مفهوم و جایگاه آزادی ، آزادی زینتی انسانی و مدنی
مفهوم و جایگاه آزادی ، آزادی زینتی انسانی و مدنی
نویسنده : احمد فلاحی
می توان گفت آزادی، مهم ترین ابزار برای تحقق عدالت است. آزادی ودیعه ای خداوندی برای زندگی انسان است که آن را در وجود او آفریده است. انسان از نگاه خداوند موجودی است آزاد، همو که تصمیم می گیرد و از میوه ی ممنوعه می خورد و همان که باز توبه می کند. در اسلام «آزادی معنای -دقیق- زندگی انسانی را محقق می کند. در سایه ی آزادی، حیات و زندگی حقیقی انسان تحقق می پذیرد و با نبودن آن، انسان مرده ای بیش نیست، اگر چه مانند سایر جانداران در حال خوردن و نوشیدن باشد.»[۱] ایمان به خداوند سبحان، یعنی آزادی از عبودیت غیر خدا؛ بر این اساس آزادی هم یکی از مهم ترین لوازم ایمان و هم در عین حال یکی از برجسته ترین نتایج آن است. اسلام منادی آزادی فردی به عنوان سنگ زیربنای آزادی است و «آزادی در اسلام» ناظر به معنای اصیل آن در زبان عربی است؛ «حر» ضد «زائف» است و بنابراین آزادی آفرینشی ذاتی و فردی برای انسان است که آثار آن در اعمال و فعالیت های ناشی از شعور او به تکلیف بازتاب می یابد.» «حر» در زبان عربی، در دو معنای مخالف بردگی و نیز مبرا بودن از هر عیب و نقص به کار می رود[۲] و انسان در صورتی حر خواهد بود که از هر آن چه او را از رنگ و بوی انسانی خود دور می کند، مبرا باشد. بر این اساس، فرد تمام حقوق اساسی و انسانی مورد نیاز را باید در اختیار داشته باشد و در غیر این صورت، انسان از وضعیت مطلوب و طبیعی خود به عنوان موجودی حر دور شده است. در این حالت نمی توان گفت انسان از تمامی خصوصیات خود در حوزه ی حقوق و آزادی ها و در جهت نیل به حیاتی انسانی برخوردار است. آزادی، ابزاری ارزشمند برای رشد و تعالی نیروهای انسانی است و در پناه آزادی است که انسان از توانایی های عقلانی و فکری خود در سطح فردی و جمعی استفاده می کند و آن را در جهت به روزی دین و دنیای خود قرار می دهد، زیرا خداوند سبحان، با آفرینش انسان و قرار دادن عقل و اراده و علم و آگاهی در وی، در حقیقت به او اجازه ی استفاده از آن را داده است.
«آزادی زینتی انسانی و مدنی است که به وسیله ی آن، استعدادهای انسان رشد می کند و در اثر وجود آن است که فضایلی چون صدق و راستگویی، شجاعت و نصیحت محقق می شوند.»[۳] عنصر اساسی آزادی را می توان اراده ی آزاد در انتخاب آزادانه دانست، چه این که در شریعت اسلامی با نزول آیه ی «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» جنس اکراه و به کارگیری آن نفی شده است و این آیه بیان از منع استفاده از اجبار و اکراه در هر صورت و هر شکل ممکن دارد. در نگرش اسلامی، سلب آزادی از انسان و گرفتن اختیار از وی با «مقصد و هدف بلاغ مبین در تعارض است، زیرا در مقصد بلاغ، ما مسئول ابلاغ و رساندن پیام هستیم و نمی توانیم شخصی را بر پذیرش پیام دین اجبار کنیم و شرط مسئولیت و مؤاخذه آن است که انسان، عمل را با اختیار انجام دهد.» در همین راستا می توان گفت، آزادی خواست ایجاد تغییر و توانایی انجام تغییر را نیز در خود دارد. قرآن کریم در سوره ی رعد آیه ی ۱۱ می فرماید: (إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ ) «خداوند حال و وضع هیچ قوم و ملّتی را تغییر نمیدهد ( و ایشان را از بدبختی به خوشبختی ، از نادانی به دانائی ، از ذلّت به عزّت ، از نوکری به سروری ، و . . . و بالعکس نمیکشاند ) مگر این که آنان احوال خود را تغییر دهند.» بر این اساس بدون وجود آزادی، امکان تغییر وجود نخواهد داشت. اگر خداوند نمی خواهد که مردم بدون آنکه خود بخواهند، در جامعه ی انسانی تغییر ایجاد کند، به این دلیل است که ایجاد تغییر بدون توجه به خواست و آزادی افراد، خود اجبار بر تغییر است و اجبار بر تغییر در مقابل آزادی در تغییر است. «آزادی از یک طرف در معنای مخالف بردگی به کار برده شده و آن این که شخص عاقل در فعالیت های خود، بدون نیاز به اجازه از دیگری، در آن تصرف کند و آن را انجام دهد و از طرف دیگر، توانایی شخص از تصرف در نفس و امورات و فعالیت های خود است، آن گونه که خود می خواهد، بدون آن که مخالفتی با آن بشود. این دو معنا مورد توجه شریعت است، چه این که هر دو موجب تحقق مساوات و برابری می شوند و آزاد بودن امری فطری است.»[۴]
در شریعت اسلامی توجه به اصل اباحه و اصل برائت و نیز فطرت انسانی، بیان از اصالت داشتن آزادی دارد و در صورتی می توان در آزادی محدودیت ایجاد کرد که «برای شخص نفعی را جلب و یا ضرر ثابتی را از وی دفع کند.»[۵] در غیر این صورت می توان گفت «نقض آزادی، نوعی از انواع ظلم است.»[۶] شریعت اسلامی در راستای برخورداری انسان از نعمت ها و نیز تحقق آزادی، چیزهای نیکو و طیب را تحریم نکرده و بلکه آن چه حرام شده اند، آن چیزهایی هستند که با فطرت انسانی در تضاد قرار دارند؛
( قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللّهِ الَّتِیَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِی لِلَّذِینَ آمَنُواْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا خَالِصَهً یَوْمَ الْقِیَامَهِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ )[۷]
« ( ای محمّد !) بگو : چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگانش آفریده است و همچنین مواهب و روزیهای پاکیزه را تحریم کرده است ؟ بگو : این ( نعمتها و موهبتهای حلال و ) چیزهای پاکیزه ، برای افراد باایمان در این جهان آفریده شده است ( و دیگران نمیبایست از آن استفاده کنند . ولی در این دنیا بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست ، و این هم از رحمت واسعه خدا و لطف او است . امّا ) در روز قیامت اینها همه در اختیار مؤمنان قرار میگیرد ( و دیگران به کلّی از آن محروم میگردند ) . این چنین آیات ( خود را درباره احکام حلال و حرام ) برای کسانی توضیح و تشریح میکنیم که آگاهند و میفهمند. بگو : خداوند حرام کرده است کارهای نابهنجار ( چون زنا ) را ، خواه آن چیزی که آشکارا انجام پذیرد و ظاهر گردد ، و خواه آن چیزی که پوشیده انجام گیرد و پنهان ماند ، و ( هر نوع ) بزهکاری را و ستمگری ( بر مردم ) را که به هیچ وجه درست نیست ، و این که چیزی را شریک خدا کنید بدون دلیل و برهانی که از سوی خدا مبنی بر حقّانیّت آن خبر در دست باشد ، و این که به دروغ از زبان خدا چیزی را ( درباره تحلیل و تحریم و غیره ) بیان دارید که ( صحّت و سقم آن را ) نمیدانید.»
مقاصد و اهداف اساسی شریعت، توحید و تزکیه و آبادانی است و هر آن چه موجب سعادت دنیوی و اخروی انسان است، مورد توجه است و هر آن چه که بر خلاف سعادت انسان باشد، تحریم شده است. اسلام نیاز غریزی انسان به غذا را منع نمی کند، زیرا این امر تکلیف ما لا یطاق است و «غذای فکر نیز تفکر است، و آن چه که در این دنیا موجود است، اگر در نصوص حرام نشده باشند یا بحث از ضرر آن ها نشده باشد، حلال هستند، زیرا نعمت ها برای استفاده ی انسان آفریده شده اند.»[۸] دلیل وجود آزادی، فطرت انسان است و علاوه بر این، خداوند انسان را در احسن تقویم آفریده است و «مقتضای تقویم احسن، توانایی انسان در حرکت و فعالیت آزادانه است و در عین حال توحید خود نیز دلیل بر وجود آزادی است.»[۹] و اگر بحث از محدودیت در حقوق و آزادی فرد به دلیل مصالح جمعی می شود، باید گفت «آزادی فردی در اسلام فدای حقوق جمع نشده و بلکه شریعت اسلامی، توازن میان مصالح فرد و جمع را مورد توجه قرار می دهد و این توازن عدالت و اعتدال و وسطیت و میانه روی است و این امر، از جمله مهم ترین مقاصد ضروری شریعت است.
زیرا هدف از شریعت، اقامه و برپای دارندگی عدالت و احقاق حق و رفع ظلم است.»[۱۰] آزادی در اسلام، موجب آزادی در دین داری، تقبیح تک صدایی، محدودیت تکالیف در برابر گستردگی حقوق، منع عسر و حرج در دینداری، حق تصرف در تمامی امور حلال، توجه و تأکید بر نقد خود، منع تخریب دیگران، منع تعصب در هر شکل ممکن، منع پیروی بدون علم و آگاهی و تقبیح ظلم و استبداد است. در اسلام کسی حق ندارد به نام آزادی بیان، به دیگران توهین و یا در راستای معرفی تفکر خود، به هر شکلی به عقاید و باورهای دیگران اهانت کند. اگر قرآن کریم مسلمان را از توهین به باورهای مشرکان منع می کند (وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ)[۱۱] به طریق اولی، کسی حق ندارد به باورها و اعتقادات افراد توهین کند. اجبار بر پذیرفتن عقیده یا مانع شدن از ترک عقیده، نه ویژگی اسلامی، بلکه امری مورد نکوهش قرآن کریم است. آن جا که قرآن کریم به سرزنش اقدامات فرعون در رابطه با مجبور کردن عقیدتی مردم می پردازد:
( قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ )[۱۲] « ( فرعون جادوگران را تهدید کرد و ) گفت : آیا به او ایمان آوردید پیش از آن که من به شما اجازه دهم ؟ ! او بیگمان بزرگ و استاد شما است و به شما جادوگری آموخته است . پس خواهید دانست ( که با چه زجر و شکنجهای شما را خواهم کشت ) . حتماً دستها و پاهای شما را عکس یکدیگر قطع میگردانم و همگی شما را به دار میآویزم.»
( قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِیکُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشَادِ)[۱۳] « فرعون گفت : من جز آنچه صلاح دیدهام و پیشنهاد کردهام صلاح نمیبینم و به شما پیشنهاد نمیکنم ، و من جز به راه هدایت و منتهی به سعادت ، شما را رهنمود نمیکنم .»
قرآن کریم با وجود تأکید بر دعوت پیامبران، در راستای پاسداشت آزادی، از آنان می خواهد که از افراد در ارتباط با باورهای خود و صدق آن، طلب دلیل کنند. چه این که اگر دعوت انبیاء بر حق است، ولی این امر نباید اصل آزادی را خدشه دار کند و بلکه به دلایل سایر افراد و سایر باورها توجه کند و به آن پاسخ دهد.
(قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ)[۱۴] « بگو : دلیل و برهان خود را بیان دارید اگر راست میگوئید ( که جز خدا معبودهای دیگری هم وجود دارند ).» اگر در نهایت و پس از بحث و حکمت و موعظه ی حسنه و مجادله ی به احسن، فرد دعوت دینی را لبیک نگفت، در آن صورت است که اصل اساسی آزادی قرآنی، در منع اکراه و اجبار حاکم شده که ( لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ )[۱۵] « آئین خودتان برای خودتان ، و آئین خودم برای خودم .» در دین اسلام، اگر فرد قانع به پذیرش دین اسلام نشد، در کمال آزادی به زندگی خود ادامه می دهد و عدم قبول باور اسلامی، عقوبتی برای او در پی نخواهد داشت. رویکرد اسلام در مورد امر پذیرش عقیده، از منهج ابراهیم خلیل (ع) سرچشمه می گیرد و برای آنانی که دعوت او را نمی پذیرند، نه درخواست عذاب و بلکه بحث از مهربانی و غفور بودن خداوند می نماید: ( رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِّنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ )[۱۶] « پروردگارا ! این بتها بسیاری از مردم را گمراه ساختهاند .
