اسلام از دیدگاه فروید / اسلام و مارکسیسم
اسلام
از دیدگاه فروید / اسلام و
مارکسیسم
مصطفی حسینی طباطبایی
فقر اطلاعات مذهبی در برابر اسلام تنها
نصیب فیلسوف انگلیس نشده بلکه فروید، روانکار اطریش نیز سهم بسزائی از آن دارد!
اسلام چنین اظهار نظر میکند: «تأسیس و استقرار دین محمد در نظر مؤلف، تکرار خلاصه
مذهب یهود است که سرمشق آن قرار گرفته»! (موسی و یکتاپرستی، اثر فروید صفحه ۹۰).
در روزگار دانش و تحقیق دو نابغه فکر و
نظر یکی اسلام را همانند مذهب بتپرستان عرب معرفی میکند، و دیگری آنرا خلاصهای
از مذهب یهود میشمارد. با اینکه هر پژوهشگر تازهکاری میداند که میان عقاید و
رسوم قریش با عقاید و احکام مذهبی یهود چه فاصله بعیدی وجود داشته است؟![۱]
اگر فروید اطریشی در عمر خود یکبار قرآن
را با دقت و انصاف خوانده بود هرگز دین محمد r را اقتباسی از عقاید پدران یهودی خود نمیپنداشت، زیرا قرآن با تصدیق مذاهب الهی، آئین خود را صورت کاملی
از دین فراموش شده ابراهیم u معرفی کرده است،
و در همان سورههائی که در اوائل دعوت پیغمبر در مکه آمده میگوید: «بگو: خداوند
مرا بسوی راهی راست هدایت کرده، دینی پایدار، آئین ابراهیم، که حقپرست بود و از
مشرکان نبود».
﴿قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیَماً
مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ﴾[۲].
آنگاه توضیح میدهد که دین ابراهیم، غیر
از مذهب یهود و مسیحیت و طریقه مشرکین عرب است، و میگوید: «ابراهیم نه یهودی بود
و نه نصرانی، اما مسلمانی حقپرست بود و از مشرکان نبود».[۳].
و بهمین جهت، قرآن به نوشتههای یهودی
کاملاً اعتماد نشان نمیدهد و درباره آنها و نویسندگانشان میگوید: «وای بر
کسانیکه کتاب را بدستهای خود مینویسند سپس میگویند: این از نزد خداست تا آنرا
به بهائی ناچیز بفروشند ([۴].
از اینرو، میان مندرجات تورات که بنظر
ما مسلمانان بسیاری از آموزشهای آن تحریف شده، با تعالیم قرآن اختلافات فاحشی وجود
دارد، و فروید که در کتاب «موسی و یکتاپرستی» به اصل توحید و تطور آن توجه دارد
لااقل اگر همین اصل را از تورات و قرآن استخراج کرده بود و با یکدیگر میسنجید به
این لغزش مبتلا نمیشد.
تورات میگوید: «آدم و زنش خویشتن را از
حضور خدا در میان باغ پنهان کردند»[۵].
قرآن میگوید: «هیچ چیز در زمین و آسمان
بر خدا پنهان نمیشود»[۶].
تورات میگوید: «خدا آدم را بصورت خود
آفرید»[۷].
قرآن میگوید «هیچ چیزی مانند خدا نیست»[۸].
تورات میگوید: «خداوند دید که شرارت
انسان در زمین بسیار است و هر تصور از خیالهای دل وی دائماً محض در شرارت است، و
خداوند پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود و در دل خود محزون گشت»[۹].
قرآن عقیده دارد: فرشتگان خدا، پیش از
آفرینش آدم، از شرارت و تباهکاری انسان در زمین باخبر بودند (چه رسد به خدا!) با
اینهمه خدا، انسان را بخاطر رازی بزرگ که بر فرشتگان مجهول بود، آفرید[۱۰].
و بنابراین، پشیمان شدن از خلقت برای او
بیمعنی است.
تورات میگوید: «خدا به موسی گفت: دست
خود را خواهم برداشت تا پشت سرم را ببینی اما روی من دیده نمیشود!»[۱۱].
قرآن میگوید: خدا به موسی گفت: «هرگز
مرا نخواهی دید»[۱۲].
تورات میگوید: «پسران خدا، دختران
آدمیان را دیدند که نیکو منظرند و از هر کدام که خواستند زنان برای خویش میگرفتند»[۱۳].
قرآن میگوید: «گفتند: خدا فرزندی
گرفته، او از این نسبت منزه است بلکه هر چه در آسمانها و زمین است همه ملک او است
و همگی او را فرمانبرارند»[۱۴].
اینها بر هیچ محققی پوشیده نیست، اما
فروید چنان از اسلام بیگانه بوده است که پنداشته خدای مسلمانان نیز مانند خدای
غربیها مقام «پدر بزرگی»! دارد، و در اینباره مینویسد:
«اعراب با تصاحب پدربزرگ و منحصر بفرد
اولیه، معرفت و آگاهی زیادی نسبت بخود پیدا کردند که موفقیتهای مادی زیادی بهمراه
داشت ولی دینامیسم آنها در آن تضعیف شد، «الله» خود را خیلی بیش از «یهوه» نسبت به
ملت برگزیدهاش حقشناس نشان داد … مذاهب بظاهر عقلانی شرق، اساساً آئین پرستش
نیاکانند»! (موسی و یکتاپرستی، اثر فروید، صفحه ۹۰).
اسلام و مارکسیسم
هر چند فروید درباره اسلام ناروا گفته
اما تا حدی به ناآگاهی خود در این مورد اعتراف کرده است، زیرا که مینویسد: «مؤلف
با تأسف تصدیق میکند که مجبور است به همین مورد اکتفا کند چه اطلاعاتی فنی او
برای تکمیل تحقیقاتش امکان نمیدهد، معذلک دانش محدود او اجازه میدهد که اضافه
کند تأسیس و استقرار دین محمد در نظر او تکرار خلاصه مذهب یهود است[۱۵]!».
(موسی و یکتاپرستی، اثر فروید صفحه ۹۰).
اما شگفتانگیزتر از تحقیقات فروید،
اظهارنظر فردریک انگلس شریک فکری کارل مارکس است، وی پیش از آنکه درباره اسلام
تأمل و تحقیق کند، راه ضد اسلامی را پیش گرفته آنگاه وعده داده تا به پژوهش درباره
اسلام بپردازد! و عجب آنکه چنین راهپیمائی، راهبر و رهنمای رفیقش، کارلمارکس
شده! و در نامه خود به او نوشته است:
«مسئله اسلام را همین روزها مورد مطالعه
قرار خواهد داد، ولی فعلاً چنین بنظر میرسد که واکنش بدویها، علیه کشاورزان شهری
و ساکنانش، بوده است!» (جامعهشناسی روستایی ایران[۱۶]،
صفحه ۶۰ به نقل از مقالات و نامههای ۶ ژوئن درباره جوامع ماقبل سرمایهداری).
بر ما معلوم نیست که پس از مطالعه
درباره اسلام، بنظر انگلس چه رسیده اما بخوبی آگاهیم که در اینجا چنان خطای فاحشی
را مرتکب شده که کمتر پژوهشگری گرفتار آن میشود، زیرا هر کس در هر مرتبهای از
دانش باشد چنانکه یکبار بر تاریخ اسلام نظر افکند بوضوح درمییابد که پیغمبر اسلام
خود از ساکنان شهر مکه بوده و دشمن مهم و سرسخت او یعنی قبیله قریش نیز در همان
شهر میزیستند، آنگاه مردم مکه با تعالیم پیغمبر به مخالفت برخاستند و او و یارانش
را وادار به هجرت کردند و سپس بسوی شهر مهاجرین یعنی یثرب که بعدها «مدینه» خوانده
شد لشکر کشیدند و با مسلمانان به نبرد پرداختند.
اگر نهضت محمدی r چنانکه انگلس میگوید:
«واکنش بدویها (یعنی عرب صحرانشین) علیه کشاورزان شهری و ساکنان بود» لازم میآمد
که محمد r و پیروانش در
زمره صحرانشینان بودند! با قریش، اهل مکه نبودند و در صحرا عمر را میگذراندند و
یا مهاجرین و انصار که اهل مکه و مدینه بشمار میآمدند، اهل بادیه بودند! … و در
اینباره هر چند سخن گفته شود همه توضیح واضحات و بیان مسلّمات تاریخ است، و معلوم
نیست انگلس این اطلاعات تاریخی را از کجا بدست آورده، و کتاب کدام کشیش مطلعی! را
در ردّ اسلام مطالعه کرده است؟ و ظاهراً بر اساس همین معلومات دقیق! بوده که کارل
مارکس بنا به مندرجات دائرهالمعارف شوروی، نیروی محرکه اسلام را در آغاز نهضت،
«انحطاط بازرگانی ترانزیتی مکه» شمرده است! (دائرهالمعارف بزرگ شوروی، جلد ۱۷،
چاپ ۱۹۶۳ ذیل عنوان: منشأ اسلام).
با اینکه ماجرای اسلام در آغاز کار،
پیکار منطقی بر سر توحید و بتپرستی بود، نه جنگ اقتصادی بر سر انحطاط تجارت مکه.
و نیروی محرکه اسلام، ایمان و پرشکوه و پرشوری بود که پیامبر اسلام به رسالت خدایی
خود داشت و این واقعیت را حتی در خلال نوشتههای برخی از مارکسیستهای بعدی که بناچار
کمی بیشتر در اسلام مطالعه کردهاند نیز میتوان نشان داد، بعنوان نمونه پلخانف که
لنین آثار او را «بهترین نوشته از مجموعه تألیف بینالمللی مارکسیستی»[۱۷]
معرفی کرده است در کتاب «نقش شخصیت در تاریخ» مینویسد:
«از روی تجربیات تاریخی میدانیم در
صورتیکه انسانها مثلاً مانند محمد خود را فرستاده خدا … بدانند، اینگونه افراد
یک نیروی ارادی بیمانندی ظاهر میسازند که تمام موانع و مشکلات را که ملتهای
بزرگ و کوچک محلی در سر راه آنها میگذارند مانند خانههای بازیچه مقوایی پایمال
میکنند» (نقش شخصیت در تاریخ، فصل ترکیب آزادی و ضرورت صفحه ۱۷).
در سورههای کوتاه و پرعمق قرآن که
نمایشگر آغاز رسالت پیغمبر اسلام r در مکه است خیلی
بیش از روبرو شدن با مباحث اقتصادی، دعوت بسوی توحید و جهان آخرت و تزکیه نفس و
مبارزه قرآن میبینیم که مباحث اقتصادی بیشتر در مدینه یعنی در دوران قدرت اسلام
طرح شد و تفصیل یافته است. و بنابراین، «انحطاط بازرگانی ترانزیتی مکه» نمیتواند
توجیه کننده دینامیسم اسلام بشمار آید و کارل مارکس که مانند پدران یهودیش، جز به
موضوع «اقتصاد» نمیاندیشیده و همواره تمام نهضتهای تاریخ را مولود قدرت اقتصاد میپنداشته،
درباره اسلام نیز بهمان قیاس داوری نموده است و توحید را به منزله یک «فرمول
اقتصادی برای رفع بحران بازار مکه» پنداشته و اصولاً زحمت بررسی قرآن را بخود
نداده و جهت حرکت و هدف آیات را در نظر نگرفته و تیری به تاریکی پرتاب کرده است!
در اینجا روی سخن با آندستهایست که خود
در شرق و در موطن اسلام و در کنار تاریخ اسلامی بسر میبرند و آنگاه اسلام را از
زاویه دید چنین مردمی مشاهده میکنند و سخن اینست که ما بارها از سر انصاف، آثار
مخالفان اسلام را بررسی کردهایم و بوضوح دیدهایم که «اطلاعات آنها از اسلام، به
مراتب کمتر از انتقادات شان نسبت به اسلام است، و کینهورزی و دشمنی ایشان در
برخورد با اسلام، بمراتب بیشتر از انصاف آنها در برابر اسلام است».
مثلاً مکرّر دیده شده که مخالفان اسلام،
مسئله «بردگی» را طرح کرده و اسلام را طرفدار نظام کهنه بردهداری بشمار آوردهاند
و از این جهت اسلام را آئینی منحط و کهنه و غیرانسانی قلمداد کردهاند و با آب و
تاب گفتهاند که لینکلن رئیس جمهور آمریکا بردگی را نسخ کرد و پیغمبر اسلام آنرا
تصویب نمود! غافل از آنکه آنچه لینکلن و دیگران برای منسوخ شدنش اقدام نمودند در
اسلام اصولاً وجود نداشته و ندارد، زیرا آن بردگی منسوخ، بر اساس «آدم دزدی» پایهگذرای
شده بود و در اسلام هیچ انسانی را هر چند کافر باشد نتوان دزدید و ببردگی گرفت.
نقطه شروع برده گرفتن در اسلام، از
میدان جنگ تعیین شده است، و این نوع بردگی هیچگاه از میان نرفته و هماکنون
زندانهای کشورهای متمدن از اسیران جنگی مملو است. غرب در برخورد با اسیران جنگی
چند راه در برابر خود دیده، یکی اینکه آنان را به زندان افکند، و دیگر آنکه آنها
را قتل عام میکند. ولی اسلام ایندو راه را نپسندیده و راه سومی را برگزیده است،
به اینصورت که اسیران را آزاد کند یا آنها را با اسرای خود که در دست دشمن
گرفتارند تعویض نماید. (محمد: ۱۶)
و یا اینکه آنانرا بین مجاهدین راه خدا
تقسیم کند تا برای خدمت و همکاری در امور زندگی مدتی میان ایشان بسر برند، و در
این مدت بتدریج با أحکام و حقوق و عقاید اسلامی آشنا شوند و بیاد آورند با اینکه
آنان خون مسلمانان را ریختهاند، اسلام با چه سماحت نظر و چشمپوشی و گذشتی دستور
داده تا با ایشان رفتار شود؟ آنگاه بنصّ قرآن مجید، دولت اسلامی موظف است که از
طریق صدقات واجب (یعنی زکات) بردکان را از صاحبانشان خریده و آزاد سازد. t([۱۸].
و در این مدت، بر طبق فرمان پیغمبر
اسلام r مسلمانان موظفند
«خوراک و پوشاک بردگان را تأمین کنند و با ایشان در گفتگو نرمی نشان دهند»[۱۹].
و بهیچ وجه حق ندارند آنها را تحت شکنجه قرار دهند و آزار رسانند، انصافاً کدام
آئین و قانونی است که دستور داده باشد بهتر از این با اسیران جنگی رفتار شود؟
اسیری که چه بسا دهها تن از مسلمین را مقتول و مجروح ساخته و اموال و نوامیس
مسلمان را در معرض حمله قرار داده است؟!
آیا در دنیای متمدن صرفنظر از معاوضه و
مبادله اسراء با چنین اسیرانی، جز به زندان افکندن و شکنجه دادن چه رفتار میکنند؟
بنابراین، هنگامی که ما میبینیم اسلامشناس
روسی «پطروشفسکی» چون با غرضورزی به تاریخ اسلام و قران نگریسته و از سر انتقاد
مینویسد: «محمد هرگز … بردگی و بردهداری را انکار و نهی نکرد، بخصوص بردهکردن
اسیران جنگی را قانونی و مشروع میشمرده». (اسلام در ایران، اثر: ای.ب. پطروشفسکی،
صفحه ۲۸).
با خود میگوییم: مگر این مارکسیست خوشانصاف!
نمیداند که در کشور خودش تا چندی پیش هنوز تمام اسیران جنگ دوم جهانی، از
زندانهای سیبری نجات نیافته بودند و نظام مارکسیستی هرگز گرفتن اسیران جنگی را
انکار و نهی نکرده است؟ پس چگونه از نظام اغماظآمیز اسلام در گرفتن و آزاد کردن
اسیران جنگی، انتقاد میکند؟ مگر اتحاد جماهیر شوروی، اسیر گرفتن را غیرقانونی میشمارد
یا به اسیران خود جایزه میدهد و از آنان قدردانی میکند؟!
بعلاوه پطروشفسکی چطور آیات صریح قرآن
را که به آزاد کردن بردگان فرمان میدهند نادیده گرفته و تنها یک طرف سکّه را
نگریسته است؟ بعنوان نمونه مگر قرآن نمیگوید: «انسان نمیخواهد از گردنه تکلیف
عبور کند، و تو را چه آگاه کرد که این گردنه صعبالعبور کدامست؟ بردهای را آزاد
کردنست…»[۲۰].
پس قرآن در روزگاری که رها کردن بردگان
کاری بس دشوار مینموده، نجات انسان را در گرو نجات بردگان معرفی میکند.
از این روشنتر چه توصیهای در مخالفت با
دوام بردهداری میخواهید؟ کدام سفارش در آزاد ساختن انسانها از این دستور قرآنی
نمایانتر است؟
آیا گوینده این سخن، نمیخواسته پیروان
کتاب خود را با شوق و علاقه به آزاد کردن بردگان وادارد؟
شگفتی ما زمانی افزایش مییابد که میبینیم
پطروشفسکی مینویسد: از نظر قوانین اسلامی «قتل غلام و یا کنیز به دست صاحبانشان
مجازاتی نداشت»! [اسلام در ایران، صفحه ۱۹۹].
هیچ معلوم نیست که این مارکسیست اسلامشناس!
برای آگاهی از قوانین کیفری اسلام بجای آنکه به قرآن و کتب فقهی و حقوقی اسلام
بنگرد، سر در کدام کتاب فرو برده و این قانون را از کجا بدست آورده است؟
عجبا تمام فقهای اسلام از صدر تا ذیل
متّفقند که هر کس بردهای را بکشد مجازات میشود، جز اینکه عدهای با استناد به
آیه قرآن «النّفس بالنّفس – جان بعوض جان» و حدیث نبوی: «من قتل عبده
قتلنا به»[۲۱].
هر کس بردهاش را بکشد او را بعوض آن برده میکشیم».
کیفر قاتل را، کشته شدن شمردهاند. و
برخی دیگر، کیفر وی را «تازیانه خوردن و تبعید شدن و محروم گشتن از سهم بیتالمال
و آزاد کردن یک برده[۲۲]
دانستهاند، با اینحال پرفسور پطروشفسکی از کجا این قانون عادلانه را یافته که
مدارک آن به هیچوجه بنظر فقهای اسلام نرسیده است؟!
در خاتمه سخن، یادآور میشوم که اینک ما
را مجال نیست تا به بحث مشروح از قوانین دقیق اسلام راجع به بردگی و نیز «اهمیت و
ارزش انسان و حدود آزادی او از دیدگاه قرآن» بپرازیم چرا که این کار خود به کتابی
جداگانه و مفصّل نیاز دارد[۲۳].
بلکه منظور اساسی ما در این مقاله اینست که جوانان محقق و دانشجویان ارجمند و
همچنین غربزدگان ما که از انصاف بکلی فاصله نگرفتهاند بدانند که اسلام را نباید
از دیدگاه راسل و فروید و مارکس و پطروشفسکی و نظایر ایشان نگریست، و به هر چه
گفتهاند «آمنّا وصدّقنا» گفت. هر چند آنها در برخی از مسائل، صاحبنظر
شمرده شده باشند و هر چند در دنیای امروز نقش بتهای دیروز را ایفا کنند! بلکه
اسلام را باید از راه دقت و تعمق در قرآن شناخت، و در خلال آثار و مدارک صحیح
اسلامی یافت.
و نیز باید توجه داشت که مخالفت ملحدان
غربی با دیانت، ناشی از علم و آگاهی عمیق ایشان از حقیقت دین نیست، بلکه بهره آنها
بویژه از اسلام گاهی چنان سطحی و غیر منطبق با واقع است که هر مسلمانی با کمی
مطالعه در آئین خود میتواند خطاهای ایشان را تصحیح کند.
———————————————————–
منبع : اسلام و بتهای غرب و کتاب:
منهای معنویّت
نویسنده: مصطفی حسینی طباطبایی
چاپ اوّل: فروردین ۱۳۶۰ ه.ش.
چاپ دوم: آذر ۱۳۷۸ ه.ش.
[۱]– در
مصیبت اینجاست که تحقیقات دینی این دو تن و نظایر ایشان (که بزودی از حدود معلومات
برجستگان آنها آگاه میشویم) در نظر بسیاری از نواندیشان ما واقعیت خالص علمی جلوه
میکند و به همین جهت این آثار را بدون هیچگونه نقدی بعنوان خدمات برجسته فرهنگی و
احیاناً دانشگاهی با هزار منت ترجمه میکنند و بوسیله مؤسسات ظاهراً علمی و باطناً
تجاری! با آب و تاب و بوق و کرنا در دسترس جوانان ما قرار میدهند به این امید که
نسل جدید شرقی با سست بودن مذهب از زبان برگزیدگان ملل مترقی آشنا شوند و راه
تکامل بپویند!
[۲]– (سوره
الانعام، آیه ۱۷۱).
[۳]– (سوره
آل عمران، آیه ۶۱).
[۴]– (سوره
البقره، آیه ۷۹).
[۵]– (تورات،
سفر پیدایش باب ۳).
[۶]– (سوره
آل عمران، آیه ۵).
[۷]– (تورات،
سفر پیدایش، باب ۱).
[۸]– (سوره
الشّوری، آیه ۱۱).
[۹]– (تورات،
سفر پیدایش باب ۶).
[۱۰]– به
سوره البقره از آیه ۳۰ تا ۳۹ نگاه کنید.
[۱۱]– (تورات،
سفر خروج باب ۳۳).
[۱۲]– (سوره
اعراف، آیه ۱۴۳).
[۱۳]– (تورات،
سفر پیدایش، باب ۶).
[۱۴]– (سوره البقره، آیه ۱۱۶).
[۱۵]– فروید
در اینجا از محدودیت علمی خود پوزش خواسته با این همه بخود حق داده است که بدون
تحقیق کافی دربارهء بزرگترین ادیان الهی قضاوت کند؛ اینست نمونهای از انصاف
پرچمداران فلسفه مادی در غرب. فاعتبروا یا أولیالأبصار!
[۱۶]– از
انتشارات دانشکده علوم اجتماعی و تعاون.
[۱۷]– به
مقدمه کتاب «نقش شخصیّت در تاریخ» اثر گ.و. پلخانف رجوع شود.
[۱۸]–
(سوره التوبه، آیه ۶۰).
[۱۹]– عن رسولالله r: قال: «الله!
الله! فیما ملکت أیمانکم، ألبسوا ظهورهم وأشبعوا بطونهم وألینوا لهم القول».
(طبقات ابن سعد) خدا را خدا را، دربارهء بردگانتان در نظر آورید، پیکرشان را
بپوشانید و شکمشان را سیر کنید و در گفتار با آنها نرمی کنید.
[۲۰]– (سوره البلد،
آیه ۱۱ تا ۱۳).
[۲۱]– به کتاب «بدایه المجتهد ونهایه المقتصد» تألیف فیلسوف و فقیه
شهیر اسلامی، ابن رشد جزء دوّم صفحه ۳۹۱ بنگرید.
[۲۲]– به استناد این اثر: «أن رجلا قتل عبده صبراً (أی حبساً) متعمداً
فجلده النبی r مائه جلده ونفاه سنه، ومحا سهمه من المسلمین، ولم یقد به، وأمره
أن یعتق»- بکتاب «فقه السنه» مجلد دوم صفحه ۵۲۹ نگاه کنید.
[۲۳]– در اینباره به کتاب «بردگی از دیدگاه اسلام» اثر همین نویسنده،
از انتشارات «بنیاد دایرهالمعارف اسلامی» بنگرید.
تورات میگوید: «آدم و زنش خویشتن را از حضور خدا در میان باغ پنهان کردند.
معنی این جمله اینست که خدا بر ایشان پنهان شد. تاثیر گناه دوری از خدا ست. گناه مثل ابر عمل می کند.