تناقضات قرآنی- الله و تخت او کجاست؟
تناقضات قرآنی یا وسوسههای شیطانی پاسخ به شبهات وارده بر قرآن
تحقیق و پژوهش: محمد احمدیان
شبههی شانزدهم از تناقضات قرآنی
طرح شبهه
تناقضات قرآنی- الله و تخت او کجاست؟
الله از رگ گردن به انسان نزدیکتر است؛ (سوره۵/ ۱۶)، و در عین حال او برروی تختش نشسته است. (سورهی ۵۷/۴)، تختی که روی آب بنا شده است، (سورهی ۱۱/۷)، و در عین حال به قدری دور است که رسیدن به او بین هزار، و پنجاه هزار سال طول میکشد، (سورهی ۳۲/۵) و (سورهی ۷۰/۴).
آیات مطرح در شبهه
۱ـ وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ [ق/۱۶]
«ما انسان را آفریدهایم و میدانیم که به خاطرش چه میگذرد و چه اندیشهای در سر دارد، و ما از شاهرگ گردن بدو نزدیکتریم.»
۲ـ«uهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ » [حدید/۴]
«او است که آسمانها و زمین را در شش دوره آفرید و سپس بر تخت (فرمانروائی کائنات ) قرار گرفت. و او میداند چه چیز به زمین نازل و از آن خارج میشود، و چه چیز از آسمان پائین میآید و بدان بالا میرود. و او در هر کجا که باشید، با شما است. و خدا میبیند هر چیزی را که میکنید.»
۳- «uوَهُوَ الَّذِی خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا » [هود/۷]
«خدا آن کسی است که آسمانها و زمین را در شش دوره بیافرید و (پیش از آن ، جهان هستی جز موادّ مذاب گازی شکل گسترده در گستره گیتی نبود ، و این جهان هستی و پای) تخت قدرت خدا بر (این ماده عظیم به ظاهر) آب، قرار داشت. (این آفرینش سترگ و شگفت را بدین خاطر ساخت ) تا شما را بیازماید (و معلوم شود ) که چه کسانی از شما کارهای نیکو میکنند (و چه افرادی از شما کارهای بد میکنند).»
۴- « یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ » [سجده/۵]
«خداوند (تمام عالم هستی را) از آسمان گرفته تا زمین، زیر پوشش تدبیر خود قرار داده است، (و جز او مدبِّری در این جهان وجود ندارد). سپس تدبیر امور در روزی که اندازه آن هزار سال از سالهائی است که شما میشمارید، به سوی او باز میگردد.»
۵- « تَعْرُجُ الْمَلَائِکَهُ وَالرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ » [معارج/۵]
«فرشتگان و جبرئیل به سوی او (پر میکشند و) بالا میروند در مدّتی که پنجاه هزار سال (معمولی برای انسانها) طول میکشد. »
توضیح کوتاه از آیات:
۱ـ در آیهی (۱۶) سورهی ق، اشارهی قرآن به وسوسههای درونی انسان دارد که خداوند با توجّه به علم مطلقش بر همه چیز، پرده از درون انسان برمیدارد؛ چون از رگ گردن به انسان نزدکتر است.
۲- در آیهی (۴) سورهی حدید، اشارهی قرآن به نظارت الهی بر هستی است، چون نظارت بر عملکرد انسان، بخشی از نظارت بر نظام هستی است.
۳- در آیهی (۷) سورهی هود، اشارهی قرآن به سرآغاز خلقت هستی است، زمان «گازی» بودن آن، که «تخت» مدیریت الهی بر «آب» قرار گرفته است.
۴- در آیهی (۵) سورهی سجده، قرآن اشاره به بازگشت امور به نزد خداوند میکند، این مأموریت در روزی صورت میگیرد که با معیار دنیایی، هزار سال طول میکشد.
۵- در آیهی (۵) سورهی معارج، همانند سورهی سجده، اشاره به فاصلهی زمانی است، که ملائکه و روح به سوی خداوند برمیگردند؛ در روزی که پنجاه هزار سال با معیار دنیایی طول میکشد.
مقدمه
از شیوهی طرح نقد، و از محتوای آیات مطرح در شبهه این نتیجه بدست میآید که منتقد اینگونه اعلام میدارد؛ خدایی که از رگ گردن به انسان نزدیکتر است و همیشه و در همه جا با اوست، چرا هنگام بازگشت امور انسان به سوی او توسط «ملائکه و روح» هزار یا پنجاه هزار سال طول میکشد!؟ مگر نه فاصلهی مکانی بیانگر دوری خداوند از انسان است؟ و این با نزدیکی رگ گردن «تناقض» دارد، بنابراین خداوند در کلام و حیانیش دچار «تناقض» گویی شده، و قرآن با این تناقضات فاقد قداست و اعتبار است.
پاسخ به شبهه:
۱ـ با توجّه به محتوا و پیام آیات، آیات مطرح در شبهه در سه دسته قابل دستهبندی هستند:
الف- آیات (۱۶) سورهی ق، و (۴) سورهی حدید، که هر دو بیانگر نزدیکی خداوند به انسان است؛ در یک دسته قرار میگیرند.
ب- آیات (۵) سورهی سجده، و (۴) سورهی معارج، هر دو فاصله مکانی بین انسان و خداوند را میرساند، که در ظاهر در مقابل آیات دستهی اوّل قرار دارند، و متناقض و ناهم سو با آیات دستهی اوّل هستند، که در یک دسته قابل بررسی هستند.
ت- آیهی (۷) سورهی هود، که اشاره به سرآغاز خلقت دارد، مرحلهی قبل از شکلگیری آسمانها و زمین، – و زمانی که هنوز خبری از موجودی به اسم انسان مطرح نبوده-، که عرش الهی برروی آب قرار گرفته است.
از نظر مؤلّف، منتقد در چیدمان آیات، در طرح شبهه خودش دچار تناقضگویی و تناقض بینی شده، زیرا آیهی (۷) سورهی هود، با سایر آیات همسویی ندارد تا تناقض بین آنان قابل بحث باشد. زیرا آیه اشاره به خلقت اوّلیهی آسمانها و زمین دارد، و در آن برهه از عمر هستی موجودی به اسم «انسان» مطرح نبوده، تا فاصلهی مکانی او با خداوند مطرح باشد. این آیه اخباری از مرحلهی اوّلیهی خلقت است و زمان آن سپری شده، و مقارنهی بین حیات انسان و سایر امور مطرح در آیات در آن برهه از زمان قابل طرح نیست. میتوان گفت در یک جمعبندی از نظر زمانی، آیات در سه دسته زمانی قابل تقسیم هستند، گذشتهی بسیار دور، که آیهی (۷) سورهی هود اشارهای به این برهه از زمان دارد، و برههی دوّم از نظر زمانی، آیندهی بسیار دور است. (قیامت)، که آیهی (۴) سورهی معارج هم اشارهای به این برههی زمانی است، و آیهی (۵) سورهی سجده است که تقارن زمانی با آیات (۱۶) سورهی ق و (۴) سورهی حدید دارد؛ در طرح نقد موضوعیت آن منطقی به نظر میرسد، بنابراین منتقد از دستهبندی مفهومی و تفکیک آیات غافل و ناتوان بوده است.
۲- کلیّهی مفسران بر این نکته اذعان دارند که قبل از آسمانها و زمین، مادهی هستی «آب» بوده است؛ و عرش خداوند بر آن استوار بوده، امّا چگونه، کجا، قرآن بحثی در این مورد ارائه نداده است. (۱)
آن گونه که صاحب المنار بیان میکند، «عرش» خداوند مرکز «تدبیر و مدیریت» هستی است. بنابراین آنچه از آیهی (۷) سورهی هود بدست میآید، این است که هر آنچه تحت عرش الهی قرار گرفته و امر «تدبیر» و «تکوین» از طرف خداوند به سویش نازل شده، «آب» بوده است. (۲)
دانشمندان نجوم و فضا، در این باب به تفصیل صحبت کردهاند، هر چند صحت و سقم آن سندی بر تأیید آیات قرآن نیست، ولی تا حدودی به تفسیر آیهی مورد نظر نزدیک است، و این گونه اظهار نظر میکنند:
«بیشتر اخترشناسان بر این باورند که همهی اعضای منظومهی شمسی از خورشید غول پیکر تا کوچکترین سیّارکها، از ابر عظیم و چرخانی از گاز و غباری به نام «سحابی» خورشیدی، شکل گرفته اند.
این فرایند پنچ میلیارد سال پیش با شکلگیری خورشید آغاز شد، در حین پیدایش خورشید سیّارهها و دیگر اجسام، از مواد استفاده شدهای مانند قرص گاز و غبار، در ستارهی جنین (خورشید) شکل گرفتهاند. با چرخش و خنک شدن این ابر عظیم مواد به سوی مرکز کشیده شدند، «گاز و غبار» مرکز سحابی چگالیتر و داغتر شد. و از گرمای خود میتابید و سرانجام آنقدر گرم شده که شروع به تولید انرژی از طریق هم جوشی هستهای «فیوژن» (Fuojn) کرد، [این زمانی بود] که خورشید متولد شده بود، در حین پیدایش خورشید بقیه سحابی خورشید بر اثر چرخش به دور خود، از شکل تودهای کروی، به شکل قرص در آمدند. [تودهی کروی] بیشتر شامل گازهای «هیدروژن» و «هیلیم» و کمی غبار سنگ و فلز و یخ بودند.» (۳)
حتّی بعضی از صاحب نظران علم نجوم مقدار تقریبی حجم هیدروژن را هم بیان میکنند. اخترشناسان از طریق بررسی نور ستارگان به این نتیجه رسیدهاند که تقریباً سه چهارم جهان، از هیدروژن (سبکترین عنصر) و یکچهارم آن تقریباً از «هیلیم» و درصد ناچیزی از آن از عناصر سنگینتر ساخته شده است. …
«اریک لرنر» نویسندهی مطالب علمی برای عموم، برای جهان «مکان آغازی» را پیشنهاد کرده است؛ و آن زمانی روی میدهد که جهان پر از پلاسمای هیدروژن همگن، و الکترونها و پروتونها آزد باشد.» (۴)
طبق این نظریه دانشمندان نتیجه میگیرند با توجه به اینکه فرمول «آب» H2Oاست، و مواد اوّلیه «آب» «هیدروژن» است؛ و حجم تودهی کروی، یعنی حجمی سه چهارم از این گاز «هیدروژن» تشکیل داده است. بنابراین میتوان گفت اشارهای آیه به این دوره از وضع هستی است؛ و طرح آیهی (۷) سورهی هود در نقد منتقد نادیده گرفتن این قاعدهی علمی است.
کلیّهی آیاتی که در این باب در قرآن آمده است، سه مرحله در خلق هستی و مدیریت آن را بیان میکند:
الف ـ مرحلهی اوّل، مرحلهی «گازی» است که در اصطلاح قرآنی «دخان» نام دارد، و آیهی (۱۱) سورهی فصّلت، اشاره به این مرحله است.
« ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ » [فصّلت/۱۱]
«سپس اراده آفرینش آسمان کرد، در حالی که دود (گونه، و به شکل سحابیها در گستره فضای بیانتهاء پراکنده) بود. به آسمان و زمین فرمود: چه بخواهید و چه نخواهید پدید آیید (و شکل گیرید). گفتند: فرمانبردارانه پدید آمدیم (و به همان صورت درآمدهایم که اراده فرمودهای).»
ب ـ مرحلهی دوّم، مرحلهی «آب» بودن هستی را میرساند که مرکز تدبیر و مدیریت الهی بر روی آن قرار گرفته است، و آیهی (۷) سورهی هود، اشارهای به این دوره از شکل گیری هستی است.
« وَهُوَ الَّذِی خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا » [هود/۷]
« خدا آن کسی است که آسمانها و زمین را در شش دوره بیافرید و (پیش از آن، جهان هستی جز موادّ مذاب گازی شکل گسترده در گستره گیتی نبود، و این جهان هستی و پای) تخت قدرت خدا بر (این ماده عظیم به ظاهر) آب، قرار داشت. (این آفرینش سترگ و شگفت را بدین خاطر ساخت) تا شما را بیازماید (و معلوم شود) که چه کسانی از شما کارهای نیکو میکنند (و چه افرادی از شما کارهای بد میکنند).»
ج- مرحلهی سوم، مرحلهی شکلگیری آسمانها و زمین است، و واژهی «ثُمَّ اسْتَوی عَلَی العَرْشِ»، بیانگر «تدبیر و مدیریت» الهی بر روی آنهاست، اشاره به این مقطع از حیات هستی می باشد که هم اکنون در حال سیر و حرکت است. و آیات (۲۹) بقره، (۵۴) اعراف، (۳) یونس، (۲) رعد، (۵۹) فرقان، (۴) سجده و (۴) حدید، همگی اشاره به این مرحلهی نهایی و پایانی خلق و مدیریت آسمانها و زمین است، لذا بدون عنایت به نظمبندی میان آیات و پیام آنها تلقی تناقض به ذهن منتقد راه یافته است. (والله أعلم)
۳- در دو آیهی (۱۶) سوره ی ق، و (۴) سورهی حدید، خداوند اشاره به حقیقتی میکند که برگرفته از علم و کمال آگاهی خداوند بر مخلوقات به ویژه انسان است. منظور از رگ گردن در آیه ی (۱۶) سورهی ق، این است که انسان ساختار دست یزدان است؛ حقیقتِ وضعیت او برای خداوند آشکار و نمودار است، نه پردهای او را از خدا پنهان میدارد، و نه مانعی او را از خدا مخفی میسازد، بنابراین هر وسوسهای و هر خاطرهای آهسته و نهایی که در درون میگذرد، برای خداوند آشکار و معلوم است، نزدیکتر از شاهرگ «مراقبت» و «نظارت» مطلق و مستقیم ایزد را میرساند. در مورد آیهی (۴) سورهی حدید، متکلمان میگویند: این معیّت، معیّت مکانی نیست، بلکه یا به علم است، یا به حفظ و حراست. (۵) روی همین مفسران این گونه معیّت را، معیّت «مجازی» میگویند، که منظور از آن احاطهی علمی خداوند بر انسان است. (۶)
با این وصف، علم الهی هم ظاهر انسان را در برمیگیرد، و هم باطن او را، این برگرفته از قدرت «ایجاد و تکوین» و «تدبیر و مدیریت» الهی است.
امّا آیات (۵) سورهی سجده، و (۴) سورهی معارج، که منتقد در طرح شبهه آنها را مطرح کرده است، قادر به تفکیک مفاهیم آنها نشده، برای همین در ذهن او تناقض ایجاد نموده است؛ زیرا دو آیه دو صحنهی جداگانه را به تصویر میکشد:
الف- در آیهی (۵) سورهی سجده، اشاره به تدبیر امور نظام هستی از آسمان به زمین است:
« یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ » [سجده/۵]
«خداوند (تمام عالم هستی را) از آسمان گرفته تا زمین، زیر پوشش تدبیر خود قرار داده است، (و جز او مدبِّری در این جهان وجود ندارد). سپس تدبیر امور در روزی که اندازه آن هزار سال از سالهائی است که شما میشمارید، به سوی او باز میگردد.»
چون آسمان به عنوان مرکز فرماندهی و مدیریت هستی، و تفکیک کرهی زمین از سایر کرات با قید «مِنَ السَمَاء إلَی الأرْضِ» اشاره به محل زندگی و استقرار مخلوق مسؤول «انسان» است؛ که نقش جانشینی در زمین را دارد.
پس قرآن در این آیه صحنهای از فعالیت ادارهی امور هستی، از جمله زمین را به تصویر میکشد. در این آیه علاوه بر «تدبیر و مدیریت» هستی، کارنامهی مخلوق با شعور انسان، در روزی به سوی خداوند برمیگردد؛ که با معیار و مقیاس دنیایی، معادل هزار سال میباشد، سالی که عبارت است گردش زمین به دور خورشید در (۳۶۵) روز، البته بیان مطلب به این الفاظ برای تفهیم انسان و مخاطبان قرآن است؛ زیرا مکان و زمان و محدویت مکانی و زمانی برای خداوند مفهوم ندارد. پس نتیجه میگیریم صحنهی این آیه و مفهوم «ألفَ سَنهٍ» صحنهی دنیاست و با صحنهی آیهی (۴) سورهی معارج متفاوت است.
ب- امّا آیهی (۴) سورهی معارج که منتقد بدان استناد نموده است، فضای دیگر و صحنهی دیگری است، فضای آن قیامت و صحنهی سخت و دشوار آن روز است. با توجّه به رأی و نظر مفسّران، پس از به هم خوردن نظام هستی «قیامت صغری» که تکویر نور خورشید صورت میگیرد، و سیّارات از مدار خویش خارج میشوند، – که چند و چون آن تنها در علم خداوند است – فضا، فضای دیگری است. به همین خاطر در این آیه از قید «مِمَّا تَعُدُّونَ» (شما میشمارید)، حرفی به میان نیامده است. از آیه این برداشت به نظر میرسد که بعد از به هم خوردن نظام منظومه شمسی، انسان در مکانی استقرار مییابد که فاصله آن با محل فرماندهی و صدور حکم، پنجاه هزار سال با معیار دنیایی، طول بکشد. بعضی از مفسّران براین رأی هستند، که «ملائکه و روح» مطرح در آیه، همان فرشتگان و جبرئیل امین هستند، هر چند این رأی هم که ملائکه و روح، «فرشتگان و ارواح» مؤمنان است، مطرح شده است.
حال برمیگردیم به کانون نقد، خدایی که از رگ گردن به انسان نزدیکتر است، و در هر جا و هر مکانی با انسان است، چرا ارجاع امور انسان به سوی او، هزار یا پنجاه هزار سال طول میکشد!؟
اوّلاًـ منتقد در طرح نقد، خودش دچار تناقض گردیده، زیرا آیهی (۷) سورهی هود، ربطی به موضوع قرابت و دوری انسان با خداوند ندارد، زیرا آیه اشارهای به سرآغاز خلقت میکند، زمانی که اسمی از انسان در نظام هستی به میان نیامده است.
« هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا » [انسان/۱]
« آیا (جز این است که) مدّت زمانی بر انسان (در شکم مادر، به گونه نطفه و جنین) گذشته است و او چیز قابل ذکر و شایسته توجّه نبوده است؟!»
ثانیاً- آیهی (۴) سوره ی معارج، مربوط به صحنهی قیامت است، و نظام منظومهی شمسی کاملاً دگرگون گردیده، و قیاس صحنهی تغییر یافته، برای انسان با وضعیت موجود، قیاس مع الفارق است. بنابراین در این امور هم نقد منتقد وارد نمیباشد. و طرح موضوع با این مهندسی از طرح منتقد، نوعی سفسطه و غلطاندازی میباشد.
امّا آنچه در طرح نقد قابل بحث است، آیهی (۵) سورهی سجده میباشد. که فاصلهی مکانی را بین انسان و خداوند را میرساند، که با نزدیکی خداوند در آیات (۱۶) سورهی ق و (۴) سورهی حدید همخوانی ندارد، در این صورت نقد منتقد موضوعیت پیدا میکند و از چند منظر قابل بحث و بررسی میباشد:
الف- معیّت مطرح در آیهی (۴) سورهی حدید، معیّت «مجازی» است، که همان احاطهی علمی خداوند بر انسان است. و تدبیر امور هستی که انسان هم جزئی از آن بوده، را شامل میشود. اشراف خداوند بر انسان حداقل از دو کانال اساسی صورت میگیرد: یکی علم مطلق خداوند بر نظام هستی و انسان، و دیگری توسط ملائکهی مأمور نسبت به عملکرد انسان.
«مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» [ق/۱۸]
«انسان هیچ سخنی را بر زبان نمیراند مگر این که فرشتهای، مراقب و آماده (برای دریافت و نگارش) آن سخن است. »
«إِن کُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ » [طارق/۴]
«کسی وجود ندارد مگر این که بر او نگهبانی است (که او را میپاید و پندار و کردار و گفتارش را ثبت و ضبط و حفظ مینماید). »
« وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ * کِرَامًا کَاتِبِینَ * یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ » [انفطار/۱۲-۱۰]
«بدون شکّ نگاهبانانی بر شما گمارده شدهاند. نگاهبانانی که (در پیشگاه پروردگار مقرّب و) محترم هستند و پیوسته (اعمال شما را) مینویسند. میدانند هرکاری را که میکنید.»
طبق آیات فوق ملائکه مأمور رسیدگی و نظارت بر اعمال انسان را دارند، مسؤولند که گزارش مأموریت خویش را به پروردگار اعلام کنند. هر چند خداوند علیم و خبیر بر تمام امور است. زیرا اعلام این گزارش توسط ملائکه، خود انجام وظیفهای که آنان ملزم و مکلّف به انجام آن هستند میباشد. پس انجام این مأموریت و اعلام گزارش از مخلوق مسؤول دیگری مثل انسان به محل فرماندهی با فاصله هزار سال، نه نفی علم الهی میکند، و نه نفی نزدیکی خداوند به انسان، برای مثال و در مقام دنیایی و علمی موضوع را قیاس کنیم، اگر مدیری در حوزهی مدیریت خویش با ابزار الکترونیکی و دوربین های مدار بسته حیطهی مدیریت خویش را لحظه به لحظه کنترل کند، و در عین حال مأمور کنترل مؤسسه و کارخانه گزارش کتبی در دفترکار به او ارجاع و ابلاغ نماید؛ هیچ تناقض و دوگانگی در مدیریت مدیر ایجاد نمیکند. هر چند علم خداوند با سیستم دوربین مدار بسته قابل مقایسه نیست.
ب- در آیهی (۱۶) سورهی ق، اشاره لطیفی به درون انسان است، و در آغار آیه اشاره به خلقت انسان میکند؛ و بدیهی است هر صانعی کاملترین شناخت را از مصنوعش دارد، انسان هم مخلوق یزدان است و او از درون و اسرار درونی انسان مطّلع میباشد. در محتوای آیه دو عنصر اساسی و محوری مدّ نظر است، یکی «نفس» انسان، و دیگری عامل «وسوسه»، که ظریفترین مصدر و منشأ وسوسه در درون انسان «شیطان» است.
«الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ * مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ » [ناس/۶-۵]
«وسوسهگری است که در سینههای مردمان به وسوسه میپردازد (و ایشان را به سوی زشتی و گناه و ترک خوبیها و واجبات میخواند). (در سینههای مردمانی) از جنّیها و انسانها.»
لذا خداوند در خلقت انسان و نفس او آگاه، همچنین به عوامل وسوسه و نوع عوامل؛ بنابراین زمینهی استعداد آن را در نفس انسان ایجاد کرده است.
« وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿۷﴾ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿۸﴾ » [شمس/۸-۷]
«و سوگند به نفس آدمی، و به آن که او را ساخته و پرداخته کرده است (و قوای روحی وی را تعدیل، و دستگاههای جسمی او را تنظیم نموده است)! سپس بدو گناه و تقوا را الهام کرده است (و چاه و راه و حسن و قبح را توسّط عقل و وحی به او نشان داده است).»
پس، از شناخت از نفس، و عوامل تحریک کنندهی او (شیطان)، دادههای اوّلیهای هستند که خداوند در وجود هر دو مخلوق «نفس و شیطان» به ودیعت نهاده است و عملکرد هر دو را مرتب رصد میکند. بنابراین هر عملی تحریک کننده و نوع آن، و عکس العمل آن در نفس، از خداوند پوشیده نیست. چون خداوند مراقبت و نظارت کامل را بر نفس دارد، و این تفسیر «Ü>tø%r& Ïmøs9Î) ô`ÏB È@ö۷ym ÏÍuqø۹$#» است.
این نظارت و مراقبت درد انسان و سایر مخلوقات برای پاسخگو بودن و مسؤولیتپذیری است، و در این راستا نه تنها ملائکه باید در مقابل مسؤولیت خویش پاسخگو باشند، بلکه حتّی پیامبران (ع) هم که نقش هدایت بخشی و اصلاح انسانها را برعهده داشتهاند، آنان هم در مقابل عملکرد خویش پاسخگو میباشند.
«وَإِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ » [مرسلات/۱۱]
«و هنگامی که برای پیامبران تعیین وقت میگردد (تا برای ادای شهادت بر ملّت خود، حاضر شوند).»
« وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَالشُّهَدَاء وَقُضِیَ بَیْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ » [زمر/۶۹]
«و زمین (محشر و عرصات قیامت) با نور (تجلّی) خداوندگارش روشن میشود، و کتاب (و نامه اعمال به دست صاحبانش) گذاشته میشود و پیامبران و گواهان آورده میشوند، و راست و درست میان مردم داوری میگردد، و اصلاً بدیشان ستم نمیشود.»
طبق آیات (۱۸)سورهی ق، (۴) سورهی طارق، (۱۲-۱۰) سورهی انفطار، ملائکه اعمال، رفتار و گفتار انسان را ثبت و ضبط نموده، و در قیامت آنها را به پیشگاه خداوند عرضه میکنند. پس گزارش دهی و ارجاع امور به محل فرماندهی نشانهی نظم و مدیریت از یک طرف، و از طرف دیگر مسؤولیت پذیری مسؤولان اجرایی در نظام مدیریت الهی است، و نظارت و مراقبت خداوند، در نزدیکی با انسان، هیچ تناقضی ندارد. و هر دو امر نزدیکی خداوند به انسان و ارجاع امور به سوی او، مکمل هم و در راستای هم قرار دارند، بدون دوگانگی و تناقض امّا آنچه از منظر منتقد خودنمایی میکند، عدم قدرت او در تفکیک آیات و مفاهیم و پیام آیات بوده است.
۴- روح و رابطهاش با خداوند
موضوع دیگری که در آیات قابل بحث و بررسی میباشد، «روح» است، بدون تردید این «نفخهی» الهی در کالبد ابوالبشر آدم، رازی پنهان و پوشیدهای است؛ که بیربط بر کنترل و مراقبت خداوند بر انسان نیست. «وَ نَفَخْتُ مِنْ رُوحِی» [ص/۱۱] و یک رابطه منظم حساب شدهای بین «روح» و «نفس» وجود دارد.
هر چند خداوند در مورد «روح» اطلاعات چندانی را در اختیار بشریت قرار نداده است، ولی مفسّران و صاحبنظران علمای روح، در اظهارنظرهایی اندکی از زوایای این جوهر حیات بخش را تشریح نمودهاند.
« وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلًا » [اسراء/۸۵]
«از تو (ای محمّد!) درباره روح میپرسند (که چیست). بگو: روح چیزی است که تنها پروردگارم از آن آگاه است (و خلقتی اسرارآمیز و ساختمانی مغایر با ساختمان ماده دارد و اعجوبه جهان آفرینش است . بنابراین جای شگفت نیست اگر به حقیقت روح پی نبرید). چرا که جز دانش اندکی به شما داده نشده است، (و علم شما انسانها با توجّه به گستره کلّ جهان و علم لایتناهی خداوند سبحان، قطره به دریا هم نیست).»
صاحب فیظلال القرآن در تفسیر آیهی (۲۹) سورهی حجر اینگونه اظهار نظر میکند:
«نزدیکی انسان با خداوند، صرفنظر از اینکه خداوند «بصیر، علیم و خبیر» است، و آگاهی مطلق خداوند بر هستی، عامل دیگری از سبب نزدیکی انسان با خداوند است؛ آن هم «نفخهی» الهی در پیکر «آدم» ابوالبشر است. این روح متعلّق به خداست که از همان آغاز، این ساختار پیکرهی ناچیز را بدان افق والای ارزشمند بشری منتقل میکند، و از انسان آفریدهی منحصر به فرد و مستقلی میسازد که خلافت در زمین بدو واگذار میگردد؛ به سبب اعضا، صفات و خصال و جداگانگی ویژگیهایش از همان آغاز پیدایش … در آفرینش انسان، نفخهی یزدان دخالت دارد؛ نفخهی والائی که انسان را از سایر موجودات زنده جدا میسازد. این نفخهی ربّانی است که انسان را به جهان والای فرشتگان میرساند، و او را شایان در «تماس با یزدان» و شایستهی دریافت پیام از ایزد منان، و در خور عبور از دایرهی مادیاتی که اندامها و حواس در داخل آن به کار میپردازند، به دایرهی مجرداتی که دلها و خردها در داخل آن به تلاش و پویش مینشیند، میسازد» (۷)
بعضی از مفسّران گفتهاند که «روح» نوری از انوار الهی است. (۸)
و کسی چون سعید حوی (رح) اضافهی روح به ذات پروردگار «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» برای تشریف روح است، همانند لفظ «بَیتُ الله». (۹) و استاد ناصر سبحانی (رح) روح را نیرو میداند در درون جسم انسان قرار گرفته و آن را به حرکت درمیآورد. (۱۰)
در مورد قدیم و حادث بودن «روح» میان علما، اختلاف نظر هست، که «ابنقیّم» نظرات آنان را در سه دسته تقسیمبندی میکند:
الف- بعضی از علما بر این باورند که «روح» مخلوق است، همانند سایر مخلوقات و خداوند آن را خلق کرده است، و این رأی و نظر اهل سُنّت و جماعت است و به حدیث «الرّوحُ جُنُودٌ مُجنِّدهٍ» روح لشکریان آراستهی خداوند هستند، استناد میکنند.
ب- بعضی دیگر از علما براین باور هستند که «روح» امر الهی است؛ و حقیقت آن را خداوند پنهان داشته است و به آیهی (۸۵) سورهی اسراء، استناد میکنند.
ج- گروه سوّم از علما، براین رأی هستند که «روح» نوری از انوار الهی است، و استناد میکنند به این فرمودهی پیامبر (ص) که فرمود: خداوند خلقش را در ظلمت خلق کرد، سپس نورش را بر آنان تاباند. (۱۱)
فلاسفهی یونان باستان و فلاسفهی اسلامی هم در این مورد اظهار نظر نمودهاند که نظرات آنان ما را به سمت افق روشن در مورد «روح» سوق میدهد.
ارسطو میگوید: روح پس از مفارقت از جسد، به سوی «عقل عام» برمیگردد، امّا فانی نمیشود و قبول فنا را نمیکند. (۱۲)
ابونصر فارابی میگوید: نفس ناطقه (روح) که از عقل فعّال مدد میگیرد، حقیقت وجود آدمی است، و بعد از فنای جسم باقی میماند، نفوس زکیّه بعد از فنای جسم به عقل فعّال متصل میگردند و این اتصال به عقل فعّال تنها در نتیجهی ریاضت نفسانی میسر است و مقدمهی وصول به این کمال تهذیب اخلاق و روح است.(۱۳)
امام غزالی در کیمیای سعادت این گونه در مورد «روح» اظهار نظر میکند: «روح» از جمله کارهای الهی است و از «عالم امر» است، و از آن عالم آمده است. «ألا لَهُ الخَلْقُ وَ الأمْر» و عالم خلق جداست و عالم امر جدا، هر چه «مساحت و مقدار» و کمیت را به وی داده بود، آن را عالم خلق گویند، … پس بدین معنی از جملهی خلق است، و بدان دیگر معنی، از عالم امر است، نه از عالم خلق، که عالم امر عبارت از چیزهایی است که «مساحت و مقدار» را به وی راه نباشد.» (۱۴)
در تعریف امام غزالی که فرموده: «روح مساحت، مقدار و کمیت بردار نیست» و از تعریف مفسّرین و فلاسفه نسبت به روح به این نتیجه میرسیم. که با توجّه به جوهری بودن روح، و به قول امام غزالی «نه مساحت و نه کمیت» در او راه ندارد، و از طرفی عامل حرکت و نمو درجسد است، در حالت خواب و رؤیا روح به عالم دیگری ارتباط برقرار میکند و اطلاعات از گذشته و آینده کسب مینماید، که در حالت بیداری از طریق جسم برایش غیر ممکن است. بنابراین «روح» آدمی بدون محدودیت با کانون روح بخش و حیات بخش (خداوند) بدون توقف ارتباطش برقرار است. و فرکانس این ارتباط لحظهای قطع نمیشود. چنانچه فلاسفه میگویند، «روح» آدمی مستقل از «عقل فعّال» (خداوند) است. و از طرفی علمی که خداوند نسبت به نفس انسان و عوامل وسوسه برانگیز او (شیطان) دارد، لذا هر دو این ارتباط بیانگر این نزدیکی و کنترل خداوند بر انسان است. امّا با توجه به استقلال روح، از کانون حیات بخش، ارجاع امور به سوی خداوند، «تناقض» و دوگانگی در آیات قرآن نیست. چون نه ذات خداوند محدودیت پذیر است، و نه روح انسان کمیت پذیر، اگر به یک مثال علمی اکتفا کنیم شاید مطلب روشنتر و شفافتر شود. امروزه مؤسسههای هوا فضا سفینههایی غول پیکر را به فضا پرتاب می کنند، و مدّعی هستند که لحظه به لحظه آنها را از را دور کنترل و هدایت میکنند، در عین حال سفینه از مرکز پرتاب هم مستقل است؛ و هم هزاران کیلومتر فاصله دارد، حال اگر سفینه دچار نقص فنی شود جهت تعمیر به مرکز پرتاب، ارجاع داده شود، ادّعای کنترل توسط مؤسسهی فضایی، نقض ادّعای نهاد فضایی نیست. آیات (۱۶) سورهی ق، (۴) سورهی حدید، ضمن اینکه نزدیکی خداوند با انسان را میرساند، در عین حال استقلال و جدایی «روح» از خداوند را میرساند؛ و جوهر روح یک پارچه با عقل فعّال نیست، آن چنانچه وحدت و جودیها میپندارند. لذا منتقد آن گونه که میپندارد در آیات هیچ تناقضی وجود ندارد. هر چند عالم روح، عالم پوشیده و ناشناختهای است و اطلاعات بشریت در این مورد اندک است، و آنچه علما و فلاسفه در این رابطه اظهار نظر کردهاند، نظریههای است اثبات و ردّ آنها کاری مشکل است.
نتیجهگیری:
آیات (۱۶) سورهی ق، و (۴) سورهی حدید، هر دو نظارت و مراقبت خداوند بر انسان را بیان میکنند؛ با توجّه به علم محیط الهی، مراقبت در نهایت دقت صورت میگیرد، و نزدیکی خداوند نزدیکتر از رگ گردن، بیانگر این واقعیت است. آگاهی خداوند از انسان، یکی علم مطلق خداوند و محیط بر عالم هستی است، و دیگری شناخت نفس انسان و عوامل وسوسه برانگیز نفس (شیطان)، است، که علمای کلام آن را معیّت «مجازی» مینامند. عدم محدودیت و کمیت پذیری جوهر روح، و سیر روح در خواب و رؤیا، نشانهای از این نیروی حیات بخش در پیکر انسان و ارتباطش با خداوند بدن وقفه میباشد. امّا ارجاع عملکرد انسان توسط ملائکهی مسؤول و پاسخگو، در مقابل فرمان الهی، در آیات (۵) سورهی سجده، و (۴) سورهی معارج، و همچنین تدبیر امور هستی که انسان هم جزئی از قافلهی هستی است، به کانون مدیریت و تدبیر هستی (خداوند)، متناقض با آیات قبلی نیست، یعنی نظارت مستقیم خداوند از یک طرف، و دریافت گزارش توسط مأموران مسؤول، از طرف دیگر نه تنها متناقض نیست، بلکه اشراف و احاطهی علم الهی بر انسان را میرساند. بنابراین با توجّه به توضیحات متن بحث، نقد منتقد نقدی مستدل نبوده و منتقد ناتوان از تفکیک مفاهیم آیات میباشد.
سایر تناقضات : تناقضات قرآنی یا وسوسههای شیطانی پاسخ به شبهات وارده بر قرآن
منابع و مراجع:
- تفسیرفی ظلال،دکترمصطفی خرم دل، نشراحسان، سال۱۳۸۷
- تفسیرالمنار، رشیدرضا، دارالفکر، بیروت
- فرهنگنامهی نجوم و فضا، هیسرکوپر، شادی حامدیآزاد، تهران طلایی، ۱۳۸۸، ص ۱۰۰
- آفرینش گیتی، معنادار بودن جهان هستی، فرد هِرن، محمدرضا غفاری، مؤسسهی فرهنگی هنری جهان کتاب، ۱۳۹۲، ص ۱۷
- تفسیر کبیر، امام فخر رازی، المکتبه التوفیقیه، جلد ۲۹، ص ۲۰۸
- تفسیر المیزان، سیدمحمدحسین طباطبایی، سیدمحمدباقر موسوی همدانی، مرکز نشر فرهنگی رجاء، جلد ۱۹، ص ۳۰۰
- تفسیرفی ظلال،دکترمصطفی خرم دل، نشراحسان، سال۱۳۸۷،جلد ۴، ص۲۱۷
- تفسیر روحالمعانی، آلوسی، دارالحدیث قاهره، جلد/۱۳، ص/۳۸۵
- الأساس فیالتفسیر، سعید حوّی، جلد ۶ ، دار الأسلام، ۲۸۷۹
- استاد سبحانی، نگاهی بر لغات قرآنی، جمعآوری محمد حامدی
- الروح لأبن القیم، دار الجیل، بیروت، ۱۹۸۸، ص۱۳۰
- روح و شبح، فریدون سپهری، نشر احسان، ۱۳۷۷، ص۹
- همان منبع، ص ۱۹۵
- کیمیای سعادت، امام غزالی، انتشارات طلوع، ۱۳۶۴، ص۵۱
- تفسیرنور، دکترمصطفی خرم دل، نشراحسان، سال۱۳۸۶
- تفسیر ابن کثیر، دار الکتاب العربی، بیروت، ۲۰۰۵
- تفسیر المراغی، مصطفی مراغی، دار احیاء التراث العربی، بیروت