( خداوندا ! من مردمان را به یکتاپرستی دعوت میکنم ) پس هر که از من پیروی کند ، او از من است ، و هرکس از من نافرمانی کند ( تو خود دانی ، خواهی عذابش فرما و خواهی بر او ببخشا ) تو که بخشاینده مهربانی.» این شیوه در دعوت کردن، نه صرف آزادی خواهی، بلکه کمال اندیشی است. آزادی بیان و تأکید بر دلیل و استدلال در داستان آفرینش «آدم» و بحث و گفتگوی خداوند سبحان با فرشتگان و شیطان، نمونه و در عین حال اصلی است برای چگونگی تعامل و آزادی در بحث و باور. در آیات ۳۰ الی ۳۴ سوره ی بقره، خداوند حکیم چنین می فرماید:
( وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَهِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَهِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ )
در این آیات خداوند کریم پس از بحث در مورد آفرینش انسان و اعلام آن به فرشتگان، شیوه ای از چگونگی بحث کردن را آموزش می دهد. خداوند سبحان نه از باب قدرت مطلق خویش، بلکه از معرفی کردن و قانع کردن فرشتگان نسبت به آفرینش انسان و رفع شک و شبهه ی آن اقدام می فرماید. شیطان نیز اگر از امر خداوند اطاعت نمی کند، نه به دلیل قانع نشدن و بلکه بر مبنای غرور و تکبر است. شیطان برای بیان و اثبات دیدگاه خود استدلال نکرد و بلکه گفت: ( قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ )[۱۷] « گفت : من بهتر از او هستم . تو مرا از آتش آفریدهای و وی را از گِل . »
دلیل شیطانف برتری جویی و بهتر دانستن خود است. اگر خداوند علیم در آفرینش انسان و رفع شبهات، برای قانع کردن فرشتگان بحث می کند و آنان را اکراه نمی کند؛ – با وجود این که در رابطه ی خداوند و ملایک، نوعی از رابطه ی خاص امر و انجام امر وجود دارد – دیگر انسان مسلمان نمی تواند آزادی را نقض و از اجبار و اکراه استفاده کند. اخراج افراد از گروه و جامعه با این توجیه که عقیده ای را قبول نمی کنند، شیوه ای غیر دینی- اسلامی است و قرآن کریم این موضوع را این گونه مورد بحث قرار می دهد: ( قَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یَا شُعَیْبُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَکَ مِن قَرْیَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ کُنَّا کَارِهِینَ )[۱۸] « اشراف و سران متکبّر قوم شعیب ( که خویشتن را بالاتر از آن میدانستند که دین خدا را بپذیرند ، بدو ) گفتند : ای شعیب ! حتماً تو و کسانی را که با تو ایمان آوردهاند از شهر و آبادی خود بیرون میکنیم مگر این که به آئین ما درآئید . شعیب گفت : آیا ما به آئین شما در میآئیم در حالی که ( آن را به سبب باطل و نادرست بودن ) دوست نمیداریم و نمیپسندیم ؟ ! ( هرگز چنین کاری ممکن نیست ). »
( وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُم مِّنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ )[۱۹] « کافران ( و سردستگان زندقه و ضلال ، هنگامی که از راه دلیل با انبیاء برنیامدند ، به زور متوسّل شدند و ) به پیغمبران خود گفتند : یا به آئین ما باز میگردید یا این که شما را از سرزمین خود بیرون میکنیم . پس پروردگارشان به آنان ( که حاملان رسالات آسمانی و راهنمایان بشری بودند ) پیام فرستاد که حتماً ستمکاران ( کفرپیشه چون ایشان ) را ( به خاطر ظلم و ستمی که روا میدارند ) نابود میکنیم . »
( قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْراهِیمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیّاً )[۲۰] « ( پدر ابراهیم برآشفت و ) گفت : آیا تو ای ابراهیم از خدایان من رویگردانی ؟ ! اگر ( از این کار یکتاپرستی و ناسزاگوئی درباره بتان ) دست نکشی ، حتماً تو را سنگسار میکنم . برو برای مدّت مدیدی از من دور شو ( تا آتش کینه و خشمم فروکش کند ، و دست به خون تو نیالایم ) . »
————————————————————————————
منبع: مدخلی بر مفهوم عدالت و آزادی در اسلام /مؤلف: احمد فلاحی /انتشارات: آراس ۱۳۹۳
[۱] – عماره، محمد، الاسلام و حقوق الانسان، دار عالم المعرفه، کویت، بی تا، صص ۱۵- ۱۶.
[۲] – ابن فارس، ص ۷؛مصطفی، ص ۳۴۵.
[۳] – ابن عاشور، النظام الاجتماعی، ص ۱۵۸.
[۴] – ابن عاشور، الشریعه الاسلامیه، ص ۱۲۷.
[۵] – ابن عاشور، النظام الاجتماعی، ص ۱۵۸.
[۶] – ابن عاشور، الشریعه الاسلامیه، ص ۱۳۱.
[۷] – اعراف/۳۳- ۳۲.
[۸] – العالم، یوسف حامد، المقاصد العامه للشریعه الاسلامیه، الطبعه الثانیه، الدار العالمیه للکتاب الاسلامی، الریاض، ص ۲۸۳.
[۹] – الراشد، محمد احمد، اصول الافتاء و الاجتهاد التطبیقی، الجزء الاول، الطبعه الثانیه، دارالمحراب، ص ۲۱۲.
[۱۰] – العالم، پیشین، ص ۴۶.
[۱۱] – انعام/ ۱۰۸.
[۱۲] – شعراء/۴۹.
[۱۳] – غافر/۲۹.
[۱۴] – نمل/۶۴.
[۱۵] – کافرون/۶.
[۱۶] – ابراهیم/۳۶.
[۱۷] – ص/۷۶.
[۱۸] – اعراف/۸۸.
[۱۹] – ابراهیم/۱۳.
[۲۰] – مریم/۴۶.