بیداری اسلامیمقالات ارسالی

این پایان بهار عرب نیست … تحلیلی از فهمی هویدی

این پایان بهار عرب نیست … تحلیلی از فهمی هویدی

فهمی هویدی در الشروق نوشت: تجربه مصر نشان می دهد که ضعف جامعه مدنی با همه زیرمجموعه هایش اعم از نهادهای سیاسی و سندیکایی و حرفه ای  در شکست  انقلاب و پیروزی ضد انقلاب موثر  بوده است.

(۱)

وقتی حکم برائت حسنی مبارک رییس جمهور اسبق مصر و همراهانش اعلام شد، خیلی ها احساس یاس و سرخوردگی کردند. وقتی پیروزی یک حزب ضد انقلابی در انتخابات پارلمانی تونس نیز اعلام شد، یا علی عبدالله صالح به عنوان یکی از بازیگران اصلی دوباره وارد عرصه سیاسی یمن بازگشت، یا وقتی جنگ داخلی در لیبی به راه افتاد، همین احساس به خیلی ها دست داد. بگذریم از انقلاب سوریه که نتوانست بعد از چهارسال نظام حاکم بر این کشور را سرنگون کند یا ظهور هولناک تشکیلات داعش در عراق و شام که به کلی صحنه سیاسی موجود در کشورهای عربی را دگرگون کرد.

در کنار این ها باید از طرف هایی صحبت کرد که دست به یکی کرده اند تا در ائتلاف با متحدان شان انقلاب های بهار عربی را به شکست کشانده یا مسیرشان را مسدود کنند. آنها گنجینه های شان را باز کرده و تریبون های رسانه ای شان را بسیج کردند تا حملات تبلیغی گسترده ای را به راه اندازند و  فضای انقلاب های عربی را مسموم کرده و به جنگ با تاریخ بروند. همه این شکست ها و سرخوردگی ها روح یاس و نومیدی را در جان بسیاری دمید تا آنجا که برخی به این نتیجه رسیدند که بهار عربی دیگر مرده است و دورانش  به پایان  رسیده است. گروهی هم آن را نفرین کرده یا با اوصاف مختلف و حتی طعن و تمسخر که ساده ترینش توصیف آن به «خزان عرب» یا «ویرانی» عرب  توصیف کردند.

البته نمونه ها و شواهدی که بیانگر این شکست ها باشد را نمی توان انکار کرد. کمااینکه پیروزی های ضد انقلاب را که جلوی چشم ماست نمی توان نادیده گرفت. با این حال به گمان من همه این ها الزاما به معنای پایان بهار عرب نیست. بخصوص اگر تسلیم واقعیت ها و تجارب تاریخی شویم. اگر آنچه را گذشته است مرور کنیم می توان از آنها درس هایی گرفت و به نقاط ضعف ها پی برد.

(۲)

دو هفته پیش یکی از پژوهشگران با تجربه اندونزی به نام پروفسور سالم سعید که در دانشگده دفاع جاکارتا تدریس می کند به مصر آمده بود. هدف او مطالعه تحولاتی بود که مصر بعد از انقلاب ۲۵ ژانویه تاکنون شاهد آن بوده است. حوادثی که منجر به برکناری دکتر محمد مرسی و انتقال به مرحله ای کاملا مغایر با مرحله قبل شد. از آنجا که او متخصص در مطالعات مربوط به نهادهای نظامی و طبقه سیاسی حاکم بود قصد داشت درباره تجربه مصر کتابی تالیف کند. بنابراین با تعدادی از روشنفکران مصری دیدار داشت و از همه آنها یک  سری سوال را در رابطه  با تحولات این کشور می پرسید.

مهم ترین نکته ای که او بدان رسیده بود اینکه نقطه ضعف اساسی در تجربه مصر ضعف و فقدان حضور جامعه مدنی با همه زیرمجموعه هایش اعم از نهادهای سیاسی و سندیکایی و حرفه ای بوده است. مساله ای که خلاء بزرگی را در عرصه سیاسی مصر به وجود آورد و در عوض نهادهای نظامی اقدام به پرکردن این خلاء کردند.  وی همچنین اذعان می کرد که بین تجربه مصر و اندونزی در این رابطه شباهت های زیادی وجود دارد زیرا در آنجا هم ژنرال سوهارتو درسال ۱۹۶۷ قدرت را در اختیار داشت و حدود  سی سال دراین مقام بود – مثل مبارک تقریبا –  و این دوران مملو از فساد و استبداد بود و کشور را از نیروهای مدنی تهی شد. بنابراین وقتی یک انقلاب مردمی علیه او شکل گرفت جامعه مدنی ضعیف بود و به همان سرنوشتی دچار شد که مصر دچار گردید. تا اینکه سرانجام دکتر برهان الدین حبیبی معاون او که استاد دانشگاه بود توانست دوران انتقالی را با شایستگی مدیریت کند و این کشور را در مسیری دموکراتیک و درست  هدایت نماید. در سایه این تحولات  بود که جامعه مدنی جان تازه ای گرفت و کشور از آشوب ها و ماجراجویی های سیاسی نجات یافت. از آنجا که پروفسور سعید بخشی از پاسخ های احزاب مصری را درباره انتخابات آینده  نیز می پرسید، آنچه را ملاحظه کرده بود دلیلی بر عمق خلاء موجود در عرصه سیاسی مصر می دانست و می گفت چاره ای جز عبور از این مرحله نیست. به گفته او تنها راه نجات احیای دوباره روند دموکراتیک به صورتی جدی و پرداخت کردن هزینه های لازم برای آن است و تنها با عبور از موانع و شکست  هاست که می توان به آن رسید.

البته درس های مربوط به تجربه مصر نیازمند بحث های مفصل تری است که در فضای موجود امکان پذیر نیست. به هرحال جامعه مدنی مصر نیازمند رشد است و باید با عبور از برخی اختلافات سیاسی، گروه ها به مصالح عالی تر فکر کنند . به هر حال نکته ای را که این  پژوهشگر اندونزیایی مطرح کرد  اهمیت ویژه ای دارد  و این مساله یکی از وجوه تمایز مهم بین  پیروزی نسبی انقلاب تونس و شکست نسبی انقلاب مصر است.

(۳)

در یک سطح دیگر، ما در قرائت بهار عربی دچار یک اشتباه می شویم  و آن را قیامی در جهت سرنگون کردن نظام ها یا ایجاد نظام های جایگزین می دانیم. این اشتباه از آنجا  ناشی می شود که رهبران این انقلاب ها را کسانی تصور می کنیم که به دنبال کسب قدرت هستند اما به گمان من بهار عربی به مثابه دمیدن یک روح جدید در پیکر امت عرب بود تا به ایجاد تغییرات  و انقلاب علیه ظلم سیاسی و اجتماعی ترغیب شود. این مساله از یک زاویه،  تحولی تاریخی به شمارمی رود که نمی توان آن را در خلال چند سال تحقق بخشید. ما  در تاریخ انقلابی را سراغ نداریم که به سرعت به اهدافش به صورت کامل رسیده باشد یا با پرداخت هزینه ای اندک  یک تحول دموکراتیک به وجود آمده باشد. درعوض، تجارب تاریخی به ما نشان می دهد که حرکت های ضد انقلابی قدرت و توان کمتری نسبت به جریان های اصیل انقلاب نداشته اند و حتی عکس این مساله صدق می کند. همچنین تجارب تاریخی به ما می گوید ضد انقلاب ها معمولا خطرناک تر و خشن تر و حتی بدتر از آن چیزی است که در قبل از انقلاب بوده و این مساله کاملا قابل درک است.

همگان اطلاع دارند که در تاریخ بارها دیده شده انقلابی برپا شده و به دنبالش یک جریان ضد انقلاب به راه افتاده است. جریانی که در هدف مشترک اما تا حدودی با ماهیت آن اختلاف داشته است. برای یاد آوری بد نیست  دراین باره به خاندان بوربن ها در فرانسه اشاره شود که بعد از  دو و نیم  دهه از انقلاب فرانسه به تخت پادشاهی برگشتند. یا شاه ایران  که بعد از  انقلاب مصدق  توانست دوباره از طریق یک حرکت ضد انقلابی به قدرت بازگردد یا انقلاب شیلی که دیدیم ژنرال پینوشه توانست  حکومت سالوادر آلنده را سرنگون کرده و حتی ازطریق صندوق های رای قدرت را بدست گیرد.

فراتر از این ها باید گفت معمولا امکان موفقیت حرکت های ضد انقلابی بالاست زیرا دارای سیستم هایی سرکوبگر هستند و می توانند به سادگی توده های مردم را بسیج کرده و از آنها بهره برداری کنند. آنها می توانند به کمک بخش هایی از مردم  نیروهای مردمی وانقلابی راقلع و قمع کنند. به دلیل دراختیار داشتن  ثروت و قدرت می توانند نسبت به بخش های اجتماعی نفوذ بیشتری داشته یا گروه های بیشتری را به خود متمایل کنند. از این ها گذشته انحصار طلبی شان موجب سودهای کلانی شده و به وسیله آن می توانند در نبردهایی که دارند بیشتر هزینه کنند.

(۴)

فرانسیس فوکویاما، استاد دانشگاه آمریکایی که فردی ژاپنی تبار و نویسنده کتاب «پایان تاریخ » است می گوید کتاب جدیدی  به چاپ رسانده تحت عنوان  «نظام سیاسی و خوردگی سیاسی » و  در آن به بهار عربی پرداخته است. او می گوید این جنبش ها « نتایج  تاسف باری » به همراه داشت. به تعبیر او تاکنون بسیاری از غربی ها بخصوص آمریکایی ها و اسراییلی ها  نسبت به این موضوع ابراز بدبینی کرده و گفته اند که اوضاع در کشورهای عربی به نسبت پیش از انقلاب های یاد شده بدتر شده است. دیگرانی نیز هستند که  می گویند جنبش های بهار عربی موجب به قدرت رسیدن گروه های اسلام گرا در منطقه شده و برمشکلات کشورهای عرب افزود. اما فوکویاما در پاسخ به همه این ها می گوید: «کسانی که از مشکلات صحبت کرده و از بهار عربی انتقاد می کنند فراموش کرده اند که «بهار اروپا» نیز طولانی و پیچیده و گاه توام با هرج و مرج بود. استقرار دموکراسی و تمکین به آن در اروپا تقریبا یک قرن زمان برد ».  به گفته این نویسنده باید مدت زمانی طولانی از این هرج و مرج بگذرد تا ارزش های دموکراتیک در بین کشورهای عرب استقرار پیدا کرده و جوامع یاد شده به اهمیت  انتخابات آزاد و احترام به رای اکثریت و نیاز به گردش قدرت ، پی برند. از آن گذشته ایجاد یک فضای فرهنگی مناسب لازم است که به آزادی احترام  بگذارد و این  امر ساده ای نیست.

یک مساله دیگری در همین رابطه همانی است که یکی از نویسندگان روزنامه «لوموند» نوشت و گفت روند دموکراتیک در نقاط مختلف جهان به صورت  جسته و گریخته جریان داشته است. به گفته او بین  سالهای ۱۹۷۰ الی ۲۰۰۸ حجم ثروت های جهان به چهار برابر خود رسید. در سال ۱۹۷۴ تنها  ۴۰ دولت در جهان وجود داشت که به  دموکراسی تن درداده بودند. این  روند هم اکنون به ۱۲۰ کشور  رسیده است. این درحالی است که هم اکنون جهان در دوران  «رکود دموکراسی» بسر می برد. رکود دموکراسی یکی از مظاهر رکودهای جهانی است که در آن راه حل دموکراتیک ارتباط ضعیفی با لیبرالیسم  پیدا می کند . زیرا این مساله به ترکیب  و ساختار اجتماعی کشورهای عربی با هویت های متعددشان  برمی گردد. همچنین به « بهار نفتی » که موجب به حاشیه راندن تفکرات دموکراتیک و تضعیف آن ها شد و نخبگان  فرهنگی و سیاسی را به چند دسته تقسیم و نقش شان را در جامعه از بین برد. با همه این ها باید گفت این ها وضعیت هایی است که قابل تغییر بوده و نمی توان آنها را دیواری سخت تلقی کرد که غیر قابل نفوذ باشد و یا اجازه ندهد جنبش های بهار عربی به اهداف شان برسند. بخصوص اگر توده های مردم آگاهی لازم را داشته باشند و نخبگان نیز حاضر باشند به مسوولیت های تاریخی خود در قبال ملت ها پاسخ بدهند.

به باور من حمله ضد انقلاب شدید و شرورانه است. طرفدارانش با همه امکانات و توانمندی هایی که دارند و حمایت های  منطقه خاصی که از آنها می شود وارد صحنه شده اند.  نباید در این میان نقش تریبون هایی رسانه ای  آنها را فراموش  کرد زیرا موفق شده اند افکار عمومی را مغشوش کرده و توده های مردم را به وحشت  اندازند. این مساله ای است که در تحولات تونس شاهد آن بودیم. همین رسانه ها بود که مردم را هدایت کرد تا در انتخابات  پارلمانی اخیر  به حزب وابسته به ضد انقلاب رای دهند.  این رسانه ها در عین حال با روشی کاملا متفاوت هرگز حاضر به حمایت از رزمندگانی نیستند که  قیام کرده و بر علیه استبداد نظام سابق شوریدند  و برای دفاع از ملت ها و دست یافتن به آزادی و دموکراسی جان شان را فدا کردند.

همه این ها درست است اما درست تر این است که حرکت به سمت یک تحول دموکراتیک طولانی و شاق خواهد بود و بهار عربی را اراده ملت ها ساخت نه رهبران یا احزاب. تجربه تاریخ به ما می گوید اراده ملت ها هرگز شکست نمی خورد و هرگونه مغشوش کردن این اراده یک شرارت موقتی و گذرا بوده و دوام نخواهد داشت. از این رو باید گفت بهار عربی به پایان نرسیده و همه آنچه اتفاق افتاده این است که تنها در بعضی جوانب شکست خورده است.

منبع : الشروق

ترجمه: شفقنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا