تربیت، اخلاق و تزکیهمطالب جدید

صدق و صداقت در پرتو آیات و احادیث نبوی

صدق و صداقت در پرتو آیات و احادیث نبوی

نویسنده: دکتر احمد شرباصی مصری ، مترجم: محمد بهاءالدین حسینی

صدق و صداقت (راستی، راستگویی و صداقت )، در استعمال و به کارگیری رایج ( بین مردم) به معنی خبردادن از حقی است که انسان از آن خبر دارد. ریشۀ صدق در زبان عرب- که زبان قرآن است- بر توانایی در هر چیز دلالت می کند، خواه آن چیز گفتار باشد یا خیر. صدقِ قولی به دلیل توانایی ذات خود به «صدق» موسوم است؛ زیرا کذب (دروغ) فاقد توان ذاتی خواهد بود. و دلیل این ادعا همان سخن عرب است که می گویند: «رمح صدقٌ ای صلبٌ» ( نیزه ای سخت و راست)

عرب، صداقت را اینگونه توصیف کرده اند: «برابری سخن هم با ضمیر آدمی و هم با چیزی که از آن خبر داده می شود.» غیر از این تعریف، به هر سخنی، صدق کامل گفته نخواهد شد؛ مثلاً اگر شخصی منافق بگوید: «محمد رسول خداست.»، این سخن در حقیقت راست است، چون با واقع مطابقت دارد؛ اما در آن حالت، به نسبت شخص دورو، دروغ محسوب می گردد؛ زیرا مخالف درونی اوست. بنابراین قرآن خطاب به پیامبر می گوید:

«إِذَا جَاءکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ ‏. منافقون/۶»

چون منافقان نزد تو آیند گویند: گواهی میدهیم که تو واقعاً پیامبر خدایی و خدا (هم ) می داند که تو واقعاً پیامبر او هستی، و خدا گواهی می دهد که مردم دو چهره سخت دروغگویند.

منافقان می گویند: نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ این گواهی از جهت واقع، راست است؛ اما آنان دروغگویند، و دروغشان از جهت زبان و بیان ظاهری نیست، بلکه از جهت چیزی است که در دل و درون ناپاک و مطرود آنها پنهان گشته بود.

امام اصفهانی یادآور می شود: « اصل صدق و کذب، ریشه در سخن دارد؛ چه به گذشته مربوط گردد و چه به آینده، و به صورت وعده باشد یا غیر آن. و این دو صفت ممکن نیست مگر در سخن؛ و در سخن نیز نخواهد آمد مگر در اعلام خبر، به هر نوع ممکن.

گاهی راستی و دروغ – در غیر خبر از انواع سخن عارضی و تابع اند نه اصلی – مانند: استفهام و امر و دعا. کسی می گوید: « آیا محمد در خانه است؟» این سخن حاوی خبری است که سؤال کننده از حال محمد خبر نداشته باشد. و همین طور اگر گفت: « مرا یاری کن.» باز این هم شامل نیاز سؤال کننده به مساعدت و یاری است…

گاهی اوقات هر نوع فعل نیکویی به صدق و درستی تعبیر می شود، خواه این فعل ظاهری باشد یا باطنی. پس این فعل به صدق منسوب می گردد، و به این دلیل است که در قرآن چنین بیان شده: « ‏ وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَاناً نَّصِیراً . اسرا/۸۰»

‏بگو : پروردگارا ! مرا صادقانه ( به هر کاری ) وارد کن ، و صادقانه ( از آن ) بیرون آور ، و از جانب خویش برای من تسلطی یاری بخش قرار ده.

‏« وَاجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ ‏. شعرا/۸۴»

‏و برای من ذکر خیر و نام نیک در میان آیندگان بر جای دار .

« أُوْلَئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجاوَزُ عَن سَیِّئَاتِهِمْ فِی أَصْحَابِ الْجَنَّهِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ ‏ . احقاف/۱۶»

‏آنان کسانیند که کارهای خوبشان را می‌پذیریم و کلّیّه اعمال نیکشان را همسان نیک‌ترین آنها می‌گیریم ، و همچون سایر بهشتیان از بدیها و گناهانشان درمی‌گذریم ، این وعده راستینی است که پیوسته بدیشان داده شده است .‏

« وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُواْ أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ. یونس/۲»

و به کسانی که ایمان آورده اند، مژده بده که برای آنان نزد پروردگار سابقۀ نیک است.

« إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ‏، فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ ‏.قمر/۵۴-۵۵»

‏قطعاً پرهیزگاران در باغها و کنار جویباران بهشتی جای خواهند داشت .‏‏در مجلس راستینی در پیشگاه پادشاه بزرگ و توانا.‏

و مادامی که صدق یعنی، ملزم کردن زبان در گفتن خبر از چیزهایی به وسیله ای که آن خبر بر صدق دلالت کند، پس واژۀ «تصدیق» (باور کردن) نیز به معنی تحقیق – در صحت و درستی و پذیرش آن از شنوندۀ این خبر- خواهد بود. ریشۀ تصدیق در این آیه ها آمده است:

« وَالَّذِی جَاء بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ . زمر/۳۳»

و آن کسی که راستی آورد و آن را باور نمود؛ آنان، خود پرهیزکارانند.

«قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ . صافات/۱۰۵»

و رؤیا(ی خود) را صحت بخشیدی ما نیکوکاران را چنین پاداش می دهیم.

«وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ ‏تحریم/۱۲»

و سخنان پروردگار خود و کتابهای او را تصدیق کرد و از فرمانبرداران بود.

«وَالَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ ‏معارج/۲۶»

کسانی که روز جزا را باور دارند.

و از ریشۀ «صدق» کلمۀ «صداقت» به معنی راستی اعتقاد و باور در دوستی و محبت نیز آمده، و «صدّیق» کسی است که در دوستی با دوستانش، راستگو باشد، ریاکار و دوچهره و اهل ترفند نباشد. البته گفته اند: این توضیح فقط به انسان اختصاص دارد نه به سایر موجودات.

واژۀ صدیق دو بار در قرآن تکرار شده، می فرماید:

«أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ. نور/۶۱»

… یا آن (خانه هایی) که کلیدهایش را در اختیار دارید یا (خانۀ) دوستتان.

«فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ. وَلَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ ‏. شعرا/۱۰۱-۱۰۰»

در نتیجه نه شفاعتگرانی داریم ونه دوستی نزدیک.

باز از ریشۀ «صدق» کلمۀ «صدقه» آمده است. و صدقه پرداخت مقداری از مال است که انسان به جهت نزدیکی به خدا به درماندگان می دهد، مانند: زکات که هدف انسان از دادن آن ، درستی و راستی در اعمال است و آن را وسیلۀ پاداش و دلیل بر صداقت در ایمان و پذیرش امر پروردگار می داند. واژۀ صدقه، چندین بار در قرآن ذکر شده و به کسی که صدقه می دهد، «متصدق» یا « مصدق» گفته می شود، مانند:

«وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ ‏. یوسف/۸۸»

بر ما تصدق کن که خدا صدقه دهندگان را پاداش می دهد.

و « إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ ‏.حدید/۱۸»

در حقیقت مردان و زنان صدقه دهنده و (آنان که) به خدا وامی نیکو داده اند، ایشان را (پاداش) دو چندان گردد و اجری نیکو خواهند داشت.

به همین ترتیب می بینیم که علاقه در میان واژه های « صدق» ، « تصدیق» ، «صداقت» ، « صدقه» و « تصدق» انتساب به حق و لزوم پایداری و ضرورت در این مسیر را می رساند به همین علت است که به مهریۀ زن « صداق» گفته می شود؛ زیرا ادای آن به عهدۀ مرد حتمی و حق مسلم و مشروع زن است.

به دلیل عظمت مقام «صدق» و بلند مرتبه بودنش، قرآن در جاهای متعدد، خداوند را به این صفت راستی توصیف کرده، می فرماید:

«قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُواْ مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ. آل عمران/۹۵.»

بگو خدا راست گفت. پس از آیین ابراهیم که حق گرا بود و از مشرکان نبود، پیروی کنید

«لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ. فتح/۲۷»

حقا خداوند رؤیای پیامبر خود را تحقق بخشید.

«وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثاً. نساء/۸۷»

راستگوتر از خدا در سخن کیست؟

«وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً. نساء/۱۲۲»

چه کسی در سخن از خدا راستگوتر است؟

«هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ. احزاب/۲۲»

گفتند: این همان است که خدا و فرستاده اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده اش راست گفتند.

و همین طور خداوند در قرآن پیام آورانش را با صفت صداقت و راستی توصیف نموده، می گوید:

«هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ. یس/۵۲»

این است همان وعدۀ خدای رحمان، و پیامبران راست می گفتند.

«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّاً. مریم/۵۴»

در این کتاب از اسماعیل یاد کن ، زیرا که او درست وعده و فرستاده ای والا مقام بود.

(بدان که) صفت راستی در وجود مبارک پیام آوران، مجمعٌ علیه (قطعی و یقینی ) است.

و آن طور که عایشه – رضی الله عنها – خبر داده است ، اخلاق پیامبر خدا عملاً با آداب قرآن مطابقت دارد و خدای عزوجل می گوید: انک لعلی خلق عظیم؛ پس طبیعی است که این پیام آور راستی و درستی باید «قدوه» ، «اسوه» و «نمونه» باشد و صفت صدق در وجود مبارک او از زمان ولادتش ظاهر گردد تا با این آیه مطابقت نماید: «الله اعلم حیث یجعل رسالته» خدا بهتر می داند که رسالتش را کجا قرار دهد. مردم مکه، پیش از رسالت او را «الصادق الامین» راستگوی درستکار می خواندند. حضرت خدیجۀ کبری در آغاز رسالت، به او می گفت: «یقیناً تو در سخن راستگویی.» و قومش می گفتند: « دروغی را از تو تجربه نکرده ایم.»

هنگامی که مشرکان مکه، توطئه کردند تا پیامبر را به جادوگری متهم نمایند، یکی از آنان به نام «نضربن حارث» که سرسخت ترین دشمن او بود به آنها گفت: زمانی که محمد، جوانی کم سن و سال بود، شایسته ترین فرد در میان شما، راستگوترین در سخن و بزرگترین شما در امانت داری بود اکنون که روی گیجگاهش (شقیقه) علامت پیری نشسته و برایتان دستوراتی آورده، به او می گویید: ساحر و جادوگر است! سوگند به خدا او جادوگر نیست.»

بدین صورت، دشمنانش هم چون دوستان به صداقت و راستگویی او گواهی داده اند. چه شهادت با کرامتی!! صداقت از بزرگترین اخلاق پسندیده و خلق عظیم او در قرآن است و قرآن، شأن و منزلت او را رفیع گردانیده. هیچ شگفت نیست که رسول خدا در همۀ احوال – حتی در شوخی کرن هم – به راستی متوسل شود؛ زیرا «صدیقۀ» دختر «صدیق» – رضی الله عنهما- پیشتر اشاره کرد که : اخلاق حضرت، قرآن بود.

قرآن ثابت می کند که صدق، صفت نیکان و برگزیدگان از میان بندگان نیکوکار ِ اصلاح گر و مطیع و راست کردار خداست:

«أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ‏. بقره/۱۷۷»

آنانند کسانی که راست گفته اند و آنان همان پرهیزکارانند.

«وَالَّذِی جَاء بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ‏. زمر/۳۳»

آن کس که راستی آورد و آن را باور نموده آنانند که خود پرهیزکارانند.

إ«ِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ ‏. حجرات/۱۵»

در حقیقت مؤمنان کسانی اند که به خدا و پیامبر او گرویده و (دیگر) شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند، اینانند که راست کردارند.

«وَیَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ. حشر/۸»

خدا و پیامبرش را یاری می کنند. اینان همان مردم راست کردارند.

«الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالأَسْحَارِ ‏. آل عمران/۱۷»

(اینانند) شکیبایان و راستگویان و فرمانبرداران و انفاق کنندگان و آمرزش خواهان در سحرگاهان.

اگر انسان (در گفتارش) راستگو باشد به «صادق» معروف و اگر برای همیشه راستی پیشه کند، به «صدیق» (بسیار راستگو) موسوم می شود. پس صدیق کسی است که همراه صداقت و راستی باشد و هیچ گاه آن را رها نکند و خود را به دروغ نیالاید، که در تعریفش چندین قول وارد است؛

الف: صدیق کسی است که صداقتِ بسیار از خود نشان دهد.

ب: ابداً دروغ نگوید.

ج: دروغ از او سر نزند، تا راستی عادت وی گردد؛ در گفتار و باورش صادق باشد و راستی را با عمل به اثبات برساند.

این که دانشمندان اهل تفسیر می گویند: راستگویان قومی بزرگوار و پایین تر از پیامبرانند، این توصیف مانع نیست که پیامبران را به صدیقیت جامع میان عصمت و منزلت نبوت اضافه بر راستگویی آنانی که پیامبر نیستند؛ توصیف نمود. توصیف ابراهیم خلیل، ابو الانبیا در قرآن چنین است:

«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَّبِیّاً. مریم/۴۱»

و در این کتاب به یاد ابراهیم بپرداز؛ زیرا او راستکردار پیامبر ی بود

و به همین گونه ادریس علیه السلام را می ستاید:

«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَّبِیّاً ‏. مریم/۵۶ »

و در این کتاب از ادریس یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود.

و در خصوص صدیقیت یوسف می فرماید:

« یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ . یوسف/۴۶»

یوسف، ای مرد راستگوی!

و در وصف مریم علیهاالسلام نیز چنین آمده است:

«وَأُمُّهُ صِدِّیقَهٌ. مائده/۷۵»

مادرش زنی بسیار راستگو بود.

و هم چنین در توصبف صدیقیت بندگان برگزیدۀ خود می گوید:

‏« وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقاً ‏. نساء/۶۹»

و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند در زمرۀ کسانی خواهند بود که خدا ایشان را گرامی داشته (یعنی) با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیکو رفیقانی هستند.

و

«وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَالشُّهَدَاء عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ. حدید/۱۹»

کسانی که به خدا و پیامبران ایمان اورده اند، آنان همان راستگویانند و پیش پروردگارشان گواه خواهند بود و ایشان پاداش و نورشان را دارند.

همۀ این آیات، ما را به مقام و منزلت فضیلت صدق که قرآن عطا فرموده، راهنمایی می کند.

امام ابن قیم دربارۀ صدق و معانی و اهداف آن از دیدگاه عرفا در کتاب گران قدرش:« مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد و إیاک نستعین» چنین تعریف نموده است: « صدق، سرچشمۀ همۀ مدارج رهروان حق و راه مستقیم و پایداری است که هرکس بر آن نگذرد، از زمرۀ زیانکاران و نابودشدگان خواهد بود. و بدین وسیله، انسانهای دو چهره از انسانهای اهل ایمان و بهشتیان از غیر بهشتیان، تمییز داده می شوند. در واقع صدق، شمشیر برندۀ خدا در زمین است که روی هر چیز قرار بگیرد آن را قطع و با هر باطلی مواجه شود، خوار و زبونش می کند و بر زمینش می زند. هر که به آن دل بندد بهره مندش خواهد کرد، و هر که راستگو باشد بر دشمن، پیروز است.

پس راستی، عصارۀ اعمال، آزمایشگاه احوال، پیام آور نابودی و در هم کوبندۀ اهوال و دروازه ای است که عاشقان از آن جا به بارگاه ذوالجلال می پیوندند.

صدق، اساس دین، پایۀ ترازوی یقین و درجاتش دنباله رو درجات نبوت است که بلند مرتبه ترین درجات جهان (هستی) می باشد. از جایگاه پیامبران ( در بهشت) چشمه سارها و جویبارهایی به سوی جایگاه راستان، در جریان خواهد بود؛ آن گونه که از قلوب پیام آوران در این جهان به سوی قلوب آنان مددِ پیوسته و یار مددکار، روان است.»

خداوند تبارک و تعالی پس از دستور به پرهیزکاری، به صدق امر می فرماید و گوید:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ. توبه/۱۱۹»

ا ی کسانی که ایمان آورده اید از خدا پروا کنید و با راستان باشید.

این منشور الهی ، خواستکار دو چیز است: اول انسان باید راستگو باشد؛ دوم باید در ردیف راستگویان قرار بگیرد و با آنان موافق، همدم و تأییدکننده و مدافع راه این راستان شود. با این وصف قرآن در جای دیگر از وجود مبارک پیام آور خیر و نیکی می خواهد که تفحص کند و روشن نماید که سیمای راستین راستان را بنمایاند تا کرامت و منزلت آنان در امان باشد و در مقابل، احوال دروغ پردازان را معلوم گرداند تا در برابر دروغشان گرفتار آیند و مردم از آنها بپرهیزند و حذر نمایند. قرآن می فرماید:

«عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ ‏. توبه/۴۳»

خدایت ببخشاید چرا پیش از آن که (حال) راستگویان بر تو روشن شود و دروغگویان را باز شناسی به آنان اجازه ، (بازماندن) دادی؟

راستی، صفت پیامبر خاتم و فضیلتی است که از دوران کودکی اش به آن آراسته گشته و به عنوان قدرتی بهتر و برتر برای دشمنانش ضرب المثل شده، پس طبیعی است که خداوند او را به سوی درستی و راستی و تشویق بر آن دعوت نماید. بنابراین در سنت پاک نبوی، این کلمات جامع ِ همراه تذکیر و امر به درستی دیده می شود که : «الصدق طمأنینهٌ و الکذب ریبهٌ» راستی موجب آرامش و دروغ سبب دو دلی است. و : «علیکم بالصدق» راستی پیشه کردن بر شما واجب است. و : «تحروالصدق و ان رأیتم فیه الهلکه، فانّ فیه النجاهَ» راستی را برگزینید هر چند نابودی (خود) را در آن بینی، چون رهایی (واقعی) در راستگویی است.

از پیامبر سؤال شد: شخص مؤمن دروغگو است؟ جواب داد: خیر! و گواهی ناحق نیز که نوعی دروغ است زشت و از بدترین گناهان بزرگ به حساب خواهد آمد. و هم چنین راستی سبب خیر و نیکی و کلید برکت است. و می فرماید: «بازرگان راست کردار فقیر و نیازمند نخواهد شد.» و « خریدار و فروشنده تا زمانی که جلسۀ معامله را ترک نکرده باشند، اختیار فسخ را دارند (و می توانند پشیمان شوند)، حال اگر هر دو راستگو باشند و حقیقت را بیان کنند، معاملۀ آنها مبارک است و اگر (در معاملۀ فی ما بین) دروغ بگویند و حقیقت را کتمان کنند، برکت از معامله شان، رخت بر می بندد و نابود می گردد.» همانطور که راستی در بیان و گفتار اصل است در افعال و رفتار اعضای بدن نیز – هرگاه همراه حق و استقامت و اخلاص باشد – اصل خواهد بود. پس در این جا، منظور راستی در طاعت است، به شرطی که یقین و نیکویی در آن شکوفا گردد. و راستی در مبارزه است، اگر خلوص نیت به خاطر خشنودی خدا کامل شود و راستی در امر واجب است اگر انسان در پیامد و نتیجۀ آن و یا در بارۀ حقی از حقوقش کوتاهی نورزد و منظور از راستیِ ظاهریِ احوال انسان است، به گونه ای که با درونش همنوا و سازگار و همدم باشد. پس می توانیم بگوییم: راستی همچنانکه در گفتار موجود است در اعمال و احوال هم تحقق می یابد.

ابن قیم می گوید: « راستی یعنی، صداقت در گفتار، همانند راست ایستادن خوشه بر روی ساقه اش و راست و درست بودن در امور در برابر انجام دستورات و پیروی از آن همانند راست ایستادن سر بر روی بدن. راستی در احوال انسان نشانۀ درست و پایدار بودن اعمال قلب و اعضا بر پایۀ اخلاص و پاکی و به کار گرفتن توان و بذل نیروست. بالاترین مراحل صدق، مرحلۀ پیروی بدون قید و شرط از فرمان رسول خداست به همراه اخلاص کامل در برابر عظمت آن پروردگاری که وی را برای دعوت دین فرستاده است.»

با این توصیف، صدق یعنی، راستی در گفتار، در نیت، در تصمیم، در وفاداری به انجام آن، در کردار و راستی در تحقیق در تمام مراحل دینداری. و در پرتو این اوصاف است که می فهمیم راستی ای که در قرآن آمده، چیست که می گوید:

«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً ‏. احزاب/۲۳»

از میان مؤمنان مردانی هستند که به آن چه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا کردند. برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی از آنها در (همین) انتظارند و (هرگز پیمان و عقیدۀ خود را) تبدیل نکردند.

این است راستی و صداقت در وفاداری به پیمان، مانند همان پیمانی که شهید، انس پسر نضر با پروردگارش بست و در جهاد، پایداری نشان داد تا به درجۀ شهادت نایل آمد و در بدنش بیشتر از هشتاد اثر نیزه و تیر مشاهده شد. و یا مانند شهید مصعب پسر عمیر که صادقانه پایداری نمود تا شهادت را بر خود هموار ساخت.

ترمذی از عمر بن خطاب رضی الله عنه نقل می کند که پیامبر فرمود: « شهدا چهار گروهند: اول: مرد مؤمن نیکوباوری که هنگام رویارویی با دشمن تا لحظه ای که کشته می شود به پیمان خدا وفادار است. این همان کسی است که مردم از او چنین انتظاری دارند و برای دیدارش به حدّی سربلند می کنند که کلاه از سرشان خواهد افتاد؛ دوم: مرد مؤمن نیکوباوری که هنگام رویارویی با دشمن مثل این است که با خار مغیلان بر سر و صورتش می زنند و در نتیجه تیر پرتاب شدۀ نامعلومی او را می زند و به قتل می رسد که در درجۀ دوم قرار دارد. سوم: مرد مؤمنی که کردار نیک و بد را به هم در می آمیزد و در وقت رویارویی با دشمن پیمان را صادقانه به جا می آورد تا کشته می شود، این هم در درجۀ سوم است و چهارم: مردی که بر نفس خویش زیاده روی کرده باشد، و هنگام رویارویی با دشمن در برابر پیمان خدا وفاداری می کند، تا کشته می شود، و در درجۀ چهارم قرار خواهد گرفت.»

ابو سعید خراز می گوید: « در خواب دیدم که گویی دو ستاره از آسمان فرود آمدند و به من گفتند: راستی چیست؟ گفتم: وفا به عهد. گفتند: درست است. سپس به آسمان عروج کردند.»

عالی ترین مدارج صداقت همان راستی و مسئول بودن در برابر بندگی و عبادت و انجام مراتب دینداری خواهد بود، زیرا عبادت همان گفتار، کردار و احوال( درست) آدمی است که از ارزنده ترین دستورات زندگی به حساب خواهد آمد که قرآن به شرافت آن اشاره می کند:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ ‏. حجرات/۱۵»

در حقیقت مؤمنان کسانی اند که به خدا و پیامبر او گرویده و (دیگر) شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند، اینانند که راستکردارند.

«لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِکَهِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّآئِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاهَ وَآتَى الزَّکَاهَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ‏. بقره/۱۷۷»

   نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و (یا) مغرب برگردانید، بلکه نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد و مال (خود) را با وجود دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در (راه آزاد کردن) بندگان بدهد. و نماز را برپای دارد و زکات را بدهد و آنان که چون عهد بندند ، به عهد خود وفادارانند ؛ و در سختی و زیان و به هنگام جنگ شکیبابانند، آنانند کسانی که راست گفته اند، و آنان همان پرهیزگارانند.

از دلایل آشکار صدق در غیر گفتار نیز قرآن چیزهای دیگری به آن نسبت می دهد و می گوید: «مدخل صدق» (درست و صحیح وارد شدن)، «مخرج صدق» (به شیوۀ درست خارج ساختن)، «مقعد صدق» (قرارگاه صدق و راستی)، «لسان صدق» (نام نیک و آوازۀ نیکو) و «قدم صدق» (سابقۀ نیک). و «صدق»ی که در این جاها منظور نظر است، از معنی حقِ پایدارِ پیوسته به خدا – که پاداش هیچ نیکوکاری را تباه نخواهد کرد- دور نیست.

«وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَاناً نَّصِیراً ‏. اسرا/۸۰»

بگو: پروردگارا! مرا( در هر کاری) به طرز درست داخل کن و به طرز درست خارج ساز، و از جانب خود برای من تسلطی یاری بخش، قرار ده.

یعنی، وارد شدن و خارج شدنم در هر جایی حقی پا برجا برای خدا و خشنودی او باشد. به همین دلیل است که، چون یکی از مردان حق، از منزل بیرون می رفت، می گفت: « بارالها! به تو پناه می آورم از این که از جایگاهی خارج شوم و تو مراقب و کفیل من نباشی. »

قرآن از زبان ابراهیم خلیل می گوید:

«وَاجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ ‏. شعراء/۸۴»

.. و برای من در ( میان) آیندگان آوازۀ نیکو گذار.

یعنی، ثنایی پا برجا که گوینده اش را تأیید و تصدیق نماید و در آستانش، دروغی نباشد، همچنانکه ابراهیم علیه السلام به دلیل اطاعت از پروردگار و اخلاص در کردار و خشنودی دادار، شایستۀ این آوازۀ نیکو و حسن شهرت شد.

« وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُواْ أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ. یونس/۲»

و به کسانی که ایمان آورده اند مژده ده که برای آنان نزد پروردگارشان سابقۀ نیک است.

اهل ایمان کسانیند که عمل صالح را به همراه اخلاص پیش انداخته اند، و چون راستگویند خداوند نیز آن اعمال پسندیده را می پذیرد و آنان را بر آن ثابت قدم می دارد. قرآن می فرماید:

«إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ‏. فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ ‏. قمر/۵۵-۵۴»

در حقیقت، مردم پرهیزکار، در میان باغها و (در کنار) نهرها در قرارگاه صدق نزد پادشاهی توانایند.

منظور از «مقعد صدق» در آیه، بهشت است که بی گمان وعدۀ آنجا را به مؤمنان و نیکوکاران داده و به دلیل صداقت و اخلاص در عبادت و طاعت، شایستۀ آن آرام جایند.

در واقع، پایبندی به راستگویی امری است که به تصمیمی استوار و توانمند، ایمانی راسخ و پذیرشی با ارزش به منظور پیامد آن نیاز دارد. بِشر پسر حارث می گوید: هر که با خدا صادقانه معامله کند، از (رفتار) مردم وحشت زده می شود.»

از ذی النون سؤال شد، آیا راهی برای اصلاح آدمی وجود دارد؟ او با این دو بیت جواب داد:

« در گناه حیران و سرگردان مانده ایم، خواهان صدقیم، اما راهی به سوی آن نیست

ادعا کردن آرزوها بر ما آسان است؛ ولی نافرمانی از آن سنگین و دشوار.»

گویا ذی النون مصری با این دو بیت به تلاش و جهد فراوان ِ (سالکی) اشاره می کند که اگر بخواهد آن را در راه پرورش نفس خویش، به کار گیرد؛ به برکت راستی آراسته خواهد شد و به طریق استوارتری که او را به راستگویی برساند؛ می پیوندد و از هوای نفس می گریزد و با حق و عدالت دمساز می شود. ابن قیم می گوید: « تحمل بارِ صداقت( دارا بودن این صفت) همانند برداشتن کوه های برزگ و ریشه داری است، که جز صاحبان ارادۀ فولادین، کسی از عهدۀ آن بر نخواهد آمد.» جنید رحمه الله می گوید: « حقیقت صداقت آن است که تو در جایی صادق باشی که در آن جا فقط دروغ می تواند تو را نجات دهد.»

مؤمنان واقعی کسانی اند که برای فراچنگ آوردن چنین صداقتی، حریص باشند؛ چون قرآن به ثواب و نیل به پاداش بزرگ آن، این گونه تذکر می دهد:

« قَالَ اللّهُ هَذَا یَوْمُ یَنفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ . مائده/۱۱۹»

خداوند فرمود: این، روزی است که راستی راستگویان به آنان سود بخشد. برای آنان باغهایی است که از زیر (درختان) آن نهرها روان (و) همیشه در آن، جاودانند. خدا از آنان خشنود است و آنان (نیز) از او خشنودند. این است رستگاری بزرگ.

همین طور سرانجام دروغ و دروغ پردازان را به آنان یادآور شده است:

«وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّهٌ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَکَبِّرِینَ ‏. زمر/۶۰»

روز قیامت کسانی را که بر خدا دروغ بسته اند، رو سیاه می بینی، آیا جای سرکشان در جهنم نیست؟

نقطه مقابلِ فضیلتِ صداقت، رذیلت و دورویی خواهد بود و شاید این همان است که قرآن، مردم را به دو دستۀ صادق و منافق تقسیم کرده و می فرماید:

«لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ إِن شَاء أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً. احزاب/۲۴»

تا خدا راستگویان را به (پاس) راستی شان پاداش دهد و منافقان را اگر بخواهد عذاب کند یا از آنان درگذرد…

اهل خرد می گویند: ایمان و دروغ، کنار هم قرار نخواهند گرفت، زیرا اساس ایمان راستی و اساس نفاق، دروغ است. پس هیچ گاه این دو با هم جمع نمی شوند مگر وقتی که در جنگ آیند. و سرانجام زیان دروغ از جهت زشتی و پلیدی همان است که قرآن آن را برشمرد که دروغ بستن بر خدا(آن هم) از زبان پیامبر – که هرگز روی نداده و نخواهد داد- موجب شدیدترین کیفر است که می گوید:

«وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ . لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ‏. ‏ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ ‏. فَمَا مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ. حاقه/۴۷-۴۴ »

و اگر (پیامبر) پاره ای گفته ها را ( به دروغ) بر ما می بست، دست راستش را سخت می گرفتیم، سپس رگ قلبش را پاره می کردیم، و هیچ یک از شما مانع از (عذاب) او نمی شد.

«وتین» در آیه، رگی است در بدن اگر پاره شود، انسان می میرد. برخی می گویند شاهرگ قلب است که خون را به تمام اندام می رساند. و عده ای می گویند: « کبد را آبیاری می کند.» پس وتین رگ ضخیمی است که – در هر صورت – پاره کردنش موجب مرگ خواهد شد. و یا این که وتین، نخاع پشت است.

(تذکر): دین در برخی موارد معدود و محدود، دروغ گفتن را جایز می داند، از جمله: در جنگ؛ زیرا جنگ خدعه و نیرنگ است. و هنگام اصلاح میان دو طرف درگیر؛ چون در حدیث وارد است که: « هرکس به منظور صلح و آشتی میان دو طرف درگیر، خیر بگوید و یا بر صلح طلبی افزاید، دروغگو قلمداد نخواهد شد.» و برای به دست آوردن دل همسر. در حدیث وارد است که : « دروغ جایز نیست مگر در سه مورد: ۱- برای خشنودی دل همسر؛ ۲- در میدان جنگ؛ ۳- در وقت میانجی گری دو طرف درگیر.»

برخی از دانایان گفته اند: دروغ گفتن را در موارد فوق به این دلیل جایز دانسته اند چون لشکر، حصار و دژ محکم ملت است، نفاق و نزاع و تفرق میان مردم، منشأ هر نوع گرفتاری و مصیبت و اختلاف میان زن و شوهر- که بنیاد و شالودۀ جامعه می باشد- سبب تباهی و فساد خانواده است.»

سخن گذشتگان در ترسیم راستگویی و توصیف آن، بسیار است که می گویند: « راستی، یعنی موافقت نهان با زبان، یکسان بودن آن دو، یا این که راستی ، گفتن حق است در جایی که احتمال مرگ و نابودی در برداشته باشد و یا گفتن کلمۀ حقی است، نزد کسی که از او بیم و امید داری. راستگو کسی است که برای مرگ آماده شود و اگر اسرارش فاش گردد، شرم نداشته باشد.» خداوند از ابوسفیان دارانی خشنود باد که می گفت: « راستی را مرکَب، حق را شمشیر و خداوند را نهایت آرزوی خود قرار بده.»

——————————-

منبع: دایره المعارف اخلاق قرآنی، جلد اول ،مؤلف: دکتر احمد شرباصی مصری ، مترجم: محمد بهاءالدین حسینی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا