برسر راه آن نمی تواند بایستد… خدا آن را القاء و ارسال می فرماید ، خدایی که :
*((علام الغیوب))*
دانای نهانیها و آگاه از پنهانیهااست .
او این گداخته را از روی علم و اطلاع القا و ارسال می دارد. این گداخته را از روی علم و اطلاع جهت می دهد و رهنمود می کند ، و هدف ونشانه ای بر او مخفی و نهان نمی ماند ،و مقصد ومنظوری از او غائب و پنهان نمی شود . حقی را که خدا القاء و ارسال می دارد هیچ معترضی در برابرش پایداری ندارد ، وهیچ سد و مانعی آن را باز نمی دارد . چه راه پیش پای آن پیدا و هویدا است ، و جای نهانی و پنهانی در آن نیست .
آهنگ چهارم با همان شدت وسرعت به دنبال آن می آید :
*(قل : جاءالحق ،و ما یبدی الباطل و ما یعید)*
بگو : حق به میان آمد و باطل (در پرتو نور حق، اثری از آن نماندو مرد، ولذا) نه کار تازه ای را می تواند انجام دهد، ونه کار گذشته ای را می تواند از سرگیرد.
این حق به شکلی از اشکال خود در رسالت ، ودر قرآن رسالت ، و در برنامه راست و درست رسالت ، آمده است. بگو حق آمده است . این اعلان را اعلام کن . این واقعه را بیان دار . این خبر را آکشار ساز. حق آمده است . حق با قوت و قدرت خود آمده است. حق با جهش و پرش خود آمده است . حق با والایی و سیطره و سلطه خود آمده است.
*( وما یبدی الباطل و ما یعید)*
باطل نه کار تازه ای را می تواند انجام دهد ، ونه کار گذشته ای را می تواند از سر گیرد .
کار باطل به پایان آمده است و دیگر زندگی برای او نمانده است . جولانگاهی و فرصتی ندارد . سرنوشت باطل مقرر و معین گردیده است . باطل دانسته است که او به سوی زوال و نابودی می رود .
آهنگ تکان دهنده ای است ، آهنگی که هرکس آن رابشنود پی می بردکه مرگ حتمی در رسیده است ، و دیگر مجال قابل ذکری برای چیز دیگری نیست . بلی این چنین است.چه از آن زمان که قرآن آمده است برنامه حق استقرار پذیرفته است و روشن و آشکار گردیده است . برای باطل چیزی نمانده است مگر اینکه در برابر حق روشن و آشکار و قاطع و برنده ، به دشمنی و ستیز ومکر ونیرنگ بپردازد . هرچند که دربرخی از اوضاع و احوال و شرایط و ظروف ، غلبه مادی با باطل باشد و باطل به ظاهر پیروز شود، ولی این غلبه و چیرگی ، غلبه و چیرگی برخود حق نخواهد بود .بلکه غلبه و چیرگی بر کسانی خواهد بود که خویشتن را به حق نسبت می دهند . این غلبه و چیرگی ، غلبه و چیرگی مردمان است ، نه غلبه و چیرگی ارکان و اصول . این هم موقت و گذرا است وچیزی نمی گذرد که زوال می پذیرد و از میان می رود. اما حق، روشن وآشکار و پیدا و هویدا است .
واپسین آهنگ اینچنین در می رسد :
*(قل : ان ضللت فانما اضل علی نفسی . و انِ اهْتَدَیْت فبما یوحی الی ربی . انه سمیع قریب)*
(به مشرکان بت پرست) بگو : اگر من(با ترک بتها و دوری از آیین شما) گمراه شده باشم ، به زیان خود گمراه شده ام (و کیفر آن را می بینم) و اگر راهیاب بوده باشم ، در پرتو چیزهایی است که پروردگارم به من وحی می فرماید . او شنوا و نزدیک است (و اقوال و افعال ما براو پنهان نمی ماند)
اگر گمراه شده باشم برشما گناهی نیست. بلکه این من هستم که خود را سرگشته کرده ام . واگر راهیاب باشم خداست که مرا در پرتو وحی خود هدایت داده است و راهیاب فرموده است . من چیزی برای خویشتن نمی توانم بکنم مگر با اجازه او ، ومن بنا به مشیت واراده خدا اسیر فضل و لطف او هستم .
*(انه سمیع قریب)*
او شنوا و دانا است .
پیغمبر (ص) و یارانش خدا را اینچنین می یافتند و می دیدند . صفات او را در درونهایشان اینچنین می یافتندو می دیدند . صفات او را در زندگی حقیقی ، شاداب می یافتند و می دیدند .آنان احساس می کردند که خدا سخنانشان را می شنود و او بدیشان نزدیک است . او به کار وبارشان توجه و عنایت مستقیم دارد . ناله وشکوه و راز ونیازشان بدون واسطه بدو می رسد، و خدا آنها را مهمل نمی انگارد و به دیگران حوالت نمی دارد .بدین جهت در انس و الفت با پروردگار شان می زیند ، و در کنف حمایت او بسر می برند، و در جوا آفریدگارشان می مانند ، ومورد مهر و عطوفت او قرار می گیرند و رعایت و عنایت خداوند جهان شاملشان می شود .همه این چیزها را در درونهایشان زنده و واقعی و سهل وساده می یابند. این چیزها تنها معنی و اندیشه و تنها مثال زدن وبه ذهن نزدیک کردن نیست .
*(انه سمیع قریب)*
او شنوا و داناست .