جوانان

دو نامه یک روانشناس به دخترش !

دو نامه یک روانشناس به دخترش !

حمید اسکویی

سحرجان*نکاتی هست که باید بدانی ، هرچند که
می دانم می دانی پس هدف ازاین نوشته فقط یادآوری دانسته های توست تمامی انسا
ا درطول کار وزندگی خود انتظاراتی دارند که برآورده نشده
است که اغلب زمینه ساز ناخشنودی های آنان بوده است لذا درصدد برآمدم تا راهی را
برای ارتباط بهتر با تو پیدا کنم پس تصمیم گرفتم برایت نامه ای بنویسم.

 تا
آنجا که می دانم واقعیت مانند هوا می ماند آن را نمی توان تغییر داد وبجای صرف
انرژی جهت مبارزه با واقعیت ها باید آنرا بپذیری وبه زندگی ات ادامه بدهی لذا برای
اینکه موضوع رابشتر برایت روشن کنم . از مدیریت فردی شروع می کنم .

مدیریت فردی : همه ما برای زندگی خود برنامه
منظمی داریم واهدافی که در ذهن می پرورانیم وتلاش می کنیم که به آ
ا دست پیدا کنیم لذا دقت کن که نکات ذیل را به خاطر
بسپاری

-۱ هدف خود را تعریف کن

-۲ هدفت را مجهول ومبهم مگذار وبه روشن ترین
شکل ممکن آن را برای آینده تعریف کن.

-۳ اقدامات خود را درجهتی قرار بده که به آن
هدف برسی .

-۴ کارهایی را که برای رسیدن به اهدافت باید
انجام دهی ،مشخص کن.

می دانی دخترم زمانی که مشکلات بروز می کنند
،اتفاقات غیر منتظره رخ می دهند ،وقتی در جاده ای هستی که همه چیز سربالایی به نظر
می رسد ، وقتی پولت کم وبدهی هایت زیاد است ،وقتی می خواهی بخندی و آه می کشی ،
وقتی غم وغصه هایت زیاد است ومی خواهد تو را به زیر بکشد چه می کنی ؟آیا فریاد میزنی
،آیا رها می کنی ومی روی در پی سرنوشت ،واقعا چه می کنی ؟می خواهی کمی کمکت کنم
؟می دانی پاسخ چیست ؟

اگر لازم است کمی بیاسای ولی تسلیم نشو زیرا
زندگی پر ازفراز ونشیب های فراوان است واین موضوعی است که گهگاهی اتفاق می افتد
وچه بسیار کسانی که شکست خوردند در حالی که با کمی مداومت می توانستند پیروز شوند
،تنها کسانی موفقیت را درک کردند که تسلیم نشدند هرچند سرعتشان کم بود هرچند
گامهای ایشان کند بود زیرا آنان فقط به رسیدن فکر می کردند رسیدن به آنجایی که باید
می رسیدند .دخترم باید بدانی که زندگی یک سفر است وهر بخش از آن یک سفر کوتاه اما
در نوع خود کامل . از یک نویسنده ناشناس می خواندم که زندگی را این گونه تفسیر کرده
بود که چه سخت است رفتن وچه سخت تر از آن است که پاهایت زخمی و کوله ات پر از
مشکلات باشد ولی سخت تر از آن این است که ندانی به کجا میروی .

حتما سوال خواهی کرد از کجا بدانم باید کجا
بروم ،نمی دانم آیا کتاب آلیس در سرزمین عجایب را خوانده ای یا خیر ؟ آلیس وقتی در
سرزمین عجایب گم شد تقاضای کمک کرد وگربه به او گفت به کجا می خواهی بروی ،آلیس
گفت نمی دانم ،گربه گفت پس فرقی نمی کند به کجا بروی پس دقت کن به کجا می روی ،با
کدامین پا می روی وبه کدام سو می روی زیرا مسافری در شهری غریب بدون داشتن نقشه گم
می شود . پس باید مسیر زندگی ات را مشخص کنی ، هدفت از طی این مسیر زندگی چیست واین
را بدان که هیچ ثروتی در تپه های قدیمی یافت نمی شود ثروت در یک قدمی ماست ،خوشبختی
در نزدیکی ماست فقط باید چشم باز کنی وببینی .دقت کن چه عینکی از پیش داوری ها بر
روی صورت تو قرار گرفته است ،اسیر کدام رنگی وچه رنگی را برای ادامه مسیر انتخاب
کرده ای .خشم ،نفرت ،جنگ ،صلح ،دوستی ویا آشتی؟

آیا هیچ اندیشیده ای که کدام را انتخاب کرده
ای ویا از کدام یک از آ
ا در حال استفاده هستی ؟قبل از هرچیز
وهر انتخاب کمی استراحت کن تا بتوانی در حین عبور از صخره های زندگی با فکر عمل
کنی تا به واهه های پر از آب وخوشبختی برسی ، پس عجله نکن کمی بیاسای واندیشه کن…….

 

نامه دوم

ای مهربان ! اگر به خانه من می آیی، چراغ بیاور
و پنجره ای که ازآن به ازدحام کوچه ای خوشبختی بنگرم .

دخترم سلام !

سحر جان! در شرایطی نامه دوم را مینویسم ،
که وجودم پر از شعله های عشق به شما ها میبا شد. و از اینکه توانسته ای برقسمتی از
مشکلات خود غلبه کنی ، و در صحنه های پر پیچ و خم ندگی و علمی هنر نمایی داشته
باشی ، احساس شعف وغرور می نم واین موضوع باعث گردیده است تا شوق آموختن به تو
وتمامی سحر های دنیا درمن پویا گردد وباعث شود این مسافر ره گم کرده نیز پس از
سفرهای طولانی کوله اش را به امید این بر زمین گذارد که آن را پر از برکت نماید زیرا
من همان مسافری هستم که سفرها کرده ام تا اورا بیابم اما در سفر بیرونی هیچ نیافتم
وحال خسته از این همه بیهوده بودن آمده ام تا خویش را پیدا کنم می دانی افسانه
قدیمی وجود دارد که حکایت از مردی می کند که می خواست آن عشق کیهانی را پیدا کند
وبدین سبب در حالی که در کنار
ری وسایل سفر خویش را آماه می کرد الی را دید که به تازگی در آنجا کاشته شده بود که ال با دیدن مسافر پرسید: ای مرد به کجا می خواهی بروی؟
مرد پاسخ داد:می روم تا عشق را بیابم وکوله ام را پر ازبرکت نمایم .

ال به آرامی گفت :در خود سفر کن. مرد
به پاسخ
ال کوچک خندید !با خود گفت :من پای
سفر دارم وتو پاهایت در گل است وبعد پرسید: ای
ال کوچک
تو از سفر کردن چه می دانی ؟ و بدون آنکه منتظر پاسخ شود،سفر خویش را آغاز کرد .آن
مرد هزار سال سفر کرد. روزی خسته و درمانده زیر درخت سرو هزار ساله ای نشست.سرو به
او گفت : ای مسافر در کوله ات چه داری؟ با هم قسمت کنیم. مرد خسته و درمانده گفت :ای
س رو عظیم هیچ ندارم وبه آرامی پاسخ شنید: آن روزی که آغاز سفر کردی، کوله ات پر
از کبر وغرور ونخوت بود حال که هیچ نداری برکت را به تو خواهم داد. سحر جان هرچند
که این موضوع را در سنین میان سالی یافتم وامید دارم تا کوله خالی من نیز پر از
برکت گردد پس دخترم این را بدان که بزرگترین رمز موفقیت در زندگی این است که
همواره خودت باشی صمیمی وبی تکلف ودر ارتبا طات خود سعی نکن دارای نفوذ تحمیلی
باشی واین را همیشه الگوی ذهنی خود قرار بده که معنویت وروحانیت در پس برخورد های
ساده
فته است ویاد آور می شوم که زندگی
جنگ ومبارزه نیست واین را بدان آنجا(زندگی)جایی است که هیچ کس به جز تو قادر نیست
آن را به انجام برساند زیرا آن ذهن کیهانی برای تمامی عشق خود برنامه و رسالتی خاص
را مکتوب کرده است وزمانی می توانی از این قدرت بسیارقوی بهره مند گردی که در طول
مسیر زندگی هوشیار باشی دخترم این را بدان که خداوند زنجیری ندارد زنجیرها را شیطان
به مجنون دادکه بر پای لیلی ها ببندندزیرا خداوند دنیای بی زنجیر می خواست. پس
مواظب باش تا عشقی بر پایت زنجیر نیفکند زیرا عشقی که زنجیر اسارت به همراه آورد
عشق نیست اسارت است. زندانی است با میله های طلایی. برای اینکه بتوانم موضوع را
کمی برایت تشریح کنم، قسمتی از نامه چارلی چاپلین هنرمند و کمدین بزرگ جهان به
دخترش را در اینجا می آورم:

یک شب نوئل است و من بسی از تو دورم خیلی
دور . ولی تصویر تو آنجا روی میز است. تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست .

اما تو کجایی ؟ آنجا در صحنه پرشکوه تئاتر
هنرنمایی می کنی .

شنیده ام نقش تو در این نمایش پر نور و پر
شکوه، نقش آن شه دخت ایرانی که اسیر تاتارها شده است.پس حال که این گونه است
شاهزاده خانم باش وبمان ستاره باش وبدرخش دقت کن قهقهه ی تحسین آمیز تماشاگران گاه
تو را به آسمان خوا هد برد اما بدان بر روی زمین مردمانی زندگی می کنند . در کوچه
های تاریک با شکم گرسنه می رقصند وپا هایی که از بی نوایی می لرزد باخود اندیشیدم
چنانکه دوره هنر نمایی وی تمام گردد چه خواهد شد؟

پس از خواندن این نامه هجوم افکار مختلف دلم
را به درد آورد وشکوه ای به حضور قدومش بردم که چرا سرنوشت ما این گونه است آیا آن
روز که مکتوب را می نوشتی از خواسته های ما بی خبر بودی ودر این سر در گمی بودم که
به یادم آمد که در نوشته های پائولوکوالو پاسخی بود به خود وتمام کسانی همچون من
که محتاج دانستن برای ادامه مسیر وپیدا نمودن هدف واقعی خود می باشند (او ننوشت
بلکه ما قلم از او گرفتیم وادامه مسیر را نوشتیم ) وبدین گونه سرنوشت تغییر کرد پس
از درک این موضوع که دریافتم انتخاب نا صحیح یا شروع ضعیف می تواندتمام زندگی را
تغییر دهد زیرا انتخاب غلط، غلط می سازد

واگر دقت نکنی همه چیز را از دست خواهی داد.
پس توصیه می کنم قبل ازهرچیز تصویری از ا هداف خود را خلق کنی و برای رسیدن به آن
برنامه ریزی صحیح را انجام بدهی تا با موفق شدن راه موفقیت بیاموزی وزمینه را برای
را ههای بعد هموار ومهیا کنی وبدین ترتیب با هر موفقیت به اعتماد به نفس خود بیافزایی
تا بار دیگر به موفقیت برسی، زیرا زندگی بدون هدف تکرار گذشته است و این را بدان
فهم بودن در کجا، مهم تر از بودن در کجاست. دوستت دارم .

پدرت حمید اسکویی

۱۳۸۷/۰۵/۲۴

* سحر نام تمام دختران دنیاست

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا