بیداری اسلامیدعوت و داعیمطالب جدید

پروژه ی دعوت و پلورالیسم اسلامی

پروژه ی دعوت و پلورالیسم اسلامی [۱]

نویسنده : شفیع جهانگیری / ترجمه: اقبال جهانگیری

«تزکیه» و «دعوت» دو کلید گشایش دروازه ی تغییر بر روی جوامع بشری به شمار می روند. همانطور که خداوند متعال در دو آیه بصورت جداگانه به این دو امر مهم اشاره کرده است. چنانچه درمورد دعوت می فرماید: « یا أیُّها النَّبی إنّا أرسلناک شاهداً و مبشِّراً و نذیراً (۴۵) و داعِیاً الی اللهِ بِإذنِهِ وَ سِرَاجًا مُنِیراً (۴۶) » [احزاب] ترجمه: « ای پیامبر، ما تو را گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرستادیم(۴۵) و دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او و چراغی تابناک(۴۶) ». و درباره ی «تزکیه» نیز می فرماید: « هُوَ الَّذِی بَعَثَ فی الأُمِّیِینَ رَسُولاً مِنهُم یَتلُوا عَلَیهِم آیاتِه وَ یُزَکِّیهِم وَ یُعَلّمهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَهَ وَ إن کانُوا مِن قَبلُ لَفِی ضَلالٍ مبینٍ (۲) » [جمعه]. ترجمه: «اوست آنکس که در میان بی سوادان فرستاده ای از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب حکمت بدیشان بیاموزد و [آنان] قطعاً پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.»

در پرتو آیات یاد شده می توان گفت که «تزکیه»، مرحله ای است که باید قبل از «تعلیم» طی شود. اگر دل را چون زمینی بایر متصور شویم، تزکیه برای آن به مثابه ی شخم زدن است تا هموار گردد و بذر «تعلیم» بر آن افشانده شود و ر شد و نمو یابد. حکمت و خواست خداوند بر این بوده است که انسانها خود در تکاپوی تغییر و دگرگونی و در پی بهتر بودن و تبعیت از اوامر پروردگارشان باشند. در غیر اینصورت جایگزین کردن نسل فرمانبردار و نیکوتری در هر مقطع زمانی، از میسورترین کارها نزد خداست. همانگونه که قرآن سرگذشت اقوام و اجیال گذشته و چگونگی برچیده شدنشان از دفتر روزگار را به تفصیل بیان کرده است.

از آنجا که ختم نبوّت، با بعثت پیامبر اسلام(ص) رقم خورد، خداوند به امت وی فرصت و قدرتی مبذول داشته که با اتخاذ اسباب و مسببات و به تناسب ظرفیت، استعداد و درک و شعور خویش و درخورِ شرایط زمانی و مکانی، در تغییر و تحولات زندگانی خود ایفای نقش نماید.

عمل در حوزه ی «تزکیه» و «دعوت» پیش از آنکه بخشی از وظایف سازمانی باشد، یک وظیفه ی مهم دینی و اسلامی است و چنین نیست که تنها در چارچوب فعالیت تشکیلاتی، افراد مکلف به انجام آن باشند. بلکه صرف مسلمان و حتی انسان بودن، حس نیاز به انقلاب و دگرگونی را در فرد برمی انگیزد. بنابراین هیچ جریان یا جماعتی اجازه ندارد فعالیت در حوزه ی «تزکیه و دعوت» را خاصِ خود بداند و دیگران را از آن محروم و بری بخواند. هیچیک از این تشکلات مجاز نیست خود را بدیل و پیشرو سایرین معرفی نماید و حق را تنها در قبضه و تملک خویش ببیند. حقیقت آنست که این وظایف را مجموعه ی جریانات و جماعت های اسلامی باید عهده دار شوند و در قبال آن احساس مسئولیت کنند.

تفاوت در تفکرات و متد این جریانات، امری سرشتی و بلامانع است. به تبع اختلاف در تفکر و اندیشه ها، نمودهای رفتاری و عملکردی آنان نیز متفاوت از هم خواهد بود. مشابه چنین تفاوت آرایی در ساختار یک خانواده ی کوچک نیز قابل مشاهده است. چنانچه ممکن است هر یک از فرزندان جهت تأمین معیشت خانواده، روشی خاص را برای کسب درآمد بهتر و مؤثرتر از دیگری تشخیص دهند و به انجام آن اقدام کنند. بنابراین بدیهی است که جهانی بدین وسعت، هرگونه اندیشه ای را در خود جای دهد و اعتراف به جریانات حامل چنین اندیشه هایی و به رسمیت شناختن آنها، توقعی غیرمنصفانه به نظر نمی رسد.

همه ی جریانات اسلامی در سرلوحه قرار دادن قرآن و سنت پیامبر(ص) مشترکند و آرمانشان استحکام ارتباطِ میان خدا و بندگانش است. همه ی آنها تلاش می کنند مردم را از سردرگمی و غفلت برهانند و نوید آینده ای روشن و عطیه ی رستگاری و سعادت بخشند. ولی به سبب اختلاف در راهکارها، بدیهی است که هر یک به جنبه یا جوانبی اعم از تربیت، جهاد، فعالیت های سیاسی و… ، اهتمام،تمرکز و انرژی بیشتری اختصاص دهد.

چنین عملکردهایی را باید مثبت و مؤثر قلمداد کرد و با دیده ی نیک اندیشی بدانها نگریست. به طور مثال چنانچه در اندیشه ی یک حرکت اسلامی، دعوت و تربیت پر رنگ تر از ابعاد جهاد و مشارکت های سیاسی و نسبت بدانها در اولویت باشد، انتظار چنین ترتیبی در اولویت بندی سایر تنظیم ها، توقعی باطل و مردود است. صواب آنست که تمام جنبش های اسلامی مکمل و جبران کننده ی نواقص یکدیگر باشند.

کثرت گرایی بین جریانات اسلامی را باید پدیده ای مثبت تلقی کرد. همانگونه که منحصر کردن رنگ ها در دو رنگ سیاه و سفید، فرضیه ای ناپذیرفتنی است، بدسگال انگاشتن هرآنکه با یکی از جریانات اسلامی هم فکر و ایده نباشد نیز، امری ناروا و دور از منطق است. در بازه ی سیاه و سفید، رنگ های بیشماری وجود دارند و نه او سفیدی خالص است و نه مخالفان وی سیاهی مطلق اند. نه کلِ راستی در تصرف اوست و نه تمامِ کژی از آنِ مخالفان وی. به محض قبول افتادن این قضیه، امر دیگری ثابت و مبرهن می شود و آن اینکه: چنین جریانات مخالف و غیر هم سویی ممکن است در بسیاری از مواضع برتر از وی نیز باشند.

منطقه ای که در آن زندگی می کنیم، در مقیاس کوچکتر از جهان اطراف، بستر افکار و آرای گوناگونی است که در قالب جریانات و جماعت هایی حتی خارج از حوزه ی فعالیت های دینی و مذهبی، مشغول به کار و فعالیتند. این نیز امری طبیعی و خوشایند است. چرا که در پهنه ای بدین وسعت، هیچیک عرصه را بر دیگری تنگ نکرده یا بر منصب و مسند وی ننشسته و او را از حق آزادی اندیشه و ابراز وجود محروم نساخته است. چه اینکه رخ داد عکسِ چنین تعاملاتی در نتیجه ی تقابل اندیشه ها، واضحاً محکوم و ناپسند است.

احترام به ارزش ها و مبادی اندیشه ی آحاد بشریت، از اصول اولیه ی انسانیت و پایمال کردن و هتک آنها، نقض و نفی انسانیت است. بسیار شنیده و گفته ایم که کشورهای غربی در رعایت حقوق و ارزش ها، از آدمی پا فراتر نهاده اند و به جانوران هم بهای شایانی می دهند. گرچه امروزه می بینیم با اعمالی چون حک کردن نام پیامبر عالیقدر اسلام(ص) زیر کفش ها[۲] اعتقادات، عواطف و احساسات حدأقل یک میلیارد و سیصد میلیون مسلمان را در سراسر جهان نادیده می گیرند.

مقصود از ذکر این نمونه یادآوری این نکته است که در چنین اوضاع خطیری که تن اسلام آماج ناوک اتهام و بدنامی است، نه وقت آن است که در داخل به جان هم افتیم و در

برآوردن آمال شوم معاندان و بدخواهان، گوی سبقت از یکدیگر برباییم. می بایست این تهدیدهای جدی و خانمان سوز را دریافت و برای براندازیشان اندیشه افکند. به همین سبب، ابراز اشتراکات و اهتمام همگانی بدان، نیاز روز مسلمانان است.در این راستا، موارد مهمی را تحت عنوان «مبانی پروژه ی تزکیه و دعوت»، که برنامه ای مشترک میان جماعت های اسلامی است، ذیلاً شرح می دهیم:

  1. التزام کامل به ارکان «ایمان» و «اسلام» : مسلماً شخص فاقد چنین شرطی را نمی توان یافت که خود را رهرو حرکتی اسلامی معرفی نماید. چرا که هر مسلمانی لازم است به این شرط پایبند باشد.
  2. پایبندی به اصول ثابت شده از طریق قرآن و سنت و اجماع : این مورد، فارق اهل سنت از اهل بدعت است. اصول یاد شده، شالوده و اساس دین مبین اسلام و به منزله ی آیین مشترک انبیا (توحید و خداپرستی) هستند. در حالیکه هریک به تناسب نیاز و فهم مردمانش، «شرع» متفاوتی داشته اند. «دین» و «شریعت» دو مقوله ی جدا از هم هستند.کیفیت و چگونگی تزکیه و دعوت و استفاده از ابزار و شیوه و پروتکل های گوناگون جهت تحصیل این هدف و فعالیت با عناوین و شعارهای مختلف، از اصول متغیرند و از جماعتی به جماعت دیگر قابل تحول و دگرگونی هستند.
  3. شمولیت دعوت دینی : بدیهی است که دین اسلام باید بصورت کامل ابلاغ گردد و از هیچ یک از جوانب آن چشم پوشی نشود. ابن کثیر در تفسیر آیه ی « یا أیُّها الرَّسولُ بَلِّغ مَا أُنزِلَ إلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ إن لَم تَفعَل فَمَا بَلَّغتَ رِسالَتَهُ … (۶۷) » [مائده] از ابن عباس چنین روایت می کند: یعنی [ای پیامبر] اگر آیه ای از آیات خدا را کتمان کنی، چون این است که پیام او را ابلاغ ننموده باشی.

پرسشی که اکنون مطرح می شود این است که: آیا یک جریان دینی به تنهایی قادر است این مقصود را تحقق بخشد و تمام آموزه های دین را در برنامه ها و راهکارهای خود بگنجاند و عرضه نماید؟ پاسخ مثبت بسیار عالی و ایده آل است. و لیکن چه بسا چنین کاری از عهده ی یک جنبش یا جماعت خارج باشد. در اینصورت بهتر آنست بخشی از آن را بر دوش گیرد و خالص ترین کوشش ها را بذل احقاق آن نماید و دیگر جماعت ها نیز هریک در حد وسع و توانشان، بخش هایی از این دعوت را عهده دار شوند. بدین سان، همگی چون جوارح یک پیکر واحد، مکمّل و تمامگر یکدگر خواهند بود و در مجموع، نیکوترین و پرثمرترین عملکرد را خواهند داشت و به خواست خداوند، زیباترین نتایج را رقم خواهند زد.

هدف غایی این است که در هر کشوری و میان هر ملیتی، صورت کامل و سیمای درست اسلام معرفی و ابلاغ گردد و نباشد که در نقطه ای از این نقطه ی گِل، واچکی از واژگان اسلام، غریب و نامأنوس بماند. همین مقصود شگرف، ضرورت تعدّد جماعات اسلامی را تشدید و تقویت می کند.

  1. چنگ زدن به متدولوژی سلفیت با قرائت و خوانشی به روز:

از نظر من، سلفیت، ایدئولوژی یا شیوه ای خاص برای شرح و تفسیر نصوص دینی نیست. بلکه نگرشی عاقلانه و حق مدارانه به نصوص و تعامل حکیمانه با مشکلات و چالش های پیش روی امت به اقتضای شرایط و جوّ حاکم است. درست نیست سلفیت را ویژه ی برهه ای از تاریخ معرفی کنیم و برای زمان حال منقضی بدانیم. با وجود آنکه قرن ها میان ما و سلف صالح فاصله افتاده است، لیکن همه امروزه می توانیم سلفی باشیم و با پیروی از متد سلفیت معضلات روزمره ی خود را چاره سازیم.

روزگاری که اسلام عنوان حکومت را یدک می کشید و بر پهنه ی وسیعی از گیتی حکم می راند و جوامع آن تنها از حیث خلق و نفی صفات دچار سردرگمی و ابهام بودند، موضعگیری علما و اندیشمندان دینی در قبال آن اوضاع جای خود داشت. ولی اکنون که اسلام محکوم به نیستی، محروم از پایگاه و پرچم، احکامش در قفا و برهنه از کسوت دولت است و استعمارگران و مستبدان فر و شکوهش را مخدوش و لکه دار کرده اند، واکنش جریانات اسلامی چیست؟ امروزه که حمل تفکر دینی، حجت تشدد و تروریسم است، چه باید اندیشید و چگونه باید عمل کرد؟ آیا عاقلانه است تمام دستاوردهای بشری از جمله تأسیس احزاب، برگزاری انتخابات، مشارکت پارلمانی، راهپیمایی علیه دیکتاتوران، تعیین مدت ریاست جمهوری و… را بدون در نظر گرفتن پیامدهای مثبت و منفی آن، تحت عنوان بدعت بر مردم تحریم کرد؟

سلفیت آن نیست که در این اوضاع حساس و سرنوشت ساز، بایدها و نبایدها را نادیده گرفت و زخمهای چندصد سده ی پیش را از نو زنده کرد. اکنون پرداختن به اینکه قرآن مخلوق است یا خیر و یا کدام صفات خداوند را باید نفی و کدام یک را اثبات کرد، سودی نمی بخشد. امروز که دیگر فتوحات اسلامی، خاطراتی بیش نیستند و مسلمانان جز خدا، حامی و پشتیبانی ندارند، آیا منطقی ست که به نام سلفیت، به پر و پای هم بپیچند، یکدیگر را تکفیر نمایند و هریک دیگری را انکار کند و غیر خود را بر راه راست گمان نبرد؟ آیا درست است مسائل اعتقادی را هیزم آتش اختلاف و تفرقه نمود؟ آیا سلفیت آنست که در احوال شخصی و عقاید هم کیشان خود دقیق شویم و با زیر سئوال بردن هویت آنها، سر انجام و عاقبتشان را قضاوت نماییم؟ از یک سو ناظر پرده دری از عزت و کرامت مسلمانان باشیم و از دیگر سو بر سر حکم مسائلی چون فاتحه بر مرده و توسل و… چنان نزاعی میان ما درگیرد که به نفی مسلمانی برادرانمان بینجامد؟ مسلم است چنین رفتارها و طرز تفکراتی هیچ محلی در اعراب سلف صالح نداشته و ندارند.

سلف صالح نگفته اند از شرک قبور بپرهیزید ولی در مقابل ظلم و استبداد قصور، خاموش باشید. سلفیت موضعگیری علیه تعطیل و تشبیه صفات را به شرط سکوت در مقابل تعطیل نمودن احکام و قوانین اسلام و جدا کردن دین از امور دولت، روا نمی داند. با گذشت زمان، تهدیدات شکل امروزی به خود گرفته و وقایع بسی پیچیده تر شده اند و در شرایط کنونی، وحدت کلمه، همبستگی و خوانشی نو از نصوص، عین سلفیت است.

در این زمینه به تفصیل می توان سخن کرد و لیکن مقال بیش از این سخن نمی کِشد.

  1. پرورش روح گذشت و تسامح در قبال نگرش های متفاوت از متون دینی:

در قضایایی که درِ اجتهاد به رویشان باز است، سرشتی است که فهم ها متفاوت از هم باشند. در اینصورت نمی توان تنها و تنها یک طرز نگرش را درست و غیر آن را بر سبیل خطا پنداشت.

دین اسلام دارای دو بخش «ثوابت» و «متغیرات» است. تمام ائمه و مجتهدان امت در قسم اول متحد و متفق اند و در قسم دوم، آرای گوناگونی ابراز داشته اند. پروژه ی « تزکیه و دعوت » نیز به همین شیوه و برهمین دو بخش قسمت می شود که لازم است جریانات اسلامی بر سفره ی «ثوابت»، قرین و همنوای یکدیگر باشند و

در بخش «متغیرات»، هیچ یک از اجتهادات خود دریغ نکند. اختلاف نظر در قسم دوم سرشتی است و اشکالی ندارد. ولی چنین اختلافی نباید معیار ولاء و براء مسلمانان قرار گیرد چراکه در ذات خود، نه مذموم است و نه بدان مبلغ مهم که شرط اخاء و موالات و ملاک عدوان و ناسازگاری باشد.

از سویی، نگرش های ناموافق، در معیت براهین قابل بحث اند و از دیگر سو، حاصل گفتگوها لزوماً تلاقی و همسان شدن افکار نیست. در صورت چنین پیش آمدی، نیک است بر اشتراکات و یکسانی ها، اتفاق شود و در اختلافات و نابرابری ها، هریک عذر مقابلش را بپذیرد. باشد که گسل فکری افراد، موجب اعراض و قهر ایشان از یکدیگر نگردد تا مبادا در این فرمایش نبی گرامی (ص) داخل گردیم که می فرماید: « لا یحلُّ للمؤمنِ أن یهجُرَ أخاهُ فوقَ ثلاثهِ أیّامٍ » [روایت امام مسلم از عبدالله بن عمر]. ترجمه: « برای فرد ایماندار جایز نیست که بیش از سه روز با برادر ایماندارش قهر باشد».

  1. ایجاد توازن میان «سنّت» و «جماعت» :

متأسفانه بسیاری از جریانات اسلامی در این زمینه، از نهج تعادل تخلّف نموده اند. برخی به نرخ زایل شدن جماعت و همبستگی، بر انجام سنت پا می فشارند و از مصالح دینی و اجتماعی چشم می پوشند. عده ای نیز به قیمت متروک شدن سنت، برای حفظ یکرنگی و اجتماع می کوشند و گاه آثار بدعت در افکار و کردارشان پیدا می آید. هردوی این پیامدها حاصل عدم هم سنگی میان صیانت از همبستگی و پایبندی به سنت است. آشکار است که پروردگار ملاحظه ی هردو بعد را از ما می طلبد.

تعالیم دین اسلام به ما می آموزد که:

الف) علیه حاکم طاغوت و مستبدی که به اسلام حکم نمی کند، آرام نگیریم و او را به مسیر صحیح سنت متذکر و رهنمون شویم.

ب) در غیر معصیت و بزه کاری، لازم است از ولی امر مسلمانان فرمان بریم.

این دو مورد، ساز و کارهای بسیار مؤثر و کارگری جهت رعایت سنت (الف) و حراست از همبستگی و جماعت (ب) هستند.

  1. تقدّم مصالح عمومی بر مصالح حزبی:

مجاهدت برای تحقق بخشیدن مصالح کلی دین اسلام، بر کوشش در راستای تحقیق مصالح حزبی، تفوق و برتری دارد. لازم است این واقعیت را در نهاد عموم جامعه نهادینه ساخت که فعالیت دینی جهت برآورده کردن آمال و مقاصد اسلام، مسئولیت امت اسلامی است نه تنها وظیفه و تکلیف جماعت های اسلامی.

لازم است نیروهای جمعی در راستای حفظ وحدت اسلامی، بسیج گردند و برپایی دولت اسلامی، مقصود متعالی و آرمان مشترک همه ی مسلمانان با هر فکر و اندیشه ای باشد. چنین سازواری ها و یکرنگی هایی به گواه تاریخ، همواره توفیق بیشتری یافته و ثمر دلخواه تری به بار آورده است.

به همین ترتیب، برادری دینی و ایمانی، ارحج و اولی تر از اخوت حزبی و تشکیلاتی است. همه ی مسلمانان در خصیصه ی بندگی و دعوت به سوی خدا یکسان و برابرند. همین مراد مشترک چنان ارجمند و پرقدرت است که قادر است مهرورزی، دلنوازی، تقریب و یکدلی را به ارمغان آورد.

  1. احیای فقه موازنه میان مصالح و مفاسد

گام اول: لازم است ابتدا به تحصیل مصالح مبادرت نماییم و سپس به تکمیل آن ها بپردازیم. برای مثال، پیامبر اکرم(ص) در حالی کعبه را طواف نمود که ۳۶۰ بت داخل و اطراف آن وجود داشت. ولی آن حضرت(ص) به جای آنکه به نابود کردن آنها مبادرت کند، به بازسازی اعتقادات و اندیشه ها کمر همت بست.

گام دوم: لازم است ابتدا در تقلیل مفاسد بکوشیم پیش از آنکه در صدد تعطیل آنها برآییم. در این مورد، مراحل تدریجی تحریم مواد الکلی از سوی پروردگار، درس بزرگی برای مدعیان تطبیق شریعت است.

با وجودیکه صحابه ی پیامبر (ص) صاحبان باوری پولادین بودند و اوامر و نواهی پروردگار را درحال لبیک می گفتند، خداوند این مفسده را در سه وهله بر آنها حرام گردانید. نوشته اند با ابلاغ سومین آیه در باب تحریم کلی مشروبات، کهریزهای مدینه از خمر لبالب بود. چه بسا مسلمانانی که در می خوارگی به کهولت رسیده بودند و لکن نهی پروردگار را بی درنگ اجابت نمودند.

گام سوم: دفع افسد بوسیله ی فاسد

گام چهارم: برگزیدن «نیکوتر» در مواجهه با دو مصلحت که امکان انتخاب هر دوی آنها وجود ندارد.

گام پنجم: تن دادن به امری که حرمت کمتری دارد درصورت ناگزیر بودن از ارتکاب به یکی از دو مُحرَّم پیش رو آمده.

نکاتی که به آنها اشاره شد، پروژه ی مشترک جریانات اسلامی در حوزه ی «تزکیه و دعوت» است. در سایر حوزه ها همچون رویارویی با اشغالگری و استعمار کشورهای اسلامی و… که ممکن است جهت های غیر مسلمان در آن دست داشته باشند، در مراحل عملی و اجرایی، وحدت مواقف سیاسی و جهادی میان جریانات اسلامی، امری ضروری است. چراکه در آن صورت، اختلافات و ناهمگونی ها در چارچوب فروع یا مذهب تعریف نمی شوند و پای مصالح دینی یا ملّی در میان است و هر جریان یا جنبشی اجازه ندارد از این اتفاق و هم رأیی سر باز زند و به تنهایی گام در ساحه ی عمل نهد.

پی نوشت ها:

[۱] این مقاله ترجمه ی سخنرانی ای است که در تابستان سال ۱۳۸۷ ایراد گردیده است.

[۲] بنده نیز به همراه پدرگرامی (مؤلف) شاهد عینی چنین پیشامدی در یکی از مغازه های کفش فروشی بودم. متأسفانه نمونه ی چنین کینه توزی هایی هرساله در قالب و رخسار تازه ای از سوی جوامع – به اصطلاح- متمدن غرب تکرار می شود. چنانچه امسال نیز –چون سالهای گذشته- شاهد رسم کاریکاتور پیامبر اسلام(ص) توسط نشریه ی فرانسوی «چارلی ابدو» و واکنش دسته ای از مسلمانان به آن بودیم که سبب ایجاد هیاهوی بزرگی در سراسر دنیا شد.

یک دیدگاه

  1. سلفی گری ترجمان روشن واپسگرایی و ارتجاع میباشد احیای فرهنگی تاریخ گذشته و عیر قابل مصرف برای امزور است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا