لطیفه حسین الصولی؛ همسر امام حسن البناء، زنی دعوتگر و مجاهد
لطیفه حسین الصولی؛ همسر امام حسن البناء، زنی دعوتگر و مجاهد
از طلوع صبح نجاتبخش اسلام، زن مورد توجه خاص بوده. پیامبر بزرگوار به نیکویی در برابر زنان ما را توصیه کرده است. یاران گرامی شان در رفتار و سلوک خود در تبعیت از سرور گرامی شان چنان به زن ارج میگذاشتند و رفتار نیکو میکردند که، در همان عصر نسلی از زنان رسالتمند ظهور کرد که در تاریخ اسلام از خود شاهکار های بر جای گذاشت.زن موجودی است که اگر به چیزی ایمان آورد و معتقد شد دیگر از تکالیف و زحمات در راه عقیده آن باکی ندارد و آماده است هر خطر را قبول کند، او میخواهد اطرافیان خود را به عقیده اش فرا خواند و قوی ترین عاطفه قلبی و پاکی نفس را در راه دعوت بکار بندد.جهاد زن مسلمان در روز های آغازین دعوت اسلامی( عصر نبوی ) صفحات زرین از تاریخ این امت را تشکیل میدهد. تاریخ اسلامی شاهد این است که، اگر مشارکت زن در راه دعوت و پشتیبانی آن ضعیف گردید، تأثیر دعوت هم بهمان پیمانه تضعیف میگردد. زن مسلمان یکی از پایه های بنیادین دعوت اسلامی است.
امام حسن البناء شهید نقش خواهر مسلمان را در راه دعوت درک کرده بود، از همین رو برای آنها مقام ویژه ای در سلک دعوت قایل شد و در ۲۶ اپریل ۱۹۳۳م اولین گروهی از خواهران مسلمان را ایجاد کرد تا تربیه اسلامی درست و صحیح ببینند.
از اولین روزیکه من به گروه اخوان الملسمین پیوستم و در بارهء آنها به مطالعه پرداختم، انسانهای واقعا نمونه و صالح را مشاهده کردم. به واقعیت دریافتم که بسیاری از کتابهای که توسط ایشان نگاشته شده است از قلم انسانهای نمونه، امثال امام حسن البناء شهید، حسن الهضیبی، عمر تلمسانی، مجاهد بزرگ مصطفی مشهور و… بوده است. پس قلم این بندهء ضعیف توانایی قلمها آن بزرگ مردان را ندارد و من با خجالت میخواهم چیزهایی از زنان مسلمان در زمان خود مان بنگارم.
در تاریخ معاصر ما زنان مجاهدی وجود دارند که راهرو زنان صدر اول اسلام ( اسماء، خنساء، عایشه، نصیبه و..) اند. ازجمله این زنان فدا کار در اسلام؛ لطیفه حسین الصولی خانم امام حسن البناء شهید، سیده خطاب همسر حسن الهضیبی، فاطمه عبدالهادی، زینب الغزالی، زهره سنانیری، آمال العشماوی و دیگر بانوان نمونه و مجاهد است که در سلک برادران مسلمان به مبارزه پرداخته اند. اینها بحیث خواهران مسلمان، زنان مسلمان فامیل، همسران نمونه و مادران واقعی به معنای کلمه نقش ایمانی خود را بازی کردند و در برابر طاغوت همهء مشکلات و مصائب را با سینهء فراخ استقبال و همانند کوه پایه های شامخ ایستادگی کردند.
خانوادهء او:
محترمه لطیفه حسین الصولی در یک فامیل با تقوی و طهارت رشد کرد. پدرش یکتن از اعیان مسلمان اسماعیلیه در شرق مصر بود. او یکی از کسانی بود که استاد حسن البناء را از قلب دوست میداشت و به او افتخار میکرد. علاوه بر این او جمله کسانی بود که در راه دعوت برای همیشه و در همهء مشکلات در پهلوی استاد شهید قرار گرفت و از هیچ نوع فداکاری دریغ نورزید. همه فرزندانش به دعوت اخوان لبیک گفتند و تا آخر در این راه پایدار ماندند.
الحاج صولی پدر لطیفه صولی، کسی بود که امام حسن البناء شهید قبل از رخصتی تابستانی در سال دوم درسی ۱۹۲۸ـ ۱۹۲۹م او را برای خرید یک قطعه زمین در اسماعیلیه انتخاب کرد. او میخواست در این زمین مسجد و یک خانه بسازد. شیخ محمد زملوط با شیخ صولی همراه بود و هردو عقد بیع را به نمایندگی از جمعیت اخوان المسلمین ـ که در آن وقت رسما فعالیت داشت ـ امضاء کردند.۱
پس لطیفه صولی در فامیلی تربیت یافت که در خدمت دعوت اسلامی بود و هستهء حرکت اخوان المسلین در آن نشو و نما کرد. او از اولین ها در راه دعوت اسلامی بود، او خود را وقف راه ایمان نمود و این دلالت بر صبر، مجاهدت و فدا کاری او مینمود. او از شهرت نفرت داشت و در زمان خود اجازه نداد که از او یک کلمه نگاشته شود.
ازدواج او با امام شهید:
وقتی که امام شهید میخواست پیوند مقدس زندگی را قایم بسازد، این سؤال برایش پیش می آمد که؛ این بانو چه کسی باشد که به همسری دعوتگر مثل خودش برسد؟ مردی که به دعوتش عشق می ورزید، دروازه های مردمان غافل را دق الباب میکرد تا صدای دعوت را به گوش شان برساند… مردی که همهء زندگی اش سفرها، مشقت ها و آزمونهای سخت در راه اسلام است… پس این عروس نیک بخت که باشد که با این مرد بزرگوار مناسب باشد؟
بانوی را که امام حسن البناء شهید میخواست، لازم بود که بداند و آگاه باشد که در راه دعوت بسوی خدا و بخاطر خدا چگونه قربانی بدهد؟ براستی خداوند چنین شاهکار طبیعت را به حسن البناء شهید نصیب کرد. چگونه؟
امام حسن البناء در فامیل نزد والدین یک فرزند پر بار و صالح بود، هر آنچه انجام میداد بشارتی از خیر بود، والدین را دوست میداشت و به خوبی و صلاح آنها اطمئنان داشت..
روزی از روز ها اتفاق افتاد و مادر بزرگوارش به منطقهء قنات سویس در اسماعیلیه رفت. یکی از عادت های مادر امام این بود که؛ از خانه های اخوان در اسماعیلیه دیدن میکرد. در باز دید خود از خانهء حاجی صولی صدایی را شنید که قرآن را با صدایی حزین تلاوت میکند که دل را اسیر خود میسازد، خود را به صاحب صدا نزدیک کرد و از خانم حاجی صولی پرسید: این کیست که با این حنّان قرآن میخواند؟ او در پاسخ گفت: دخترم لطیفه در نماز ایستاده است.این بود که مادر امام شهید به او بسیار علاقه مند شد و از هسته ای این خوانوادهء صالح بسیار متأثر گردید. بعد از اینکه لطیفه از نماز فارغ شد به مهمانان خوش آمدید گفت، مادر امام با حیرت به چهرهء لطیفه میدید، او در چهرهء آن دختر یک نور ایمانی را احساس کرد و از صلاح درونی او پی برد.
بعد از اینکه از خانهء صولی رخصت شد به فرزندش گفت: این دختر مناسب ترین همسر برای تو است. آنوقت لطیفه نمیدانست که صدای خاشع و دل انگیزش در تلاوت قرآن پیام آور او به قلب امام خواهد بود؟ مادر امام میدانست که؛ حسن البناء چگونه رفیق راه زندگی را می پسندد؟ ۲
بعد از اینکه مشورهء مادر خود را شنید، به خانهء شیخ صولی شتافت و از او خواستگاری کرد. این یک پیشنهاد مبارکی بود که همهء فامیل آنرا لبیک گفتند و خوشنود گردیدند.
امام حسن البناء شهید خودش از این پیون مبارک چنین حکایت میکند: چنین معلوم میشود که؛ خداوند توانا خود خواسته بود از نفس من این محنت را بر دارد و برایم فرصت ازدواج با یک چنین بانوی نمونه میسر سازد. اینکار بسیار بسادگی انجام یافت و در ۲۷ رمضان ۱۳۵۰هـ ش مطابق جنوری ۱۹۳۲م نامزدی در مسجد صورت گرفت و در ۱۰ ذی القعده شب عروسی بود.
برادر امام شهید ( عبدالرحمن ساعاتی ) در یکی از بیانیه های خود از این ازدواج چنین یاد میکند: این عروسی در یک محفل قرآن در مسجد صورت گرفت. برادران تشتی از خرما را آوردند و به حاضرین توزیع کردند، این مجلس سراسر آگنده از عاطفه و احساس دوستی و خود گذری بود.۴
محترمه لطیفه از اول پی برده بود که؛ ازدواج یک وسیله ای تقرب به خداوند است و پیروی از شوهر دلیل دخول زن در بهشت است. از اهداف این بانوی اسلام بنیانگذاری خانوادهء نمونه و مسلمان بود، لذا خود او در این راه یک قدوه حسنه بود. او میدانست که شوهرش مرد دعوت است و پیروی از چنین مردی نوعی از جهاد و مبارزه در راه خداست.۵
نقش او در دعوت:
بعد از اینکه استاد حسن البناء دانست که رسالتش در اسماعیلیه پایان یافته و توانسته است در آنجا مرکز اساسی دعوت را پایه گذاری کند، کوشش کرد به قاهره نقل مکان کند، تا مرحله ای تازه ای دعوت خود را آغاز نماید. خداوند این آرزوی او را بر آورده ساخت و با درخواست انتقال او به قاهره موافقت شد. او در اکتوبر ۱۹۳۲م با فامیل خود به قاهره رفت.
بعد از انتقال به قاهره همسرش تلاش خود را با امام در راه دعوت شریک ساخت و همهء زحمات و تبعات آنرا بجان خرید. روزی نبود که گروهی از اخوان نزد مرشد خود نیایند. این زن کریمه از مهمانان امام بطور بسیار ارزنده و با اخلاق اسلامی پذیرایی میکرد. امام روز ها و هفته ها خارج از خانه مصروف دعوت می بود و میدانست که خانهء او هم مرکز دعوت برای خواهران مسلمان است. براستی این زنی بود که میدانست دعوت یعنی چه؟ از اینرو در این راه هیچ احساس خستگی و کسالت نمیکرد و اکثرا مصالح و راحت شخصی خود را فدای راه دین و دعوتش مینمود.
دخترش (دکتوره ثناء البناء) از مادر خود چنین حکایت میکند: مادرم خدا رحمتش کند، همیشه مصلحت دعوت اسلامی را بر همه چیز مقدم میپنداشت. بر ما و خانه توجه خاصی داشت، ولی همیشه منزل را آماده میساخت تا برای پذیرایی استاد و دعوتگران همراهش مهیا باشد، خانه مکانی باشد برای سبک کردن خستگی ها از استاد که در بیرون از آن و در راه دعوت مشقات طاقت فرسا را متحمل میشد. استاد چند ساعت محدود اندکی در خانه می آرمید و دوباره برای دعوت بیرون میشد.
وقتی پدرم تصمیم گرفت تا مرکز عمومی اخوان المسلمین را تأسیس کند، مادرم از او خواست تا بسیاری از اثاثیه منزل را بر دارد و برای تکمیل مرکز ببرد. استاد پرده ها، قالی ها، میزها و بسیاری از لوازم خانه را به مرکز برد، مادرم از این کار در نهایت خوشحال بود. او مرحومی چنین باور داشت که هر فرد از افراد اخوان فرزندان او هستند. بیاد دارم؛ روزی یکی از خواهران دعوت نزد مادرم آمد و از شوهرش شکایت داشت، مادرم چنان با او وارد بحث شد که گویی مادرش است او را نصیحت میکند و در عین حال پشتیبان او هم هست. از او می پرسید: فرزندم فلانی را چه شده است که با تو چنین برخورد میکند؟
در غم ها و شادی های اخوان شریک بود. خوشی در خانهء هر اخوانی خوشی در خانه ما و مصیبت در خانهء یکی از آنها مصیبت در خانهء ما بود.۶
خداوند از شوهرش امام حسن البناء باز مانده های نیک نصیب او کرد؛ خدا هفت فرزند نصیب او گردانید. سیف الاسلام حسن االبناء وکیل مشهور، دخترش وفا همسر دعوتگر بزرگ سعید رمضان، ثناء دختر دیگرش استاد در دانشکدهء بنات در مصر، سومین دخترش وهاله استاد در دانشکدهء طب، رجاء فارغ التحصیل دانشکدهء بنات که در جوانی وفات کرد، محمد حسام الدین و صفا که خود امام شهید آنها را در خاک لحد گذاشت.
تربیت همراه با محبت:
لطیفه صولی توجه بسیار توجه جدی به فامیل و اولادهای خود داشت، از شوهر معلمش آموخته بود که باید اوامر به فرزندان مستقیم ابلاغ نگردد، بلکه با زبان حال و از راه های غیر مستقیم، مثل یاد آوری از شخصیت های نمونه، استفاده از مواقع درست در تقدیم داستان های خوب و آموزنده، قدوه بودن پیامبر گرامی، یاران او و سلف الصالح باید در تربیت اطفال بکار گرفته شوند.
یکی از بزرگترین ویژگیهای این مادر نمونه این بود که، فرزندان خود را به دوستی خویشاوندان و صله رحم تشویق و ترغیب میکرد. آنها را با خود به خانهء اقارب میبرد.۷ در هر مصیبتی که به خویشاوندان می رسید با استاد شهید یکجا به عیادت و تسلیت ایشان میرفت.
در یکی از روزها امام شهید در جمعی یکی از حلقه های اخوان در مرکز عمومی دعوت شده بود. عادت استاد این بود که، تا دیر شب با آنها صحبت میکرد. چند ساعت محدود خواب می کردند و دوباره به نماز صبح بر میخواستند.
او بخانه رفت و فرزند خود محمد را دید که شدیدا بیمار است، تااین حد که به مرگ نزدیک است. این وقتی بود که باید در جلسه اشتراک میکرد. او به حلقه رفت و در حالیکه با همان بشاشیت سابق در سخنرانی بود، برایش خبر دادند که پسرش وفات کرده است. او چند راهنمایی مختصر به دفن و تجهیز او کرد و بس، سخنان خود را با حلقه ادامه داد و طبق روش سابق با آنها در همانجا خواب کرد. صبح امر کرد تا اگر کسانی با او به قبرستان می روند آماده شوند. مرگ نزدیک ترین عزیز و دلبسته ایمان او را بیشتر قوی میساخت و از صبر و استقامتش چیزی نکاسته بود.
براستی اینست نمونهء ایمان واقعی و تسلیم بخدا که از مردم عادی بعید است!